13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Kindness always comes around:)))))
-
#A_shot_of_kindness
#Fact_time
توى اتاق دانيال، پیرزن دستمال خیسی را گذاشت روى پیشانی پسرش. کلهی مرد مثل منگلها از حد طبیعی بزرگتر و اندکی كج و کوله بود. موهاش را تراشیده بود و جاىِ زخمِ كهنهاى درست وسط سرش پیدا بود.
«شدی عینهو آتیش. صد دفعه گفتم جلوِ اون پنجرهی وامونده ننشین، اين قدر داد و فرياد نكن، حرف كه حالیت نیست.»
عینک دانیال را درآورد و کنار کیفِ زنانهی رنگ و رو رفتهای گذاشت روی پاتختی.
«برات سوپ درست کردهم. روی اجاقه. دارم میرم زیارت اهل قبور و تا غروب هم بر نمیگردم.»
دانیال با دقت به پشت دستهای پیرزن نگاه کرد: رگهای برجسته سبز رنگی به شکل نامنظمی این طرف و آن طرف رفته بودند. گونهاش را گذاشت روی بالش و با صدایی که از شدت ضعف و بیماری به سختی شنیده میشد گفت: «خوب، این هم یه جورشه. اما بهترین جورش نیست. مطمئنم که نیست. نمیگم باید بهشت باشه، اما جهنم که نباید باشه. هیچکی نمیگه باید جهنم باشه. میدونِ جنگ نباید باشه. توی میدونِ جنگ که نمیشه زندگی کرد. اون قرصهای تببُر رو بیار، شاید از شرِ این تبِ لعنتی خلاص شم.»
پیرزن رفت توی آشپزخانه و با لیوان آب برگشت. اتاق دانیال چیزی بود شبیهِ بههم ریختهترین انبارِ کتابی که میشد تصور کرد. جابهجای اتاق ستونهای کج و کولهای از کتاب تا نزدیکی سقف بالا رفته بود. روی زمین گُله به گُله روزنامه و مجله ریخته بود. پیرزن از روی مجلهها گذشت و کنار تخت خواب زانو زد. دستش را گذاشت زیرِ سرِ دانیال و او را به جلو خم کرد تا بتواند قرصش را ببلعد.
«این را بخور و دیگه هم اون پنجره رو باز نکن. هوا باز سرد شده.»
پیرزن نشست لبه تختخواب و انگار دویده باشد و یا پلههای زیادی را بالا آمده باشد، به نَفَس نَفَس افتاد. مثل سیبی که از یخچال بیرون مانده باشد، پلاسیده بود. هیکلش از کودکی که تازه دبستان را تمام کرده باشد اندکی بزرگتر بود. از روی پاتختی کیفش را برداشت و توی آن را وارسی کرد. دانیال دستمال مرطوب را کشید روی صورتش.
«شده عینهو جنگ جهانی دوم. همهمون داریم توی میدونِ مین زندگی میکنیم. دائم باید مواظب باشی پاهات روی مین نره. تا حالا اسم آنتونی فلو رو شنیدهای؟»
وقتی حرف میزد دستمال از جایی که لبهاش بود پف میکرد و بالا و پایین میرفت. پیرزن چیزی نگفت.
«اگه شانس بیاری و پاهات روی مین نره، یه خمپاره که معلوم نیست از کجا شلیک شده، میآد و میآد و میآد و وییییییییییژ میخوره به وسط کلهت و تموم. به همین سادگی. بازم صد رحمت به خمپاره که صدای ویژش میآد، اون که اصلاً صدا نداره. حتی معلوم نیست از کجا میآد. از بالا؟ از پایین؟ از چپ؟ از راست؟ هیچکی نمیدونه.»
پیرزن باز توی کیفش را وارسی کرد و سرانجام بلیتهای اتوبوس را پیدا کرد. بلیتها را گذاشت لای لبهاش تا زیپ کیف را ببندد. بلیتها را گذاشت توی جیب بغل کیفش. گفت: «اگه خواستی از خونه بری بیرون، درها رو خوب قفل کن. امنیت که نیست، روز روشن هم آدم میکُشند.»
