عید بندگی
تا سحر مدام پیام آمد؛ یکی دل پنچرشدهام را برمیداشت و مثل یک توپ چهلتکه چروک پرتاب میکرد پشت کوه قاف و دیگری مثل مجیددلبندم دست دراز میکرد و دل اتوکشیده و سرحال را به بدن خستهام برمیگرداند.
از همان اوّل صبح، شاید هم یکی دو روز قبل، به دور دوّم کشیده شدن انتخابات معلوم بود؛ مهم از اینجا به بعدش است. فکر اینکه دوباره جمعیتی ترسو بر مردم ایران حاکم شوند که اقتدار و عزّت ایران سربلندمان را به پیرمرد مو زرد دیگری تقدیم کنند و جایش ناامیدی و هراس و خودکمتربینی تحویل بگیرند، دلم را میلرزانَد.
مردم فهیم قم که همیشه پای کار نظام اسلامی و آرمانهای امام و شهدا هستند. این را وقتی زن میانسال روشندلی را دیدم که با چشم فرزندش، راه صندوق رأی را جستوجو میکرد به چشم دیدم.
تمام شب قلبم دوسه برابر معمول تپید تا اینکه سحر با دیدن خوابی عجیب آرام گرفت.
یک سالن پر بود از سفرههای سفید و مرد و زنی که دو طرف سفره نشسته بودند. مقابل بعضی، ظروفی نقرهای بود که با درپوش گنبدی درخشانی پوشیده شده بود. عطر خوشی فضا را پر کرده بود.
خودم مهمان آن سفره بودم؛ ولی به عادت همیشگی، تحمّلم تمام شد و بلند شدم برای کمک.
با اینکه هیچ سینی صبحانهای درباز نبود؛ ولی من در خواب میدانستم که این صبحانهها خیلی خاص هستند و شاید در هیچ رستورانی سرو نشوند.
اسم یکی از خوراکیها را که میزبان به دستم داد پرسیدم. نامش «عرقنِی» بود و توضیحش عرق سنّتی همراه با نیشکر.
جالب اینکه حین پذیرایی، برای مهمانان توضیح میدادم که این سفره پربرکت، به خاطر عید بندگی گسترده شده است...
تعبیر این خواب هر چه باشد، برای من طعم شیرینی داشت و بسیار امیدبخش بود؛ آن هم پس از یک هفته تلاش برای روی کار آمدن دولتی اسلامی و انقلابی و از آن سختتر اضطراب صبح جمعه تا سحر.
امیدوارم جمعه آینده، همگی با هم عید بندگی را جشن بگیریم و کام ملّت حقجو و مؤمن ایران، با پیروزی نامزد جبهه انقلاب شیرین شود. انشاالله
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#جلیلی
#قالیباف
#همدلی
#جبهه_انقلاب
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#پهلوانی_قمی