🏡🏡🏡🏡
#پارت79
توتو چان که سرانجام از بار حفظ کردن این عبارت مشکل رها شده بود، حالا
دیگر جزئیات موضوع را یکى پس از دیگرى به مادرش اطلاع مى داد. قرار بود
بچه ها صبح روز جمعه بعد، در مدرسه دور هم جمع شوند. چیزهایى که باید با
خود مى بردند عبارت بود از کاسه سوپ خورى، کاسه برنج خورى، میله هاى چوبى
مخصوص غذاخوردن، و فنجانى برنج نپخته. مدیر مدرسه گفته بود که وقتى
این مقدار برنج پخته شود، به اندازه یک ظرف برنج خورى خواهد شد. قرار
بود مقدارى هم سوپ گوشت بپزند. بنابراین، باید کمى گوشت و سبزى هم با
خودش مى برد. هرکس هم دلش مى خواست، مى توانست چیزى براى عصرانه با
خودش ببرد.
طى چند روز پس از آن، توتو چان دائما در آشپزخانه دور و بر مادرش
مى چرخید تا چگونگى استفاده از کارد، جابه جاکردن قابلمه، و کشیدن برنج را
بیاموزد. تماشاى کارهاى مادرش در آشپزخانه کار لذتبخشى بود، اما جالبتر از
همه زمانى بود که مادرش به در قابلمه یا هر چیز داغ دیگرى دست مى زد و
بلافاصله با انگشت سبابه و شست، لاله گوش توتو چان را لمس مى کرد
مى گفت: «اوه، این داغ است!» مادر، توضیح داد براى این لاله گوش او را
لمس مى کند که لاله گوش از سایر قسمت هاى بدن سردتر است.
رفتار مادر به مثابه آدم بزرگسالى که در کارها و امور آشپزى تخصص دارد،
توتو چان را تحت تأثیر قرار مى داد. با خودش گفت: «هنگام آشپزى صحرایى در
ّدره رعد، من نیز چنین خواهم کرد.»
سرانجام، روز جمعه فرا رسید. وقتى بعد از پیاده شدن از قطار به ّدره رعد رسیدند، آقاى مدیر آنها را که زیر درختان جمع شده بودند شمرد و کنترل کرد.
صورت هاى ظریف و دوست داشتنى بچه ها در تابش آفتابى که از لاى برگ هاى
درختان بلند مى تابید، مى درخشید. کیسه هاى انباشته خود را به دست گرفته بودند
و منتظر بودند مدیر مدرسه درباره قدم بعدى راهنمایى شان کند. کمى آنسوتر،
آبشار با آهنگ زیبایى از فراز بلندى فرو مى ریخت.
آقاى مدیر گفت: «خیلى خوب، حالا به چند گروه تقسیم مى شویم و با آجرهایى
که آموزگاران آورده اند، اجاق درست مى کنیم. بعد تعدادى از شما باید برنج را
بشویند و براى پختن آماده کنند. بعد از آن سوپ گوشت را درست مى کنیم.
آماده اید؟»
خیلى طول نکشید همه پنجاه بچه از طریق بازى «سنگ، کاغذ، قیچى» به
شش گروه تقسیم شدند. حفره هایى کندند و دور آنها را آجرچینى کردند.
سپس میله هایى آهنى روى اجاق چیدند تا ظروف پخت برنج و سوپ را روى
آنها بگذارند. در همین حال، عده اى چوب خشک از جنگل جمع مى کردند.
دیگران براى شستن برنج به کنار رودخانه رفتند. تقسیم وظایف، توسط خود
بچه ها صورت مى گرفت. توتو چان پیشنهاد کرد سبزى ها را خرد کرده و مسئولیت پخت سوپ را به عهده بگیرد.
#داستان
#ژاپن
#مدرسه_تحولی
#توتوچان
@pajoheshmoalem