eitaa logo
متن | علیرضا پناهیان
12.5هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 پیامبر(ص) جامعۀ مدینه را به یک اوجی رساند که امروز آن اوج، کم‌کم دارد برای ما یک ضرورت و تکلیف می‌شود 🔻 الگوی یاران امام‌زمان، جامعه‌ای است که پیامبر(ص) آن را با مفهوم «مواسات» درست کرد 🔘 پیامبر(ص) بخش‌هایی از اسلام را به نمایش گذاشت که تا وقتی شیعیان آن بخش‌ها را اجرا نکنند، امام‌زمان نمی‌آید 🔘 پیامبر(ص) با مواسات، در مدینه جامعه‌ای ساخت که ما در طول انقلاب هنوز به آن نرسیده‌ایم؛ به‌جز اربعین! 🔘 اربعین امام‌حسین‌‌(ع) شبیه جامعه‌ای است که پیامبر(ص) ساخته بود 🔘 ریشۀ فاطمیه این بود که مردم از آن اوجی که پیامبر(ص) می‌خواست خسته شدند و پله‌پله پایین آمدند ________ رسول‌خدا(ص) نیامده بود برای اینکه صرفاً به مردم بگوید: «ظلم نکنید، مرتکب قتل نشوید، نماز بخوانید، مهربان باشید، اخلاق را رعایت بکنید و...» ایشان یک اوج را به مردم نشان داد و آن را به‌واسطۀ نفوذ شخصیت برجستۀ خود در جامعه اجرا کرد. پیامبر(ص) چه‌کار بزرگی انجام داد؟ ایشان توانست از مدینه،‌ شهری درست کند که آغاز شکل‌گیری‌ آن بر مفهومی به نام «مواسات» استوار بود. هرکسی مسلمان می‌شد، باید به مدینه هجرت می‌کرد. لذا مردم، خانواده و زندگی‌شان را رها می‌کردند و به مدینه می‌آمدند، رسول‌خدا(ص) این کار بسیار سخت و سنگین را اجرا کرد. کسانی که خانه و کسب و کارشان را رها کردند و به مدینه هجرت کردند، آمدند در کوچه‌های مدینه پخش شدند و کسانی که از قبل در مدینه زندگی می‌کردند هم اعتراض نکردند بلکه غالباً مسلمان‌ها را به خانۀ خودشان راه دادند و مثلاً گفتند: ما دوتا اتاق داریم یک اتاقِ ما هم مال شما باشد... جامعه‌ای که پیامبر(ص) ساخت این‌گونه بود: «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» البته پیامبر(ص) باید چنین کار بزرگی انجام می‌داد؛ چون می‌خواست تمام اسلام را به نمایش بگذارد. آیا ما در طول انقلاب هیچ‌وقت به این سطح از مواسات رسیده‌ایم؟ الان درجۀ «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» در بین ما چقدر است؟ وقتی اربعین می‌آید این «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» را در اربعین می‌بینیم اما در زندگی روزمرۀ خودمان نمی‌بینیم. زندگی در اربعین، بالاتر از یک زندگی دُنگی است که هرکسی سهم خود را بدهد. در زندگی دُنگی اگر یک‌ نفر پول نگذارد او را کنار می‌گذارند. اما اربعین مثل قصۀ مهاجرت مردم به مدینه است؛ هرکسی از هرجا آمده باشد مهمان امام‌حسین(ع) است. یک عده کنار جاده می‌آیند و می‌گویند: ما نوکر همۀ مهمان‌های امام حسین(ع) هستیم. پیامبر(ص) بخش‌هایی از اسلام را به نمایش گذاشت که-به تعبیر امام‌باقر(ع)- تا وقتی شیعیان آن بخش‌ها را اجرا نکنند، امام‌زمان(عج) نمی‌آید. به امام‌باقر(ع) گفتند: در کوفه گروه بسیار زیادی آماده‌اند که برای قیام از شما اطاعت ‌کنند. حضرت فرمود: آیا آنها دست در جیب برادر مؤمن خود می‌کنند تا به مقدار نیاز بردارند؟ گفتند: نه؛ فرمود: وقتی امام‌قائم(ع) ظهور کند مؤمن به مقدار نیازش از جیب برادرش برمی‌دارد و کسی جلوی او را نمی‌گیرد. (اختصاص شیخ مفید، ص24) اصحاب امام‌زمان(ع) باهم «ندار» هستند و الگوی آنها همان شهر مواساتی است‌ که پیغمبر(ص) درست کرد. رسول‌خدا(ص) یک نقطۀ اوج را به مردم نشان داد، جامعه را به سمت آن سوق داد و آن را اجرا کرد که آن اوج، امروز هم آرزوی ما است و کم‌کم از حالت آرزو به صورت نیاز و ضرورت در می‌آید و برای ما به تکلیف تبدیل می‌شود. بعد از رسول‌خدا(ص) مردم نتوانستند آن اوج را تحمل کنند و تاب بیاورند و یک‌کمی پایین آمدند. مردم مدینه از جبهۀ حق به جبهۀ باطل کوچ نکردند، فقط چون طاقت این‌همه ‌حق‌مداری را نداشتند، یک‌ذره پایین آمدند؛ بعد هم پله پله سقوط‌شان آغاز شد تا به دست امثال همین مردم، امام‌حسین(ع) به شهادت رسید. مردم مدینه دشمن حضرت زهرا(س) نبودند و ایشان را دوست داشتند. اما حرف‌شان این بود: «چیزی که حضرت زهرا(س) از ما می‌خواست، یک چیز حداقلی نبود، بلکه خیلی حداکثری بود» ولی مردم طاقت آن را نداشتند. یعنی اکثر مردم احساس ضرورت نمی‌کردند که در اوج باشند. ریشۀ فاطمیه این بود که مردم نمی‌توانستند و نمی‌خواستند در اوج باشند، از قله پایین آمدند و گفتند همین دامنۀ قله خوب است! ضرورت کار حداقلی را همه می‌دانند اما ضرورت کار در اوج را نمی‌فهمند. کارهای حداقلی را اگر انجام ندهیم زود، بدبخت می‌شویم ولی کارهای در اوج را اگر انجام ندهیم آناً بدبخت نمی‌شویم بلکه به مرور بدبخت می‌شویم. در همین مدینه‌ که صدای نالۀ فاطمه(س) را جواب ندادند 53سال بعد در واقعۀ حرّه 700نفر از صحابه و تابعین توسط سربازان یزید کشته شدند حتی بدون اینکه اعتقادی به ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) داشته باشند. 🚩 حرم حضرت معصومه(س)- ۱۴۰۱/۱۰/۰۵ 📢 صوت: @Panahian_mp3 @Panahian_text
🔻 چرا در طول تاریخ هر وقت دین آمده، دعوا راه افتاده؟ 🔻 چون دین قبل از بندگی خدا، به نفیِ بردگی غیرخدا دعوت می‌کند 📌 بردۀ دیگران یا بندۀ خدا؛ راه سومی نیست- ج۲ 🔘 دو گروه مخالف دین هستند: «کسانی که مردم را به بردگی می‌کِشند» و «بردگانی که به بردگی خو کرده‌اند!» 🔘 کسی که خدا را پیدا نکند، هر قدرتی دمِ دستش بیاید، بردۀ او می‌شود 🔘 هرکس به کفر نزدیک بشود، اخلاق برده‌ها را می‌گیرد 🔘 استقلال اقتصادی هم جلوه‌ای از برده نبودن است ____________ : چرا وقتی دین می‌آید، درگیری ایجاد می‌شود؟ آیا وقتی یک پزشک، روش جدیدی برای درمان یک بیماری پیدا می‌کند دعوایی راه می‌افتد؟ آیا وقتی یک پزشک وارد شهری می‌شود که قبلاً پزشک نداشته، دعوا راه می‌افتد؟ نه! پس چرا دین این‌گونه است؟ چون دین تغییری در جامعۀ بشری ایجاد می‌کند که هیچ عامل دیگری نمی‌تواند آن را ایجاد کند. این‌طور نیست که وقتی دین بیاید فقط به بندگی خدا دعوت کند، قبل از آن و بعد از آن، به نفی بردگی دیگران دعوت می‌کند. دو گروه مخالف دین هستند؛ یکی به بردگی کِشَندگان مردم و یکی هم بردگانی که به بندگی خو کرده‌اند! بردگان می‌گویند «ما داشتیم آرام زندگی‌مان را می‌کردیم، یک لقمه نان بخور نمیر هم می‌رسید، بگذار بردگی‌مان را بکنیم!» «اریک فروم» روانشناس برجسته، می‌گوید «مردم به بردگی بیشتر خو دارند تا به استقلال» البته درست این است که بگوییم: انسان‌ها برای رسیدن به قدرت مطلق آفریده شده‌اند، نه برای بردگی؛ اما لازمۀ‌ رسیدن به قدرت مطلق، چسبیدن به قدرت مطلق خدا و بندگیِ او است. انسان ظرفیت اطاعت و بندۀ خدا شدن را دارد، اما وقتی خدا را پیدا نکرد، هر قدرتی که دم دستش بیاید، بردۀ آن می‌شود، هرکدام از انسان‌ها دوست دارند مثل خدا قوی باشند. انسان‌ها قدرت را دوست دارند، اما وقتی زورشان نمی‌رسد، به یک قدرت می‌چسبند تا امنیت پیدا کنند. چرا با حضور دین، درگیری پیش می‌آید؟ چون وقتی ارباب دو تا شد، طبیعتاً دعوا ایجاد می‌شود؛ دعوا بین اربابان زمینی و «رب‌العالمین». پیامبران که خودشان به‌معنای واقعی ارباب نمی‌شوند، بلکه مردم را به‌سوی قدرت خدا دعوت می‌کنند. استقلال اقتصادی هم یک جلوه‌ای از برده نبودن است. وقتی که فرد و جامعه از نظر پولی، به‌شدت وابسته باشد، یعنی یک‌نوع نظام برده‌داری وجود دارد. قدرت‌ها و مستکبران می‌خواهند کلیت جامعۀ ما را تبدیل به برده کنند، به‌همین خاطر، دنبال اعمال تحریم‌ها و تحمیل‌ جنگ‌ها علیه ما هستند. اسلام دنبال این است که ما بردۀ کسی نباشیم. ممکن است برخی بگویند که «ما نمی‌خواهیم از این برنامه استفاده کنیم» اسلام می‌فرماید: اگر از این برنامه استفاده نکنید و کفر بورزید، درواقع شما علیه بشریت، اقدام می‌کنید. دین به تو زور نمی‌گوید که حتماً باید بندۀ خدا بشوی، اما وقتی بندگی خدا را نپذیری، این‌طور نیست که فقط دین را نپذیرفته باشی؛ بلکه بردگیِ غیرخدا را می‌پذیری و در راه بردگی طاغوت، جنایت می‌کنی. برای همین است که خدا با کفار این‌قدر در می‌افتد، کافر شدن فقط نپذیرفتن فکرِ دینی نیست؛ کافر یعنی برده! کجای قرآن فرموده که هرکسی کافر شد بردۀ قدرت‌ها و طواغیت می‌شود؟ در آیة‌الکرسی که باعظمت‌ترین آیات است می‌فرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» طغیان‌گرها سوار کافران می‌شوند و آنها را از نور به ظلمت می‌برند. خودِ آن کافر بدبخت، این راه را نمی‌رود، بلکه طاغوت سوارش می‌شود و از او سواری می‌گیرد. وقتی کسی کافر شد، نمی‌تواند فقط برای خودش کافر باشد چون طاغوت سرپرست او می‌شود و آن طغیان‌گر، کافر را به بردگی می‌کشد و کافر همیشه به نفع طاغوت کار می‌کند. برای همین است که در طول تاریخ، هروقت دین آمده، جنگ راه افتاده است. چون انبیاء می‌خواهند انسان‌ها را از بردگی طاغوت آزاد کنند لذا بین انبیاء و طاغوت دعوا می‌شود. آن کافرانی که بردۀ طاغوت شده‌اند هم جنایت‌کار می‌شوند و علیه دین می‌جنگند. چطور ایمان و اعتقاد ما سیاسی می‌شود؟ وقتی به خدا ایمان آوردی از بردگیِ قدرت‌ها بیرون می‌آیی و آنهایی که به خدا ایمان نمی‌آورند، بردۀ طاغوت می‌شوند و این یک اتفاق سیاسی است. آن ایمانی که ما را از قدرت‌های زورگو آزاد نکند، ایمان نیست. وقتی به آن قدرت‌ها و طواغیت «نه» می‌گویید آنها ساکت نمی‌نشینند و جنگ راه می‌اندازند، بعد شما باید از آزادیِ خودتان دفاع کنید و این یک اتفاق سیاسی است. لعنت بر کسی که دین و عالم دینی را غیرسیاسی اعلام و تبلیغ می‌کند. 🚩فاطمیه بزرگ تهران- ۱۴۰۱/۰۹/۱۶ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7544 @Panahian_text
🔻 همان‌طور که محبت امام‌حسین(ع) عامل حفظ دین شد، محبت پیامبر(ص) هم عامل شروع دین شد 🔻 مهم‌ترین عامل حرکت به‌سوی اوج آزادی «قدرت محبت مؤمنین به پیامبر(ص)» بود 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ هشتم صدر اسلام: 🔘 «محبت شدید مردم به پیامبر(ص)» عامل اصلی موفقیت بعثت و بنیان‌گذاری امت اسلام بود 🔘 هرکس می‌خواست به اوج برسد، آغازش محبت به پیامبر(ص) و دفاع از ایشان تا پای جان بود 🔘 جامعۀ مدینه با «قدرت محبت پیامبر(ص)» بنا شد؛ یاران امام‌زمان(ع) هم قدرت‌شان را از محبت مولا می‌گیرند ____________ رسول‌خدا(ص) در آغاز بعثت، با قدرت‌های جنایت‌کاری مثل فرعون مواجه نبود که آشکارا ظلم کنند و سر ببُرند، بلکه با فراعنۀ کوچکی در مکه، مواجه بود که اتفاقاً خیلی هم دموکرات بودند! آنها یک‌نوع دموکراسی‌ اکثریت داشتند که بر اساس آن، در مسائل مهم، تا وقتی همۀ رؤسای قبایل در شورای مکه رأی نمی‌دادند، کاری انجام نمی‌شد. پیامبر(ص) می‌خواست مردم را از ظلم‌های رقیقی نجات بدهد که خیلی به‌چشم نمی‌آید و خیلی‌ها اصلاً آن را ظلم به‌حساب نمی‌آورند؛ مثل سلطۀ رؤسای قبایل و باندهای قدرت. چرا پیامبر با اینها مبارزه می‌کرد؟ چون برای رسیدن مردم به اوج آزادی، این ظلم‌های رقیق هم باید برطرف بشود. اگر مستضعفین درک نکنند که تحت ظلم هستند، برای نجات خودشان با پیامبر همراهی نمی‌کنند. این یکی از مشکلات پیغمبر است. چون همه برای رسیدن به اوج، آن‌قدر ضرورت احساس نمی‌کنند لذا برای بیرون آمدن از ظلم‌های رقیق هم ضرورت احساس نمی‌کنند. چه‌کار باید کرد تا مردمی که انگیزۀ قیام علیه ظلم و ستمِ رقیق را ندارند، قیام کنند؟ رسول‌خدا(ص) چگونه زمینۀ حرکت مردم برای رسیدن به اوج را ایجاد کرد؟ پیامبر(ص) با چه قدرتی، این حرکت را آغاز کرد؟ مهم‌ترین عامل زمینه‌ساز برای حرکت مردم به‌سوی اوج آزادی، محبت شدید مسلمانان به پیامبر(ص) بود. هرکسی که نوری در دلش بود، محبت پیغمبر(ص) در دلش می‌افتاد. اولین اثری که ایمان و باور به پیامبر در انسان‌ها ایجاد می‌کرد محبت شدید مؤمنین نسبت به شخص پیامبر(ص) بود. این محبت، اصلی‌ترین انگیزه و مستمسک برای عبور از همۀ موانع و سختی‌های دوران بعثت شد. هرکسی می‌خواست به اوج دین‌داری برسد، آغازش محبت به رسول‌خدا(ص) و دفاع از ایشان تا پای جان بود. خیلی‌ها خجالت می‌کشند این قسمت تاریخ را بگویند: مهم‌ترین تعهدی که پیامبر(ص) از مردم می‌گرفت، دفاع از ایشان تا پای جان بود. پیامبر اکرم(ص) صراحتاً می‌فرمود: «مشرکین می‌خواهند من را بکُشند، تو حاضر هستی برای دفاع از من، جان بدهی؟» آن ظلم رقیق، دیگر تبدیل شده بود به یک ظلم فاحش که همان «کُشتن پیامبر(ص)» بود؛ لذا پیامبر(ص) در پیمان عقبه دوم با مردم مدینه عهد بست که آیا حاضرید برای دفاع از رسول‌خدا از جان خودتان بگذرید؟ پس مراقب باشیم دنبال مسائل فرعی و حاشیه‌ای نرویم و توجه کنیم که اصل موضوع چه بوده است؟ انگیزۀ به اوج رسیدن برای مؤمنین، جز عشق به رسول‌خدا و جان دادن برای ایشان چه چیز دیگری می‌توانست باشد؟ مؤمنین به شدت، پیامبر(ص) را دوست می‌داشتند. اثر ایمان و صفای باطن این است که وقتی صفای باطن پیدا می‌کنی و این نور در قلبت ظاهر می‌شود که حقیقت را انکار نمی‌کنی، اولین هدیۀ خدا به شما «محبت» است. لذا قرآن می‌فرماید: «وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» (حجرات، 7) این را بروید در متن تاریخ ببینید. موتور محرک تاریخ اسلام «محبت پیامبر(ص)» بود. همان‌طور که محبت امام‌حسین(ع) عامل حفظ دین شد، محبت پیغمبر(ص) هم عامل شروع دین و بنیان‌گذاری امت اسلام و موفقیت بعثت بود. چرا مادر و پدر عمارِ یاسر، آن‌همه شکنجه را تحمل کردند و جان دادند؟ اصلاً کسی که با رسول‌خدا(ص) پیوند می‌خورد، این محبت به‌قدری شدید بود که دیگر ایشان را رها نمی‌کرد و همۀ رنج‌ها را به‌خاطرش تحمل می‌کرد. انقلاب پیامبر(ص) انقلاب عرفانی، عاطفی و حبّی بود. نقطۀ مقابل پیامبر(ص) هم کسانی بودند که خبثِ باطن‌شان باعث می‌شد یک‌دفعه‌ای نسبت به پیامبر(ص) تنفر مضاعف پیدا کنند به‌حدی که می‌خواستند ایشان را به‌قتل برسانند؛ درحالی‌که آنها قبلاً قاتل و جنایت‌کار نبودند. محبت، قدرت اصلی برای حرکت فرد و جامعه است. رسول‌خدا(ص) با قدرت محبت، جامعۀ مدینه را بنا نهاد. یاران امام‌زمان(ع) هم قدرت‌شان را از محبت مولا می‌گیرند. مهم‌ترین وصفِ آنها محبت شدید‌شان به امام‌زمان(ع) است. وحشت و رعبی که یاران حضرت در دل دشمنان می‌اندازند، نتیجۀ همین محبت شدیدشان به مولا است. 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۹/۲۰ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7546 @Panahian_text
