این علم برای نویسندهها و خلق شخصیتهای داستانیشون هم خیلی کاربرد داره.
✅اگر قصد نوشتن داستان داری، حتماً دنبال یادگیریش باش.
#نویسنده_شو
✍️سپیددار
یادداشتهای ا. پهلوانی قمی
#خبر_خوب بعد از مدتها «سپیددار» را از طاقچه بینهایت، رایگان دریافت کنید. https://taaghche.com/book
سلام
صبح قشنگ و فعلاً خنک مردادیتون به خیر😍
یادتونه در مورد یک خبر خوب گفتم:
"کتاب سپیددار به بینهایت پیوست"
حالا سه پیام از ابراز احساسات یکی از دوستان رو براتون میگذارم.
بخونید و تا دیر نشده، کتاب رو مطالعه کنید و از توصیف لحظات نابش لذت ببرید.😍
سلام
زودتر از اینها میخواستم کتاب «سپیدار» رو بخونم ولی نمیشد، دیشب شروع کردم به خوندن.
تقریبا شوکه شدم، توصیفات به اندازهای زیبا بود که تمام اون محیط رو میشد تصور کرد، خسته شد، نگران شد، بغض کرد و دوباره تلاش. خیلی جذابه، از همون خطوط اول حس میکنی سپیدار بودن بهت سرایت میکنه. و همش هم از خودم میپرسیدم چرا زودتر نرفتم سر وقتش! خلاصه که اگه کسی هست که مثل من هنوز نخونده، شروع کنه که از دستش نره.
سلام و عرض ادب و احترام
تا نیمه های شب خاطرات ارزشمندتون رو مطالعه میکردم، چه قدر با شکوه نوشتید. چقدر با شکوه زندگی کردید. بین اون همه شلوغ پلوغی و اینکه هیچکی به هیچکی نیست، مثل یه فرشته آرامش میدادید به بیمارها
خدا قوت به تلاش های ارزشمندتون. خیلی استخاره هاتون رو دوست داشتم.
و اشک ریختم برای ورم بدنتون، درد دستتون. و بغضهاتون و حتی برای چشم انتظاری دختر کوچولوتون
البته من دیشب که شروع کردم هنوز تا نود پنج رسیدم. ولی خیلی خوبه. یه بار که تو گروه گفته بودید دوران بارداری شیرین، فکر کردم نشستید و بادتون زدن. نمی دونستم اینجوری در توکل به خدا و تلاش براتون شیرین بوده. خیلی خوشحالم که لطف خدا شامل حالم شد و خوندن سپیددار قسمتم شد. خدا بازهم پشت و پناه تون
سلام خانم دکتر
صفحهی نود و نودو یک کتابتون رو دوبار تنهایی خوندم، یکبار هم برای تنها فرد خانوادهم.. و معتقدیم خیییلی قشنگه واقعا.
مادر شمایید.. شاعر شمایید که حتی به نینی ندیده حق انتخاب دادید.
حیفه تا کسی آداب شاعرانه و صبورانه مادر شدن رو از شما یاد نگرفته مادر بشه.
منتظر نظرات بقیه دوستان هم هستم.
راه دوری نمیره اگر از نوشتهای لذت بردید یا حالتونو خوب کرد به منم بگید.☺️
میون اینهمه مشغله، نوشتن، انگیزه میخواد.
اگر دلتون میخواد بیشتر بنویسم، انگیزه دادنش دست خود شماست.😉
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم...
این روزها سراغ هر کسی را که میگیری، یا کربلا رفته یا قصد رفتن دارد یا دلش میخواهد که برود.
دیشب از چشم و چراغ قمیها، برات کربلا خواستم. بهش قول دادم سلامش را روی سر بگذارم و تا خود کاظمین؛ مثل جان ازش مراقبت کنم تا سالم دست جناب پدر برسد.
نمیدانم کربلا چرا اینطور است. اصلاً برنامهپذیر نیست. کلّی دور خودت میچرخی و به هزار جا پیغام و پسغام میدهی و درست وقتی که مطمئنی همه چیز درست است، میبینی دستت خالیست؛ همان که قول داده زیر قولش زده، تو را گذاشته و رفته است.
امسال که دیگر کربلا و اربابانش تمام تلاششان را کردند که در چشمم کنند که تو هیچکارهای. بنشین پای سجاده و ذکرت را بگو. اگر دلمان خواست خودمان دعوت میکنیم اگر هم مقبول نیفتی...
هوا هم در این میان، خودش را آدم حساب کرده و شده مانعی آهنین برای رفتن آدمها! مدام میشنوم: «امسال خیلی گرمه حالت بد میشهها...»
و امان از دل بیصاحب! سرخود برای خودش تصمیم میگیرد و میزند زیر همه آرزوهای یکساله از اربعین پارسال تا الان.
نوشتن آنچه در اربعین پارسال گذشت، برای خودش یک دفتر دویستبرگ میخواهد. از همانها که در بچگی آرزویش را داشتیم و فقط بچه پولدارها توان خریدش را داشتند و پز داشتنش را میدادند.
