برایان تریسی
.off .N .DE .ash .N .off .N
این که نوشتهام نه اسم رمز است، نه نسخه دارویی، نه ...
اینها فقط شیفتهای یک هفته من است: شب. آف. شب. آش. لانگ. شب. آف
دیدم با این برنامه فشرده، به هزاروخردهای کارم نمیرسم، رفتم سراغ کتاب «مدیریتزمان» برایانتریسی.
وارد فضای کتاب شدم. جناب برایان کتاب در دست، نشسته بود پشت میز و مدام از مدیریت زمان و فوایدش میگفت.
مرا که دید اشاره کرد بنشینم و برنامه یک هفته را برایش بنویسم.
نوشتم و دستش دادم. همهاش را متوجه شد، جز آش را!
وقتی گفتم پنجشنبهها محفل حدیثکسا دارم و این هفته به خاطر میلاد حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) آش پختهام و چند دقیقه دیگر مهمانها میرسند،
یکجوری نگاهم کرد که یعنی «ما را سر کار گذاشتهای؟»
بعد کتاب را روی میز گذاشت و رفت. پشت سرش را هم نگاه نکرد.
چند قدمی که دنبالش دویدم، رو برگرداند که با زبانی که درست نفهمیدم انگلیسی بود یا ایتالیایی یا... اما به من فهماند که
«تو مانده مرا و کتابهایم را قورت بدهی، به عنوان زشتترین قورباغه زندگیات!»
دست از پا درازتر از کتاب بیرون آمدم و خیره شدم به برنامه شیفتها که فردا لانگم و آه خدایا
که یاد «لایلاف»۱ مامانسادات، مادر مادرم افتادم که به هر غذایی که میترسید کم بیاید میخواند و زیاد هم میآمد.
با خودم فکر کردم بهتر است همین کار را با وقتم بکنم.
اتفاقاً همان لحظه صدای زنگ در بلند شد. مامانسادات بود. بلند شدم و خوشآمد گفتم و محفل حدیثکسا از همان لحظه شروع شد و
من توی ذهنم مدام منتظر فرصتی هستم که مامانسادات به سرو کولم لِایلاف بخواند تا کمی وقتم کش بیاید.
فقط ماندهام روش خواندن و فوتکردنش چطور باشد که لِایلاف به عرض و طول اضافه نکند و فقط مستقیم بنشیند در مرکز مدیریت زمان!
بروم چای بریزم که همه منتظرند ...
۱. سوره قریش
#مدیریتزمان
#مدافعسلامتمادروکودک
#پهلوانیقمی
کانال یادداشتهای یک مدافع سلامت طلبه:
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
بگذارید اوّل چند نمونه از زیباییهای متنهایی که فرستاده بودید، براتون بنویسم.
🌺یکی از عزیزان نوشته بودن: در سالن آموزشگاه، مشغول خوندن کتاب بودن و اونقدر در مطالعه کتاب فرورفته بودن و عکسالعملهای جالب داشتن که اطرافیان با تعجب میان ازشون میپرسن که چه کتابی میخونن که اینقدر براشون جذّابه.
🌸عزیز دیگر نوشته بودن: همیشه فکر میکردم کار بیمارستان یه کار سخت و خشکه؛ ولی با مطالعه کتاب شما که به حالت طنز نوشتین، خیلی خوندنش شیرینه.
🌼دوست دیگری نوشته بودن: چیزی که در زمان خوندن کتاب منو درگیر کرده بود، این بود که با وجود اینکه مدافع سلامت ما خودش باردار بوده با مشکلات خاص خودش؛ ولی همچنان محکم مواظب زنان باردار دیگه بوده و حتی ذرهای از حس مسئولیتش کم نشده.
🌺یک دوست دیگه نوشته بودن: این کتاب داستان جالبیست که با قهرمان داستان کاملا همراه میشی. میخندی. عصبی میشی یا اشک میریزی.
🌸یک دوست دیگه لطف داشتن و این کتاب را یه الگوی رفتاری و اعتقادی به همه اونایی که میخوان به این کشور و اسلام خدمت کنن، معرفی کرده بودن.
🌼دوست عزیزی نوشته بودن: چقدر خوبه که انسان بتونه از چند حس گوناگون استفاده کنه و متنی بنویسه که شنونده یا خواننده در همون زمان که اتفاقی افتاده، حضور پیدا کنه.
🌺دوست عزیزی خیلی لطف داشتن و این کتاب را شایسته تقریظ دانستند و گفتند به نظرم باید این کتاب به دست بزرگانی؛ مثل حضرت آقا برسد.
🌸عزیزی نوشته بودند: من اصلا فکر نمیکردم در بخش مامایی بیمارستان، ممکنه چنین اتفاقات نفسگیری رخ بده.
