eitaa logo
متن | علیرضا پناهیان
12.9هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻ریشه‌های نارضایتی مردم از وضع موجود چیست؟ ۱- این تصور که مردم غرب واقعاً زندگی بهتری دارند ۲- نتوانستیم آیندۀ روشنی را که داریم، برایشان تبیین کنیم 📌 حوزۀ علمیۀ امام‌کاظم(ع) 🔘 خیلی‌ها نمی‌دانند باوجود همه مشکلات، ما به‌سمت یک تمدن عالی در حال حرکت هستیم 🔘 به‌جای نقد تمدن غرب، «حقیقت تمدن غرب» را به مردم نشان بدهیم 🔘 در توصیف تمدن غرب ضعیفیم؛ مثلاً اینکه تمدن غرب واقعاً لذت‌بخش، آرامش‌بخش، قدرتمند و سعادتمند نیست _____________ در جمع اساتید و طلاب حوزه: یکی از عوامل حوادث اخیر جامعه، نارضایتی مردم از وضعیت فعلی است. ریشۀ این نارضایتی دو چیز است: یکی اینکه، فکر می‌کنند مرغ همسایه غاز است و مردم دیگر کشورها وضع بهتری دارند، مثلاً مردم کشورهای غربی را واقعاً خوشبخت می‌دانند درحالی‌که اگر وارد متن زندگی آنها بشوند می‌بینند که این‌طور نیست. در این موارد روش قرآن این است که وضعیتِ بد زندگی کافرانه را توضیح می‌دهد و ترسیم می‌کند، گاهی قرآن با مثال‌های عجیبی این مطالب را توضیح می‌دهد که ظاهر زندگی آنها، تو را فریب ندهد، آنها چیزهایی مثل آرامش تو را ندارند. ما در توصیف تمدن غرب ضعیف هستیم، مثلاً در بیان اینکه تمدن غرب واقعاً لذت‌بخش، آرامش‌بخش، قدرتمند و سعادتمند نیست. توصیف ما باید طوری باشد که منجر بشود به «كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ‏» (حجرات،7) ما می‌خواهیم همه‌چیز را به ایمان مردم واگذار کنیم. مثلاً وقتی می‌خواهیم بگوییم غیبت نکن، می‌گوییم غیبت نکن و الّا خدا تو را عذاب می‌کند! درحالی‌که خودِ خدا این‌قدر حزب‌اللهی نیست، وقتی می‌خواهد بفرماید غیبت نکن، می‌فرماید: آدم‌خور نباش! «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً» (حجرات،12) غیر از عذاب قیامت، زشتی غیبت، مثل خوردن گوشت برادر مرده است. ما نتوانسته‌ایم زشتی‌ها و خرابی‌های تمدن غرب را به مردم نشان بدهیم. حتی بسیاری از مذهبی‌ها و انقلابی‌ها قبول ندارند که تمدن غرب رو به اضمحلال است و پلیدی‌اش را حس نمی‌کنند. غرب واقعاً قدرت ندارد. قرآن می‌فرماید: «الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم‏» عمل‌ کافران تباه است؛ یعنی خدا در قرآن، کفر را بی‌عرضه و ناتوان نشان می‌دهد. تنها چیزی که کافران دارند مهلت است، حقیقتی ندارند. بسیاری از کلمات‌ ما در نقد تمدن غرب، اشتباه است. مثلاً می‌گوییم «اومانیزم غربی فقط به فکر غرائز انسان است» بله، آنها ادّعای غرائز می‌کنند ولی غرائز را نابود کردند! آنها حتی لذّت شهوانی را هم دارند از بین می‌برند. آنها به‌معنای واقعی عیّاشی نمی‌کنند بلکه با بهره‌گیری غلط از لذت‌های مادی، همین لذت‌ها را هم تباه می‌کنند. تا وقتی که تمدن غرب در ذهن کسی عمیقاً فرو نریخته باشد، نه معنای ولایت را می‌فهمد و نه معنای حقیقی دین را. اصلاً نمی‌تواند ولایت و دین را فهم بکند چه رسد به اینکه قدرش را بداند! شاید «مرگ بر آمریکا» هم بگوید اما حقیقتش را درک نکرده؛ در طول انقلاب برخی از این افراد را دیده‌ایم که از تندترین نیروهای حزب‌اللهی بودند اما بعداً از ضدّانقلاب‌های درجه‌یک شدند. ریشۀ دیگر نارضایتی این است که بعضی‌ها نمی‌دانند ما داریم به سمت یک تمدن عالی حرکت می‌کنیم و این هم یک امر ممکن و شدنی است؛ ما آن را محقق خواهیم کرد چون نرم‌افزارش را داریم. ولی آن را تبیین نکرده‌ایم، مثلاً جامعۀ مهدوی را درست توصیف نکرده‌ایم! اگر ما این تمدن را توصیف کنیم، همه آن را قبول می‌کنند. اصلاً لازم نیست درستی آن تمدن را اثبات کنید چون تصور آن آینده حتماً تصدیقش را به‌دنبال می‌آورد. یک زمانی بعد از دوم خرداد، برخی می‌گفتند که دورۀ انقلاب و این حرف‌ها گذشته و ما به سوی جامعۀ مدنی می‌رویم؛ یعنی همان جامعه‌ای که لیبرال دموکراسی می‌گوید. ولی الآن دیگر کسی برای جامعۀ مدنی به‌عنوان یک تئوری فکری، آینده‌ای قائل نیست که برای مردم ترسیم بکند. همان‌طور که یک زمانی با تفکر کمونیستی مبارزه می‌کردیم و بعد از مدتی این تفکر از بین رفت، الان هم می‌شود گفت که تفکرات غربی و غرب‌گرایی هم در حال نابودی است. الان دیگر لازم نیست وقت خودمان را برای نقد تمدن غرب، تلف کنیم، به‌جای آن «حقیقت تمدن غرب» را به مردم نشان بدهیم. اگر حقیقت تمدن غرب را برای مردم توصیف کرده بودیم الآن بعضی‌ از بچه‌های ما فریب آن تمدن را نمی‌خوردند که حتی برایش تظاهرات کنند. 🚩حوزۀ علمیۀ امام‌کاظم(ع)- ۱۴۰۱/۰۸/۱۷ 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7517 @Panahian_text
🔻 خدا از قریش امتحان خیلی سختی گرفت، چون سرمایۀ معنوی و ایمانی بالایی داشتند 🔻 الآن معنویت در جامعۀ ما افزایش یافته؛ پس آمادۀ امتحان‌های سخت‌تر باشید! 📌 محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران- ج۵ 🔘 داستان بعثت پیامبر و تاریخ اسلام، در چه ژانری است؟ ژانر امتحان و معمّاگونه؛ یک امتحان بزرگ الهی از جامعه 🔘 فلسفه و محور اصلی حوادث تاریخ اسلام، امتحان‌شدن مردم است؛ بدون این نگاه نمی‌توان تاریخ اسلام را فهمید 🔘 امتحان‌های خدا برای افراد مدعی سخت‌تر است 🔘 گاهی خدا بهانه‌ای در ظاهر به نفع منافقین جور می‌کند، تا مردم را امتحان کند ____ در جلسۀ پنجم مبحث تاریخ اسلام: به نظر شما داستان بعثت پیامبر(ص) و تاریخ اسلام در چه ژانری است؟ آیا مثل یک داستان حماسی و جنگی است یا مثل یک رمان دربارۀ یک قهرمان اجتماعی است؟ یک مثال بزنم. امام‌صادق(ع) می‌فرماید: اگر خواستی یک رفیق انتخاب کنی، سه‌بار او را عصبانی کن، ببین چه‌کار می‌کند؟ اگر دست از محبت و وفاداری برنداشت، این رفیق خوبی است. (تحف‌العقول، ص۳۵۷) نه اینکه حتماً این کار را انجام بدهی اما ببین موقع عصبانیت چگونه برخورد می‌کند. خدا هم آدم‌ها را امتحان می‌کند. شما با کسی که می‌خواهد تو را امتحان بکند چطوری برخورد می‌کنی؟ با هوشیاری، هوشمندی و تفکر. برخورد کردن با کسی که می‌خواهد تو را امتحان کند سخت و پیچیده است. داستان زندگی پیامبر(ص)، داستان یک امتحان بزرگ الهی از یک جامعه است. ژانر تاریخ پیامبر(ص) ژانر امتحان و معمّاگونه است. باید ببینیم که مردم در آن امتحان، چه‌کار کردند و چه عکس‌العملی نشان دادند؟ اصلی‌ترین فلسفه حوادث تاریخ اسلام، امتحان‌کردن مردم است. اگر بدون این نگاه به حوادث تاریخ نگاه بکنی، یا اصلاً متوجه نمی‌شوی تاریخ چیست یا از آن غلط برداشت می‌کنی. اصلاً دین، همه‌اش امتحان است. مثلاً وقتی می‌فرماید «نماز اول وقت بخوان» این یک امتحان است. مثلاً شما چند مرتبه، اول وقت نماز می‌خوانی، بعدش خدا موقع اذان تو را در یک پیچی می‌اندازد تا امتحانت کند. بعثت پیامبر، نزول وحی و قرآن، همه وسیله‌ای برای امتحان هستند. امام‌صادق(ع) می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ نَبِيَّهُ بِإِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَة» (تفسیر قمی، ج۲، ص۱۸). خدا پیامبرش را بر این مبنا مبعوث کرد که به در بگوید تا دیوار بشوند. پیامبر مأمور است که خیلی چیزها را مستقیم نگوید بلکه با اشاره بگوید. چرا؟ برای اینکه با اشاره‌گویی، افراد و جامعه آزادیِ بیشتری دارند و فرصت بهتری برای امتحان و انتخاب آزادانۀ مردم فراهم می‌شود. هرچه یک انسان یا یک جامعه‌ای در مقابل خدا مدعی‌تر باشد، امتحان‌های خدا سخت‌تر است. شما که در جمهوری اسلامی دارید زندگی می‌کنید، خیلی هم حسین‌حسین می‌کنید، اربعین هم رفتید و مدام یابن الحسن می‌گویید و دعا می‌کنید: «اللهمَّ عجّل لولیّک الفرج»، طبیعتاً امتحان‌های سخت برای شما می‌آید و با حادثه‌های تلخ و شیرین، شما را امتحان‌ می‌کنند. پیغمبر خدا هم از جانب خدا مأمور است که امتحان کند. مثلاً یک‌جایی منافقین خیلی علیه پیامبر(ص) جوّسازی کرده بودند و جامعه در حال انفجار بود. همان موقع، پیامبر(ص) شترش را گم می‌کند و دنبالش می‌گردد و می‌گوید: «شتر من کجاست؟» همین یک بهانه‌ای به‌دست منافقین داد و گفتند: پیامبر به ما از اسرار آسمان خبر می‌دهد اما نمی‌داند شترش کجاست (الخرائج و‌الجرائح، ج۱، ص۳۰) داستان بعثت پیامبر، داستان امتحان است. مثلاً چرا پیامبر(ص) باید یتیم باشد؟ این هم یک پایۀ امتحان است یتیم‌بودن، پایگاه اجتماعی پیغمبر(ص) را ضعیف می‌کرد چون یتیم‌بودن در جامعۀ مکه، به معنای کم بودن اعتبار فرد بود. خدا از قریش امتحان خیلی سختی گرفت و آنها را با شخصیت باعظمت پیغمبر امتحان‌ کرد. چون آنها مدعی بودند که پرده‌دار خانۀ کعبه هستند و به خدا ایمان دارند. خدا معجزۀ نابودی سپاه ابرهه را به آنها نشان داده بود. آنها از نظر معنوی مردم فقیری نبودند و خدا حق داشت از آنها امتحان سخت بگیرد چون امکانات بالای معنوی به آنها داده بود. هرچه به‌ظهور نزدیک‌ شویم، امتحان‌های ما سخت‌تر می‌شود، چون مدعیان ایمان باید غربال بشوند الان معنویت در جامعۀ ما نسبت به دهه‌های قبل، افزایش پیدا کرده است پس آمادۀ امتحان‌های سخت‌تر باشید! ما اربعین حسینی را دیده‌ایم. شهدای ما در آن زمان دسته‌های عزاداری حداکثر هزار نفری را دیده بودند و امتحان دفاع مقدس از آنها گرفته شد. ما الان عظمت اربعین را دیده‌ایم و چشیده‌ایم و امکانات معنوی ما بسیار بیشتر شده، لذا طبیعی است که خدا برای غربال‌کردن ما، از ما امتحان سخت‌تر بگیرد. 🚩 فاطمیۀ تهران؛ مبحث تاریخ اسلام،ج۵- ۱۴۰۱/۰۸/۲۹ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7518 @Panahian_text
