┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡
#پارت61
ایساى شاعر
شاگردان مدرسه علاقه مند بودند مدیر مدرسه را «ایسا کوبایاشى» بنامند.
حتى از روى محبت، برخى القاب و یا اشعار درباره او ساخته بودند. اشعارى
مثل این رایج بود:
ایسا کوبایاشى!
ایسا پیرمرد ماس،
با همون کله طاس
علّت این امر آن بود که نام خانوادگى مدیر مدرسه، یعنى کوبایاشى، به نام
ایسا کوبایاشى، شاعر قرن نوزدهم، شباهت داشت، و درعین حال مدیر
مدرسه از دوست داران شعرهاى او بود که به شکل هایکو(نوعى شعر
بى قافیه احساساتى ژاپنى) سروده مى شد. مدیر مدرسه، غالب اوقات، اشعار
او را براى بچه ها مى خواند و بچه ها احساس مى کردند ایسا کوبایاشى نیز
همانقدر دوست آنهاست که سوزاکو کوبایاشى، مدیر مدرسه شان.
مدیر مدرسه هایکوهاى ایسا کوبایاشى را از آن رو خیلى دوست داشت که
خیلى حقیقى و درباره مسائل زندگى عادى و روزمره بودند. در دورانى که
هزاران شاعر هایکوسرا وجود داشت، ایسا جهانى را خلق کرده بود خاص
خود، که هیچکس قادر به پدیدآوردن نظیر آن نمى شد. مدیر مدرسه، اشعار او
را به سادگى تقریبا کودکانه اى مى ستود. به این ترتیب، تکه هایى از اشعار ایسا
را به شاگردان خود مى آموخت که از صمیم قلب آنها را فرامى گرفتند. مانند:
قورباغه کوچولو،
تسلیم نشو کوچولو!
ایسا در کنار توست.
و یا:
گنجشک ریزه میزه!
کنار برو، راه بده،
اسب نجیب رد بشه!
و یا:
این مگس و ببخشید!
دستاشو به هم مى ماله،
پاهاشو به هم مى ماله،
مى خواد بگه ببخشین!
یکبار، مدیر مدرسه روى یکى از این اشعار آهنگى گذاشت که همه آن را با هم
مى خوانند. شعر و آهنگ آن به این ترتیب بود:
گنجشگ کان بى کس!
چون که مادر ندارین،
بیاین با من بازى کنین!
هرچند که برگزارکردن کلاس اشعار هایکو، جزو برنامه درسى مدرسه نبود،
اما مدیر مدرسه غالب اوقات، کلاسِ آن را براى شاگردان تشکیل مى داد.
نخستین تلاش توتو چان براى سرودن هایکو کارى بود براى توصیف شخصیت
موردعلاقه اش به نام نوراکورو. این شخصیت ِسگ آواره و سیاهى بود که
در حکم عضو غیرنظامى به ارتش پیوسته و به رغم وجود پستى و بلندى ها در
جریان پیشرفت کارى اش، سرانجام، ّعزت و جاه و جلال پیدا مى کند. داستان
زندگى این سگ به صورت مصوّر در یکى از مجلاّت پسربچه ها چاپ مى شد.
هایکوى توتو چان چنین بود:
سیاه سگ آواره رهسپاره
مى ره اروپا، چونکه
اونو مرخص کردن.
مدیر مدرسه گفته بود: «سعى کنید هایکوى صادقانه و ساده اى درباره چیزى
که در ذهن خود به آن فکر مى کنید، بسازید.»
هایکوى توتو چان را نمى شد شعرى کامل و درست به حساب آورد؛ اما این
هایکو نشانه اى از مسائلى بود که در آن روزها او را تحت تأثیر قرار مى داد.
هایکوى توتو چان، تطابق کاملى با شکل ۵ـ ۷ ـ ۵ هجایى هایکو نداشت.
هایکوى او داراى ساختمان هجایى ۷ـ ۷ـ ۵ بود. اما چون هایکوى ایسا درباره
گنجشک ریزه میزه ساختار هجایى ۷ـ ۸ ـ ۵ داشت، توتو چان فکر کرد پس
هایکوى او نیز اشکالى ندارد.
روزهایى که قدم زنان به سوى قصر کوهون بوتسو مى رفتند، و یا در روزهاى
بارانى که مجبور مى شدند به جاى بازى کردن در حیاط در سالن اجتماعات به سر
برند، ایسا ِ کوبایاشى مدرسه توموئه درباره هایکو با شاگردان خود صحبت
مى کرد. علاوه بر این، او براى تصویرکردن اندیشه هاى خود درباره زندگى و
طبیعت، از هایکو بهره مى جست.
گاهى چنین به نظر مى رسید که برخى اشعار ایسا کوبایاشى، مخصوصا در
توصیف مدرسه توموئه نوشته شده است. مثلاً:
برف آب مى شود.