🔻عامل اصلی دشمنی با پیامبر، خُبث باطن کسانی است که حتی برخلاف منافع‌شان با دین می‌جنگند؛ مثل خوارج 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ نهم صدر اسلام: 🔘 یک قاعده‌ای در عالم هست: هرچقدر صفای باطن بروز کند، خبث باطن هم بروز می‌کند 🔘 هرچه شما بهتر می‌شوید دشمن کینه‌توز‌تری پیدا می‌کنید که از سر خباثتش با شما دشمنی می‌کند 🔘 در جامعۀ ما اغلب کسانی که با دین مخالفت می‌کنند دچار سوءتفاهم هستند نه خبث باطن؛ باید سوءتفاهم‌ها را برطرف کنیم ____________ چرا ظهور پیامبر و حضور دین در جامعه، موجب درگیری و جنگ می‌شود؟ دو عامل مهم وجود دارد: عامل اول که مشهور است و خیلی شنیده‌ایم، منفعت‌گرایی کسانی است که به ظلم و غارتِ‌ دیگران خو کرده‌اند؛ مثل ابوجهل‌ها که در مقابل دین و پیامبرِ عدالت‌گرا و آزادی‌گستر می‌ایستند و جنگ راه می‌اندازند. ولی عامل اصلی، منفعت‌گرایی نیست؛ یک مسئله‌ای هست به نام «خبث باطن» که باعث می‌شود حتی کسی که جزو طواغیت نیست بلکه جزو مستضعفان است، نسبت به پیامبر و مؤمنان کینه پیدا ‌کند و با آنها بجنگد. کسی که منفعت‌گراست و نگاه طاغوتی دارد، انگیزه‌اش برای جنگیدن با پیامبر ضعیف‌تر از کسی است که خبث باطن دارد. منفعت‌طلب‌ها گاهی با دین نمی‌جنگند و می‌گویند: وقتی می‌شود همراه شد و یک‌چیزی به‌دست آورد، نیازی به جنگ نیست! لذا از یک حدی به بعد، ممکن است آن فرد ظالم، دشمنیِ خود را پنهان کند! عبدالله‌بن‌اُبَیّ یکی از طاغوت‌ها و منفعت‌طلب‌های برجستۀ مدینه بود که با پیامبر(ص) کنار آمد چون دید منفعتش در کنار آمدن است. نه اینکه این افراد ظالم، خبث باطن ندارند ولی اگر از حیث منفعت‌طلبی نگاه کنید می‌بینید که اینها لزوماً نمی‌جنگند، وقتی ببینند که دارند مغلوب می‌شوند، ممکن است با دین و پیامبر کنار بیایند. ابوسفیان وقتی دید منفعتش در این است که مسلمان بشود، اسلام آورد. اما بعضی‌ها که خیلی خبث باطن دارند، صریحاً منافع خود را کنار می‌گذارند و با پیامبر و امام می‌جنگند؛ مثل خوارج! اینها مثل معاویه اهل معامله نیستند که لااقل برای منافع دنیایی خود، با دین کنار بیایند! خبث باطن این افراد به قدری زیاد است که آنها را کور کرده و حاضرند در راه دشمنی با دین کشته بشوند. یک قاعده‌ای در عالم وجود دارد؛ وقتی یک لطافتی ظهور کرد، خباثت‌ها هم ظهور می‌کنند. می‌توان این‌طور مثال زد که وقتی خورشید به غنچه می‌تابد بوی عطر آن در فضا پخش می‌شود. اما وقتی به یک مُردار می‌تابد بوی تعفنش فضا را پر می‌کند. خداوند می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء،82) قرآن برای مؤمنین شفاء و رحمت است؛ یعنی اگر مؤمن، یک خرابی و عیبی هم داشته باشد با قرآن سالم می‌شود. اما همین قرآن برای ظالمان چیزی جز خسران اضافه نمی‌کند. اگر قرآن نازل نمی‌شد، مشرکین مکه این‌قدر آدم‌های بدی نمی‌شدند! امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: در دوران جاهلیت، اگر یک مردی دست روی زنی بلند می‌کرد و او را می‌زد، او و نسل او به‌خاطر این کار، سرزنش می‌شدند «وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا‏» (نهج البلاغه، ص373) اما بعد از اسلام ببینید دختران پیامبر را چطور تازیانه زدند! آن مردم قبلاً این‌قدر جنایت‌کار نبودند. وقتی پیامبر(ص) مبعوث شد، همان‌طور که عده‌ای نورانی‌تر شدند، عده‌ای هم کینه پیدا کردند؛ آن‌هم چه کینه‌‌ای! بعضی‌ها نسبت به امام‌زمان(ع) هم چنین کینه‌ای پیدا می‌کنند و به جنگ بر می‌خیزند. امام باقر(ع) می‌فرماید برخی از قاریان قرآن و فقها و عابدان به جنگ امام‌زمان(ع) می‌روند و حضرت دستور قتل آنها را می‌دهد (دلایل الامامه، ص456) شما هرچه بهتر می‌شوید دشمن کینه‌توز‌تری پیدا می‌کنید. کسانی که قبلاً انگیزه‌ای برای مسخره‌کردن شما نداشتند، وقتی دین‌دار شدید، مسخره‌تان می‌کنند. لذا خیلی‌ها دین‌داریِ خود را پنهان می‌کنند برای اینکه مسخره نشوند. باید بدانی که وقتی دین‌دار می‌شوی، طبیعتاً دشمن پیدا می‌کنی، دشمنی که از سر خباثتش بدون اینکه تو هیچ اشکالی داشته باشی با تو دشمن می‌شود. البته ممکن است بعضی‌ها در اثر سوءتفاهم با ما دشمن بشوند؛ اینها درصورت رفع سوءتفاهم اصلاح می‌شوند. لذا هرکسی با ما دشمن شد باید به او مهلت بدهیم و سعی کنیم او را جذب کنیم. در کار فرهنگی هم باید بنای خود را بر این بگذاریم که هرکسی دارد با دین مخالفت می‌کند جاهل و دچار سوتفاهم است نه دچار خبث باطن! باید این حسن‌ظن را نسبت به انسان‌ها داشته باشیم؛ خصوصاً در جامعۀ خودمان. 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۹/۲۷ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7547 @Panahian_text
🔻 پیامبر(ص) چه اثرِ اجتماعی باعظمتی داشت که بعد از ایشان هیچ‌کس نتوانست آن را تکرار کند؟ 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ سوم صدر اسلام: 🔘 پیامبر(ص) چه پیوندهایی در جامعه ایجاد کرد که وقتی ایشان از دنیا رفت، آن پیوندها گسیخته شد؟ 🔘 پیامبر(ص) جامعه‌ای درست کرد، به شدّت مسئول، فعال، فداکار و به شدّت «باهم ندار» 🔘 پیامبر کاری کرد که مردم مدینه امکانات زندگی خود را با مهاجرین تقسیم کردند؛ ما هنوز به اینجا نرسیده‌ایم! 🔘 جامعه‌ای که پیامبر در مدینه رقم زد، شبیه صحنه‌ای است که در اربعین صرفاً به‌مدت چند روز اتفاق می‌افتد ____ خیلی‌ها ماجرای بعثت پیامبر(ص) را یک امر عادی تلقی می‌کنند و می‌گویند: «وقتی پیامبر(ص) دعوتش را شروع کرد طبیعتاً عده‌ای دشمنی کردند و عده‌ای هم پذیرفتند اما بالاخره ایشان موفق شد یک جامعۀ اسلامی ایجاد کند» درحالی‌که وقتی اول‌شخصِ عالم، به جامعه‌‌ای می‌آید، باید یک اتفاق ویژه‌ای در اطراف او بیفتد. بعد از بعثت پیامبر(ص)، باید جذاب‌ترین صحنه‌های عالم خلقت اتفاق افتاده باشد چون بزرگ‌ترین انسان که عالم به‌خاطر نور وجود او آفریده شده، به میان مردم آمده و دارد زندگی و تعامل می‌کند. پیامبر(ص) با شخصیت باعظمتش، کارهای فوق‌العاده‌ای در جامعه انجام داد. یک دلیلش این است که وقتی ایشان از دنیا رفت، بلافاصله پیوندهای بین مؤمنین گسیخته شد، به‌حدی که فاطمۀ زهراء(س) هرچه ضجّه زد کسی برای کمک نیامد. معلوم شد که پیغمبر(ص) در جامعه چه اثری داشته و هرچه خوبی در آنجا بود، از نور پیغمبر(ص) در دل‌ها بود که این جامعه را کنار هم جمع کرده بود. بیایید با یک نگاه برون‌دینی ببینیم که ایشان وقتی به پیامبری مبعوث شد، چه تأثیری برجای گذاشت و چه کار باعظمتی انجام داد؟ شاید برخی بگویند: تمام عظمت پیامبر به این بود که باعث نزول قرآن شد! یا اینکه پیامبر(ص) جوّ حاصل از رسوبات فرهنگ مشرکین را شکست و اتمام حجت کرد...اینها قانع‌کننده نیست. آیا پیامبر(ص) کارکرد اجتماعی باعظمتی متناسب با شخصیت بزرگ خود نداشت؟ پیغمبر(ص) در همان زمان خودش یک کاری کرد که فایدۀ اجتماعیِ عینی و فوری داشت. کاری که هر کسی جز پیغمبر(ص) بود نمی‌توانست آن را انجام بدهد؟ بعد از ایشان هم هیچ‌کسی نتوانست آن را تکرار کند. و این کار، علی‌رغم همۀ دشمنی‌های سنگین علیه ایشان انجام گرفت. اثری که پیغمبر(ص) گذاشت این بود که آدم‌های مستعدی را جذب کرد و از این آدم‌های مستعد، رفتارهای اجتماعی‌ خاصی بیرون کشید که در طول تاریخ بشریت بی‌نظیر است و هنوز ما شیعیان به آنجا نرسیده‌ایم. پیغمبر(ص) قله را نشان داد اما نه صرفاً با سخنان و کلمات خود، بلکه یک اثر اجتماعی ایجاد کرد. پیغمبر از اطرافیان و اصحابش جامعه‌ای درست کرد، به شدّت مسئول، به شدّت فعال، به شدّت فداکار و خصوصاً به شدّت «با هم ندار!» پیغمبر(ص) خیلی صریح با مؤمنین پیمان می‌بست که «آیا جان خود را برای من فدا می‌کنید؟» آنها هم با خون امضا می‌کردند و پایش می‌ایستادند. این با دین‌داریِ معمولی خیلی فرق می‌کند. پیامبر دور خودش یک جامعۀ محکم درست کرد. امیرالمؤمنین(ع) بسیاری از آن کلمات پیغمبر(ص) را نمی‌توانست به مردم زمان خودش بگوید. کلمات امیرالمؤمنین(ع) در این حد بود که «برخیزید و از خودتان در برابر دشمن دفاع کنید!» اما پیامبر با مردم مدینه عهد بسته بود: شما باید خودتان را برای دفاع از پیغمبر فدا کنید. بعد از هجرت، مؤمنین در مدینه، باید با هم «ندار» باشند. پیامبر فرمود: هر کسی مسلمان شد، باید به مدینه بیاید و آنهایی که در مدینه هستند، امکانات‌ زندگی خود را با مهاجرین به‌طور مساوی تقسیم کنند. ما حتی در دوران دفاع مقدس هم به اینجا نرسیدیم! الآن اگر امام‌زمان(ع) مثلاً به قم بیاید و بفرماید: «هر کسی مؤمن است باید به قم هجرت کند» ما چه‌کار می‌کنیم؟ اگر مردم تهران به قم هجرت کنند و در کنار خانۀ طلبه‌ها و اهل قم بنشینند، اهل قم طبیعتاً باید قسمتی از خانۀ خود را در اختیار فرد مهاجر بگذارند؛ یعنی شبیه همان صحنه‌ای که شما در اربعین به اندازۀ چند روز می‌بینید. اینها جلوه‌های بعثت پیغمبر است. آیا ما می‌توانیم با میل خودمان، برای همیشه این‌طوری زندگی کنیم؟ به‌حدی که نظام سرمایه‌داری نباشد و نظام کمونیستی هم نباشد، بلکه هرکسی خواست برای خودش جمع کند و هرکسی هم خواست سفرۀ زندگی‌اش را برای رفقایش پهن کند. پیامبر(ص) چنین جامعه‌ای را ایجاد کرد؛ این معنای «ایجاد نظام اجتماعی و پی‌ریزی تمدن اسلامی» است؛ کار بزرگی که ما آرزو داریم به آن برسیم. 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۸/۱۵ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7554 @Panahian_text
🔻 دشواری کار پیامبر(ص) این بود که برای بلندنظریِ مردم می‌جنگید ولی مردم به سختی، بلندنظر می‌شوند 🔻 پیامبر(ص) در جامعه‌ای ظهور کرد که بحران خاصی نداشت و تکان‌دادن جامعۀ بدون بحران، بسیار سخت است 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ چهارم صدر اسلام: 🔘 مردم مکه قبل از بعثت، بحران خاصی نداشتند اما بعثت پیامبر(ص) جامعه‌ را دچار بحران کرد 🔘 دین برای زندگی حداقلی نیست، برای مسابقه است؛ مخالفت خیلی‌ها با دین، سرِ این است که دین را ضروری نمی‌دانند ________ پیامبر(ص) در موقعیتی و در منطقه‌ای مبعوث شد که همه منتظر ظهور آخرین پیامبر بودند. اما چرا علی‌رغم آمادگی مردم، وقتی پیامبر(ص) مبعوث شد، همه از دعوت ایشان استقبال نکردند بلکه مخالفت و مقاومت شدیدی علیه ایشان شکل گرفت؟ یکی از مهم‌ترین دلایلش این بود که پیامبر(ص) در بستر یک چالش و بحران اجتماعی ظهور نکرد. همه‌چیز آرام و روی روال عادی بود، شهر مکه برای خودش مقررات و نظم و نسقی داشت و جامعه به یک‌نوع «تعادل» رسیده بود. در چنین شرایطی، یک پیامبر آمده است که این وضع را نمی‌پسندد و می‌خواهد این تعادل اجتماعی را به‌هم بزند. مردم می‌گویند: مگر بحران شده که منجی بیاید؟ ما داشتیم زندگی‌مان را می‌کردیم! کار پیامبر(ص) خیلی سخت بود؛ چون جامعۀ جاهلی قبل از بعثت، به تعادل رسیده‌ بود. نه اینکه آنها هیچ مسئله‌ای نداشتند، ولی با مسائل‌ خود کنار آمده بودند و یک عده‌ای هم در آن جامعه قدرت گرفته بودند و داشتند جامعه را اداره می‌کردند. قدرتمندان قریش خیلی وقت‌ها در کمک‌کردن به محرومان و پذیرایی از زائران با هم مسابقه می‌گذاشتند. در کنار خانۀ کعبه این رسم بود که به فقرا غذا می‌دادند. درست است که در آنجا بردگی هم وجود داشت اما بردگی در همۀ عالم رواج داشت لذا این‌طور نبود که هر کسی غلام باشد برای رهایی از ظلم، بگوید «یا رسول‌الله(ص)، ما را نجات بده!» جنگ‌های قبل از بعثت هم آن‌قدر گسترده و فراوان نبود که مردم ذلّه بشوند و بگویند: کاش یک منجی به داد ما برسد! ضمن اینکه بعد از بعثت هم زیاد جنگ شد. این‌طور نبود که پیامبر(ص) مبعوث شده بود که بگوید «من صلح مطلق می‌آورم و قول می‌دهم دیگر هیچ جنگی رخ ندهد!» خداوند یک کار فوق‌العاده انجام داد و پیامبر(ص) را در جایی مبعوث کرد که مردمش بحران خاصی نداشتند؛ تکان‌دادن جامعه‌ای که بحران ندارد بسیار سخت است. همین دلیل مهمی است برای اینکه چرا مردم آن‌طور که باید و شاید با دعوت پیامبر(ص) همراهی نکردند. مشرکین مکه برای مقابله با پیامبر(ص) گفتند «او دارد بین مردم و خانواده‌ها اختلاف می‌اندازد» یعنی رسول‌خدا(ص) با دعوت خودش، دارد بین افراد جامعه اختلاف می‌اندازد و جامعه‌ را دچار بحران می‌کند و این حرف هم گرفت! در دورۀ قبل از بعثت، مشرکین مکه مردم را مجبور نمی‌کردند که بت بپرستد و اگر کسی نمی‌خواست بت بپرستد، آزاد بود. لذا قریش و مشرکین مکه می‌توانستند به پیامبر(ص) بگویند: مگر ما برای شما بحران ایجاد کردیم که شما برای ما بحران ایجاد می‌کنید؟! مشکل مردم مکه این بود که بلندنظر نبودند و به کم قانع بودند. خداوند در یکی از آیات مکّی قرآن می‌فرماید: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه‏» (جاثیه،23) بعضی‌ها معبود خود را هواى نفس قرار می‌دهند. خدای خود را «هوی» قرار دادن یعنی «دون‌همت و پست‌همت بودن» پیامبر(ص) برای بلندنظرکردن مردم می‌جنگید ولی مردم به سختی بلندنظر می‌شوند. آن پرستشی که قرآن در مقابل خداپرستی قرار می‌دهد «هواپرستی» است؛ بت‌پرستی در مقابل خداپرستی نیست و مشرکین هم بت‌ها را شفیع خود پیش خدا می‌دانستند. قرآن می‌فرماید: «كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُون‏» (مائده،70) هروقت پيغمبرى حكمى آورد كه مخالف با هواى نفس‌شان بود عده‏اى را تكذيب کردند و عده‏اى را به قتل رساندند. درواقع علت قتل پیامبران، دون‌همتی و به کم بسنده‌کردن است؛ حتی بسنده‌کردن به مقدار کم از اخلاق و دین و معنویت. دین مثل مقررات راهنمایی و رانندگی نیست که صرفاً بخواهد جلوی تصادف را بگیرد؛ دین برای مسابقۀ رالی است! دین برای این است که تو عضو تیم ملی بشوی و برای قهرمانی تلاش کنی، آن‌وقت همۀ لحظه‌هایت مؤثر است، هر لقمه غذایت مؤثر است و مهم است چه بخوری و چه نخوری! دین برای زندگی حداقلی نیست. علّت مخالفت خیلی‌ها با دین، همین است که دین برای آنها غیرضروری جلوه می‌کند. مثلاً دین می‌گوید «آن موسیقی حرام را گوش نده، برای حال تو خوب نیست» یک کسی می‌گوید «من گوش می‌دهم ولی حالم بد نمی‌شود!» اما وقتی نگاه کنید می‌بینید که او هیچ‌وقت حال خوب را درک نکرده است! کسی که تهِ دره باشد طبیعتاً سقوط هم نمی‌کند! 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۸/۲۲ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7555 @Panahian_text