🔻 چرا کسانی که منتظر آخرین پیامبر بودند، پس از بعثت با او مخالفت کردند؟ 🔻 آیا کسانی که منتظر آخرین امام هستند هم پس از ظهور با او مخالفت می‌کنند؟ 📌 محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران-ج۲ 🔘 دشمنی با پیغمبر(ص) غیر از ریشۀ اجتماعی، ریشۀ روانشناسانه هم دارد 🔘 مگر دین چه‌کار می‌کند که بعضی‌ها تنفر پیدا می‌کنند؟ 🔘 وقتی کسی مؤمن شد در دل منکِران نسبت به او نفرت، دشمنی و کینه پدید می‌آید 🔘 بعضی‌ها جریان مقاومت را محکوم می‌کنند که «شما نتوانستید همه را جذب کنید!» خُب سیدالشهداء(ع) هم نتوانست جذب کند! ____ در جلسۀ دوم مبحث تاریخ اسلام: بی‌اطلاعی از تاریخ، موجب برداشت غلط از دین می‌شود. با مطالعۀ تاریخ اسلام می‌فهمیم که اصلاً چرا بعثت، درگیری ایجاد کرد؟ پیامبر(ص) در مذهبی‌ترین شهر جهان در آن دوران مبعوث شد و مهم‌ترین ویژگی خوب مکّه این بود که همه منتظر آخرین پیامبر بودند. قرآن می‌فرماید «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً» (فاطر،42) قریش یعنی هم‌قبیله‌های پیامبر(ص) به خدا قسم‌ می‌خوردند که اگر پیامبری بیاید ما هدایت‌شده‌ترین گروه خواهیم بود، یعنی قطعاً به او خواهیم گروید؛ اما وقتی پیامبر آمد، چیزی جز نفرت در دل‌شان تولید نشد. آنها تا قبل از اینکه پیامبر(ص) مبعوث بشود، با او مشکلی نداشتند و همه قبولش داشتند؛ خصوصاً از نظر اخلاقی که یکی از وجوهش «امانت‌داری» است. ایشان جوان خوب مکّه بود و با کسی هم نجنگیده بود؛ پس چرا وقتی آمد آنها نفرت پیدا کردند «ما زادَهُم إلّا نُفُوراً»؟ آیا دین واقعاً نفرت ایجاد می‌کند؟ چرا باید دین برای کسانی که منتظرش هستند دعوا ایجاد کند؟ ما هم الآن منتظر آخرین وصیّ پیامبر هستیم؛ آیا بین این دو ادّعا تفاوت هست؟ آیا آن حقیقتی که آدم‌ها در درون‌شان دارند، تغییر کرده؟ مگر دین چه‌کار می‌کند که بعضی‌ها تنفر پیدا می‌کنند؟ كفار قريش می‌گفتند: چرا قرآن به يكى از مردان بزرگ مكه و طائف نازل نشد؟ «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ» (زُخرُف،31) امام‌رضا(ع) می‌فرماید: اگر اختیار نبوت به قریش داده می‌شد آنها «امیّة بن ابی‌صلت» و «ابومسعود ثقفی» را انتخاب می‌کردند چون آن دو نفر نزد آنها برتر از حضرت محمد(ص) بود. (تحف العقول، ص467) یتیم عبدالله، جزو اشراف مکّه نبود لذا اگر پیامبر می‌شد، طبیعتاً «موقعیت اجتماعی» آنها به‌خطر می‌افتاد. البته فقط بحث اشرافی و قبیلگی و ثروت نبود بلکه دین جدید معادلات نظام اجتماعی آنها را به‌هم می‌زد؛ نظامی که حول خانۀ کعبه شکل گرفته و محورش خداست و حالا یک نفر از طرف همین خدا آمده است. چرا حبّ مقام اصلی‌ترین عامل دشمنیِ اشراف مکه با پیامبر بود؟ چون منشأ مقام‌ آنها، دینی بود و از خانۀ کعبه بود و حالا صاحبِ اصلی‌ کعبه آمده و آنها «موقعیت اجتماعی» خود را در خطر می‌بینند؛ اگر موقعیت اجتماعی‌ آنها به‌خاطر چیزی غیر از مکّه بود شاید راحت‌تر با پیغمبر کنار می‌آمدند. انگیزۀ مخالفت و دشمنی با پیامبر(ص) صرفاً ترس از دست‌دادنِ موقعیت اجتماعی نبود بلکه یک انگیزۀ دیگر هم وجود داشت. دشمنی با پیغمبر غیر از ریشۀ اجتماعی، ریشۀ روانشناسانه هم دارد. ریشۀ اجتماعی‌ این دشمنی، همان بحث موقعیت اجتماعی است و ریشۀ روانشناسانه‌اش حسادت و تکبّر است. وقتی کسی مؤمن بشود، مخلص خدا و اولیاء خدا بشود و این مرام را بپذیرد، در دل منکِران و کسانی که نمی‌خواهند این راه را بروند، نسبت به او نفرت، دشمنی و کینه پدید می‌آید. این خبر خوبی برای مذهبی‌ها نیست. هابیل به چه جرمی کشته شد؟ دیدید که در حرم شاهچراغ، حتی بچه‌ها را به رگبار بستند؟ این نفرت از کجا می‌آید؟ آیا نمی‌شود کاری کنیم که آنها را جذب کنیم؟ آیا نمی‌شود با رفتار و برخورد خوب، همه را جذب کنیم؟ نه نمی‌شود! می‌خواهی از پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هم بالاتر بزنی؟ آیا بهتر از امیرالمؤمنین(ع) می‌توانی حرف بزنی؟ البته ما باید برای جذب دیگران، تلاش کنیم اما بدانیم که قرآن دربارۀ بعضی‌ها می‌فرماید: رهایشان کن «ذَرْهُم‏» (حجر،3) آن افراد نادانی که جریان مقاومت را محکوم می‌کنند و می‌گویند «شما نتوانستید اینها را جذب کنید!» نمی‌دانند که سیدالشهداء(ع) هم نتوانست جذب کند! یک آقای روحانی می‌گفت: «اگر به کتاب نهج‌البلاغه عمل کنیم، همۀ مشکلات حل می‌شود.» اگر این‌طوری است پس چرا مشکلات خودِ امیرالمؤمنین(ع) حل نشد؟ مگر ایشان به نهج‌البلاغه عمل نمی‌کرد؟ 🚩 فاطمیۀ تهران؛ مبحث تاریخ اسلام،ج۲- ۱۴۰۱/۰۸/۰۸ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7522 @Panahian_text
📌 پناهیان در محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران: 🔻 پیامبر می‌خواست مردم را از دست رؤسای قبایل و احزاب آزاد کند 🔻 آغاز آموزش اسلام از عقاید به جای تاریخ، باعث فهم غلط از دین می‌شود اهم عناوین جلسه ششم تاریخی تحلیلی اسلام: 🔘 اصل ایدۀ بسیج از طرف امام نبود؛ بسیج همان پروژه‌ای است که پیغمبر می‌خواست اجرا کند 🔘 رسالت پیغمبر دو وجه داشت: 1- گرفتن قدرت از سران قبایل و باندهای قدرت 2- دادنِ قدرت به مردم 🔘 مردمی که چشمان به روسای قبایل بود، باعث شکست حکومت علوی و بدبختی خودشان شدند 🔘 مردم ما به جای روسای قبایل، اسیر احزابند؛ مسولین ناشایست را احزاب سرِ کار آورده‌اند ____________ : آغاز آموزش اسلام از عقاید و اخلاق، به‌جای تاریخ اسلام، زمینۀ فهم غلط از دین می‌شود. وقتی آموزش دین با عقاید، اخلاق و احکام شروع می‌شود، ناخودآگاه این ذهنیت غلط در ذهن ما ایجاد می‌شود که درگیری پیامبر با کفار بر سر عقاید و اخلاق بوده؛ درحالی‌که با مطالعه تاریخ صدر اسلام متوجه می‌شویم علت اصلی مخالفت کفار قریش با پیغمبر، مقام و موقعیت اجتماعی خودشان بود. بر اساس نص صریح آیات قرآن، دعوای پیامبر با کفار، سیاسی بود نه اخلاقی، اما شورای انقلاب فرهنگی روز بعثت روز اخلاق نامگذاری کرده است. هنگام بعثت، رسول‌خدا(ص) با طاغوت تابلوداری مثل فرعون مواجه نبود، بلکه با طاغوت‌چه‌های منتشری به نام رؤسا و بزرگان قبایل مواجه بود. ایشان می‌خواست مردم خیلی آزاد باشند و حتی رؤسای قبایل هم در آنها نفوذ نداشته باشند و مردم خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. ما هم الان از جهتی گرفتار وضع مشابهی هستم که رسول خدا هنگام بعثت با آن مواجه بود. زیرا مردم ما الان به‌جای روسای قبایل، اسیر بزرگان احزاب هستند و عمدۀ مشکلات کشور به دلیل سیطرۀ همین احزاب پدید آمده است. مسئولین ضعیف و ناکارآمد را چه کسانی سرکار آورده‌اند؟ همین احزاب که البته باندهای سیاسی و باندهای قدرت هستند، نه حزبی که متکی به مردم باشد. در اوایل انقلاب که جامعه مدرسین قم و جامعه روحانیت تهران که افراد خوبی مانند آیت‌الله مشکینی اعضای آن بودند، می‌خواستند برای سراسر کشور لیست پیشنهادی بدهند، امام اجازه ندادند. چون ایشان هم مثل رسول‌خدا(ص) می‌خواستند مردم آزاد باشند و قدرت در دست مردم باشد و خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند، نه روسای احزاب، حتی احزاب خوب. چه کسانی بعد از پیامبر(ص) کار را به مسیر دیگری بردند؟ کسانی که به بزرگان قبایل بیشتر پول می‌دادند، آن وقت همه‌چیز به دورۀ قبل از پیامبر(ص) برگشت. نماز می‌خواندند، ولی نفوذ رؤسای قبیله‌ها برگشت و دوباره قدرت افتاد به‌دست بزرگان قبایل و باندهای قدرت. علت شکست و کوتاه‌بودنِ حکومت امیرالمومنین(ع) هم این بود که حاضر نبود پول بیشتری به روسای قبایل بدهد. آنوقت مردمی که چشم‌شان و اراده‌شان به دهان رئیس قبیله بسته بود، هم دین را به خاک سیاه نشاندند و هم خودشان بدبخت شدند. بسیج یعنی اینکه مردم قدرت پیدا کنند، نه ادارات دولتی؛ اگر ادارات قدرت پیدا کنند، پدرِ مردم را در می‌آورند! بسیج یعنی اینکه مردم قدرت پیدا کنند نه احزاب؛ اگر احزاب قدرت پیدا کنند پدرِ مردم را درمی‌آوردند! بسیج یعنی اینکه خود مردم خودشان را سازماندهی کنند. اصل ایدۀ بسیج از طرف امام نبود. بسیج همان پروژه‌ای است که پیغمبر می‌خواست اجرا کند. رسالت پیغمبر دو وجه داشت، یک وجهش گرفتن قدرت از سران قبایل و باندهای قدرت بود، یک وجه دیگرش هم این بود که قدرت را به مردم بدهد. جالب است که الان دارند قدرت را به ما مردم تعارف می‌کنند ولی ما نمی‌گیریم! چند سال پیش، رهبر انقلاب با شما دانشجوها جلسه گذاشت و فرمود: یک کاری هست که نه دولت، نه رهبری، نه نهادها هیچ‌کدام نمی‌توانند انجام بدهند، این کار شما است؛ ما به «حلقه‌های میانی» احتیاج داریم. حلقه‌های میانی یعنی یک کسانی از میان مردم برخیزند که از دولت هم نیستند، اینها بیایند کارها را راه بیندازند، یعنی قدرت از دولت کنده بشود و به‌سمت این حلقه‌های میانی برود، بعد فرمودند که این شرح بیانیۀ گام دوم است. رهبر انقلاب هم در واقع دارد همان کار رسول‌خدا(ص) را ادامه می‌دهد. ایشان از نوادر علمایی است که از نیم‌قرن پیش، شیوۀ کار رسول‌خدا(ص) را به‌درستی درک کرده و این راه را دارد ادامه می‌دهد تا مردم قدرت پیدا کنند. اگر این اتفاق در کشور ما بیفتد و مردم به معنای واقعی قدرت پیدا کنند، تازه مردم اروپا و غرب می‌فهمند دموکراسی واقعی یعنی چه و متوجه می‌شوند که تا حالا سرِ آنها را کلاه گذاشته‌اند. 🚩فاطمیۀ بزرگ تهران - 1401/09/06 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7524 @Panahian_text
🔻 بهترین راه برای درک ضرورت بندگی خدا چیست؟ 🔻 بدانیم که «اگر بندۀ خدا نشویم، قطعاً بردۀ دیگران می‌شویم» 📌 بردۀ دیگران یا بندۀ خدا؛ راه سومی نیست- ج1 🔘 به هر درصدی که انسان بندۀ خدا نباشد به همان درصد بردۀ غیرخدا می‌شود 🔘 کاش به‌جای اصول عقائد، به بچه‌ها یاد می‌دادیم «چگونه بندۀ خدا نشدن انسان را به بردگی دیگران می‌کشاند؟» 🔘 بردۀ دیگران شدن خیلی راحت است؛ اگر به‌صورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شده‌ای 🔘 خیلی از پدر و مادرها دوست‌دارند بچه‌های‌شان مثل برّه آرام باشند و مثل برده، حرف گوش بدهند؛ این خیلی بد است 🔘 ولایت نمی‌گذارد تو برده بشوی؛ خودش هم تو را به بردگی نمی‌گیرد ____________ یکی از مشکلات در جامعۀ بشری و زندگی انسان‌ها این است که ضرورت بندگی خدا را زیاد درک نمی‌کنند. نه‌فقط افراد بی‌دین بلکه بسیاری از مذهبی‌ها هم ضرورت بندگی خدا را درک نکردند لذا با یک‌مقدار بندگی، دچار غرور و عُجب می‌شوند و دیگران را آدم حساب نمی‌کنند. اینها از خدا طلبکار می‌شوند و در سختی‌ها طاقت نمی‌آورند. مذهبی‌هایی که اضطرار به بندگی خدا را نفهمیده‌اند در بندگی رشد نمی‌کنند. اگرچه اینها همه‌چیز را پذیرفته‌اند و معقول می‌دانند و خدا هم کمک‌شان می‌کند ولی درجا می‌زنند. دین‌داری این افراد مزّه‌ و شیرینی ندارد. رسیدن به اضطرار بندگی خدا برای ما ضروری است. اولاً باید خیلی به خدا التماس کنیم تا این اضطرار را به‌‌دست بیاوریم، ثانیاً اگر این اضطرار را به‌دست آوردیم از خدا خیلی تشکر کنیم و ثالثاً مدام نگران باشیم که مبادا بندگی خدا را از دست بدهیم. در بین راه‌های رسیدن به اضطرار بندگی خدا بهترین راه این است که بدانیم اگر بندۀ خدا نشویم، قطعاً بردۀ دیگران می‌شویم، به هر درصدی که انسان بندۀ خدا نباشد به همان درصد بردۀ غیرخدا شده یا می‌شود. از یک طرف انسان موجودی است که خیلی تحت تأثیر دیگران قرار می‌گیرد و از طرف دیگر، انسان بدش می‌آید بردۀ کسی بشود، انسان به قدری غُد و خودخواه آفریده شده که حتی ممکن است مثل فرعون، ادعای خدایی بکند. به هرکسی بگویید «تو بردۀ دیگری شده‌ای»-این دیگری هرکسی که باشد- طبیعتاً انسان بدش می‌آید؛ چون انسان یک موجود حرّ است، انسان برای خودش ارباب است. کاش به جای اصول عقائد، معلم‌ها به بچه‌ها یاد می‌دادند که «چگونه بندۀ خدا شدن انسان را از بردگی دیگران نجات می‌دهد؟» یا «چگونه بندۀ خدا نشدن انسان را به بردگی دیگران می‌کشاند؟» انسان خیلی ساده و راحت بردۀ دیگران می‌شود؛ اگر به‌صورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شده‌ای. اگر از کسی بترسی بنده‌اش شده‌ای. اگر کسی تو را سرگرم کند یا سرکار بگذارد، بنده‌اش شده‌ای. اگر کسی را دوست داشته باشی و به‌خاطر این دوست‌داشتن کور و کر بشوی بنده‌اش شده‌ای. اگر بی‌محاسبه حرف کسی را قبول کنی و بدون دلیل منطقی مرعوب یا مغلوبش بشوی، بنده‌اش شده‌ای. امام باقر(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ...» (کافی، ج6، ص434) کسی که حرف کسی را گوش کند عبد او شده، اگر گوینده حرف خدا را بزند او بندۀ خدا شده و اگر گوینده حرف شیطان را بزند او بندۀ شیطان شده است. خدا به پیامبر می‌فرماید که تو حق نداری حرف کسی را گوش بدهی، بقیه مؤمنین هم نباید حرف غیرخدا را گوش بدهند؛ باید فقط بندۀ من بشوید. قرآن می‌فرماید: اکثر مؤمنین مشرک هستند! «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏» (یوسف،106) ایمان به این است که بگویی «خدا هست» بله، خدا هست اما تو خداهای دیگری هم داری، چرا تحت تأثیرشان قرار گرفتی؟ خیلی از اوقات، پدرها و مادرها دوست دارند بچه‌های‌شان برده باشند! می‌خواهند آنها مثل برّه آرام باشند و حرف گوش بدهند و این خیلی بد است. می‌گویند «ببینید بچۀ من درس می‌خواند!» آیا چون آزاد است، درس می‌خواند یا چون برّه و برده است درس می‌خواند؟ اینکه به خوب‌شدن توصیه بشود ولی بحث بردگی وسط نیاید خیلی بد است؛ خاک بر سر خوب‌بودن و عصیان‌گر نبودنِ برده‌ها! اگر بر ولایت‌‌مداری تأکید شده به این علت است که ولایت نمی‌گذارد تو برده بشوی، خودش هم تو را به بردگی نمی‌گیرد. امام‌حسین(ع) شب عاشورا به یارانش فرمود: اگر می‌خواهید، بروید. امام‌حسین(ع) اصحاب خودش را به بردگی نکشید، آنها بسیار عزتمند بودند و خودشان خواستند که بمانند. اگر ولایت چندتا دستور هم می‌دهد برای قدرت بخشیدن به تو و آزاد کردنِ تو است نه برای به‌بردگی کشاندن تو. آیا امکان دارد یک‌کسی نه بندۀ خدا بشود و نه بردۀ دیگران؟ نه؛ امکان ندارد. اگر شما بندۀ خدا نباشید قوی نیستید، وقتی ضعیف باشید حتماً تحت تأثیر دیگران قرار می‌گیرید. 🚩فاطمیۀ بزرگ تهران- 15/09/1401 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7532 @Panahian_text
🔻 در مقابل توهین و بی‌احترامی به رهبری چه‌کار باید کرد؟ 🔻 عشق و محبت‌ خودتان را نسبت به ایشان، به‌صورت جمعی و فردی اعلام کنید ➖به‌طور مستمر (روزانه یا هفتگی) مطالبی را در اعلام محبت به ایشان در صفحات مجازی منتشر کنید ➖چرا تصاویر زیبای رهبری را که مهمترین عامل حفظ امنیت و استقلال کشور است بر فراز نمی‌کنید؟ _____________ 📌 در یادوارۀ شهدای فتنۀ اخیر: در این فتنۀ اخیر، بعضی‌ها شخص رهبری را نشانه گرفتند؛ فکر می‌کنند اگر چهار تا مرگ بر دیکتاتور بگویند، یک‌دفعه‌ای همه مردم با آنها هم‌نوا می‌شوند! در حالی‌که همه از میزان محبت مردم به رهبری خبر دارند. هیچ رهبری در جهان این مقدار فداییِ بامعرفت ندارد. در مقابل این توهین‌ها چه‌کار باید کرد؟ وقتی شاهد اظهار کینه و دشمنی برخی نسبت به رهبر هستید، چرا شما محبت‌ خودتان را نسبت به ایشان اعلام نمی‌کنید؟ طرفِ سخن من آنهایی هستند که معرفت دارند و محبّ آقا هستند و برای آقا جان می‌دهند. از عشق خودت به آقا حرف بزن و دلیل عشقت را توضیح بده. فهم و احساساتِ خودت را نسبت به آقا نشان بده. وقتی یک عده‌ای به رهبری توهین کردند، کسانی که عاشق رهبری هستند عشق‌شان را نسبت به ایشان فریاد بزنند. این کار، خیلی اثر دارد. چرا از محبت‌تان نسبت به رهبر عزیزمان، حرف نمی‌زنید؟ چرا تصاویر زیبای رهبری که مهمترین عامل حفظ امنیت و استقلال کشور است را بر فراز نمی‌کنیم؟ باید شروع کنیم به حرکت جمعی برای احیاء احترام و بازگویی این محبت‌ها و اعلام صریح این عشق‌ها و معرفت‌ها. به‌صورت فردی هم این کار را بکنیم؛ مثلاً روزانه یا به‌طور هفته‌ای می‌توانیم کامنت بگذاریم، توییت بزنیم، مطالبی را در اعلام محبت به ایشان در صفحات مجازی منتشر کنیم، در خانه‌ها و محله‌های‌مان، به اندازه‌ای که می‌توانیم این کار را بکنیم. در ابراز محبت به شخص رهبری و به اصل ولایت‌فقیه، کم نگذارید. میلیون‌ها نفر حاضرند برای آقا جان بدهند ولی الحمدلله اقتدار نظام به قدری بالاست که هیچ‌وقت کار به اینجا نمی‌رسد که بخواهید برای ایشان جان بدهید، ولی هرگونه بی‌احترامی باید با احترام مضاعف جواب داده بشود. باید دشمنان و جاهلان را پشیمان کرد. اگر الآن بگویند که یک‌جایی دارند یک جوان بسیجی مظلوم را می‌زنند و او کمک می‌خواهد، همه‌مان از دور و نزدیک برای کمک به او می‌رویم. به همین دلیل آنها دزدانه می‌زنند و می‌کشند و فرار می‌کنند. حالا یک‌جایی هم اگر به رهبری توهین شد، نباید ساکت باشیم. می‌دانید اگر این توهین بی‌پاسخ گذاشته بشود ممکن است خدا بلا برای جامعه در نظر بگیرد؟ اگر هرکه دوست خداست مظلوم واقع شود، یاری نشود و تنها گذاشته بشود خدا عقوبت‌های سختی نازل خواهد کرد. 🚩امامزاده قاضی‌الصابر- 1401/09/04 📢 صوت: @Panahian_mp3 @Panahian_text
🔻 قدرت‌های اغواگر باید از بین بروند تا پیام اصلی دین به همۀ مردم و ضعفا برسد 🔻 فلسفۀ دین، فراهم‌کردن سطح بالای آزادی است تا همۀ انسان‌ها به اوج شکوفایی برسند 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ هفتم صدر اسلام: 🔘 چرا پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این‌قدر درگیر سیاست و جنگ با قدرت‌های زورگو شدند؟ 🔘 پیامبر دنبال آزادیِ مردم از بندِ قدرت‌هاست تا هیچ‌کس نپذیرفتن یا پذیرفتن دین را به انسان‌ها تحمیل نکند 🔘 دین می‌گوید: هیچ‌کس نباید کسی را فریب بدهد، حتی برای هدایت به‌سوی خدا 🔘 در فضای آزاد، انسان‌ها شکوفا می‌شوند، همان‌طور که درخت در بهار شکوفه می‌دهد ____________ چرا رسول‌خدا(ص) می‌خواست قدرت را از قدرتمندان و زورگویان بگیرد؟ مگر رسالت پیامبر(ص) این نیست که ما انسان‌ها به خدا مقرب بشویم؟ این‌همه مکاتب شرقی و غربی هستند که از معنویت صحبت می‌کنند، و برخی هم رویکردهای عرفانی دارند، اما صاحبان آن مکاتب با قدرتمندان درگیر نمی‌شوند بلکه صرفاً مکتب خود را ترویج می‌کنند تا هرکسی خواست استفاده کند. چرا انبیاء الهی از همان اول با قدرتمندان درگیر می‌شوند؟ چرا رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این‌قدر درگیر سیاست و جنگ با قدرت‌های زورگو شدند؟ بدون درک سطح بالای آزادی‌ای که پیامبران دنبال فراهم کردن آن برای مردم هستند، نمی‌توان تاریخ اسلام را تحلیل کرد. امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ فلسفۀ بعثت رسول‌خدا(ص) می‌فرماید: خدا پیامبر(ص) را مبعوث کرد تا بندگانش را از بردگیِ دیگر بندگانش نجات بدهد و به بندگی خودش دعوت کند، آنها را از طاعت بندگان نجات بدهد و به طاعت خودش داخل کند. «...وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ» (نهج‌البلاغه، خطبه147) چرا دین ما این‌قدر سیاسی است؟ زیرا باوجود انواع قدرت‌های سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ایِ تحمیل‌گر و اغواکننده که اجازه تفکر به مردم نمی‌دهند، فقط عدۀ کمی می‌توانند پیام دین را دریافت کنند و به اوج دین‌داری و زندگی خوب برسند. اکثر مردم اگر از همۀ قدرت‌های زوگور آزاد نباشند، نمی‌توانند پیام دین را بفهمند و به اوج شکوفایی برسند. به همین دلیل اگر پیام دین بخواهد به همه برسد، باید یک فضای خیلی خیلی آزاد در جامعه وجود داشته باشد. بیشتر مردم وقتی فوج‌فوج به‌سمت دین می‌آیند که طاغوت‌ها از بین بروند؛ «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح‏*وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر،1و2) قبل از آن فتح و پیروزی، انواع قدرت‌های ستمگر اصلاً نمی‌گذارند که مردم درست فکر کنند. الان ما در این دورانِ گذر هستیم؛ گذر از زورگوها و قدرت‌هایی که با انواع روش‌های تبلیغاتی و ایجاد خفقان روانی و رسانه‌ای نمی‌گذارند مردم درست فکر کنند و دین‌داری کنند. بعضی‌ها به‌دلیل برداشتِ غلط از دین، تصور می‌کنند آزادی در مقابل دین قرار دارد؛ درحالی‌که اتفاقاً دین به‌دنبال حدااکثر آزادی برای مردم است. نباید کسی نپذیرفتن و حتی پذیرفتن دین را به انسان‌ها تحمیل کند. هر نوع قدرتِ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تبلیغاتی که کوچک‌ترین زورگویی و تحمیلی در جامعه داشته باشد، باعث می‌شود که آدم‌ها ضعیف و متزلزل بشوند و نتوانند از دین بهره‌مند شوند. لذا وقتی یک پیغمبر از طرف خدا می‌‌آید تا دین را ارائه بدهد، اول باید جامعه را از انواع و اقسام این قدرت‌های تحمیل‌گر، آزاد کند. وقتی از «آزادی» سخن می‌گوییم، منظور آزادیِ‌ سطحی و ظاهری در غرب نیست. دین می‌گوید: هیچ‌کسی نباید کسی را فریب بدهد، حتی برای هدایت به‌سوی خدا. یعنی حتی پیامبر(ص) هم نمی‌تواند به‌گونه‌ای تبلیغ کند که کسی بی‌اختیار به دین علاقه‌مند بشود. لذا آزادیِ واقعی، همه‌جانبه و حداکثری، بیش از هرچیزی، در شدید‌ترین نوعش به درد دین می‌خورد. فلسفۀ دین فراهم‌کردن سطح خیلی بالای آزادی است، تا تک‌تک انسان‌ها بتوانند ابرقدرت شوند. اگر مردم آزاد باشند، این‌قدر آموزش معارف دینی لازم نیست زیرا فطرت‌ مردم، همان کار انبیاء را انجام می‌دهد. در فضای آزاد، انسان‌ها شکوفا می‌شوند، همان‌طور که درخت در بهار شکوفه می‌دهد. لذا اولین کار پیامبران آزادسازیِ مردم از قدرت‌هاست. سؤال بسیار مهم این است که چرا خود پیامبر یا امام، قدرت مطلقه دارد؟ پیامبر، امام و کسانی که مانند آنان صالح هستند، تنها افرادی در عالم هستند که می‌توانند از قدرت مطلقۀ خود سوء استفاده نکنند و قدرت را در خدمت تحقق آزادی حداکثری مردم به کار بگیرند. چرا می‌گوییم ولایت باید قدرت مطلقه داشته باشد؟ برای اینکه اگر قدرت مطلقه نداشته باشد، نمی‌تواند این آزادی را برای مردم فراهم کند. 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۹/۱۳ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7538 @Panahian_text
