🏡🏡🏡🏡
#پارت4
آنگاه اندکى آسوده خاطر شد و مستقیم به صورت مادر نگاه کرد و گفت:
«دیروز، توتو چان طبق معمول کنار پنجره ایستاده بود. من که فکر مى کردم
مثل همیشه منتظر نوازندگان خیابانى است، به درس ادامه دادم. ناگهان با
صدایى بلند فریاد کشید: چه کار مى کنید؟ از جایى که ایستاده بودم، نمى شد فهمید با چه کسى حرف مى زند. کنجکاو بودم بدانم چه خبر است. دوباره
پرسید: چه کار مى کنید؟ خطاب او به فردى در کوچه و خیابان نبود بلکه گویا با
کسى در بالاى سر خود حرف مى زد. نتوانستم جلوى کنجکاوى خودم را بگیرم،
سعى کردم پاسخ را بشنوم؛ ّ اما صدایى نیامد. با وجود این، دختر شما دائما
فریاد مى کشید: چه کار مى کنید؟` و نمى گذاشت به درس ادامه دهم. به همین
خاطر، کنار پنجره رفتم تا ببینم دخترتان با چه کسى حرف مى زند. وقتى سرم
را از پنجره بیرون بردم و بالا را نگاه کردم، دیدم یک جفت پرستو در حال
ساختن لانه اى زیر لبه شیروانى هستند. داشت با پرستوها حرف مى زد! البته
من بچه ها را درک مى کنم و نمى خواهم بگویم حرف زدن با پرستوها بى معنى و
نشانه بى عقلى است. فقط احساس مى کنم، اینکه درست وسط درس از
پرستوها بپرسند دارند چه کار مى کنند، کاملا ًبى ربط است.»
#داستان
#ژاپن
#مدرسه_تحولی
#توتوچان
@pajoheshmoalem