🔻 این توهین به دبیرستانی‌ها است که به آنها بگوییم «دانش‌آموز»! 🔻 وقتی به یک دبیرستانی‌ می‌گویید «دانش‌آموز»، حس مسئولیت را از او می‌گیرید و بلوغ اجتماعی او را به تأخیر می‌اندازید 📌 نقد جایگاه دبیرستانی‌ها در ساختار فرهنگی کشور-قسمت اول 🔘 دو پیروزی بزرگ ما در انقلاب و دفاع مقدس، با احساس مسئولیت دبیرستانی‌ها و کمک آنها رقم خورد 🔘 امروز هم راه نجات جامعه از حیث اقتصاد و معیشت تا فرهنگ و معنویت، پرداختن به دبیرستانی‌ها است 🔘 الان طرحی وجود ندارد که دبیرستانی‌ها به‌طور جدی در جامعه به‌کار گرفته شوند و از ظرفیت آنها استفاده شود _____________ علیرضا پناهیان: در جامعۀ ما به دبیرستانی‌ها به نوعی توهین می‌شود؛ آن توهین هم این است که نام‌شان را «دانش‌آموز» می‌گذارند! البته «دانش‌آموز» کلمۀ توهین‌آمیزی نیست، همان‌طور که بچه یا نوزاد، کلمات توهین‌آمیزی نیستند، ولی اگر به یک آقاپسر دبیرستانی بگویی «نوزاد» می‌گوید: چرا توهین می‌کنی؟ من نوزاد نیستم، من خیلی از کارهایم را خودم انجام می‌دهم.... پسرها و دخترها وقتی به دبیرستان می‌آیند، تغییرات اساسی در آنها پدید آمده و حال و هوای آنها کاملاً متحول شده است. وقتی به دبستانی‌ها «دانش‌آموز» گفته می‌شود باید برای دبیرستانی‌ها نام دیگری گذاشته شود تا یک دبیرستانی متوجه بشود که برخورد جامعه با او، دیگر مثل ‌سال‌های قبل نیست که یک کودک یا نوجوان به‌حساب می‌آمد. وقتی شما نام دانش‌آموز روی یک دبیرستانی می‌گذارید، در واقع دارید حس مسئولیت را از او می‌گیرید، درحالی‌که او دوست دارد احساس مسئولیت کند و مسئولانه و مؤثر در جامعه حاضر بشود، اما یک دبستانی دوست دارد متأثر باشد و خودش را با معلم و پدر و مادرش هماهنگ کند. این ویژگی در دبیرستان کاملاً عوض می‌شود، به‌طوری که دوست دارد خودش مسئول بشود و تأثیرگذار باشد. مشترک بودن نام دانش‌آموز بین دبستانی و دبیرستانی، دبیرستانی‌ها را دچار اشکال می‌کند؛ یک دبیرستانی با خودش می‌گوید: «مثل اینکه من هنوز مسئول نیستم و نمی‌توانم مؤثر باشم!» انگار جامعه به او می‌گوید تو مسئول نیستی درحالی‌که خدا به او گفته است تو مکلف و مسئول هستی. با این نوع نگاه، سن بلوغ اجتماعی جوان‌های ما لااقل چهار سال دیرتر آغاز می‌شود درحالی‌که این چهار سال بسیار طلایی و مهم است. این ضربه‌ای است که جامعه به او می‌زند و این فضا خیلی بد است. إن‌شاءالله عقلاء و مسئولین فرهنگی جامعه به این‌طور کارهای اساسی بپردازند. از سال‌های قبل از پیروزی انقلاب تا کنون، ما لااقل دو حادثۀ بزرگ را دربارۀ تأثیر دبیرستانی‌ها شاهد بوده‌ایم؛ حادثۀ اول این بود که تا وقتی دبیرستانی‌ها متوجه انقلاب نشدند انقلاب پیروز نشد و تا وقتی پیام امام به دبیرستانی‌ها نرسیده بود جامعه تکان نخورد. وقتی دبیرستانی‌ها تکان خوردند جامعه در انقلاب به تکامل خودش رسید. سیزده آبان یکی از این مناسبت‌ها است که دانش‌آموزان به شهادت رسیدند. آنجا یکی از نقاط عطف بسیار مهم برای جامعۀ ما شد. ما در آن زمان می‌دیدیم که وقتی دانش‌آموزان به میدان انقلاب آمدند چگونه چهرۀ انقلاب تغییر کرد. حادثۀ دوم مربوط به دفاع مقدس است. تا وقتی پای‌ دبیرستانی‌ها به جبهه باز نشد ما دائماً شکست می‌خوردیم و زمین می‌دادیم و زمان را هم از دست می‌دادیم، امّا وقتی دبیرستانی‌ها از عملیات فتح‌المبین به بعد پا به میدان گذاشتند بخش عمده‌ای از سرزمین اسلامی‌مان آزاد شد. دبیرستانی‌ها در عملیات بیت‌المقدس -یعنی عملیات آزادسازی خرمشهر- غوغا کردند. در اوائل انقلاب، کسانی که با کلمۀ «دانش‌آموز» به آنها حس بی‌مسئولیتی تزریق می‌شد، به واسطۀ همین دو حادثۀ مهم احساس مسئولیت کردند، وارد میدان شدند، تأثیر گذاشتند، غوغا به پا کردند و از آن فضایی که وجود داشت، نجات پیدا کردند. اما بعد از این دو حادثه مهم، به‌خاطر رویکرد نظام آموزش و پرورش دبیرستانی‌ها تقریباً کنار گذاشته شدند و زیاد جدی گرفته نشدند. با همۀ خوبی‌هایی که در نظام آموزش و پرورش وجود دارد، مثل زحمت‌هایی که معلمان خوب می‌کشند، امّا طرحی وجود ندارد که دبیرستانی‌ها به صورت جدی در جامعه به کار گرفته شوند. البته در یک مقطعی بعد از دفاع مقدس گفتند که باید دبیرستانی‌ها را جدی‌تر بگیریم، لذا طرحی به نام «طرح کاد» مطرح شد تا دبیرستانی‌ها در کنار آموزش‌های‌ مدرسه یک مهارت و کار هم یاد بگیرند و انجام بدهند، به دلائل مختلف از‌جمله خودجوش نبودن، ارتباط نداشتن با قاطبۀ مردم و ارتباط نداشتن با متن اصیل انقلاب، آن کار هم متوقف شد. الان ما باید جامعه‌مان را از هر حیث نجات بدهیم؛ از حیث معیشت، اقتصاد، فعالیت درآمدزا و کسب و کار، تا فرهنگ و معنویت. راه نجات جامعه، پرداختن به دبیرستانی‌ها است. 🚩 تهران؛ اجتماع دهه‌هشتادی‌ها - ۱۴۰۱/۱۰/۲۳ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7556 @Panahian_text
🔻پیشنهاد مهم و راهبردی پناهیان برای تحول در ساختار فرهنگی کشور: 🔸بعد از دورۀ دبستان، جوانان طی هفت‌سال در جایی به‌نام «دانش‌سرا» مشغول کار و تحصیل بشوند 🔸 آماده کردن جوانان برای حل مشکلات کشور، به یک وزارتخانه مستقل از آموزش و پرورش نیاز دارد 📌 نقد جایگاه دبیرستانی‌ها در ساختار فرهنگی کشور-قسمت دوم 🔘 همۀ امور جوانان از درس تا ورزش و کار و مسئولیت اجتماعی، باید در یک وزارتخانه تجمیع و ساماندهی شود 🔘 الان تنها مسئلۀ جدی‌ای که دبیرستانی‌ها مشغول آن هستند، موضوع اسفناک کنکور است! 🔘 تصمیم‌گیری برای زندگی با کنکور، نوعی قمار است که باعث صدمات گوناگون بر جوان‌ و جامعه می‌شود _____________ علیرضا پناهیان: برای اینکه از ظرفیت عظیم دبیرستانی‌ها در جهت حل مشکلات جامعه استفاده شود، باید چه‌کار کرد؟ پیشنهاد بنده این است که یک وزارتخانۀ مستقل از آموزش و پرورش به این موضوع اختصاص پیدا کند و دبیرستانی‌ها در اختیار آن وزارتخانه قرار بگیرند؛ تربیت هفت‌سالۀ دانش‌آموزان در دورۀ دبستان، برای وزارت آموزش و پرورش کفایت می‌کند. واقعاً شایسته است یکی از حساس‌ترین وزارتخانه‌های کشور برای ساختن آیندۀ جامعه، وظیفۀ خودش را فراتر از امر آموزش عمومی جوانان قرار بدهد؛ یعنی کاری را به‌عهده بگیرد که ترکیبی از تعیین تکلیف وضعیت آموزشی و علمی جوانان و تعیین تکلیف شغل و نوع زندگی و سطح زندگی آنان است؛ با توجه به تنوعی که جوانان دارند. انجام چنین وظایفی به متخصصینی کاملاً متفاوت از متخصصین تعلیم و تربیت در دورۀ دبستان نیاز دارد. دبیرستانی یعنی کسی که در آغاز حضور جدی‌ برای معیشت و هر نوع مسئولیت اجتماعی در جامعه قرار دارد. الان یک وزارتخانه‌ به نام جوانان داریم؛ اما بسیاری از این جوانان در دبیرستان هستند، بخشی از جوان‌ها هم در دانشگاه‌ها هستند و بخشی هم در پادگان‌ها. یکی از شئون جوانان ورزش است؛ ازدواج و پیداکردن شغل هم از دیگر شئون جوانان است. الان یک وزارتخانۀ «کار» داریم که برای شغل