eitaa logo
پژوهشکده معلمی
1.6هزار دنبال‌کننده
866 عکس
153 ویدیو
35 فایل
در این کانال آموزش پژوهش های ویژه معلمی گذاشته خواهد شد. هزینه استفاده از مطالب کانال صلوات به نیت تعجیل در ظهور آقامون روزهای تدریس دوشنبه و پنج شنبه پیام ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16808988802265 پیام ناشناس ایتا Https://6w9.ir/Harf_9380048
مشاهده در ایتا
دانلود
🏡🏡🏡🏡 بدرود، بدرود شعله هاى آتش مدرسه توموئه را طعمه خود ساختند. این حادثه در شب رخ داد. میوچان، خواهرش میساچان و مادرش ــ که در خانه جنب مدرسه زندگى مى کردند ــ به سوى مزارع اطراف قصر کوهون بوتسو گریختند و در امان ماندند. تعداد زیادى بمب هاى آتش زا که از هواپیماهاى بى ۲۹ رها شده بود، روى واگن هایى افتاد که به جاى کلاس از آنها استفاده مى شد. مدرسه اى که ساخت آن تحقق بخشیدن به رؤیاهاى مدیر مدرسه بود در لهیب جنگ سوخت. به جاى صداى خنده و آواز دلنشین کودکان، زوزه مهیب آتش بر مدرسه حاکم شد. آتشى که نمى شد با آن مبارزه کرد، مدرسه را با خاک یکسان کرد. از تمامى منطقه جیوگائوکا شعله برمى خاست. در همه این مدت، مدیر مدرسه در میانه خیابان ایستاده بود و سوختن توموئه را نگاه مىکرد. همان لباس نسبتا مندرس سیاه و سه تکه همیشگى را پوشیده بود. درحالى که دستانش را در جیب فرو برده بود، ایستاد و تماشا کرد. او از پسرش توموئه سان، که دانشجوى دانشگاه بود و در کنارش ایستاده بود، پرسید: «بعد از این باید چه جور مدرسه اى بسازیم؟» پسرش درحالى که گیج و گنگ شده بود، فقط به او گوش مى داد. عشق آقاى کوبایاشى به کودکان و علاقه اش به آموزش آنها قوى تر از آن بود که شعله هاى آتش بتواند آن را نابود کند. او امیدوار بود. توتو چان را سوار قطار شلوغ مخصوص تخلیه جمعیت توکیو کرده بودند و او زیر دست وپاى بزرگترها مانده بود. قطار به سمت شمال پیش مى رفت. از پنجره قطار به تاریکى آن سوى پنجره خیره شده و به آنچه آقاى مدیر هنگام جداشدن از او گفته بود، مى اندیشید: «باز هم یکدیگر را خواهیم دید.» آقاى مدیر، آنچه را همیشه مى گفت باز هم تکرار کرد: «مى دانى، تو واقعا دختر خوبى هستى!» دلش نمى خواست این حرف هاى آقاى کوبایاشى را فراموش کند. با این فکر که به زودى دوباره آقاى کوبایاشى را خواهد دید، به خواب رفت. قطار مملو از مسافرینى نگران مى غرید، در دل تاریکى پیش مى رفت. داستان اینجا به پایان می رسد اما بخش پیشگفتار کتاب هم نکاتی دارد که خواندنش خالی از لطف نیست در ادامه پیشگفتار کتاب را با هم می خوانیم. @pajoheshmoalem