«یه سوال ازت کردم خوشگله. گفتم اسم آنتونی فلو رو شنیدهای؟»
دستمال را از روی دهان و بینیاش عقب زد. حالا تنها چشمها و بخش کوچکی از بینیاش زیر دستمال بود.
پیرزن کف دستهاش رو گذاشت روی زانوهاش و آنها را مالش داد. «اگه بیرون رفتی چند تا نون بگیر. وقتی فکر میکنم که باید دو ساعتِ تموم توی این اتوبوسهای فکسنی بنشینم تا برسم بهشت زهرا، تموم بدنم درد میگیره. عینهو خَر لنگ راه میرند. اگه شب جمعه و استحبابِ زیارتِ اهلِ قبور نبود، محال بود سوار این اتوبوسها بشم.»
پیرزن دستش را گذاشت روی سینهاش و چند بار سرفه کرد. انگار کودکی سرفه میکرد.
دانیال دستمال را از روی چشمهاش برداشت و گذاشت روی گونههاش. روی آرنج تکیه داد تا به پهلو بخوابد.
«اگه از عرضِ خیابونی گذشتی و ماشین زیرت نکرد، خیلی خوشحال نشو چون قراره کسی درست اونورِ خیابون جیبت رو بزنه. به هر حال وقتی از خیابون رد میشی مواظب ماشینها باش، خوشگله.»
زل زد به پیرزن: «اگه بهشت زهرا رسیدی، از طرف من بِهِشون بگو دلم حسابی واسهشون تنگ شده.»
پیرزن از روی تخت بلند شد از لای کتابها، مجلهها، ضبط صوت قدیمی گروندیگ و نوارهای ریخته شدهی روی زمین رفت به طرف گنجهی لباسها.
دانیال باز دستمال را گذاشت روی چشمهاش. «این تبِ لعنتی ِمن هم یکی از ترکشهای همون خمپارههاست که گفتم.»
پیرزن از آپارتمان بیرون زد. جلو آسانسور منتظر ماند. درهای آسانسور که باز شد رفت با فاصله کنار دکتر مفید توی آسانسور ایستاد.
#استخوان_خوک_و_دست_های_جذامی
#مصطفی_مستور
#به_اشارتی_بپیما
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
بیتو خبری نیست دگر فقط شب شدهاست;)) 🎆🎼 01:27 02:23 #Song
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Take me back to the night(day?!) we met (((((:
#Tuneful
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Take a look at the moon(((((:
#Eye_catching
09_fucked_my_way_up_to_the_top.mp3
8.49M
I fucked my way up to the top
This is my show
I fucked my way up to the top
Go, baby, go...
Go! Go! Go! Go! Go!
This is my show
Go! Go! Go! Go! Go!
This is my show
Need u, baby, like I breathe you, baby
Need u, baby, more, more, more, more
Need u, baby, like I breathe you, baby
Fuckin' need u, baby, more, more, more, more((:
#Song
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشیتون رو افقی بگیرید((((:
شبتون بخیر رفقای جان☘🫂🤍✨
#Eye_catching
#Tranquility
هدایت شده از جمهوری ِچایخوران ؛
خب خوش بحالتون چنلتون طرفدار داره و بقیه دوسش دارن ؛ چنل منو جز خودم کسی نمیخواد !
تشابه الحب مع الحرب في شيء واحد: كلاهما يحتاجان رجالاً:))
02:22
#تعلق
1672057024418262837Beyond-140_-_audio_only_medium.m4a.mp3
3.54M
🌱✨
Can't stop myself to not listen to it..
#Song
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
How can I ever thank god for this huge amount of greens surrounding me?!...
#Eye_catching
بر ساقههای سوخته از زخم رعد و برق
رنگینکمان چه فایده؟ باران چه فایده؟!...