🔻 چرا جامعۀ مدینه به آن ظلم بزرگ دربارۀ حضرت‌زهرا(س) تن دادند؟ 🔻 پیامبر(ص) جامعه را به یک اوج و قله‌ای دعوت می‌کرد که مردم ضرورتش را احساس نمی‌کردند؛ این آغاز سقوط است ➖مردم مدینه یک‌شبه دشمن پیغمبر و دختر ایشان نشدند! ➖ابلیس از اول به آدم‌ها نمی‌گوید: بیا جنایت کن! بلکه می‌گوید: ضرورت ندارد خیلی آدم خوبی باشی! ➖ دعوای فاطمیه سرِ این بود که مردم به آن اوجی که پیامبر(ص) می‌خواست، احساس نیاز نمی‌کردند؛ الان هم خیلی‌ها این احساس را دارند! ________ : چرا مردمی که به پیامبر(ص) ایمان آورده و پای رکاب ایشان جمع شدند، بعد از پیامبر(ص) این‌قدر اهل‌بیت او را غریب و تنها گذاشتند؟ آیا مردم از آن‌همه خوبی‌های پیامبر(ص) یک‌دفعه‌ای به آن‌همه بدی‌ها گرایش پیدا کردند؟ نه؛ یک‌دفعه‌ای ماجرا زیر و رو نشد بلکه هر بلایی سرِ آن مردم آمد، به‌تدریج آمد. باید دید چه شد که آن مردم به تحمل چنین ظلم بزرگی تن دادند؟ اکثریت مردم آن جامعه بد نبودند، از پیامبر(ص) و علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) و فاطمۀ زهرا(س) هم بدشان نمی‌آمد اما رسول‌خدا(ص) مردم را به یک اوج و به یک قله و به خوبی‌های فوق‌العاده‌ای دعوت می‌کرد که مردم نسبت به آن احساس نیاز نمی‌کردند. ماجرا از اینجا شروع شد. این احساسی است که الان هم خیلی‌ها دارند. آنها نمی‌خواستند از اسلام خارج بشوند، نمی‌خواستند علیه پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) و علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) قیام کنند، همۀ آنها که بُغض و کینه نداشتند، همه آن نفاق و حسادت شدید را نداشتند. آنها که دشمن حضرت زهرا(س) نبودند، چرا ایشان را تنها گذاشتند؟ چون حضرت زهرا(س) داشت جامعه را به یک اوجی دعوت می‌کرد که مردم ضرورتش را احساس نمی‌کردند و این یک جنایت بزرگ است؛ این یعنی آغاز سقوط و انحطاط و بدبختی! ابلیس به آدم‌ها نمی‌گوید: بیا جنایت کن و قاتل ائمۀ معصومین باش! بلکه می‌گوید: ضرورت ندارد که خیلی آدم خوبی باشی؛ نمی‌خواهد به خودت سخت بگیری... این کسانی که نمی‌خواهند به اوج برسند، از آنهایی که مردم را به اوج دعوت می‌کنند کم‌کم بدشان می‌آید و فاصله می‌گیرند. تا جایی که این دعوت‌کنندگان به اوج، جلوی چشم آنها غریب و مظلوم می‌شوند. مردم مدینه یک بهره‌ای از اسلام برده بودند و بیشتر نمی‌خواستند! بی‌تردید همۀ آنها علی‌بن ابی‌طالب(ع) را بهترین و باسوادترین و زاهدترین یار پیامبر(ص) می‌دانستند ولی ایشان را نمی‌خواستند. این یعنی: ما نمی‌‌خواهیم رئیسی داشته باشیم که این‌قدر خوب باشد! حرکت به سوی اوج، واقعاً سخت نیست ولی اگر کسی نخواهد به اوج برسد، برای او سخت است. مثلاً اگر کسی نخواهد به اوج برسد، نماز اول وقت، حجاب، حلال‌خوریِ دائم و کلاً دین‌داری برایش سخت است. بازیکن تیم فوتبال وقتی در زمین تلاش می‌کند و خسته می‌شود تا جام را بگیرد، اگر از او بپرسید که سخت بود یا نه؟ می‌گوید: نه سخت نبود، خیلی هم لذت بردم... پس بستگی دارد به اینکه آن اوج را بخواهیم یا نه؟ رسول‌خدا(ص) برای یک هدف کم و کوچک نیامده بود، برای این آمده بود که مردم را به اوج برساند، نه صرفاً برای اینکه مردم معتاد و دزد نشوند، یا دختران را زنده‌به‌گور نکنند! هدف پیامبر(ص) خیلی بالاتر از اینها بود. این‌طور نبود که مردم بعد از پیامبر(ص) یک‌دفعه‌ای عوض شده و آدم‌های بدی شده باشند! مشکل مردم این بود که به آن اوجی که پیامبر(ص) دعوت می‌کرد، مایل نبودند و الا مردم که یک‌شبه قاتل و جنایت‌کار نمی‌شوند! مردم که یک‌شبه دشمن پیغمبر و دختر پیغمبر نمی‌شوند! کاری که پیامبر(ص) در آن جامعه انجام داد، کاری بود در اوج! اما مردم خسته شده بودند و دیگر نمی‌کشیدند! شاید حرف‌شان این بود که «شما خوب هستید ولی از ما خیلی انتظار دارید!» چرا با اینکه پیامبر دستور داده بود، مردم به‌همراه لشکرِ اسامه به جنگ نرفتند؟ انگار دنبال بهانه‌ای بودند که از زیر حرف‌های پیامبر(ص) در بروند! حضرت زهرا(س) به مردم فرمود: فکر نکنید اگر از اوج، کوتاه آمدید و علی(ع) را کنار گذاشتید، به نفع شما خواهد شد! شما از این شتر خلافت، شیر نخواهید دوشید، خون خواهید نوشید و بدبخت می‌شوید. فکر کردید اگر به کم قانع شدید، عیبی ندارد؟ شما را بشارت می‌دهم، به شمشیرهای برنده، به هرج‌ومرج دائمی و فراگیر «وَ اَبْشِرُوا بِسَیْف صارِم وَ سَطْوَةِ مُعْتَد غاشِم، وَ بِهَرَج شامِل» (إحتجاج، ج‏ 1، ص108) آیا همۀ ما باید به اوج برسیم؟ نه لزوماً؛ اما لااقل آنهایی که مردم را به اوج دعوت می‌کنند و آنهایی را که به اوج می‌رسند، نباید تنها بگذاریم. آیا همۀ ما باید شهادت‌طلب باشیم؟ نه، اما شهید را گرامی بداریم. اگر جزو «السابقون» نیستیم، جزو «اصحاب یمین» باشیم. خدا انتظار ندارد همه به اوج برسند. اگر به اوج نمی‌رسیم، به همان نسبت، تواضع و استغفار کنیم و ادعا نداشته باشیم. 🚩حرم حضرت معصومه(س)- ۱۴۰۱/۱۰/۰۴ @Panahian_text
🔻 پیامبر(ص) جامعۀ مدینه را به یک اوجی رساند که امروز آن اوج، کم‌کم دارد برای ما یک ضرورت و تکلیف می‌شود 🔻 الگوی یاران امام‌زمان، جامعه‌ای است که پیامبر(ص) آن را با مفهوم «مواسات» درست کرد 🔘 پیامبر(ص) بخش‌هایی از اسلام را به نمایش گذاشت که تا وقتی شیعیان آن بخش‌ها را اجرا نکنند، امام‌زمان نمی‌آید 🔘 پیامبر(ص) با مواسات، در مدینه جامعه‌ای ساخت که ما در طول انقلاب هنوز به آن نرسیده‌ایم؛ به‌جز اربعین! 🔘 اربعین امام‌حسین‌‌(ع) شبیه جامعه‌ای است که پیامبر(ص) ساخته بود 🔘 ریشۀ فاطمیه این بود که مردم از آن اوجی که پیامبر(ص) می‌خواست خسته شدند و پله‌پله پایین آمدند ________ رسول‌خدا(ص) نیامده بود برای اینکه صرفاً به مردم بگوید: «ظلم نکنید، مرتکب قتل نشوید، نماز بخوانید، مهربان باشید، اخلاق را رعایت بکنید و...» ایشان یک اوج را به مردم نشان داد و آن را به‌واسطۀ نفوذ شخصیت برجستۀ خود در جامعه اجرا کرد. پیامبر(ص) چه‌کار بزرگی انجام داد؟ ایشان توانست از مدینه،‌ شهری درست کند که آغاز شکل‌گیری‌ آن بر مفهومی به نام «مواسات» استوار بود. هرکسی مسلمان می‌شد، باید به مدینه هجرت می‌کرد. لذا مردم، خانواده و زندگی‌شان را رها می‌کردند و به مدینه می‌آمدند، رسول‌خدا(ص) این کار بسیار سخت و سنگین را اجرا کرد. کسانی که خانه و کسب و کارشان را رها کردند و به مدینه هجرت کردند، آمدند در کوچه‌های مدینه پخش شدند و کسانی که از قبل در مدینه زندگی می‌کردند هم اعتراض نکردند بلکه غالباً مسلمان‌ها را به خانۀ خودشان راه دادند و مثلاً گفتند: ما دوتا اتاق داریم یک اتاقِ ما هم مال شما باشد... جامعه‌ای که پیامبر(ص) ساخت این‌گونه بود: «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» البته پیامبر(ص) باید چنین کار بزرگی انجام می‌داد؛ چون می‌خواست تمام اسلام را به نمایش بگذارد. آیا ما در طول انقلاب هیچ‌وقت به این سطح از مواسات رسیده‌ایم؟ الان درجۀ «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» در بین ما چقدر است؟ وقتی اربعین می‌آید این «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» را در اربعین می‌بینیم اما در زندگی روزمرۀ خودمان نمی‌بینیم. زندگی در اربعین، بالاتر از یک زندگی دُنگی است که هرکسی سهم خود را بدهد. در زندگی دُنگی اگر یک‌ نفر پول نگذارد او را کنار می‌گذارند. اما اربعین مثل قصۀ مهاجرت مردم به مدینه است؛ هرکسی از هرجا آمده باشد مهمان امام‌حسین(ع) است. یک عده کنار جاده می‌آیند و می‌گویند: ما نوکر همۀ مهمان‌های امام حسین(ع) هستیم. پیامبر(ص) بخش‌هایی از اسلام را به نمایش گذاشت که-به تعبیر امام‌باقر(ع)- تا وقتی شیعیان آن بخش‌ها را اجرا نکنند، امام‌زمان(عج) نمی‌آید. به امام‌باقر(ع) گفتند: در کوفه گروه بسیار زیادی آماده‌اند که برای قیام از شما اطاعت ‌کنند. حضرت فرمود: آیا آنها دست در جیب برادر مؤمن خود می‌کنند تا به مقدار نیاز بردارند؟ گفتند: نه؛ فرمود: وقتی امام‌قائم(ع) ظهور کند مؤمن به مقدار نیازش از جیب برادرش برمی‌دارد و کسی جلوی او را نمی‌گیرد. (اختصاص شیخ مفید، ص24) اصحاب امام‌زمان(ع) باهم «ندار» هستند و الگوی آنها همان شهر مواساتی است‌ که پیغمبر(ص) درست کرد. رسول‌خدا(ص) یک نقطۀ اوج را به مردم نشان داد، جامعه را به سمت آن سوق داد و آن را اجرا کرد که آن اوج، امروز هم آرزوی ما است و کم‌کم از حالت آرزو به صورت نیاز و ضرورت در می‌آید و برای ما به تکلیف تبدیل می‌شود. بعد از رسول‌خدا(ص) مردم نتوانستند آن اوج را تحمل کنند و تاب بیاورند و یک‌کمی پایین آمدند. مردم مدینه از جبهۀ حق به جبهۀ باطل کوچ نکردند، فقط چون طاقت این‌همه ‌حق‌مداری را نداشتند، یک‌ذره پایین آمدند؛ بعد هم پله پله سقوط‌شان آغاز شد تا به دست امثال همین مردم، امام‌حسین(ع) به شهادت رسید. مردم مدینه دشمن حضرت زهرا(س) نبودند و ایشان را دوست داشتند. اما حرف‌شان این بود: «چیزی که حضرت زهرا(س) از ما می‌خواست، یک چیز حداقلی نبود، بلکه خیلی حداکثری بود» ولی مردم طاقت آن را نداشتند. یعنی اکثر مردم احساس ضرورت نمی‌کردند که در اوج باشند. ریشۀ فاطمیه این بود که مردم نمی‌توانستند و نمی‌خواستند در اوج باشند، از قله پایین آمدند و گفتند همین دامنۀ قله خوب است! ضرورت کار حداقلی را همه می‌دانند اما ضرورت کار در اوج را نمی‌فهمند. کارهای حداقلی را اگر انجام ندهیم زود، بدبخت می‌شویم ولی کارهای در اوج را اگر انجام ندهیم آناً بدبخت نمی‌شویم بلکه به مرور بدبخت می‌شویم. در همین مدینه‌ که صدای نالۀ فاطمه(س) را جواب ندادند 53سال بعد در واقعۀ حرّه 700نفر از صحابه و تابعین توسط سربازان یزید کشته شدند حتی بدون اینکه اعتقادی به ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) داشته باشند. 🚩 حرم حضرت معصومه(س)- ۱۴۰۱/۱۰/۰۵ 📢 صوت: @Panahian_mp3 @Panahian_text