و ناگهان سراسر ده،
پر از کودکان است.
#داستان
#ژاپن
#مدرسه_تحولی
#توتوچان
@pajoheshmoalem
سلام خدمت همکاران
مهلت ثبت نام در دوره مشاوره مقاله نویسی تمام شد
به زودی خبر موفقیت همکارانی که جسارت پا گذاشتن به این عرصه رو از خود نشون دادن همین جا براتون میگذارم
اما ....
تعدادی از همکاران تقاضا داشتند مهلت شرکت در دوره مقاله نویسی تا اول برج و زمان واریز حقوق 😅 تمدید بشه
بالاخره هممون معلمیم😅
این همکاران میتونن با ادمین هماهنگ بشن و پس از یک پیش پرداخت جزیی به گروه بپیوندند و مابقی هزینه رو اول برج واریز کنند.
با ادمین هماهنگ کنید
@Adminmoalemi
@pajoheshmoalem
همکارانی که پیام دادن و جواب نگرفتند
لطفا مجددا پیام بذارن تا اسمشون بیاد بالای لیست
@Adminmoalemi
هفتمین کنفرانس بین المللی تربیتی،روانشناسی ومشاوره
www.ipconf.ir
هزینه 430 هزار تومان
مهلت ارسال 25 بهمن ماه
الف- علوم تربیتی :
اخلاق اسلامی و تعلیم تربیت دینی
برنامه ریزی درسی و پیشرفت تحصیلی
مدیریت و تحقیقات آموزشی - برنامه ریزی آموزشی
آموزش الکترونیک - آموزش بزرگسالان - تکنولوژی آموزشی
آموزش و پرورش (ابتدایی- تطبیقی- پیش دبستانی – دبستانی)
آموزش و بهسای منابع انسانی - مدیریت و برنامه ریزی آموزش عالی
ب- روانشناسی :
مشاوره مدرسه- سلامت سازمانی - فلسفه تعلیم و تربیت
روانشناسی تربیتی - روانشناسی فرهنگی - روانشناسی اسلامی
روانشناسی سلامت - روانشناسی عمومی - روانشناسی شخصیت
روانشناسی بالینی - روانشناسی صنعتی و سازمانی - سنجش و اندازه گیری (روان سنجی)
روانشناسی بالینی کودکان ونوجوانان - مشاور و راهنمایی (شغلی،خانواده،توانبخشی)
پ- مشاوره:
ت: محورهای ویژه:
سبک زندگی سالم - اخلاق و فرهنگ در پژوهش
راهکارهای ترویج فرهنگ ایرانی اسلامی - توسعه و ترویج فرهنگ اسلامی در خانواده ها
راهکارهای مقابله با آسیب های اجتماعی در جامعه - مطالعات فرهنگی و مدیریت رسانه
#همایش
@pajoheshmoalem
دلتون می خواد تو این همایش و همایش های دیگه خودتون مقاله بنویسید و پذیرش بگیرید
پس این فرصتی که براتون گذاشتیم و از دست ندید
@pajoheshmoalem
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡
#پارت62
حادثه عجیب
توتو چان، براى نخستین بار در زندگى اش مقدارى پول پیدا کرد. این اتفاق
هنگامى که با قطار به خانه برمى گشت، رخ داد. در ایستگاه جیوگائوکا به قطار
اویماچى سوار شد. قبل از آنکه قطار به ایستگاه بعدى یعنى
میدوریگائوکا برسد، پیچ تندى وجود داشت که قطار هنگام عبور از آن به
یک طرف متمایل مىشد و صداى غژغژ واگن ها درمى آمد. در این حالت، توتو
چان محکم سرجایش مى ایستاد تا به طرف دیگر قطار کشیده نشود. او
همیشه در قسمت عقب، کنار در سمت راست و رو به جلو قطار مى ایستاد.
علت ایستادنش کنار آن در، قرار داشتن سکوى پیاده شدن ایستگاه مقصد در
طرف راست و همچنین نزدیکتر بودن این در به در خروج از ایستگاه بود.
در آن روز، هنگامى که قطار طبق معمول در سرپیچ به یک طرف متمایل شد
و به غژغژ افتاد، توتو چان متوجه شد، جلو پایش چیزى شبیه سکه کف قطار
افتاده است. قبلا ًنیز یک بار فکر کرده بود پول پیدا کرده است؛ اما هنگامى که
آن را برداشت، دید یک دکمه است. بنابراین، تصمیم گرفت این دفعه اول
کاملاً وارسى کرده و از پول بودن آنچه مى بیند مطمئن شود. وقتى قطار دوباره
در مسیر مستقیم قرار گرفت، خم شد و با دقت نگاه کرد. قطعا آن شى،
سکه اى پنج سنى بود. فکر کرد که لابد سکه از دست کسى افتاده و چون
قطار سر پیچ متمایل شده، سکه به طرف او چرخیده است، اما هیچکس در
نزدیکى او نبود.