افراد طرح‌ریزی می‌کند. در این میان، معلوم نیست که جوانان، از کدام وزارتخانه باید مطالبه‌گری کنند؟! کاش همۀ امور جوانان؛ از درس تا ورزش و کار و مسئولیت‌های بزرگ اجتماعی، در یک وزارتخانه تجمیع و ساماندهی می‌شد؛ این وزارتخانه مسئول امور کسانی باشد که در هفت سالِ آغاز جوانی هستند؛ یعنی از 14سالگی تا 21سالگی. این هفت سال در تعیین سرنوشت جوانان بسیار کلیدی است؛ تحصیل، شغل و ازدواج جوانان در اینجا رقم می‌خورد. در این طرح پیشنهادی، آموزش عمومی در هفت‌سال دبستان، یعنی از 7سالگی تا 14سالگی انجام می‌شود. در هفت‌سال بعدی(یعنی از 14تا 21سالگی) جوانان ما در جایی به نام «دانش‌سرا» مشغول به کار و تحصیل می‌شوند. دانشگاه هم بعد از دورۀ «دانش‌سرا» شامل دوره‌های کارشناسی ارشد به بالا خواهد بود و اسم کسانی که به دانشگاه می‌روند «دانش‌پژوه» گذاشته می‌شود. دورۀ سربازی هم بعد از 21سالگی قرار می‌گیرد؛ هیچ اشکالی ندارد که سربازی، دو سه سال عقب‌تر بیفتد تا جوان‌ها به قدر کافی فرصت داشته باشند برای زندگی شغلی، زندگی تحصیلی و حتی زندگی مشترک خودشان زمینه‌سازی کنند. آن‌وقت اساساً سبک زندگی در جامعۀ ما تغییر پیدا خواهد کرد. در شرایط کنونی، شاید تنها بخش جدی‌ که دبیرستانی‌ها مشغول آن هستند موضوع بسیار اسفناک «کنکور» است. وقتی دبیرستانی‌ها تحت فشار کنکور قرار می‌گیرند، انواع و اقسام ضربات و صدمات روحی بر آنها وارد می‌شود. کنکور یک وضع نابسامان ایجاد کرده است؛ مثل رقابت بی‌معنا و غلط و داوری‌های ناصواب دربارۀ انواع استعدادها. کنکور بنیان تقسیم کار، تقسیم مسئولیت، تقسیم شغل و... را دارد خراب می‌کند، از شورای عالی انقلاب فرهنگی انتظار داریم که این معضل بزرگ را حل کنند. الان جوانان ما چگونه باید برای زندگی خود تصمیم بگیرند؟ با قمار کنکور؟ وقتی می‌گوید: «فعلاً می‌خواهم امتحان بدهم، بگذار ببینم در کدام دانشگاه و کدام رشته قبول می‌شوم؟» این قمار است. تعداد زیادی از دانشجوها با توجه به فشارهای خانواده‌ و جامعه انتخاب رشته می‌کنند. بعضی از آنها رشتۀ تحصیلی خود را تغییر می‌دهند و برخی همان رشته را تا آخر ادامه می‌دهند. بخشی از این افراد دنبال کاری می‌روند که به درسی که خوانده‌اند ارتباطی ندارد. جوان‌هایی هم هستند که فقط می‌خواستند عنوان «دانشجو» روی‌شان باشد. برای رشد کارآفرینی ما به یک وزارتخانۀ منسجم احتیاج داریم که بر اساس علاقه و استعداد افراد، زمینۀ کارآفرینی را فراهم کند. ممکن است یک دانش‌آموز به مسائل نظری علاقه نداشته باشد امّا به خرید و فروش علاقه‌مند باشد، ما باید به او کمک کنیم یک تجارت‌خانه راه‌اندازی کند. 🚩تهران؛ اجتماع دهه‌هشتادی‌ها - ۱۴۰۱/۱۰/۲۳ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7556 @Panahian_text
🔻پیشنهاد مهم پناهیان برای تدوین تاریخ «تأثیرگذاری علمای شیعه در ادارۀ جامعه»   🔸 نگارش تاریخ بر محور «نقش عالمان شیعه در جامعه» خلأی است که باید به آن پرداخته شود 🔸عالمان شیعی در دوران غیبت، محور تحولات جامعه بوده‌ و هیچ‌وقت جامعه را بلاتکلیف رها نکرده‌اند 🔸بسیاری از مقدرات جامعۀ شیعی بر محور علما شکل گرفته؛ از فکر و فرهنگ جامعه تا برخی تحولات سیاسی 🔸یکی از دشواری‌های تبیین امر ولایت‌فقیه، به‌خاطر همین خلأ است؛ چون تصور می‌شود ولایت‌فقیه امری بی‌سابقه بوده 🔸اگر تاریخی بر محور عالمان شیعه نوشته شود، جوانان ما تأثیرگذاری عالمان در ادارۀ جامعه را امری جدید و بی‌سابقه نخواهند دانست ؛ تاریخ بشر معمولاً بر اساس دوران‌های حاکمیت سلسله‌های پادشاهی یا حکومت‌ها ثبت شده است. تاریخ‌نویسان معمولاً تاریخ را بر محور سلاطین می‌نویسند و البته این کار هم بی‌پایه و اساس نیست. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «إذا تَغَيَّرَ السُّلطانُ تَغَيَّرَ الزمانُ» وقتی یک سلطان تغییر کند، زمان تغییر خواهد کرد. یعنی حوادث زمانه، خیلی تحت تأثیر سلاطین است. علامه طباطبایی(ره) می‌فرماید «قرآن این ابداع را انجام داد که تاریخ را بر اساس «سرنوشت اقوام» نوشت و از این حیث، به تاریخ بشر پرداخت» شاید بر همین منوال در دوران معاصر، تاریخ تشیع هم نوشته شده است؛ یعنی تاریخ حوادثی که بر این قوم مؤمن و مظلوم در مناطق مختلف، گذشته است. غیر از نگارش تاریخ بر محور سلاطین و اقوام، در فضای جامعه اسلامی، تاریخ «بر محور امامان شیعه» هم نوشته شده است؛ تاریخ رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و ائمۀ معصومین هم مکرر نگاشته شده و کار بسیار ارزشمندی است. اما یک خلأی وجود دارد که باید به آن هم پرداخت و شاید ما در این چهل سال بعد از انقلاب در این‌باره کوتاهی کرده باشیم و آن «نگارش تاریخ بر محور عالمان شیعه» است؛ عالمانی که هیچ‌وقت جامعه را بلاتکلیف رها نکردند و تأثیرگذاری فراوانی در جامعه داشتند. خیلی از مقدرات جامعه بر محور عالمان شکل گرفته است؛ از فکر و فرهنگ جامعه گرفته تا برخی از تحولات سیاسی که این عالمان شکل دادند، مثلاً در زمان آل‌بویه و صفویه. در اوج غربت یک جامعۀ شیعی هم این عالمان نقش کلیدی داشتند؛ حتی بیشتر از برخی سلاطین نقش داشتند، مثلاً در جنگ‌های عثمانی و... عالمان شیعه در دوران غیبت، محور تحولات جامعۀ اسلامی بودند. یکی از دشواری‌های امروز جامعۀ ما برای تبیین امر ولایت فقیه، به‌خاطر همین خلأ است چون برخی تصور می‌کنند ولایت‌فقیه امری بدون سابقه بوده است درحالی‌که ولایت فقیه، امری است که در طول تاریخ شیعه، جاری بوده و هیچ‌وقت شیعه بدون این حقیقت زندگی نکرده است، اما تاریخ بر این منوال نوشته نشده است. اگر تاریخ جامعه بر محور عالمان شیعه نوشته بشود، یک اثرش این است که جوان‌های ما در کتاب‌های تاریخ، یک نمایی از گذشتۀ جامعه خودشان می‌بینند و تأثیرگذاری عالمان در ادارۀ جامعه را یک امر جدید و بی‌سابقه نخواهند دانست. این هم از مظلومیت عالمان شیعه است که تقریباً به‌طور جدی به این امر، پرداخته نشده است. البته از زندگی و حیات علما، مجزای از اثری که آنها در جامعه گذاشته‌اند، کتاب‌هایی وجود دارد اما  همان‌طور که برای دوران قاجار و صفویه، تاریخ می‌نویسند، تاریخ را بر محور عالمان شیعه و براساس نقش عالمان شیعی در امور جامعه ننوشته‌اند؛ درحالی‌که این عالمان، ادارۀ جامعۀ شیعه را به‌طور طبیعی به عهده داشتند و مثل یک دوی امدادی، به علمای بعد از خود سپردند. امیدوارم یک جاهایی برای این موضوع، برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری کنند؛ یعنی برای تدوین تاریخ جامعۀ اسلامی بر محور عالمانی که در جامعه نقش داشتند؛ البته تأثیرات اجتماعی آنها مد نظر است؛ جدای از آن تأثیرات علمی و کارهایی که علما در تئوریزه‌کردن فقه و اصول داشتند. 🚩 مراسم شهادت امام هادی(ع) 📌قم؛ حسینیه امام خمینی(ره)؛ ۱۴۰۱/۱۱/۰۵ @Panahian_text