🔻 چرا در طول تاریخ هر وقت دین آمده، دعوا راه افتاده؟ 🔻 چون دین قبل از بندگی خدا، به نفیِ بردگی غیرخدا دعوت می‌کند 📌 بردۀ دیگران یا بندۀ خدا؛ راه سومی نیست- ج۲ 🔘 دو گروه مخالف دین هستند: «کسانی که مردم را به بردگی می‌کِشند» و «بردگانی که به بردگی خو کرده‌اند!» 🔘 کسی که خدا را پیدا نکند، هر قدرتی دمِ دستش بیاید، بردۀ او می‌شود 🔘 هرکس به کفر نزدیک بشود، اخلاق برده‌ها را می‌گیرد 🔘 استقلال اقتصادی هم جلوه‌ای از برده نبودن است ____________ : چرا وقتی دین می‌آید، درگیری ایجاد می‌شود؟ آیا وقتی یک پزشک، روش جدیدی برای درمان یک بیماری پیدا می‌کند دعوایی راه می‌افتد؟ آیا وقتی یک پزشک وارد شهری می‌شود که قبلاً پزشک نداشته، دعوا راه می‌افتد؟ نه! پس چرا دین این‌گونه است؟ چون دین تغییری در جامعۀ بشری ایجاد می‌کند که هیچ عامل دیگری نمی‌تواند آن را ایجاد کند. این‌طور نیست که وقتی دین بیاید فقط به بندگی خدا دعوت کند، قبل از آن و بعد از آن، به نفی بردگی دیگران دعوت می‌کند. دو گروه مخالف دین هستند؛ یکی به بردگی کِشَندگان مردم و یکی هم بردگانی که به بندگی خو کرده‌اند! بردگان می‌گویند «ما داشتیم آرام زندگی‌مان را می‌کردیم، یک لقمه نان بخور نمیر هم می‌رسید، بگذار بردگی‌مان را بکنیم!» «اریک فروم» روانشناس برجسته، می‌گوید «مردم به بردگی بیشتر خو دارند تا به استقلال» البته درست این است که بگوییم: انسان‌ها برای رسیدن به قدرت مطلق آفریده شده‌اند، نه برای بردگی؛ اما لازمۀ‌ رسیدن به قدرت مطلق، چسبیدن به قدرت مطلق خدا و بندگیِ او است. انسان ظرفیت اطاعت و بندۀ خدا شدن را دارد، اما وقتی خدا را پیدا نکرد، هر قدرتی که دم دستش بیاید، بردۀ آن می‌شود، هرکدام از انسان‌ها دوست دارند مثل خدا قوی باشند. انسان‌ها قدرت را دوست دارند، اما وقتی زورشان نمی‌رسد، به یک قدرت می‌چسبند تا امنیت پیدا کنند. چرا با حضور دین، درگیری پیش می‌آید؟ چون وقتی ارباب دو تا شد، طبیعتاً دعوا ایجاد می‌شود؛ دعوا بین اربابان زمینی و «رب‌العالمین». پیامبران که خودشان به‌معنای واقعی ارباب نمی‌شوند، بلکه مردم را به‌سوی قدرت خدا دعوت می‌کنند. استقلال اقتصادی هم یک جلوه‌ای از برده نبودن است. وقتی که فرد و جامعه از نظر پولی، به‌شدت وابسته باشد، یعنی یک‌نوع نظام برده‌داری وجود دارد. قدرت‌ها و مستکبران می‌خواهند کلیت جامعۀ ما را تبدیل به برده کنند، به‌همین خاطر، دنبال اعمال تحریم‌ها و تحمیل‌ جنگ‌ها علیه ما هستند. اسلام دنبال این است که ما بردۀ کسی نباشیم. ممکن است برخی بگویند که «ما نمی‌خواهیم از این برنامه استفاده کنیم» اسلام می‌فرماید: اگر از این برنامه استفاده نکنید و کفر بورزید، درواقع شما علیه بشریت، اقدام می‌کنید. دین به تو زور نمی‌گوید که حتماً باید بندۀ خدا بشوی، اما وقتی بندگی خدا را نپذیری، این‌طور نیست که فقط دین را نپذیرفته باشی؛ بلکه بردگیِ غیرخدا را می‌پذیری و در راه بردگی طاغوت، جنایت می‌کنی. برای همین است که خدا با کفار این‌قدر در می‌افتد، کافر شدن فقط نپذیرفتن فکرِ دینی نیست؛ کافر یعنی برده! کجای قرآن فرموده که هرکسی کافر شد بردۀ قدرت‌ها و طواغیت می‌شود؟ در آیة‌الکرسی که باعظمت‌ترین آیات است می‌فرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» طغیان‌گرها سوار کافران می‌شوند و آنها را از نور به ظلمت می‌برند. خودِ آن کافر بدبخت، این راه را نمی‌رود، بلکه طاغوت سوارش می‌شود و از او سواری می‌گیرد. وقتی کسی کافر شد، نمی‌تواند فقط برای خودش کافر باشد چون طاغوت سرپرست او می‌شود و آن طغیان‌گر، کافر را به بردگی می‌کشد و کافر همیشه به نفع طاغوت کار می‌کند. برای همین است که در طول تاریخ، هروقت دین آمده، جنگ راه افتاده است. چون انبیاء می‌خواهند انسان‌ها را از بردگی طاغوت آزاد کنند لذا بین انبیاء و طاغوت دعوا می‌شود. آن کافرانی که بردۀ طاغوت شده‌اند هم جنایت‌کار می‌شوند و علیه دین می‌جنگند. چطور ایمان و اعتقاد ما سیاسی می‌شود؟ وقتی به خدا ایمان آوردی از بردگیِ قدرت‌ها بیرون می‌آیی و آنهایی که به خدا ایمان نمی‌آورند، بردۀ طاغوت می‌شوند و این یک اتفاق سیاسی است. آن ایمانی که ما را از قدرت‌های زورگو آزاد نکند، ایمان نیست. وقتی به آن قدرت‌ها و طواغیت «نه» می‌گویید آنها ساکت نمی‌نشینند و جنگ راه می‌اندازند، بعد شما باید از آزادیِ خودتان دفاع کنید و این یک اتفاق سیاسی است. لعنت بر کسی که دین و عالم دینی را غیرسیاسی اعلام و تبلیغ می‌کند. 🚩فاطمیه بزرگ تهران- ۱۴۰۱/۰۹/۱۶ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7544 @Panahian_text
🔻 همان‌طور که محبت امام‌حسین(ع) عامل حفظ دین شد، محبت پیامبر(ص) هم عامل شروع دین شد 🔻 مهم‌ترین عامل حرکت به‌سوی اوج آزادی «قدرت محبت مؤمنین به پیامبر(ص)» بود 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ هشتم صدر اسلام: 🔘 «محبت شدید مردم به پیامبر(ص)» عامل اصلی موفقیت بعثت و بنیان‌گذاری امت اسلام بود 🔘 هرکس می‌خواست به اوج برسد، آغازش محبت به پیامبر(ص) و دفاع از ایشان تا پای جان بود 🔘 جامعۀ مدینه با «قدرت محبت پیامبر(ص)» بنا شد؛ یاران امام‌زمان(ع) هم قدرت‌شان را از محبت مولا می‌گیرند ____________ رسول‌خدا(ص) در آغاز بعثت، با قدرت‌های جنایت‌کاری مثل فرعون مواجه نبود که آشکارا ظلم کنند و سر ببُرند، بلکه با فراعنۀ کوچکی در مکه، مواجه بود که اتفاقاً خیلی هم دموکرات بودند! آنها یک‌نوع دموکراسی‌ اکثریت داشتند که بر اساس آن، در مسائل مهم، تا وقتی همۀ رؤسای قبایل در شورای مکه رأی نمی‌دادند، کاری انجام نمی‌شد. پیامبر(ص) می‌خواست مردم را از ظلم‌های رقیقی نجات بدهد که خیلی به‌چشم نمی‌آید و خیلی‌ها اصلاً آن را ظلم به‌حساب نمی‌آورند؛ مثل سلطۀ رؤسای قبایل و باندهای قدرت. چرا پیامبر با اینها مبارزه می‌کرد؟ چون برای رسیدن مردم به اوج آزادی، این ظلم‌های رقیق هم باید برطرف بشود. اگر مستضعفین درک نکنند که تحت ظلم هستند، برای نجات خودشان با پیامبر همراهی نمی‌کنند. این یکی از مشکلات پیغمبر است. چون همه برای رسیدن به اوج، آن‌قدر ضرورت احساس نمی‌کنند لذا برای بیرون آمدن از ظلم‌های رقیق هم ضرورت احساس نمی‌کنند. چه‌کار باید کرد تا مردمی که انگیزۀ قیام علیه ظلم و ستمِ رقیق را ندارند، قیام کنند؟ رسول‌خدا(ص) چگونه زمینۀ حرکت مردم برای رسیدن به اوج را ایجاد کرد؟ پیامبر(ص) با چه قدرتی، این حرکت را آغاز کرد؟ مهم‌ترین عامل زمینه‌ساز برای حرکت مردم به‌سوی اوج آزادی، محبت شدید مسلمانان به پیامبر(ص) بود. هرکسی که نوری در دلش بود، محبت پیغمبر(ص) در دلش می‌افتاد. اولین اثری که ایمان و باور به پیامبر در انسان‌ها ایجاد می‌کرد محبت شدید مؤمنین نسبت به شخص پیامبر(ص) بود. این محبت، اصلی‌ترین انگیزه و مستمسک برای عبور از همۀ موانع و سختی‌های دوران بعثت شد. هرکسی می‌خواست به اوج دین‌داری برسد، آغازش محبت به رسول‌خدا(ص) و دفاع از ایشان تا پای جان بود. خیلی‌ها خجالت می‌کشند این قسمت تاریخ را بگویند: مهم‌ترین تعهدی که پیامبر(ص) از مردم می‌گرفت، دفاع از ایشان تا پای جان بود. پیامبر اکرم(ص) صراحتاً می‌فرمود: «مشرکین می‌خواهند من را بکُشند، تو حاضر هستی برای دفاع از من، جان بدهی؟» آن ظلم رقیق، دیگر تبدیل شده بود به یک ظلم فاحش که همان «کُشتن پیامبر(ص)» بود؛ لذا پیامبر(ص) در پیمان عقبه دوم با مردم مدینه عهد بست که آیا حاضرید برای دفاع از رسول‌خدا از جان خودتان بگذرید؟ پس مراقب باشیم دنبال مسائل فرعی و حاشیه‌ای نرویم و توجه کنیم که اصل موضوع چه بوده است؟ انگیزۀ به اوج رسیدن برای مؤمنین، جز عشق به رسول‌خدا و جان دادن برای ایشان چه چیز دیگری می‌توانست باشد؟ مؤمنین به شدت، پیامبر(ص) را دوست می‌داشتند. اثر ایمان و صفای باطن این است که وقتی صفای باطن پیدا می‌کنی و این نور در قلبت ظاهر می‌شود که حقیقت را انکار نمی‌کنی، اولین هدیۀ خدا به شما «محبت» است. لذا قرآن می‌فرماید: «وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» (حجرات، 7) این را بروید در متن تاریخ ببینید. موتور محرک تاریخ اسلام «محبت پیامبر(ص)» بود. همان‌طور که محبت امام‌حسین(ع) عامل حفظ دین شد، محبت پیغمبر(ص) هم عامل شروع دین و بنیان‌گذاری امت اسلام و موفقیت بعثت بود. چرا مادر و پدر عمارِ یاسر، آن‌همه شکنجه را تحمل کردند و جان دادند؟ اصلاً کسی که با رسول‌خدا(ص) پیوند می‌خورد، این محبت به‌قدری شدید بود که دیگر ایشان را رها نمی‌کرد و همۀ رنج‌ها را به‌خاطرش تحمل می‌کرد. انقلاب پیامبر(ص) انقلاب عرفانی، عاطفی و حبّی بود. نقطۀ مقابل پیامبر(ص) هم کسانی بودند که خبثِ باطن‌شان باعث می‌شد یک‌دفعه‌ای نسبت به پیامبر(ص) تنفر مضاعف پیدا کنند به‌حدی که می‌خواستند ایشان را به‌قتل برسانند؛ درحالی‌که آنها قبلاً قاتل و جنایت‌کار نبودند. محبت، قدرت اصلی برای حرکت فرد و جامعه است. رسول‌خدا(ص) با قدرت محبت، جامعۀ مدینه را بنا نهاد. یاران امام‌زمان(ع) هم قدرت‌شان را از محبت مولا می‌گیرند. مهم‌ترین وصفِ آنها محبت شدید‌شان به امام‌زمان(ع) است. وحشت و رعبی که یاران حضرت در دل دشمنان می‌اندازند، نتیجۀ همین محبت شدیدشان به مولا است. 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۹/۲۰ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7546 @Panahian_text
🔻عامل اصلی دشمنی با پیامبر، خُبث باطن کسانی است که حتی برخلاف منافع‌شان با دین می‌جنگند؛ مثل خوارج 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ نهم صدر اسلام: 🔘 یک قاعده‌ای در عالم هست: هرچقدر صفای باطن بروز کند، خبث باطن هم بروز می‌کند 🔘 هرچه شما بهتر می‌شوید دشمن کینه‌توز‌تری پیدا می‌کنید که از سر خباثتش با شما دشمنی می‌کند 🔘 در جامعۀ ما اغلب کسانی که با دین مخالفت می‌کنند دچار سوءتفاهم هستند نه خبث باطن؛ باید سوءتفاهم‌ها را برطرف کنیم ____________ چرا ظهور پیامبر و حضور دین در جامعه، موجب درگیری و جنگ می‌شود؟ دو عامل مهم وجود دارد: عامل اول که مشهور است و خیلی شنیده‌ایم، منفعت‌گرایی کسانی است که به ظلم و غارتِ‌ دیگران خو کرده‌اند؛ مثل ابوجهل‌ها که در مقابل دین و پیامبرِ عدالت‌گرا و آزادی‌گستر می‌ایستند و جنگ راه می‌اندازند. ولی عامل اصلی، منفعت‌گرایی نیست؛ یک مسئله‌ای هست به نام «خبث باطن» که باعث می‌شود حتی کسی که جزو طواغیت نیست بلکه جزو مستضعفان است، نسبت به پیامبر و مؤمنان کینه پیدا ‌کند و با آنها بجنگد. کسی که منفعت‌گراست و نگاه طاغوتی دارد، انگیزه‌اش برای جنگیدن با پیامبر ضعیف‌تر از کسی است که خبث باطن دارد. منفعت‌طلب‌ها گاهی با دین نمی‌جنگند و می‌گویند: وقتی می‌شود همراه شد و یک‌چیزی به‌دست آورد، نیازی به جنگ نیست! لذا از یک حدی به بعد، ممکن است آن فرد ظالم، دشمنیِ خود را پنهان کند! عبدالله‌بن‌اُبَیّ یکی از طاغوت‌ها و منفعت‌طلب‌های برجستۀ مدینه بود که با پیامبر(ص) کنار آمد چون دید منفعتش در کنار آمدن است. نه اینکه این افراد ظالم، خبث باطن ندارند ولی اگر از حیث منفعت‌طلبی نگاه کنید می‌بینید که اینها لزوماً نمی‌جنگند، وقتی ببینند که دارند مغلوب می‌شوند، ممکن است با دین و پیامبر کنار بیایند. ابوسفیان وقتی دید منفعتش در این است که مسلمان بشود، اسلام آورد. اما بعضی‌ها که خیلی خبث باطن دارند، صریحاً منافع خود را کنار می‌گذارند و با پیامبر و امام می‌جنگند؛ مثل خوارج! اینها مثل معاویه اهل معامله نیستند که لااقل برای منافع دنیایی خود، با دین کنار بیایند! خبث باطن این افراد به قدری زیاد است که آنها را کور کرده و حاضرند در راه دشمنی با دین کشته بشوند. یک قاعده‌ای در عالم وجود دارد؛ وقتی یک لطافتی ظهور کرد، خباثت‌ها هم ظهور می‌کنند. می‌توان این‌طور مثال زد که وقتی خورشید به غنچه می‌تابد بوی عطر آن در فضا پخش می‌شود. اما وقتی به یک مُردار می‌تابد بوی تعفنش فضا را پر می‌کند. خداوند می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء،82) قرآن برای مؤمنین شفاء و رحمت است؛ یعنی اگر مؤمن، یک خرابی و عیبی هم داشته باشد با قرآن سالم می‌شود. اما همین قرآن برای ظالمان چیزی جز خسران اضافه نمی‌کند. اگر قرآن نازل نمی‌شد، مشرکین مکه این‌قدر آدم‌های بدی نمی‌شدند! امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: در دوران جاهلیت، اگر یک مردی دست روی زنی بلند می‌کرد و او را می‌زد، او و نسل او به‌خاطر این کار، سرزنش می‌شدند «وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا‏» (نهج البلاغه، ص373) اما بعد از اسلام ببینید دختران پیامبر را چطور تازیانه زدند! آن مردم قبلاً این‌قدر جنایت‌کار نبودند. وقتی پیامبر(ص) مبعوث شد، همان‌طور که عده‌ای نورانی‌تر شدند، عده‌ای هم کینه پیدا کردند؛ آن‌هم چه کینه‌‌ای! بعضی‌ها نسبت به امام‌زمان(ع) هم چنین کینه‌ای پیدا می‌کنند و به جنگ بر می‌خیزند. امام باقر(ع) می‌فرماید برخی از قاریان قرآن و فقها و عابدان به جنگ امام‌زمان(ع) می‌روند و حضرت دستور قتل آنها را می‌دهد (دلایل الامامه، ص456) شما هرچه بهتر می‌شوید دشمن کینه‌توز‌تری پیدا می‌کنید. کسانی که قبلاً انگیزه‌ای برای مسخره‌کردن شما نداشتند، وقتی دین‌دار شدید، مسخره‌تان می‌کنند. لذا خیلی‌ها دین‌داریِ خود را پنهان می‌کنند برای اینکه مسخره نشوند. باید بدانی که وقتی دین‌دار می‌شوی، طبیعتاً دشمن پیدا می‌کنی، دشمنی که از سر خباثتش بدون اینکه تو هیچ اشکالی داشته باشی با تو دشمن می‌شود. البته ممکن است بعضی‌ها در اثر سوءتفاهم با ما دشمن بشوند؛ اینها درصورت رفع سوءتفاهم اصلاح می‌شوند. لذا هرکسی با ما دشمن شد باید به او مهلت بدهیم و سعی کنیم او را جذب کنیم. در کار فرهنگی هم باید بنای خود را بر این بگذاریم که هرکسی دارد با دین مخالفت می‌کند جاهل و دچار سوتفاهم است نه دچار خبث باطن! باید این حسن‌ظن را نسبت به انسان‌ها داشته باشیم؛ خصوصاً در جامعۀ خودمان. 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۹/۲۷ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7547 @Panahian_text
🔻 پیامبر(ص) چه اثرِ اجتماعی باعظمتی داشت که بعد از ایشان هیچ‌کس نتوانست آن را تکرار کند؟ 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ سوم صدر اسلام: 🔘 پیامبر(ص) چه پیوندهایی در جامعه ایجاد کرد که وقتی ایشان از دنیا رفت، آن پیوندها گسیخته شد؟ 🔘 پیامبر(ص) جامعه‌ای درست کرد، به شدّت مسئول، فعال، فداکار و به شدّت «باهم ندار» 🔘 پیامبر کاری کرد که مردم مدینه امکانات زندگی خود را با مهاجرین تقسیم کردند؛ ما هنوز به اینجا نرسیده‌ایم! 🔘 جامعه‌ای که پیامبر در مدینه رقم زد، شبیه صحنه‌ای است که در اربعین صرفاً به‌مدت چند روز اتفاق می‌افتد ____ خیلی‌ها ماجرای بعثت پیامبر(ص) را یک امر عادی تلقی می‌کنند و می‌گویند: «وقتی پیامبر(ص) دعوتش را شروع کرد طبیعتاً عده‌ای دشمنی کردند و عده‌ای هم پذیرفتند اما بالاخره ایشان موفق شد یک جامعۀ اسلامی ایجاد کند» درحالی‌که وقتی اول‌شخصِ عالم، به جامعه‌‌ای می‌آید، باید یک اتفاق ویژه‌ای در اطراف او بیفتد. بعد از بعثت پیامبر(ص)، باید جذاب‌ترین صحنه‌های عالم خلقت اتفاق افتاده باشد چون بزرگ‌ترین انسان که عالم به‌خاطر نور وجود او آفریده شده، به میان مردم آمده و دارد زندگی و تعامل می‌کند. پیامبر(ص) با شخصیت باعظمتش، کارهای فوق‌العاده‌ای در جامعه انجام داد. یک دلیلش این است که وقتی ایشان از دنیا رفت، بلافاصله پیوندهای بین مؤمنین گسیخته شد، به‌حدی که فاطمۀ زهراء(س) هرچه ضجّه زد کسی برای کمک نیامد. معلوم شد که پیغمبر(ص) در جامعه چه اثری داشته و هرچه خوبی در آنجا بود، از نور پیغمبر(ص) در دل‌ها بود که این جامعه را کنار هم جمع کرده بود. بیایید با یک نگاه برون‌دینی ببینیم که ایشان وقتی به پیامبری مبعوث شد، چه تأثیری برجای گذاشت و چه کار باعظمتی انجام داد؟ شاید برخی بگویند: تمام عظمت پیامبر به این بود که باعث نزول قرآن شد! یا اینکه پیامبر(ص) جوّ حاصل از رسوبات فرهنگ مشرکین را شکست و اتمام حجت کرد...اینها قانع‌کننده نیست. آیا پیامبر(ص) کارکرد اجتماعی باعظمتی متناسب با شخصیت بزرگ خود نداشت؟ پیغمبر(ص) در همان زمان خودش یک کاری کرد که فایدۀ اجتماعیِ عینی و فوری داشت. کاری که هر کسی جز پیغمبر(ص) بود نمی‌توانست آن را انجام بدهد؟ بعد از ایشان هم هیچ‌کسی نتوانست آن را تکرار کند. و این کار، علی‌رغم همۀ دشمنی‌های سنگین علیه ایشان انجام گرفت. اثری که پیغمبر(ص) گذاشت این بود که آدم‌های مستعدی را جذب کرد و از این آدم‌های مستعد، رفتارهای اجتماعی‌ خاصی بیرون کشید که در طول تاریخ بشریت بی‌نظیر است و هنوز ما شیعیان به آنجا نرسیده‌ایم. پیغمبر(ص) قله را نشان داد اما نه صرفاً با سخنان و کلمات خود، بلکه یک اثر اجتماعی ایجاد کرد. پیغمبر از اطرافیان و اصحابش جامعه‌ای درست کرد، به شدّت مسئول، به شدّت فعال، به شدّت فداکار و خصوصاً به شدّت «با هم ندار!» پیغمبر(ص) خیلی صریح با مؤمنین پیمان می‌بست که «آیا جان خود را برای من فدا می‌کنید؟» آنها هم با خون امضا می‌کردند و پایش می‌ایستادند. این با دین‌داریِ معمولی خیلی فرق می‌کند. پیامبر دور خودش یک جامعۀ محکم درست کرد. امیرالمؤمنین(ع) بسیاری از آن کلمات پیغمبر(ص) را نمی‌توانست به مردم زمان خودش بگوید. کلمات امیرالمؤمنین(ع) در این حد بود که «برخیزید و از خودتان در برابر دشمن دفاع کنید!» اما پیامبر با مردم مدینه عهد بسته بود: شما باید خودتان را برای دفاع از پیغمبر فدا کنید. بعد از هجرت، مؤمنین در مدینه، باید با هم «ندار» باشند. پیامبر فرمود: هر کسی مسلمان شد، باید به مدینه بیاید و آنهایی که در مدینه هستند، امکانات‌ زندگی خود را با مهاجرین به‌طور مساوی تقسیم کنند. ما حتی در دوران دفاع مقدس هم به اینجا نرسیدیم! الآن اگر امام‌زمان(ع) مثلاً به قم بیاید و بفرماید: «هر کسی مؤمن است باید به قم هجرت کند» ما چه‌کار می‌کنیم؟ اگر مردم تهران به قم هجرت کنند و در کنار خانۀ طلبه‌ها و اهل قم بنشینند، اهل قم طبیعتاً باید قسمتی از خانۀ خود را در اختیار فرد مهاجر بگذارند؛ یعنی شبیه همان صحنه‌ای که شما در اربعین به اندازۀ چند روز می‌بینید. اینها جلوه‌های بعثت پیغمبر است. آیا ما می‌توانیم با میل خودمان، برای همیشه این‌طوری زندگی کنیم؟ به‌حدی که نظام سرمایه‌داری نباشد و نظام کمونیستی هم نباشد، بلکه هرکسی خواست برای خودش جمع کند و هرکسی هم خواست سفرۀ زندگی‌اش را برای رفقایش پهن کند. پیامبر(ص) چنین جامعه‌ای را ایجاد کرد؛ این معنای «ایجاد نظام اجتماعی و پی‌ریزی تمدن اسلامی» است؛ کار بزرگی که ما آرزو داریم به آن برسیم. 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۸/۱۵ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7554 @Panahian_text
🔻 دشواری کار پیامبر(ص) این بود که برای بلندنظریِ مردم می‌جنگید ولی مردم به سختی، بلندنظر می‌شوند 🔻 پیامبر(ص) در جامعه‌ای ظهور کرد که بحران خاصی نداشت و تکان‌دادن جامعۀ بدون بحران، بسیار سخت است 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ چهارم صدر اسلام: 🔘 مردم مکه قبل از بعثت، بحران خاصی نداشتند اما بعثت پیامبر(ص) جامعه‌ را دچار بحران کرد 🔘 دین برای زندگی حداقلی نیست، برای مسابقه است؛ مخالفت خیلی‌ها با دین، سرِ این است که دین را ضروری نمی‌دانند ________ پیامبر(ص) در موقعیتی و در منطقه‌ای مبعوث شد که همه منتظر ظهور آخرین پیامبر بودند. اما چرا علی‌رغم آمادگی مردم، وقتی پیامبر(ص) مبعوث شد، همه از دعوت ایشان استقبال نکردند بلکه مخالفت و مقاومت شدیدی علیه ایشان شکل گرفت؟ یکی از مهم‌ترین دلایلش این بود که پیامبر(ص) در بستر یک چالش و بحران اجتماعی ظهور نکرد. همه‌چیز آرام و روی روال عادی بود، شهر مکه برای خودش مقررات و نظم و نسقی داشت و جامعه به یک‌نوع «تعادل» رسیده بود. در چنین شرایطی، یک پیامبر آمده است که این وضع را نمی‌پسندد و می‌خواهد این تعادل اجتماعی را به‌هم بزند. مردم می‌گویند: مگر بحران شده که منجی بیاید؟ ما داشتیم زندگی‌مان را می‌کردیم! کار پیامبر(ص) خیلی سخت بود؛ چون جامعۀ جاهلی قبل از بعثت، به تعادل رسیده‌ بود. نه اینکه آنها هیچ مسئله‌ای نداشتند، ولی با مسائل‌ خود کنار آمده بودند و یک عده‌ای هم در آن جامعه قدرت گرفته بودند و داشتند جامعه را اداره می‌کردند. قدرتمندان قریش خیلی وقت‌ها در کمک‌کردن به محرومان و پذیرایی از زائران با هم مسابقه می‌گذاشتند. در کنار خانۀ کعبه این رسم بود که به فقرا غذا می‌دادند. درست است که در آنجا بردگی هم وجود داشت اما بردگی در همۀ عالم رواج داشت لذا این‌طور نبود که هر کسی غلام باشد برای رهایی از ظلم، بگوید «یا رسول‌الله(ص)، ما را نجات بده!» جنگ‌های قبل از بعثت هم آن‌قدر گسترده و فراوان نبود که مردم ذلّه بشوند و بگویند: کاش یک منجی به داد ما برسد! ضمن اینکه بعد از بعثت هم زیاد جنگ شد. این‌طور نبود که پیامبر(ص) مبعوث شده بود که بگوید «من صلح مطلق می‌آورم و قول می‌دهم دیگر هیچ جنگی رخ ندهد!» خداوند یک کار فوق‌العاده انجام داد و پیامبر(ص) را در جایی مبعوث کرد که مردمش بحران خاصی نداشتند؛ تکان‌دادن جامعه‌ای که بحران ندارد بسیار سخت است. همین دلیل مهمی است برای اینکه چرا مردم آن‌طور که باید و شاید با دعوت پیامبر(ص) همراهی نکردند. مشرکین مکه برای مقابله با پیامبر(ص) گفتند «او دارد بین مردم و خانواده‌ها اختلاف می‌اندازد» یعنی رسول‌خدا(ص) با دعوت خودش، دارد بین افراد جامعه اختلاف می‌اندازد و جامعه‌ را دچار بحران می‌کند و این حرف هم گرفت! در دورۀ قبل از بعثت، مشرکین مکه مردم را مجبور نمی‌کردند که بت بپرستد و اگر کسی نمی‌خواست بت بپرستد، آزاد بود. لذا قریش و مشرکین مکه می‌توانستند به پیامبر(ص) بگویند: مگر ما برای شما بحران ایجاد کردیم که شما برای ما بحران ایجاد می‌کنید؟! مشکل مردم مکه این بود که بلندنظر نبودند و به کم قانع بودند. خداوند در یکی از آیات مکّی قرآن می‌فرماید: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه‏» (جاثیه،23) بعضی‌ها معبود خود را هواى نفس قرار می‌دهند. خدای خود را «هوی» قرار دادن یعنی «دون‌همت و پست‌همت بودن» پیامبر(ص) برای بلندنظرکردن مردم می‌جنگید ولی مردم به سختی بلندنظر می‌شوند. آن پرستشی که قرآن در مقابل خداپرستی قرار می‌دهد «هواپرستی» است؛ بت‌پرستی در مقابل خداپرستی نیست و مشرکین هم بت‌ها را شفیع خود پیش خدا می‌دانستند. قرآن می‌فرماید: «كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُون‏» (مائده،70) هروقت پيغمبرى حكمى آورد كه مخالف با هواى نفس‌شان بود عده‏اى را تكذيب کردند و عده‏اى را به قتل رساندند. درواقع علت قتل پیامبران، دون‌همتی و به کم بسنده‌کردن است؛ حتی بسنده‌کردن به مقدار کم از اخلاق و دین و معنویت. دین مثل مقررات راهنمایی و رانندگی نیست که صرفاً بخواهد جلوی تصادف را بگیرد؛ دین برای مسابقۀ رالی است! دین برای این است که تو عضو تیم ملی بشوی و برای قهرمانی تلاش کنی، آن‌وقت همۀ لحظه‌هایت مؤثر است، هر لقمه غذایت مؤثر است و مهم است چه بخوری و چه نخوری! دین برای زندگی حداقلی نیست. علّت مخالفت خیلی‌ها با دین، همین است که دین برای آنها غیرضروری جلوه می‌کند. مثلاً دین می‌گوید «آن موسیقی حرام را گوش نده، برای حال تو خوب نیست» یک کسی می‌گوید «من گوش می‌دهم ولی حالم بد نمی‌شود!» اما وقتی نگاه کنید می‌بینید که او هیچ‌وقت حال خوب را درک نکرده است! کسی که تهِ دره باشد طبیعتاً سقوط هم نمی‌کند! 🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۸/۲۲ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7555 @Panahian_text