او نمى دانست چه باید بکند؟ در همین حال به یاد آورد که یکبار به او گفته بودند
اگر کسى پولى یافت باید آن را به پلیس بدهد. اما در قطار که پلیسى پیدا
نمى شد! مى شد؟
درست در همین موقع، درِ محلّى که مسئول کنترل قطار در آن مى نشست باز
شد و او به واگنى که توتو چان در آن بود، وارد شد. توتو چان نمى دانست چه
مى کند، اما فورا پاى راستش را روى سکه گذاشت. مسئول قطار او را
مى شناخت و به او لبخندى زد، اما توتو چان نتوانست با لبخند صمیمانه اى پاسخ
لبخند او را بدهد، زیرا به خاطر آنچه زیر پاى راستش بود احساس گناه مى کرد.
فقط توانست لبخند ضعیفى به لب آورد. در این لحظه قطار در ایستگاه
اوکایاما که ایستگاه قبل از مقصد او بود توقف کرد و درهاى سمت چپ
واگن باز شد. یکباره، جمعیت زیادى سوار واگن شدند و با تنه زدن به توتو چان
او را عقب راندند. توتو چان اصلاً میل نداشت پاى راستش را تکان دهد و با
ناامیدى تلاش کرد در جاى خودش بایستد. درحالى که مقاومت مى کرد،
نقشه اش را بررسى کرد. هنگامى که مى خواست از قطار پیاده شود، سکه را
برمى داشت و به پلیس مى داد. آنگاه فکر دیگرى به سرش زد. اگر آدم بزرگسالى او را درحالى مى دید که سکه اى را از زیر پاى خود برمى دارد، حتما
فکر مى کرد دزد است! در آن روزها با پنج سن مى شد بسته کوچکى کارامل یا
بسته اى شکلات خرید. با این حساب، هرچند این سکه براى یک آدم بزرگسال
مبلغ درخور توجهى به حساب نمى آمد، اما تا آنجا که به توتو چان مربوط مى شد،
پول زیادى به شمار مى رفت و کاملا ًنگرانش کرده بود.
#داستان
#ژاپن
#مدرسه_تحولی
#توتوچان
@pajoheshmoalem
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
*گام پنجم*
ارائه راه حل موقت اجرا نمودم که فایده نداشت
راه حل پیشنهادی را می نویسیم که جدید باشد طبق نظریه های پیشینه با عکس
روش جدیدی که من انتخاب کردم و نتیجه گرفتم
راه حل های ما
*گام شش*
ارزیابی از رفتار دانش آموزان پرسشنامه از دانش آموزان
مقایسه وضعیت رفتاری قبل و بعد از اجرای طرح
*گام هفت*
گردآوری اطلاعات شواهد دو
جدول شماره یک ارزیابی نظر سنجی دوم
بعد از اجرای طرح نتایج را در جدولی کرد آوردم و با هم مقایسه کردم جدول شماره دو
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
سلام
شما هر چند تا موضوع اقدام پژوهی که بخواید میتونید انجام بدید
اما برای ثبت اون به عنوان نویسنده اول فقط یک اقدام پژوهی ثبت میشه و مابقی باید نویسنده اول یکی دیگه باشه
#پاسخ_به_پرسش
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
آی کشــک و بادمجون
آی فاطمهخانوم جون
به مناسبت سالروز شهادت امیرکبیر
یکی از کارهایی که امیرکبیر انجام داد، مقابله با نفوذ قدرتهای خارجی در کشور بود. دستشون رو از داخل کشور کوتاه کرد و اصلا همین شد که نقشهی قتلش رو چیدن. امیرکبیر نه تنها دست خارجیها رو کوتاه کرد بلکه حتی تحقیرشون هم میکرد. حکایتهای جالبی در این باره گفته شده. از جمله اینکه؛
مترجم امیرکبیر میگه یه روز سفیر روسیه اومد و یه درخواست مرزی داشت؛ یه درخواست نابجا. وقتی درخواست سفیر رو برای امیرکبیر ترجمه کردم، گفت از سفیر بپرس: «تا حالا کشک و بادمجون خوردی؟».
سفیر تعجب کرد و گفت نه. امیر گفت:
«ما توی خونهمون یه فاطمهخانوم که کشک و بادمجون رو خیلی خوب درست میکنه، ایشالا این دفعه برای شمام میفرستم که بخورین و ببینین چقدر خوبه... آی کشک و بادمجون، آی فاطمه خانوم جون...»😋
سفیر گفت: «ممنونم، خب نظرتون در مورد اون مسئلهی مرزی چیه؟»
امیر دوباره گفت: «آی کشک و بادمجون، آی فاطمه خانوم جون...»