🔻پیامبر(ص) با «جامعه‌سازی» مردم را به دین دعوت می‌کند نه با «تربیت فردی» 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ دهم صدر اسلام: 🔘 شاید خیلی‌ها نخواهند از نظر فردی دین‌دار باشند و با خدا ارتباط برقرار کنند ولی اکثر انسان‌ها انگیزه‌های اجتماعی دین را می‌پسندند 🔘 دین می‌خواهد دو کار انجام بدهد: ۱. ارتباط شما را با خدا برقرار کند ۲. در جامعه وضعیتی ایجاد کند که به شما ظلم نشود و آزاد باشید؛ این دومی را همه می‌پسندند! 🔘 مهم‌ترین کار پیامبر و بیشترین دستورهای دین، ابتدائاً برای رابطۀ انسان با خدا نیست؛ برای آزادسازی جامعه از ظلم و طغیان است 🔘 انبیاء برای رهاسازی انسان از فشارهای اجتماعی آمده‌اند، وقتی فشارها برداشته شد انسان برای رابطه با خدا آماده می‌شود 🔘 کار اصلی پیغمبر هدایت به‌صورت اجتماعی است نه اینکه دانه‌دانه آدم‌ها را با موعظه‌ و تربیت فردی، هدایت کند ____ علیرضا پناهیان: مردم وقتی یک طلبه را می‌بینند غالباً به یاد ارتباط فردی انسان با خدا می‌افتند که این برای خیلی‌ها جذاب نیست، حتی ممکن است گمان کنند که این طلبه می‌خواهد رابطه با خدا را به ما تحمیل کند! همین تصور باعث می‌شود آنها از دین فرار کنند. ممکن است خیلی‌ها از نظر شخصی، انگیز‌ه‌ای برای دین‌داری نداشته باشند. انگیزۀ فردیِ دین‌داری یعنی انسان جدای از زندگی حداقلی دنیا، این نیّت را داشته باشد که با خدا ارتباط خوب و عمیق برقرار کند. خیلی‌ها شاید نخواهند عمیقاً با خدا ارتباط برقرار کنند و از نظر فردی دین‌داری کنند امّا اکثر انسان‌ها انگیزه‌های اجتماعی دین را می‌پسندند. دین دو کار انجام می‌دهد؛ یکی اینکه می‌خواهد ارتباط شما را با خدا برقرار کند، دیگر اینکه می‌خواهد در جامعه وضعیتی ایجاد کند که به شما ظلم نشود و آزاد باشید؛ چنین چیزی را همه می‌پسندند. ممکن است انسان نخواهد دین‌دار بشود، دوست نداشته باشد نماز بخواند، امّا دوست دارد راحت زندگی کند، کسی او را غارت نکند و دیگران او را آزاد بگذارند. دین، این کار دوم را هم انجام می‌دهد. دین، انسان‌ها را از ظلم و جامعه را از طغیان آزاد می‌کند برای اینکه به خدا برسند. مهم‌ترین کاری که پیامبر می‌کند و بیشترین دستورهایی که دین می‌دهد ابتدائاً برای برقراری رابطۀ انسان با خدا نیست بلکه برای آزادسازی جامعه از ظلم و طغیان است؛ مثل داوری که در زمین مسابقه سوت می‌زند تا دعوا تمام بشود و هرکسی بتوانند مهارت و استعداد خود را در زمین نشان بدهد. وظیفۀ اصلی‌ پیامبر، این است که زمینه را برای هدایت ما ایجاد کند، یعنی ما را از ظلم‌ها و فشارهای بیرونی، و از علاقه‌هایی که به ما تحمیل شده و انگیزه‌های غلطی که به‌خاطر محیط ناسالم در ما ایجاد شده است، نجات بدهد. وقتی از اینها رها شدیم، می‌فرماید: «حالا می‌خواهی خدا را انتخاب کنی یا نه؟» اصل ماجرای هدایت، همین بخش است، نه اینکه پیامبر بخواهد دانه دانه آدم‌ها را با موعظه‌ و تربیت فردی، هدایت کند. کار اصلی پیغمبر، مدیریت اجتماعی است و اساساً هدایت، به‌صورت اجتماعی است نه فردی. رهبر انقلاب می‌فرماید: نه امام صادق(ع)، نه پیغمبر اسلام(ص) و نه همۀ انبیای عالم، روش‌شان این روش‌ها نبوده؛ مدرسه‌بازی و موعظه‌کاری و تربیت فردی، کار انبیاء نیست... انبیا می‌گویند برای ساختن انسان باید محیط متناسب، محیط سالم، محیطی که بتواند او را در خود بپروراند، ایجاد کرد و بس.» (طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن، ص304) کاری که انبیاء می‌کنند اساساً اجتماعی است؛ چون این جامعه است که زمینۀ انحراف را برای انسان پدید می‌آورد. علامۀ طباطبایی(ره) می‌فرماید: «هر جا قوا و خواصّ اجتماعی با قوا و خواصّ فردی معارضه کند، قوا و خواصّ اجتماعی به‌خاطر اینکه نیرومندتر است بر قوا و خواصّ فردی غلبه کند.» (ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص153) پیغمبر باید قوای اجتماعی را سامان بدهد و نگذارد جامعه به‌طور غلط بر فرد غلبه کند. یک علت مهم دین‌گریزی این است که ما دین را به عنوان یک امر اجتماعی معرفی نکرده‌ایم، آن هم امر اجتماعی آزادساز و جلوگیری‌کننده از ظلم و طغیان. علّت دیگر دین‌گریزی این است که خیلی از افراد جامعه‌گریز هستند، جامعه‌پذیر نیستند، حوصلۀ حضور در جامعه را ندارند، از تعامل با مردم بدشان می‌آید و اساساً موجود اجتماعی نیستند. مقدمۀ دین‌پذیری، جامعه‌پذیری است. انسان‌ها را فرارکننده از جامعه بار نیاورید بلکه انسان‌ها را اجتماعی بار بیاورید تا به دین علاقه پیدا کنند. بخشی از دین‌گریزی‌ موجود در جامعۀ ما به‌خاطر نوع آموزش‌های دینی ما ایجاد می‌شود که افراد را به‌قدر کافی «اجتماعی» بار نمی‌آوریم. 🚩 محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران – ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ 📢 صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7558 @Panahian_text
🔻 در اعتکاف، فقط خدا را صدا نزنیم؛ همدیگر را هم ببینیم! 🔻 اگر بنا بود در اعتکاف فقط به خدا توجه کنیم، در کنار هم جمع نمی‌شدیم 🔘 ابزار مهم ما برای مقابله با آسیب‌های رسانه‌های جمعی دشمن، «زندگی جمعی» است 🔘 یک بعد مهم اعتکاف، مثل اربعین، تقویت زندگی جمعی است 🔘 اعتکاف یعنی «ای مؤمنین، بیایید از همدیگر تأثیر مثبت بپذیریم»؛ این یک راهبرد مهم برای هدایت جامعه است 🔘 در اعتکاف، کسی از جمع فرار نمی‌کند؛ این باید برای کل زندگی ما الگو بشود تا جمع‌گریزی نداشته باشیم ___ در جمع خادمان اعتکاف: در مقابل شیوۀ ادارۀ افکار عمومی که امروز در جهان رایج شده و در مقابل آسیب‌های رسانه‌های جمعی، ما چه ابزار و امکاناتی داریم؟ ما هم به رسانۀ جمعی معتقدیم و باید از آن استفاده کنیم اما یک وسیله‌ای داریم به نام «زندگی جمعی»! اگر افراد را در یک زندگی جمعی و در یک ارتباط جمعی قرار بدهیم، تأثیر پذیرفتن آنها از رسانه‌های جمعیِ اغواگر، به صفر می‌رسد. رسول خدا(ص) حضور خودشان را برای جامعه کافی نمی‌دانستند، لذا برای تجمع مؤمنین و برای ارتباط مؤمنین با یکدیگر، مسجد را هم بنا کردند. اینکه مؤمنین در کنار هم بایستند و نماز بخوانند را هم کافی نمی‌دانستند، لذا عقد اخوت هم قرار دادند. بخشی از هدایت جامعه به عهدۀ پیامبر(ص) نیست بلکه به عهدۀ خود مردم است. قرآن می‌فرماید: «وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِياءُ بَعضٍ يَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَ يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ» (توبه، 71) امر به معروف و نهی از منکر، یک فعل فرد نسبت به دیگران نیست، بلکه یک تعریف است از نوع زندگی جمعی، یعنی «مردم، بیایید خودمان برای همدیگر بازدارنده یا وادارنده باشیم» برای اینکه این ارتباط جمعی بین مؤمنین تعمیق پیدا کند، برنامه‌هایی مثل اعتکاف، باب می‌شود. اعتکاف، در واقع یک زندگی سه‌روزۀ جمعی است که ما در کنار همدیگر داریم. آدم‌ها در کنار هم می‌نشینند و عبادت می‌کنند، نماز شب همدیگر را می‌بینند، با هم حرف می‌زنند و از همدیگر تأثیر می‌پذیرند. اینجا انگار همه می‌خواهند بر روی هم تأثیر بگذارند؛ این‌طور نیست که یک فرد در خلوت خودش مناجات کند و قرآن بخواند، اعتکاف یعنی «مؤمنین بیایید از همدیگر تأثیر بپذیریم» این یک روش و یک راهبرد بسیار مهم برای هدایت جامعه است. در اعتکاف، افراد از همدیگر خسته