🔻 این توهین به دبیرستانی‌ها است که به آنها بگوییم «دانش‌آموز»! 🔻 وقتی به یک دبیرستانی‌ می‌گویید «دانش‌آموز»، حس مسئولیت را از او می‌گیرید و بلوغ اجتماعی او را به تأخیر می‌اندازید 📌 نقد جایگاه دبیرستانی‌ها در ساختار فرهنگی کشور-قسمت اول 🔘 دو پیروزی بزرگ ما در انقلاب و دفاع مقدس، با احساس مسئولیت دبیرستانی‌ها و کمک آنها رقم خورد 🔘 امروز هم راه نجات جامعه از حیث اقتصاد و معیشت تا فرهنگ و معنویت، پرداختن به دبیرستانی‌ها است 🔘 الان طرحی وجود ندارد که دبیرستانی‌ها به‌طور جدی در جامعه به‌کار گرفته شوند و از ظرفیت آنها استفاده شود _____________ علیرضا پناهیان: در جامعۀ ما به دبیرستانی‌ها به نوعی توهین می‌شود؛ آن توهین هم این است که نام‌شان را «دانش‌آموز» می‌گذارند! البته «دانش‌آموز» کلمۀ توهین‌آمیزی نیست، همان‌طور که بچه یا نوزاد، کلمات توهین‌آمیزی نیستند، ولی اگر به یک آقاپسر دبیرستانی بگویی «نوزاد» می‌گوید: چرا توهین می‌کنی؟ من نوزاد نیستم، من خیلی از کارهایم را خودم انجام می‌دهم.... پسرها و دخترها وقتی به دبیرستان می‌آیند، تغییرات اساسی در آنها پدید آمده و حال و هوای آنها کاملاً متحول شده است. وقتی به دبستانی‌ها «دانش‌آموز» گفته می‌شود باید برای دبیرستانی‌ها نام دیگری گذاشته شود تا یک دبیرستانی متوجه بشود که برخورد جامعه با او، دیگر مثل ‌سال‌های قبل نیست که یک کودک یا نوجوان به‌حساب می‌آمد. وقتی شما نام دانش‌آموز روی یک دبیرستانی می‌گذارید، در واقع دارید حس مسئولیت را از او می‌گیرید، درحالی‌که او دوست دارد احساس مسئولیت کند و مسئولانه و مؤثر در جامعه حاضر بشود، اما یک دبستانی دوست دارد متأثر باشد و خودش را با معلم و پدر و مادرش هماهنگ کند. این ویژگی در دبیرستان کاملاً عوض می‌شود، به‌طوری که دوست دارد خودش مسئول بشود و تأثیرگذار باشد. مشترک بودن نام دانش‌آموز بین دبستانی و دبیرستانی، دبیرستانی‌ها را دچار اشکال می‌کند؛ یک دبیرستانی با خودش می‌گوید: «مثل اینکه من هنوز مسئول نیستم و نمی‌توانم مؤثر باشم!» انگار جامعه به او می‌گوید تو مسئول نیستی درحالی‌که خدا به او گفته است تو مکلف و مسئول هستی. با این نوع نگاه، سن بلوغ اجتماعی جوان‌های ما لااقل چهار سال دیرتر آغاز می‌شود درحالی‌که این چهار سال بسیار طلایی و مهم است. این ضربه‌ای است که جامعه به او می‌زند و این فضا خیلی بد است. إن‌شاءالله عقلاء و مسئولین فرهنگی جامعه به این‌طور کارهای اساسی بپردازند. از سال‌های قبل از پیروزی انقلاب تا کنون، ما لااقل دو حادثۀ بزرگ را دربارۀ تأثیر دبیرستانی‌ها شاهد بوده‌ایم؛ حادثۀ اول این بود که تا وقتی دبیرستانی‌ها متوجه انقلاب نشدند انقلاب پیروز نشد و تا وقتی پیام امام به دبیرستانی‌ها نرسیده بود جامعه تکان نخورد. وقتی دبیرستانی‌ها تکان خوردند جامعه در انقلاب به تکامل خودش رسید. سیزده آبان یکی از این مناسبت‌ها است که دانش‌آموزان به شهادت رسیدند. آنجا یکی از نقاط عطف بسیار مهم برای جامعۀ ما شد. ما در آن زمان می‌دیدیم که وقتی دانش‌آموزان به میدان انقلاب آمدند چگونه چهرۀ انقلاب تغییر کرد. حادثۀ دوم مربوط به دفاع مقدس است. تا وقتی پای‌ دبیرستانی‌ها به جبهه باز نشد ما دائماً شکست می‌خوردیم و زمین می‌دادیم و زمان را هم از دست می‌دادیم، امّا وقتی دبیرستانی‌ها از عملیات فتح‌المبین به بعد پا به میدان گذاشتند بخش عمده‌ای از سرزمین اسلامی‌مان آزاد شد. دبیرستانی‌ها در عملیات بیت‌المقدس -یعنی عملیات آزادسازی خرمشهر- غوغا کردند. در اوائل انقلاب، کسانی که با کلمۀ «دانش‌آموز» به آنها حس بی‌مسئولیتی تزریق می‌شد، به واسطۀ همین دو حادثۀ مهم احساس مسئولیت کردند، وارد میدان شدند، تأثیر گذاشتند، غوغا به پا کردند و از آن فضایی که وجود داشت، نجات پیدا کردند. اما بعد از این دو حادثه مهم، به‌خاطر رویکرد نظام آموزش و پرورش دبیرستانی‌ها تقریباً کنار گذاشته شدند و زیاد جدی گرفته نشدند. با همۀ خوبی‌هایی که در نظام آموزش و پرورش وجود دارد، مثل زحمت‌هایی که معلمان خوب می‌کشند، امّا طرحی وجود ندارد که دبیرستانی‌ها به صورت جدی در جامعه به کار گرفته شوند. البته در یک مقطعی بعد از دفاع مقدس گفتند که باید دبیرستانی‌ها را جدی‌تر بگیریم، لذا طرحی به نام «طرح کاد» مطرح شد تا دبیرستانی‌ها در کنار آموزش‌های‌ مدرسه یک مهارت و کار هم یاد بگیرند و انجام بدهند، به دلائل مختلف از‌جمله خودجوش نبودن، ارتباط نداشتن با قاطبۀ مردم و ارتباط نداشتن با متن اصیل انقلاب، آن کار هم متوقف شد. الان ما باید جامعه‌مان را از هر حیث نجات بدهیم؛ از حیث معیشت، اقتصاد، فعالیت درآمدزا و کسب و کار، تا فرهنگ و معنویت. راه نجات جامعه، پرداختن به دبیرستانی‌ها است. 🚩 تهران؛ اجتماع دهه‌هشتادی‌ها - ۱۴۰۱/۱۰/۲۳ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7556 @Panahian_text
🔻پیشنهاد مهم و راهبردی پناهیان برای تحول در ساختار فرهنگی کشور: 🔸بعد از دورۀ دبستان، جوانان طی هفت‌سال در جایی به‌نام «دانش‌سرا» مشغول کار و تحصیل بشوند 🔸 آماده کردن جوانان برای حل مشکلات کشور، به یک وزارتخانه مستقل از آموزش و پرورش نیاز دارد 📌 نقد جایگاه دبیرستانی‌ها در ساختار فرهنگی کشور-قسمت دوم 🔘 همۀ امور جوانان از درس تا ورزش و کار و مسئولیت اجتماعی، باید در یک وزارتخانه تجمیع و ساماندهی شود 🔘 الان تنها مسئلۀ جدی‌ای که دبیرستانی‌ها مشغول آن هستند، موضوع اسفناک کنکور است! 🔘 تصمیم‌گیری برای زندگی با کنکور، نوعی قمار است که باعث صدمات گوناگون بر جوان‌ و جامعه می‌شود _____________ علیرضا پناهیان: برای اینکه از ظرفیت عظیم دبیرستانی‌ها در جهت حل مشکلات جامعه استفاده شود، باید چه‌کار کرد؟ پیشنهاد بنده این است که یک وزارتخانۀ مستقل از آموزش و پرورش به این موضوع اختصاص پیدا کند و دبیرستانی‌ها در اختیار آن وزارتخانه قرار بگیرند؛ تربیت هفت‌سالۀ دانش‌آموزان در دورۀ دبستان، برای وزارت آموزش و پرورش کفایت می‌کند. واقعاً شایسته است یکی از حساس‌ترین وزارتخانه‌های کشور برای ساختن آیندۀ جامعه، وظیفۀ خودش را فراتر از امر آموزش عمومی جوانان قرار بدهد؛ یعنی کاری را به‌عهده بگیرد که ترکیبی از تعیین تکلیف وضعیت آموزشی و علمی جوانان و تعیین تکلیف شغل و نوع زندگی و سطح زندگی آنان است؛ با توجه به تنوعی که جوانان دارند. انجام چنین وظایفی به متخصصینی کاملاً متفاوت از متخصصین تعلیم و تربیت در دورۀ دبستان نیاز دارد. دبیرستانی یعنی کسی که در آغاز حضور جدی‌ برای معیشت و هر نوع مسئولیت اجتماعی در جامعه قرار دارد. الان یک وزارتخانه‌ به نام جوانان داریم؛ اما بسیاری از این جوانان در دبیرستان هستند، بخشی از جوان‌ها هم در دانشگاه‌ها هستند و بخشی هم در پادگان‌ها. یکی از شئون جوانان ورزش است؛ ازدواج و پیداکردن شغل هم از دیگر شئون جوانان است. الان یک وزارتخانۀ «کار» داریم که برای شغل افراد طرح‌ریزی می‌کند. در این میان، معلوم نیست که جوانان، از کدام وزارتخانه باید مطالبه‌گری کنند؟! کاش همۀ امور جوانان؛ از درس تا ورزش و کار و مسئولیت‌های بزرگ اجتماعی، در یک وزارتخانه تجمیع و ساماندهی می‌شد؛ این وزارتخانه مسئول امور کسانی باشد که در هفت سالِ آغاز جوانی هستند؛ یعنی از 14سالگی تا 21سالگی. این هفت سال در تعیین سرنوشت جوانان بسیار کلیدی است؛ تحصیل، شغل و ازدواج جوانان در اینجا رقم می‌خورد. در این طرح پیشنهادی، آموزش عمومی در هفت‌سال دبستان، یعنی از 7سالگی تا 14سالگی انجام می‌شود. در هفت‌سال بعدی(یعنی از 14تا 21سالگی) جوانان ما در جایی به نام «دانش‌سرا» مشغول به کار و تحصیل می‌شوند. دانشگاه هم بعد از دورۀ «دانش‌سرا» شامل دوره‌های کارشناسی ارشد به بالا خواهد بود و اسم کسانی که به دانشگاه می‌روند «دانش‌پژوه» گذاشته می‌شود. دورۀ سربازی هم بعد از 21سالگی قرار می‌گیرد؛ هیچ اشکالی ندارد که سربازی، دو سه سال عقب‌تر بیفتد تا جوان‌ها به قدر کافی فرصت داشته باشند برای زندگی شغلی، زندگی تحصیلی و حتی زندگی مشترک خودشان زمینه‌سازی کنند. آن‌وقت اساساً سبک زندگی در جامعۀ ما تغییر پیدا خواهد کرد. در شرایط کنونی، شاید تنها بخش جدی‌ که دبیرستانی‌ها مشغول آن هستند موضوع بسیار اسفناک «کنکور» است. وقتی دبیرستانی‌ها تحت فشار کنکور قرار می‌گیرند، انواع و اقسام ضربات و صدمات روحی بر آنها وارد می‌شود. کنکور یک وضع نابسامان ایجاد کرده است؛ مثل رقابت بی‌معنا و غلط و داوری‌های ناصواب دربارۀ انواع استعدادها. کنکور بنیان تقسیم کار، تقسیم مسئولیت، تقسیم شغل و... را دارد خراب می‌کند، از شورای عالی انقلاب فرهنگی انتظار داریم که این معضل بزرگ را حل کنند. الان جوانان ما چگونه باید برای زندگی خود تصمیم بگیرند؟ با قمار کنکور؟ وقتی می‌گوید: «فعلاً می‌خواهم امتحان بدهم، بگذار ببینم در کدام دانشگاه و کدام رشته قبول می‌شوم؟» این قمار است. تعداد زیادی از دانشجوها با توجه به فشارهای خانواده‌ و جامعه انتخاب رشته می‌کنند. بعضی از آنها رشتۀ تحصیلی خود را تغییر می‌دهند و برخی همان رشته را تا آخر ادامه می‌دهند. بخشی از این افراد دنبال کاری می‌روند که به درسی که خوانده‌اند ارتباطی ندارد. جوان‌هایی هم هستند که فقط می‌خواستند عنوان «دانشجو» روی‌شان باشد. برای رشد کارآفرینی ما به یک وزارتخانۀ منسجم احتیاج داریم که بر اساس علاقه و استعداد افراد، زمینۀ کارآفرینی را فراهم کند. ممکن است یک دانش‌آموز به مسائل نظری علاقه نداشته باشد امّا به خرید و فروش علاقه‌مند باشد، ما باید به او کمک کنیم یک تجارت‌خانه راه‌اندازی کند. 🚩تهران؛ اجتماع دهه‌هشتادی‌ها - ۱۴۰۱/۱۰/۲۳ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7556 @Panahian_text