سفیر چند بار دیگه درخواستش رو مطرح کرد و هربار امیر در جوابش میگفت:
«آی کشک و بادمجون، آی فاطمه خانوم جون...»
و نهایتا وقتی دید چیزی دستگیرش نمیشه، پا شد و رفت☺️
🔺عماد دولتآبادی | عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋
🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
#سلامبرشهیدمظلومکربلا
🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ.
اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
@pajoheshmoalem
https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡
#پارت63
به خودش گفت: «درستش همین است. مؤدّبانه خواهم گفت: آه! سکه ام
افتاد. باید برش دارم
؛ آنوقت همه فکر خواهند کرد این سکه مال خودم است!» اما بلافاصله فکر دیگرى به سرش زد: «وقتى این حرف را زدم و همه به من نگاه کردند، اگر یک نفر بگوید این سکه مال من است!چه مى شود؟ آنوقت چه باید بگویم؟» پس از سبک سنگین کردن طرح هاى مختلفى که به سرش مى زد، بالاخره تصمیم گرفت در نزدیکى ایستگاه خودشان، وانمود کند قصد بستن بند کفش خود را دارد و با خم شدن، سکه را یواشکى بردارد. این کار عملى شد. هنگامى که پا روى سکو گذاشت و سکه پنج سنى را در مشت مى فشرد، احساس ازپاافتادگى داشت. ایستگاه پلیس بسیار دور بود و اگر به آنجا مى رفت تا سکه را تحویل دهد، دیرش مى شد و مادرش حتما نگران مى شد. بنابراین، با خود فکر کرد: «در جایى آن را مخفى خواهم کرد و فردا سکه را به مدرسه مى برم و نظر دیگران را هم مى پرسم. به هرحال باید آن را به همه نشان دهم، زیرا فرد دیگرى تا به حال پول پیدا نکرده است.» در این فکر بود که پول را کجا مخفى کند. اگر آن را به خانه مى برد، مادرش درباره آن پرس وجو مى کرد. پس باید آن را در جایى دیگر مخفى مى ساخت. در این هنگام، وارد بیشه اى در نزدیکى ایستگاه راه آهن شد. هیچکس او را در آنجا نمى دید و احتمال نداشت کسى به آنجا بیاید، پس جاى کاملاً امنى بود. با چوب گودال کوچکى کند، سکه باارزش را درون آن گذاشت و رویش را با خاک پوشاند. سنگى را نیز که شکلى غریب داشت، به عنوان علامت، روى آن گذاشت. آنگاه با سرعت زیادى به سوى خانه دوید. توتو چان بخش اعظم شبها را به تعریف حوادث مدرسه براى مادرش مى گذراند. تا اینکه مادر مى گفت: «وقت خواب است»، اما آن شب حرف زیادى نزد و زود به رختخواب رفت. صبح روز بعد، او با این احساس بیدار شد که کار فوق العاده مهمى در پیش دارد. ناگهان، به یاد گنجینه مخفى اش افتاد و خوشحال شد. خانه را زودتر از معمول ترک کرد و راکى را هم با خود به بیشه برد. وقتى سنگ را در آنجا دید، با فریاد گفت: «همینجاست! همینجاست!» سنگ نشانه، درست همان جایى بود که خودش گذاشته بود. توتو چان به راکى گفت: «چیزى عالى به تو نشان خواهم داد. آنگاه سنگ را برداشت و به کندن زمین پرداخت. اما اتفاق عجیبى رخ داد، سکه پنج سنى ناپدید شده بود! هرگز اینقدر متعجب نشده بود. با خودش فکر مى کرد آیا کسى او را هنگام پنهان کردن سکه دیده و یا آنکه سنگ جابه جا شده است؟ اطراف محلى را که کنده بود نیز کند، اما سکه پیدا نشد. از اینکه نمى توانست سکه را به همکلاسى هایش نشان دهد خیلى مأیوس شد، ولى مهمتر از آن سر در نیاوردن از این رخداد عجیب بود. بعد از این ماجرا، هروقت از آنجا عبور مى کرد، وارد بیشه مى شد و زمین را زیر و رو مىکرد، اما هرگز سکه پنج سنى را نیافت. با خود فکر مى کرد «شاید یک موش صحرایى سکه را برداشته»، یا «فقط خیال کرده ام» و یا «شاید هم خدا مرا در حال پنهان کردن آن دید.» اما دلیل آن هرچه بود، خیلى عجیب و اسرارآمیز مى نمود. اتفاقى اسرارآمیز که توتو چان هرگز آن را فراموش نکرد. #داستان #ژاپن #مدرسه_تحولی #توتوچان @pajoheshmoalem