eitaa logo
پژوهشکده معلمی
1.6هزار دنبال‌کننده
866 عکس
153 ویدیو
35 فایل
در این کانال آموزش پژوهش های ویژه معلمی گذاشته خواهد شد. هزینه استفاده از مطالب کانال صلوات به نیت تعجیل در ظهور آقامون روزهای تدریس دوشنبه و پنج شنبه پیام ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16808988802265 پیام ناشناس ایتا Https://6w9.ir/Harf_9380048
مشاهده در ایتا
دانلود
🏡🏡🏡🏡 سپس، اوئى از جا برخاست و به ریوچان قول داد که مى خواهد بهترین سبزى کار ژاپن باشد. اوئى پسر صاحب یکى از بزرگترین گلخانه هاى ژاپن بود. سپس کایکوآاوکى از جا بلند شد و چیزى نگفت. فقط طبق معمول نخودى خندید و بعد تعظیمى کرد و سر جایش نشست. پس از آن توتو چان جلو رفت و گفت: «جوجه هاى کایکوچان مىتوانند پرواز کنند! دیروز خودم آنها را دیدم!» سپس آمادرا حرف زد. او گفت: «اگر گربه یا سگ زخمى پیدا کردید، آنها را پیش من بیاورید تا از آنها مواظبت کنم.» تاکاهاشى چنان کوچک بود که چهاردست و پا از زیر میز بیرون آمد و در چشم به هم زدنى به وسط سالن رسید. با صدایى دوست داشتنى گفت: «متشکرم ریوچان. براى همه چیز متشکرم.» سپس آیکو سایشو برخاست. او گفت: «ریوچان به خاطر آن دفعه که زمین خوردم و زخم مرا باندپیچى کردى، متشکرم. هیچوقت فراموش نمى کنم.» عموى بزرگ آیکو سایشو، دریادار معروف جنگ ژاپن ـ روسیه، بهنام توگو بود. و آتسوکو سایشو، از دیگر وابستگان خانواده او، شاعره وابسته به دربار امپراتور میجى، به شمار مى رفت، اما آیکو هیچوقت به این موضوع اشاره نمى کرد. میوچان، دختر بزرگ مدیر مدرسه، بهتر از دیگران ریوچان را مى شناخت. او آن روز با چشمانى اشکبار گفت: «مواظب خودت باش ریوچان. براى ما نامه بنویس.» توتو چان حرف هاى زیادى براى گفتن داشت، اما نمى دانست از کجا شروع کند. او فقط گفت: «ریوچان، با وجود اینکه تو مى روى، ولى هر روز مهمانى چاى خواهیم داشت.» آقاى مدیر خندید و ریوچان نیز به خنده افتاد. همه بچه ها هم، از جمله خود توتو چان خندیدند. این حرف توتو چان روز بعد از آن درست از کار درآمد. هرگاه فرصتى بود، بچه ها گروهى تشکیل مى دادند و بازى مهمانى چاى به راه مى انداختند. به جاى مکیدن تکه هاى ماهى خشک نیز پوست درخت در دهان مى گذاشتند و فنجان هاى آب را به جاى چاى مزمزه مى کردند. گاهى نیز تظاهر مى کردند در حال نوشیدن ساکى هستند. یکى مى گفت: «برایتان مقدارى کلوچه مراسم تدفین مى آورم.» و همه به خنده مى افتادند. بعد از آن حرف مى زدند و آنچه مى اندیشیدند به یکدیگر مى گفتند. هرچند چیزى براى خوردن وجود نداشت، اما مهمانى چاى سراسر شادمانى بود. مهمانى چاى بهترین یادگارى بود که ریوچان از خود به جا گذاشت. هرچند بچه ها در آن هنگام حتى نمى توانستند تصورش را بکنند، اما این بازى از آخرین بازى هایى بود که بچه ها مى توانستند قبل از جداشدن از یکدیگر و رفتن به راه هاى مختلف انجام دهند. ریوچان با قطار توکیو رفت. رفتن او مصادف بود با پیداشدن هواپیماهاى امریکایى. سرانجام، هواپیماهاى امریکایى در آسمان توکیو ظاهر شدند و بمب هاى خود را رها کردند. @pajoheshmoalem