از تبِ عشق به من، طعنهی بیمار زدند.
*خداوند نگهدار adult cold باشد.
#قهوه_های_آرام
#روشنترین_رنگ_لحظهها
بارالها! بینی و بینک، چجوری بنشینم و صبر پیش گیرم؟!...
+خسته از تکرارها...
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
از تبِ عشق به من، طعنهی بیمار زدند. *خداوند نگهدار adult cold باشد. #قهوه_های_آرام #روشنترین_ر
مثل لنجی که برنخواهد گشت
قسمتم کندن و جدا شدن است
این که دریا چقدر بیرحم است
اولین درس ناخدا شدن است
دستهایت شبیه لنگرگاه
خسته و بی قرار و مضطربند
دست من مثل لنگری لرزان
غرق در وحشتِ رها شدن است
گفتی از من به بعد... گفتم نه
بعد تو هیچکس نخواهد بود
سینهام قبر یک نفر باشد
بهتر از کاروانسرا شدن است
ما دو آواز تلخ و ناخوانده
ما دو فریاد در گلو مانده
ما سکوتیم و مرگمان بیشک
در تب و تاب هم صدا شدن است
در جهانی که عشق کافی نیست
چارهای جز خیالبافی نیست
بافههایی که دوست میداریم
همه در حال نخنما شدن است
لنج من بیمهار و بیلنگر
روی آب ایستاده بیحرکت
این رها بودن و جدا نشدن
بدترین شکل مبتلا شدن است
#عبدالمهدی_نوری
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
هدایت شده از انباری کتابخانه
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
از این واگویههای پریشانحالی. نیافتم امنتر از خانهٔ تو؛ سایهٔ محبتت مستدام💛. 1403/04/06 #عبور_ا
گفت و گوی ابتدای کلاس به این پرداخته شد که تیتر خبری جدید، یا یک مطلب تازهای که اخیرا مطالعه کردید را بازگو کنید. درخصوص حمام گِلی که در پرو وجود دارد، شروع به سخنپرانی کردم و پرداختم که مردم آنجا برای تسکین دردهای خود، ساعتها در این حمامها مینشینند و تا درد آنها التیام نیابد، از آنها بیرون نخواهند آمد.
تیچر کلاس نیز برگشت و گفت تو نیز دوست داری که به آنجا بروی؟ عرض کردم، صرف بازدید کردن، جالب به نظر میرسد. بعد از لختی درنگ گفت، برای درمان چطور؟ سرم را بالا آوردم و گفتم، درمان؟ خیر؛ برای درمان رنجهایم به آنجا مراجعه نخواهم کرد. گفت، پس کجا میروی؟ holy shrine؟
لبخند زدم، u hit the nail on the head.
البته مایهی شگفتی بود که تیچری که در ماکزیمم حالت 5 دقیقه بود من را دیده بود و این مکالمه جزو اولین سخنان رد و بدل شده بینمان بود، اینقدر سریع به این مسئله پی برد، اما حقیقت که قابل انکار نیست.
تسکین همهی رنجهای عالم در خانهی شماست. راهگشای همهی دغدغههای ما، در دستان خاندان شماست.
اگر من را در اولین نگاه به شما پیوند میزنند، همین کفایتم را میکند؛ چون هرآنچه که در دستان من است، از برای شماست.
دلتنگ خانهتان هستم و بازهم گره به دست روانهی بارگاه شما میشوم فدایتان شوم.
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#Institute
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
اشکهای دکتر سعید رفیع، ورودی دورهی پنجم مکانیک شریف، ارشد و دکترا پِن استیت، ده سال مدرس در هیوستو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتوانستم حزن و امید از دسترفته در این ویدئو را به تنهایی بر دوش کشم. نمیدانم طی پنج سال دیگر چند نفر، چند عزیز دیگر را قرار است از این طریق از دست بدهم، هنگامی که اکنون هم تعدادی را از دست دادهام. دوستانی که برای رفتن از این خاک بیقرار و ما مضطرب از رفتنشان. هنوز نمیدانم رفتن و بازگشتن یا رفتن و بازنگشتن پیشهی کدامیک از آنهاست، هنوز نمیدانم حزن گذرای ناشی از عدم حضور آنها، آیا هیچگاه عادی خواهد شد، یا که هربار فقط بغض را سنگینتر میکند و بار به بار اندوه را در تن پراکنده؟! نمیدانم... نمیدانم... نمیدانم... گاهی، گاهی حس میکنم بغض این خاک برایم سنگین تر از هر باری خواهد بود. باری که نتوانم آنرا به آسانی روی زمین بگذارم.
#Fact_time
#Jfyi
#روشنترین_رنگ_لحظهها
همهی ما میدونیم که دشمن سفت و سخت حضرت موسی، فرعون بود.
فرعون بارها حضرت موسی رو تهدید کرده بود که من تو رو میکشم.
اما چه چیزی مانع این شد که فرعون حضرت موسی رو به قتل نرسونه؟
عرض میشود که خداوند تو قرآن فرموده که مادرحضرت موسی، زن پاکدامنی بوده:)).
فرعون، حرومزاده نبود. با وجود کثیف بودنش، با وجود همهی دشمنیهاش، حرومزاده نبود.
کسی که مظلومکشی میکنه، این جنایتها همه و همه... نشان از یک چیز داره فقط.
#Fact_time
#Free_palestine
#به_قوهی_ثانیهها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Nobody knows where they might end up:))))))))))))))))
خداوند نگهدار دسموس باشد🪐🌿.
#University
#Jfyi
چشمهایش قهوهای بود و به حق فهمیدهام
قهوه از سیگار و قلیان اعتیادآورتر است.