نمیدانم چرا ننوشتم؛ اما زیاد در موردش با بچهها صحبت کردم؛ آنقدر که هر وقت حرف کربلارفتن با مامانجان میشد، محمدعلی لبخندی میزد و کنار گوشم میگفت: «مامان ایندفعه رفتی کربلا هندونهها رو قایم نکنیا!»
قضیه هندوانه خودش داستانی دارد شنیدنی و جذّاب درست مثل داستان گمشدنها و مدام دنبال گشتنها
یا داستان قهوهخوردن، آن هم قهوه غلیظ عربی کسی که تا به حال قهوه نخورده است!
یا داستان هر پنجدقیقه چای داغ عراقی خوردن در هوای پنجاهدرجه کسی که اصلاً اهل چای نبوده است!
یا داستان چُرتهای نشسته دلچسب مشایه
یا داستان دزدیده شدنمان در کاظمین و سر از کاخی مجلّل درآوردن!
همه این خاطرات (که تنها مشتیاست از خروار)، هم عکس و فیلمش را در گوشی همراه دارم، هم مثل یک فیلم شیرین و بعضاً کمدی از روبروی چشمم میگذرد و بیشتر دلم را عاشق رفتن میکند.
یاد آن ایام بهخیر.
یاد سحرهای حرمين شريفين.
یاد دو ساعت خواب در نیممتر جا در حرم امیرالمؤمنین ع.
یاد بیهوش شدنهای در مینیبوسهای توی راه.
یاد پرچمهای سرخ حرم اباعبدالله ع.
یاد حلیمهای صبح آشپزخانه عباسی .
یاد حرفزدنهای دست وپا شکسته عربیمان.
یاد...
یادش بهخیر.
حالا که خاطرات را مرور میکنم، میبینم چقدر دلم تنگ است و حواسم نیست.
آقاجان بطلب.🤲
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#کربلا
#زیارت_اربعین
#پهلوانی_قمی
بازم منم و بیتابی
کجای دنیا هست
مثل تو اربابی...
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#حسین_آرام_جانم
#زیارت_اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه کامل در مقابل خورشید ما ☀️هیچ است...
السلام علیک یا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
انشاالله روزی همه دلدادگان آقا 🤲
#حرم_امیرالمؤمنینع
#صحن_حضرت_فاطمهس
بالاخره بعد از دو روز بدو بدو و یک لحظه هم فرصت نداشتن و بدتر از آن شارژنداشتن، بالاخره گوشیم را شارژ کردم و توانستم چند تا خبر را با هم بدهم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واحد زمان در اماکن زیارتی، به دقیقه و ثانیه نیست؛ به زیارت عاشورا و امینالله و دعای فرجه🙄
مثلاً من همین چند دقیقه پیش، به اندازه پونزده شونزدهتا امینالله و حدود بیست تا دعای فرج و هفتهشت تا زیارت عاشورا، اونم نه تودلی، بلکه همراه مدّاح و با کلّی آب و تاب، توی صف رسیدن به ضریح بودم تا بالاخره دیدن روی ماه یار، حیدر کرّار، بحمدالله میسر شد و اون رو هم مخلصانه تقدیم نگاه شما بزرگواران میکنم.
زیارتتون قبول.🌹
از دیروز عصر که راه افتادیم به طرف کربلا هزارجور تصویر عجیب و غریب در گوشیم یا در ذهنم ثبت شده.
بعضی موقعا میخواستم داد بزنم : "این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست" بعد که نگاههای هاج و واج اطرافیان رو میدیدم، متوجه میشدم که نه تنها اون مصرع؛ بلکه "این چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست" رو هم فریاد کشیدم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با بیل اومد، موفقهم شد.☺️
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
راستی یک چیز دیگه:
اگه عضو کانال سپیددار هستی، در نیت تکتک قدمهای من سهیمی و انشاالله نامت به عنوان زائرین پیاده اربعین ثبتشده.
هنوز پیادهروی یکسومش مونده، میتونی دوستاتو به کانال دعوت کنی تا اونا هم به ثواب فوقالعادهای که امام صادق علیهالسلام فرمودن، برسن انشاالله.
لینک کانال سپیددار:
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
قال امامصادق علیهالسلام:
"خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت اباعبدالله بر میدارد، یک حسنه مینویسد و یک سیئه از او محو میکند. وقتی که به حرم میرسد، خداوند او را جزء صالحین برگزیده مینویسد. وقتی مناسک او تمام شد، خداوند نام او را جزء فائزین ثبت می کند. وقتی میخواهد بازگردد یک فرشتۀ الهی در مقابل او قرار میگیرد و میگوید: رسول خدا (ص) به شما سلام میرساند و پیغام میدهد (مژده میدهد): عملت را از سر بگیر که تمام گناهان گذشتهات بخشیده شده است.