نمی‌شوند و زده نمی‌شوند، یک زندگی مسالمت‌آمیز است، کسی از جمع فرار نمی‌کند، این باید برای کل زندگی ما الگو قرار بگیرد. جمع‌گریزی نداشته باشیم، و بدانیم که می‌شود آدم در جمع باشد ولی آزار نبیند، خود مؤمنین در اعتکاف، این را به همدیگر آموزش می‌دهند. در اعتکاف، فقط خدا را صدا نزنیم؛ همدیگر را هم ببینیم! ما در اعتکاف فقط خدا را پیدا نمی‌کنیم، همدیگر را هم پیدا می‌کنیم. اگر بنا بود در اعتکاف فقط به خدا توجه کنیم، هیچ‌وقت کنار هم جمع نمی‌شدیم، بلکه می‌گفتند: هر کسی برود یک گوشه‌ای و یک غاری برای خودش انتخاب کند و تنهایی با خدا مناجات کند. کمااینکه راهب‌های نصرانی همین کار را انجام می‌دادند. اعتکاف باید به‌عنوان قطعه‌ای از کارکرد مسجد تعریف بشود. الان حاضرشدن خیلی‌ها در مسجد، مثل سوارشدن به اتوبوس شرکت واحد است! یعنی سوار می‌شوند ولی به بقیۀ کسانی که در اتوبوس هستند، هیچ کاری ندارند! بعضی‌ها هم به مسجد می‌روند و به بقیۀ نمازگزاران هیچ کاری ندارند؛ اعتکاف می‌خواهد این را بشکند و بگوید: «حداقل شما سه روز با هم باشید!» یک پیشنهاد خیلی ساده و خیلی مؤثر برای افزایش بهره‌گیری از اعتکاف، این است که به دوستان خودمان بگوییم: در سه روز اعتکاف، پیش دوستان خودتان ننشینید، بلکه پیش کسانی بنشینید که می‌خواهید با آنها دوست بشوید. اگر در این سه روز اعتکاف، دو نفر پیش هم بنشینند، حتی اگر کمترین حرف را با هم بزنند، ارتباطشان ماندگار خواهد بود. در بقیۀ اوقات سال هم باید این زندگی جمعی‌ای را که در اعتکاف پیدا می‌کنیم، ادامه بدهیم، در واقع زمان اعتکاف، زمان یارگیری است. بیایید اعتکاف را طوری برقرار کنیم که یک ستارۀ دنباله‌دار باشد، فرهنگ اعتکاف را که تحقق آن زندگی جمعی مؤمنانه و «ولایتِ عرضی بین مؤمنان» هست را در طول سال ادامه بدهیم. اعتکاف را می‌شود به «اربعین» تشبیه کرد. زیبایی و تأثیر عظیم اربعین و لذت آن هم به‌خاطر این است که یک جلوۀ اعتکافی دارد، در آنجا هم رفتارها مثل رفتارهای معتکفین با یکدیگر است. اگر زندگی جمعی را یاد بگیریم، کم‌کم مقدمات حکومت امام زمان(ع) فراهم می‌شود. آن چیزی که بازوی کار حضرت و عامل موفقیت ایشان است، زندگی جمعی گروه‌های مؤمنان است که با این زندگی جمعی قدرت پیدا کرده‌اند و این قدرت در محیط‌های مختلف، کارسازی می‌کند. 🚩دانشگاه شیراز - ۱۴۰۱/۱۱/۱۳ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7560 @Panahian_text
🔻 اینکه از کلمۀ مقدس «آزادی» علیه انقلاب و اسلام سوءاستفاده می‌شود نشانۀ ضعف ما در معرفی دین است 🔻 فلسفۀ دین‌داری و بندگی خدا «آزادشدن انسان از بردگی» است 📌 ؛ راه سومی نیست- ج۳ 🔘 «من نمی‌خواهم بندۀ خدا باشم» یعنی «من می‌خواهم بردۀ دیگران باشم» 🔘 یکی از علامت‌های بردگی غیرخدا «تمایل به تمدن کفار» است 🔘 غیر از خدا عبد هرکسی بشوی، ذلیلت می‌کند؛ فقط خداست که بندگی‌اش عزت‌‌آفرین است ____________ : اینکه بعد از چهل سال از انقلاب، عده‌ای می‌توانند از کلمۀ مقدس «آزادی» علیه انقلاب و اسلام سوءاستفاده کنند، نشان‌دهندۀ ضعف تعلیم و تربیت دینیِ ما است؛ تعلیمات دینی در کتاب‌های درسی، قطعاً کارشناسی‌شده و درست نبوده و الا افراد ضددین، نمی‌توانستند در مقابل دین‌داران شعار «آزادی» سر بدهند. اصلاً فلسفۀ بندگی خدا و فلسفۀ اسلام، آزادی از بردگی غیرخدا است. قبل از اینکه خدا از تو بخواهد نسبت به او مؤمن و مطیع باشی، از تو می‌خواهد از بردگی غیرخدا آزاد باشی. جنگ‌های پیامبران برای همین آزادی است. مگر می‌شود اسلام در مقابل آزادی باشد؟! اینکه کسی به طرف‌داری از آزادی، شعار «مرگ بر اسلام» سر بدهد، متناقض‌گویی است. ما در این کشور دین را بد تعلیم داده‌ایم که کسی-حتی در خلوت خودش- می‌تواند این جمله را بگوید. اگر ما دین را درست معرفی کرده بودیم و مطابق با دین حرف زده بودیم، آن‌وقت همه می‌فهمیدند که «من نمی‌خواهم بندۀ خدا باشم» مساوی است با اینکه «من می‌خواهم بردۀ دیگران باشم». دلیل ابتدایی ضروری بودن دین‌داری «نگه داشتن حرمت خدا» نیست، بلکه دلیلش آزادی از بردگی دیگران است. بندگی خدا به این است که تو بردۀ کسی دیگر نشوی؛ بین این دوتا هم فاصله‌ای نیست، شما هرچقدر نمازت را شُل‌تر بخوانی و سجده‌ات را شُل‌تر به‌جا بیاوری، قطعاً برای دیگری سجده می‌کنی. قرآن می‌فرماید اکثر مؤمنین، مشرک هستند «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏» (یوسف،106) وقتی کامل برای خدا کار نکنی یعنی در یک بخشی‌ بردۀ دیگری شده‌ای. اخلاص یعنی آزادی از بردگی غیرخدا! به هر درصدی که اخلاص نداشته باشیم دچار شرک هستیم. چرا خوبانی مثل امام(ره) و سردار سلیمانی، این‌قدر درِ خانۀ خدا به عبادت می‌چسبند؟ چون می‌خواهند بردۀ کسی نشوند. کسی که بردۀ یک ارباب بشود، یا از اربابش می‌ترسد، یا به او طمع دارد. همین‌که کسی طمع داشته باشد آمریکا با او خوب برخورد کند، یعنی برده است. ما در جامعه باید از چه چیزی نهی کنیم؟ از اخلاق بد یا از بردگی؟ باید مردم را از بردگی شیطان و بردگی دیگران و اربابان زر و زور نهی کنیم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِه‏» (نهج‌البلاغه، حکمت228) کسی که در برابر یک ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع کند دوسوم دینش از بین می‌رود. فلسفه‌ دین، آزادسازی انسان از بردگی است. غیر از خدا عبد هرکسی بشوی، ذلیلت می‌کند، فقط خدا است که اگر عبدش بشوی به تو عزت می‌دهد. چطور خدا به انسان عزت می‌دهد؟ می‌فرماید «عَبْدِي، أَطِعْنِي أَجْعَلْكَ مِثْلِي» (کلیات حدیث قدسی، ج1، ص709) من را اطاعت کن تا تو را مثل خودم کنم، همان‌طورى كه من هرچه را اراده كنم مى‌شود، تو را هم همين‌طور سازم... ببینید عرفا چه قدرت‌های خارق‌العاده‌ای پیدا می‌کنند! خداوند می‌فرماید: «وَضَعْتُ الْعِزَّ فِي طَاعَتِي وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي خِدْمَةِ السُّلْطَانِ فَلَا يَجِدُونَه‏» (عدة الدّاعی، ص179) من عزت را در طاعت خودم قرار دادم، ولی مردم بردۀ سلطان می‌شوند که این عزت را به‌دست بیاورند، لذا هیچ‌وقت به عزت نخواهند رسید. هیچ‌وقت نگذار کسی بر تو سلطه پیدا کند. قرآن دربارۀ كسانى كه كافران را به‌جاى مؤمنان، سرپرست و ياور و دوست خود مى‏گيرند می‌فرماید: «أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعا» (نساء،139) آیا می‌خواهید پیش آنها به عزت برسید؟ اگر می‌خواهید پیش آنها عزت پیدا کنید باید بردۀ آنها بشوید. آقای بهجت(ره) دربارۀ دشمنان ما (انگلیس، آمریکا و صهیونیست‌ها) می‌فرمود که آنها به بردگی ما هم راضی نمی‌شوند! یعنی ما را به بدتر از آن، خواهند کشاند. علامت بردگی غیرخدا چیست؟ تمایل به تمدن کفار. بردۀ‌ غیرخدا دوست دارد آنها تحویلش بگیرند. این برده‌ها روز قیامت می‌گویند: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ» (احزاب،67) پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنها ما را گمراه کردند. 🚩فاطمیه بزرگ تهران- ۱۴۰۱/۰۹/۱۷ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7561 @Panahian_text