با یادِ دوست غیر تلنبار بغض و آه...
هی گوش دادن «شجریان» چه فایده؟!((((;
#حامد_عسکری
#سبزینه_های_خیال
هدایت شده از دکّهقافیهها)
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم؟
فرض کن کوهِ شنی ، طعنهی طوفان خورده !🌪
هوالمحبوب؛
به مناسبت دوصد نفره شدن همراهی عزیزان، قصد کردیم تقدیمی خدمتتان دهیم.
اینبار اما تقدیمی بدین صورت است که، پس از باز ارسال این پیام، از بین اعداد 1 تا 45 عددی را به دلخواه انتخاب میکنید و در اینجا همراه با لینک چنلتان ذکر میکنید تا به همراه عکسی چشم نواز به شما شعری از جناب #فاضل_نظری نیز تقدیم شود.
ظرفیت: تکمیل شد.
ریوجی از کتابخانه خیابان نوزدهمــ افتخار تقدیم نمودن را خواهد داشت.
20.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
U have no idea what's gonna happen(((:
-
#Tuneful
زندگی جمع بیتو بودنهاست
من ولی از معادله خستهم
این قصور از تو نه؛ که از من بود
من به ناممکنات دل بستم!!...
#مائده_شجاعی
#سبزینه_های_خیال
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
هوالمحبوب؛ به مناسبت دوصد نفره شدن همراهی عزیزان، قصد کردیم تقدیمی خدمتتان دهیم. اینبار اما تقدیمی
جهان درخت بدون جوانهای شدهاست
که طعمهٔ طمع موریانهای شدهاست
به گریه سنگ به هم میزنند و میخندند
بیا ببین که چه دیوانهخانهای شدهاست
«امیدواری بهبود» را چه توصیفی
جز اینکه دلخوشی کودکانهای شده است
به شیر در دل است نگاه کن که چه تلخ
مطیع شعبدهٔ تازیانهای شدهاست
دلی که در فلک سعد بال و پر میزد
کنون فلکزدهٔ آب و دانهای شدهاست
غمی که چشم جهانی بر آن گریسته بود
به گوش مردم بیغم ترانهای شدهاست
وفا خیال و محبت فریب و عشق دروغ
رفیق، گمشدهٔ بینشانهای شدهاست
گمان یافتن کیمیای خوشبختی
برای عهد شکستن بهانهای شدهاست
نه قدر لطف، نه رسم وفا، نه حق نمک
گلایه نیست ولی بد زمانهای شدهاست
ــــــــــ
𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒖𝒔: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee
𝑷𝒍𝒆𝒂𝒔𝒖𝒓𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖: https://eitaa.com/sadmusic_f
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
هوالمحبوب؛ به مناسبت دوصد نفره شدن همراهی عزیزان، قصد کردیم تقدیمی خدمتتان دهیم. اینبار اما تقدیمی
موج اگر موج است، باید ترک آرامش کند
هرچه ساحل سنگدلتر بیشتر کوشش کند
ساقیا جام مرا پیش از طلب لبریز کن
شاه را عیب است گر درویش از او خواهش کند
این سخن بر تارک تاج سلیمان حک شده است
محترمتر میشود سلطان اگر بخشش کند
زینت ظاهر کجا، حسن خدادادی کجا
زشترو زیبا نگردد هرچه آرایش کند
عشق رهوار است اما بر زمین هم میزند
رخش اهلی را، سوار نابلد سرکش کند
آنکه در صلح است با خود، با جهان در جنگ نیست
کاش میآموخت انسان با خودش سازش کند
عشق زنجیر قوافی را ز دستم باز کرد
میبرم فرمان دل را تا چه فرمایش کند
ــــــــــ
𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒖𝒔: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee
𝑷𝒍𝒆𝒂𝒔𝒖𝒓𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖: https://eitaa.com/joinchat/4286906994C8f7c994429
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
هوالمحبوب؛ به مناسبت دوصد نفره شدن همراهی عزیزان، قصد کردیم تقدیمی خدمتتان دهیم. اینبار اما تقدیمی