🌼یکی دیگه از دوستان که مطالب کانال را خونده بودن، در مورد داستان «میخوام خوشگل بشم» اظهار لطف کرده بودن.
🌺یکی از همکاران عزیز نوشته بودن: اونقدر کتاب براشون جذّاب بوده که تمام اعضای خانواده خوندن و به چند خانواده دیگر هم کتاب رسیده و لذّت بردن.
🌸بزرگواری سپیددار را یک نفس خونده بودن و خیلی ادیبانه، با آوردن قطعه شعری از مولانا، کتاب را به شرابی تشبیه کرده بودن که از خوندنش مست شدن.
🌼مادری مهربون از زیبایی و روانی داستان میگفتن که مخاطب را با خودش همراه میکنه.
🌺و سرهنگ محترمی از گمنامی فداکاری مدافعین سلامت میگفتن و از جامعه سپیدپوشان کشور تشکر کرده بودن.
اما متن منتخب شما، هیچ کدام از اینها نبود.😉
🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁سلام خوبی عزیز
سپید دار یعنی بیمارستان
یعنی دار سپید پوشان 😁😁😁
راضی شدید؟
حالا نائب الزیاره ما هم باشید
التماااااس دددعاااا
خدا از شما راضی باشه
قلم تون عالیه
متفاوت و جذابه
مهمتر از همه اینکه آدمهای ناراحت فامیل ما را خندانده😁
این یعنی اعجاز😜
باور کن کسایی که چند ساله چند تا لبخند بیشتر به ما تحویل ندادن با کتاب شما خندیدن
باور نداری چند شب بیان خونتون مهمونی ببینی راجع به کیا دارم صحبت میکنم
البته اگه از اشکاشو و آه و نالشون خونتون ویران نشه
😳😳😱
ولی کتاب شما واقعا قابل تحسینه آفرین
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
البته به نظر من به قلم شما عنایت شده
خواستم بگم یعنی قلم نظر شده تون از خودتون نیست🙈😜
🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁
و اما جواب سؤال چرا این کتاب را سپیددار نامیدم؟
را فردا انشاالله براتون میگم.
حالا بریم سراغ آموزش. امروز یک پست «نویسنده شو» آماده کردم براتون. که یکی دو ساعت دیگه در کانال میذارم.
✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️
✍نویسنده شو
ابزار نویسندگی را تا اینجا براتون گفتم.
🏠 اگر عاشق نویسندگی باشی، حتماً تا الان یه محل کار دِبش پیدا کردی؛ یه جایی که راحت بنویسی و حس خوبی بهت بده؛ حتی اگر گوشه سالن، چسبیده به تلویزیون باشه.
🕰زمان را هم که به خودتون سپردم؛ امّا پیشنهاد میکنم روی ساعات سحر تا طلوع آفتاب، جور دیگهای حساب باز کنید.
📝قرار شد همه جا قلم و دفتر یادداشت همراهتون باشه. این توصیه را جدّی بگیرید. به زودی متوجّه اهمیّتش میشید.
👌خب همه چیز جوره؛ پس بهانهای ندارید.
باید ببینید فکری که همیشه در ذهنتون وول خورده و به شما اجازه نفس کشیدن راحت نداده، چهطور میتونید سر جای خودش روی برگه کاغذ بنشونید. 😏
☀️از روزانه نویسی شروع کنید. از صبح که از خواب بلند شدید چه کارهایی کردید؟
از امروز سعی کنید دوبرابر همیشه به اطرافتون توجه کنید.
دو گوش👂داشتید، دو گوش دیگه هم قرض کنید و خوب بشنوید.
🖊بنویسید امروز دور و برتون چی شنیدید؟ و برای من بفرستید:
@Sepiddar
✅اگر میخواید نویسنده بشید، این شنبه همون شنبه موعوده که مدّتهاست قولشو به خودت دادی. بسمالله.
✅کانال سپیددار را به دوستانتون معرفی کنید:
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#پهلوانی_قمی
#نویسنده_شو
✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️
📗📕📗📕📗📕📗📕
امشب طبق قرارمون، جواب مسابقه سپیددار رو براتون میگم و البته برندگان دو جایزه ویژه🎁
اسم کتاب📗 رو دخترم زینبسادات انتخاب کرد.
به نظر من هم اسم جذّاب و پرمعنایی اومد👌
این اسم هم به راستقامتی و مقاومت درخت سپیددار 🌲اشاره داره،
هم به رنگ برگها که سپید و سبز هستن؛ به رنگ لباس خدمت مدافعین سلامت🧑⚕
و هم به معنای خانهی سپید 🏠هست که میتونه به بیمارستان یا خونهای که پر از نور خداست، تشبیهش کرد.
📗📕📗📕📗📕📗📕