1403/05/16
#سبزینه_های_خیال
#Aesthetic
#عبور_از_روز
دانشجویان دانشگاه تهران سال 1325 مجلهای داخلی با نام «آئین دانشجویان» داشتهاند. دانشجویان ادبیات، در یکی از شمارگان، تکیهکلامهای اساتیدشان را نوشتهاند.
#University
#Jfyi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
From the rivers to the sea, Palestine will be free.
#Free_palestine
#Fact_time
هر لحظه به تو اقرار میکنم، هر لحظه.
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
#Aesthetic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش آدمی وطنش را...
#شفیعی_کدکنی
#Fact_time
هدایت شده از انباری کتابخانه
از #شما:
ـــــ
هزار شکر که استادمان معلم بود
تَلَمذی ننمودیم محضر دگری...
ادب، ادب، ادب آموخت جای نقد و عروض
نبُرد دست به شعر و نکرد سلطهگری
بهغیر شهد محبت ندادهاست به ما
نخوردهایم بهعنوان شعر، هر شکری...
زبان منتقدش نیست مثل تیغِ ترنج
بیان معتقدش نیست قهوه قجری...
خوش آن کسی که به من درس عشق را آموخت
و خوشتر آنکه بیاموخت عاشقانهگری
#حامد_فلاحی_راد
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
همونطور که در تصویر 1 قابل مشاهده است، تاریخ اسکرین مربوط به 16 بهمن در حوالی شروع ترم جدید بود. بارها و بارها که خستگی بر من غالب میشد و به گشت در گالری گوشی میپرداختم، به حدفاصل رو به رو شدن با این تصویر، گویی که پیوندی نانوشته باشد، من را از جا بلند کرده و به درس باز میگردانید. انگار که برای اثبات این نوشته، تمام زمین و زمان را باید در اختیار میگرفتم و آنمیزان تلاش میکردم. پیش از این نیز، برایتان از قدرت کلمات، و تاثیر نوشتن گفته بودم، و بازهم این واقعه پدید آمد تا بیش از هر لحظهی دیگری به "بنویس تا اتفاق بدهد" اطمینان بورزم. در حینی که این ترم اساتید تمام دانشکدهها، چنان کمر همت برای انداختن دانشجوها بسته بودند، به هر ضرب و زوری بود، حداقلی از حق واقعیم را بدست آوردم2.
تعلل نورزید، امروز خود را در هماهنگی با دیروز بازنیامده نوسازی کنید و پیگیر پیمانهای از پیش بسته باشید؛ در مصاف با کتابهای بسته، تعلل نورزید. فصلهای جدید را رقم بزنید.
#University
#Fact_time
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#ریوجی
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
از #شما: ـــــ هزار شکر که استادمان معلم بود تَلَمذی ننمودیم محضر دگری... ادب، ادب، ادب آموخت جای
پاسخ محبت دوستان، طبق عادت، در انباری قرار گرفت.
التماس دعای ویژه در این شب، برای بازگشایی گره ما هم دعا بفرمایید🍀.
ارادت.
هدایت شده از Motivation🇵🇸
دوباره اومدیم رو 1.2، یه حمایت مشتی مرامی میکنید برگردیم به 1.3 و جوری باشه که انشاالله رو همون بمونیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ننه من غریبم بازیهای اسرائیل دقیقا همینطوره و خصوصا اون بخش FOR NO REASON!!! آره باشه تو هم که راستی میگی((:.
#Free_palestine
#Fact_time
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
مررررررگ بر انگلیس✌️
آخ که دلم میخواد این گریت قبل از اسمشون رو...
مرسی خدا😭✨🤏🏻
خداروشکر این قضیه جهانی بود🤌🏻🤌🏻.
#Olympics
#به_قوهٔ_ثانیهها
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بیذوق، جهانی که مرا با تو ندید
رشتهای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سر وقت، مرا هم به سر وعده کشید:))))
نه کف و ماسه، که نایابترین مرجانها
تپش تبزدهی نبض مرا میفهمید
آسمان روشنیاش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید
ما به اندازهی هم سهم ز دریا بردیم
هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم، دهنم شیرین شد
ماه، طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
من که حتی پی پژواک خودم میگردم
آخرین زمزمهام را همهی شهر شنید...
#محمدعلی_بهمنی
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
ـــــــ
طاقت از کف داده.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبی
مست از غم توام، غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
با یک نگاه می کُشی و زنده میکنی
مثل مسیح، نه، دم تو فرق میکند
یک دم نگاه کن که مرا زیر و رو کنی
باید عوض شد آدم تو فرق میکند
تنها کمی به من نظر لطف میکنی
آقای مهربان! کم تو فرق میکند
زخمیست در دلم که علاجی نداشتهست
جز مرحمت، که مرهم تو فرق میکند
اشک غمت برای من "أحلی مِنَ العسل"
گفتم برای من غم تو فرق میکند
صلح تو روضه است، حماسه است، غربت است
ماه تو و مُحرّم تو فرق میکند
باید خیال کرد تجسم نمود؛ نه؟
نه؛ گنبد تو، پرچم تو فرق میکند
لختی بخند! قافیهام را بهم بریز
آقای من! تبسّم تو فرق میکند
#سیدمحمدرضا_شرافت
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
به رسم حلالیت و راهی سفر شدن، اگر دلخوری بر کسی به جای گذاشتم، حرفی، سخنی بوده که باعث رنجش شما شده، در لینک زیر شنوا و پاسخگوی شما خواهم بود.
شدیدا محتاج به دعاهای خیر عزیزان بوده و هستم.
یا حق🖤.
https://daigo.ir/secret/2399342596
کاملترین ماه هر لحظهای.
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
#Aesthetic