شیشهٔ وی گر معطل مانده از تردید ماست
غافلیم از قدر مستی ورنه هر شب عید ماست
صورت هیچیم و تصدیق تصور در خیال
نفی ما اثبات ما و ردّ ما تائید ماست
میکنند انکار تنها «یک» خدا را کافران
کفر هم آیینهدار معنی توحید ماست
بی فروغ عشق، آفاق زمین تاریک بود
گر در این سیاره نوری هست از خورشید ماست
تهمت زاهد به حلاج آبرویی تازه داد
غم مخور دشنام مردم بیشتر تمجید ماست
ــــــــــ
𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒖𝒔: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee
𝑷𝒍𝒆𝒂𝒔𝒖𝒓𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖: https://eitaa.com/Balloot47
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
هوالمحبوب؛ به مناسبت دوصد نفره شدن همراهی عزیزان، قصد کردیم تقدیمی خدمتتان دهیم. اینبار اما تقدیمی
دلواپسم که بر لبت امروز نام کیست
گوشت به نغمه که و چشمت به جام کیست
تصویر شاهبیت درخشان چشم تو
ای عشق! مطلع غزل ناتمام کیست
گودال آب و عکس تو ای ماه! ای دریغ
زیبایی حلال تو امشب حرام کیست
من بوی گل شنیدهام از باد هرزهگرد
جز من شمیم پیرهنت در مشام کیست
من آه، من ملال، من افسوس، من دریغ
از دیگران بپرس که دنیا به کام کیست
ــــــــــ
𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒖𝒔: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee
𝑷𝒍𝒆𝒂𝒔𝒖𝒓𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖: https://eitaa.com/joinchat/1824784872Cd090e276d8
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
هوالمحبوب؛ به مناسبت دوصد نفره شدن همراهی عزیزان، قصد کردیم تقدیمی خدمتتان دهیم. اینبار اما تقدیمی
در این میخانه در هر دور، جامی ناتمام از ماست
غمی شیرین و کامی تلخ و اندوهی مدام از ماست
صدایت میزنیم از دور و مشتاقیم پاسخ را!
گر امشب هم به ما دشنام میگویی، سلام از ماست
چو افتادم به دامت، آفرین گفتم خدایت را
که زلفت با دلم میگفت: صید از اوست، دام از ماست
به هر صورت، فلک اقبال ما را برنمیتابد
گمان کردهست خوشبختیم و فکر انتقام از ماست
یکی از ما بهجای باده امشب زهر مینوشد
ملالی نیست، میدانی و میدانم کدام از ماست
ــــــــــ
𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒖𝒔: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee
𝑷𝒍𝒆𝒂𝒔𝒖𝒓𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖: https://eitaa.com/i_am_motavahem
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
هوالمحبوب؛ به مناسبت دوصد نفره شدن همراهی عزیزان، قصد کردیم تقدیمی خدمتتان دهیم. اینبار اما تقدیمی
جز اینکه قصهٔ پیچیدهایست خوشبختی
کسی نگفت و ندانست چیست خوشبختی
فقط بدان که زمانی به چشم میآید
که رفته است و دگر با تو نیست خوشبختی
کجا فلک به کسی روی خوش نشان دادهست
بیا بگرد ببین سهم کیست خوشبختی
شبی به خنده کنارم نشست و آخر کار
لبی به «می» زد و با من گریست خوشبختی
به روی سنگ مزارم بخوان به خط غبار
که مُرد با من و با من نزیست خوشبختی
ــــــــــ
𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒖𝒔: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee
𝑷𝒍𝒆𝒂𝒔𝒖𝒓𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖: https://eitaa.com/soulhome
ـــــــــــــــــــ
اون گربه هم خشایار هستش:))