🔻پیشنهاد مهم پناهیان برای تدوین تاریخ «تأثیرگذاری علمای شیعه در ادارۀ جامعه»   🔸 نگارش تاریخ بر محور «نقش عالمان شیعه در جامعه» خلأی است که باید به آن پرداخته شود 🔸عالمان شیعی در دوران غیبت، محور تحولات جامعه بوده‌ و هیچ‌وقت جامعه را بلاتکلیف رها نکرده‌اند 🔸بسیاری از مقدرات جامعۀ شیعی بر محور علما شکل گرفته؛ از فکر و فرهنگ جامعه تا برخی تحولات سیاسی 🔸یکی از دشواری‌های تبیین امر ولایت‌فقیه، به‌خاطر همین خلأ است؛ چون تصور می‌شود ولایت‌فقیه امری بی‌سابقه بوده 🔸اگر تاریخی بر محور عالمان شیعه نوشته شود، جوانان ما تأثیرگذاری عالمان در ادارۀ جامعه را امری جدید و بی‌سابقه نخواهند دانست ؛ تاریخ بشر معمولاً بر اساس دوران‌های حاکمیت سلسله‌های پادشاهی یا حکومت‌ها ثبت شده است. تاریخ‌نویسان معمولاً تاریخ را بر محور سلاطین می‌نویسند و البته این کار هم بی‌پایه و اساس نیست. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «إذا تَغَيَّرَ السُّلطانُ تَغَيَّرَ الزمانُ» وقتی یک سلطان تغییر کند، زمان تغییر خواهد کرد. یعنی حوادث زمانه، خیلی تحت تأثیر سلاطین است. علامه طباطبایی(ره) می‌فرماید «قرآن این ابداع را انجام داد که تاریخ را بر اساس «سرنوشت اقوام» نوشت و از این حیث، به تاریخ بشر پرداخت» شاید بر همین منوال در دوران معاصر، تاریخ تشیع هم نوشته شده است؛ یعنی تاریخ حوادثی که بر این قوم مؤمن و مظلوم در مناطق مختلف، گذشته است. غیر از نگارش تاریخ بر محور سلاطین و اقوام، در فضای جامعه اسلامی، تاریخ «بر محور امامان شیعه» هم نوشته شده است؛ تاریخ رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و ائمۀ معصومین هم مکرر نگاشته شده و کار بسیار ارزشمندی است. اما یک خلأی وجود دارد که باید به آن هم پرداخت و شاید ما در این چهل سال بعد از انقلاب در این‌باره کوتاهی کرده باشیم و آن «نگارش تاریخ بر محور عالمان شیعه» است؛ عالمانی که هیچ‌وقت جامعه را بلاتکلیف رها نکردند و تأثیرگذاری فراوانی در جامعه داشتند. خیلی از مقدرات جامعه بر محور عالمان شکل گرفته است؛ از فکر و فرهنگ جامعه گرفته تا برخی از تحولات سیاسی که این عالمان شکل دادند، مثلاً در زمان آل‌بویه و صفویه. در اوج غربت یک جامعۀ شیعی هم این عالمان نقش کلیدی داشتند؛ حتی بیشتر از برخی سلاطین نقش داشتند، مثلاً در جنگ‌های عثمانی و... عالمان شیعه در دوران غیبت، محور تحولات جامعۀ اسلامی بودند. یکی از دشواری‌های امروز جامعۀ ما برای تبیین امر ولایت فقیه، به‌خاطر همین خلأ است چون برخی تصور می‌کنند ولایت‌فقیه امری بدون سابقه بوده است درحالی‌که ولایت فقیه، امری است که در طول تاریخ شیعه، جاری بوده و هیچ‌وقت شیعه بدون این حقیقت زندگی نکرده است، اما تاریخ بر این منوال نوشته نشده است. اگر تاریخ جامعه بر محور عالمان شیعه نوشته بشود، یک اثرش این است که جوان‌های ما در کتاب‌های تاریخ، یک نمایی از گذشتۀ جامعه خودشان می‌بینند و تأثیرگذاری عالمان در ادارۀ جامعه را یک امر جدید و بی‌سابقه نخواهند دانست. این هم از مظلومیت عالمان شیعه است که تقریباً به‌طور جدی به این امر، پرداخته نشده است. البته از زندگی و حیات علما، مجزای از اثری که آنها در جامعه گذاشته‌اند، کتاب‌هایی وجود دارد اما  همان‌طور که برای دوران قاجار و صفویه، تاریخ می‌نویسند، تاریخ را بر محور عالمان شیعه و براساس نقش عالمان شیعی در امور جامعه ننوشته‌اند؛ درحالی‌که این عالمان، ادارۀ جامعۀ شیعه را به‌طور طبیعی به عهده داشتند و مثل یک دوی امدادی، به علمای بعد از خود سپردند. امیدوارم یک جاهایی برای این موضوع، برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری کنند؛ یعنی برای تدوین تاریخ جامعۀ اسلامی بر محور عالمانی که در جامعه نقش داشتند؛ البته تأثیرات اجتماعی آنها مد نظر است؛ جدای از آن تأثیرات علمی و کارهایی که علما در تئوریزه‌کردن فقه و اصول داشتند. 🚩 مراسم شهادت امام هادی(ع) 📌قم؛ حسینیه امام خمینی(ره)؛ ۱۴۰۱/۱۱/۰۵ @Panahian_text
🔻پیامبر(ص) با «جامعه‌سازی» مردم را به دین دعوت می‌کند نه با «تربیت فردی» 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ دهم صدر اسلام: 🔘 شاید خیلی‌ها نخواهند از نظر فردی دین‌دار باشند و با خدا ارتباط برقرار کنند ولی اکثر انسان‌ها انگیزه‌های اجتماعی دین را می‌پسندند 🔘 دین می‌خواهد دو کار انجام بدهد: ۱. ارتباط شما را با خدا برقرار کند ۲. در جامعه وضعیتی ایجاد کند که به شما ظلم نشود و آزاد باشید؛ این دومی را همه می‌پسندند! 🔘 مهم‌ترین کار پیامبر و بیشترین دستورهای دین، ابتدائاً برای رابطۀ انسان با خدا نیست؛ برای آزادسازی جامعه از ظلم و طغیان است 🔘 انبیاء برای رهاسازی انسان از فشارهای اجتماعی آمده‌اند، وقتی فشارها برداشته شد انسان برای رابطه با خدا آماده می‌شود 🔘 کار اصلی پیغمبر هدایت به‌صورت اجتماعی است نه اینکه دانه‌دانه آدم‌ها را با موعظه‌ و تربیت فردی، هدایت کند ____ علیرضا پناهیان: مردم وقتی یک طلبه را می‌بینند غالباً به یاد ارتباط فردی انسان با خدا می‌افتند که این برای خیلی‌ها جذاب نیست، حتی ممکن است گمان کنند که این طلبه می‌خواهد رابطه با خدا را به ما تحمیل کند! همین تصور باعث می‌شود آنها از دین فرار کنند. ممکن است خیلی‌ها از نظر شخصی، انگیز‌ه‌ای برای دین‌داری نداشته باشند. انگیزۀ فردیِ دین‌داری یعنی انسان جدای از زندگی حداقلی دنیا، این نیّت را داشته باشد که با خدا ارتباط خوب و عمیق برقرار کند. خیلی‌ها شاید نخواهند عمیقاً با خدا ارتباط برقرار کنند و از نظر فردی دین‌داری کنند امّا اکثر انسان‌ها انگیزه‌های اجتماعی دین را می‌پسندند. دین دو کار انجام می‌دهد؛ یکی اینکه می‌خواهد ارتباط شما را با خدا برقرار کند، دیگر اینکه می‌خواهد در جامعه وضعیتی ایجاد کند که به شما ظلم نشود و آزاد باشید؛ چنین چیزی را همه می‌پسندند. ممکن است انسان نخواهد دین‌دار بشود، دوست نداشته باشد نماز بخواند، امّا دوست دارد راحت زندگی کند، کسی او را غارت نکند و دیگران او را آزاد بگذارند. دین، این کار دوم را هم انجام می‌دهد. دین، انسان‌ها را از ظلم و جامعه را از طغیان آزاد می‌کند برای اینکه به خدا برسند. مهم‌ترین کاری که پیامبر می‌کند و بیشترین دستورهایی که دین می‌دهد ابتدائاً برای برقراری رابطۀ انسان با خدا نیست بلکه برای آزادسازی جامعه از ظلم و طغیان است؛ مثل داوری که در زمین مسابقه سوت می‌زند تا دعوا تمام بشود و هرکسی بتوانند مهارت و استعداد خود را در زمین نشان بدهد. وظیفۀ اصلی‌ پیامبر، این است که زمینه را برای هدایت ما ایجاد کند، یعنی ما را از ظلم‌ها و فشارهای بیرونی، و از علاقه‌هایی که به ما تحمیل شده و انگیزه‌های غلطی که به‌خاطر محیط ناسالم در ما ایجاد شده است، نجات بدهد. وقتی از اینها رها شدیم، می‌فرماید: «حالا می‌خواهی خدا را انتخاب کنی یا نه؟» اصل ماجرای هدایت، همین بخش است، نه اینکه پیامبر بخواهد دانه دانه آدم‌ها را با موعظه‌ و تربیت فردی، هدایت کند. کار اصلی پیغمبر، مدیریت اجتماعی است و اساساً هدایت، به‌صورت اجتماعی است نه فردی. رهبر انقلاب می‌فرماید: نه امام صادق(ع)، نه پیغمبر اسلام(ص) و نه همۀ انبیای عالم، روش‌شان این روش‌ها نبوده؛ مدرسه‌بازی و موعظه‌کاری و تربیت فردی، کار انبیاء نیست... انبیا می‌گویند برای ساختن انسان باید محیط متناسب، محیط سالم، محیطی که بتواند او را در خود بپروراند، ایجاد کرد و بس.» (طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن، ص304) کاری که انبیاء می‌کنند اساساً اجتماعی است؛ چون این جامعه است که زمینۀ انحراف را برای انسان پدید می‌آورد. علامۀ طباطبایی(ره) می‌فرماید: «هر جا قوا و خواصّ اجتماعی با قوا و خواصّ فردی معارضه کند، قوا و خواصّ اجتماعی به‌خاطر اینکه نیرومندتر است بر قوا و خواصّ فردی غلبه کند.» (ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص153) پیغمبر باید قوای اجتماعی را سامان بدهد و نگذارد جامعه به‌طور غلط بر فرد غلبه کند. یک علت مهم دین‌گریزی این است که ما دین را به عنوان یک امر اجتماعی معرفی نکرده‌ایم، آن هم امر اجتماعی آزادساز و جلوگیری‌کننده از ظلم و طغیان. علّت دیگر دین‌گریزی این است که خیلی از افراد جامعه‌گریز هستند، جامعه‌پذیر نیستند، حوصلۀ حضور در جامعه را ندارند، از تعامل با مردم بدشان می‌آید و اساساً موجود اجتماعی نیستند. مقدمۀ دین‌پذیری، جامعه‌پذیری است. انسان‌ها را فرارکننده از جامعه بار نیاورید بلکه انسان‌ها را اجتماعی بار بیاورید تا به دین علاقه پیدا کنند. بخشی از دین‌گریزی‌ موجود در جامعۀ ما به‌خاطر نوع آموزش‌های دینی ما ایجاد می‌شود که افراد را به‌قدر کافی «اجتماعی» بار نمی‌آوریم. 🚩 محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران – ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ 📢 صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7558 @Panahian_text
🔻 در اعتکاف، فقط خدا را صدا نزنیم؛ همدیگر را هم ببینیم! 🔻 اگر بنا بود در اعتکاف فقط به خدا توجه کنیم، در کنار هم جمع نمی‌شدیم 🔘 ابزار مهم ما برای مقابله با آسیب‌های رسانه‌های جمعی دشمن، «زندگی جمعی» است 🔘 یک بعد مهم اعتکاف، مثل اربعین، تقویت زندگی جمعی است 🔘 اعتکاف یعنی «ای مؤمنین، بیایید از همدیگر تأثیر مثبت بپذیریم»؛ این یک راهبرد مهم برای هدایت جامعه است 🔘 در اعتکاف، کسی از جمع فرار نمی‌کند؛ این باید برای کل زندگی ما الگو بشود تا جمع‌گریزی نداشته باشیم ___ در جمع خادمان اعتکاف: در مقابل شیوۀ ادارۀ افکار عمومی که امروز در جهان رایج شده و در مقابل آسیب‌های رسانه‌های جمعی، ما چه ابزار و امکاناتی داریم؟ ما هم به رسانۀ جمعی معتقدیم و باید از آن استفاده کنیم اما یک وسیله‌ای داریم به نام «زندگی جمعی»! اگر افراد را در یک زندگی جمعی و در یک ارتباط جمعی قرار بدهیم، تأثیر پذیرفتن آنها از رسانه‌های جمعیِ اغواگر، به صفر می‌رسد. رسول خدا(ص) حضور خودشان را برای جامعه کافی نمی‌دانستند، لذا برای تجمع مؤمنین و برای ارتباط مؤمنین با یکدیگر، مسجد را هم بنا کردند. اینکه مؤمنین در کنار هم بایستند و نماز بخوانند را هم کافی نمی‌دانستند، لذا عقد اخوت هم قرار دادند. بخشی از هدایت جامعه به عهدۀ پیامبر(ص) نیست بلکه به عهدۀ خود مردم است. قرآن می‌فرماید: «وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِياءُ بَعضٍ يَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَ يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ» (توبه، 71) امر به معروف و نهی از منکر، یک فعل فرد نسبت به دیگران نیست، بلکه یک تعریف است از نوع زندگی جمعی، یعنی «مردم، بیایید خودمان برای همدیگر بازدارنده یا وادارنده باشیم» برای اینکه این ارتباط جمعی بین مؤمنین تعمیق پیدا کند، برنامه‌هایی مثل اعتکاف، باب می‌شود. اعتکاف، در واقع یک زندگی سه‌روزۀ جمعی است که ما در کنار همدیگر داریم. آدم‌ها در کنار هم می‌نشینند و عبادت می‌کنند، نماز شب همدیگر را می‌بینند، با هم حرف می‌زنند و از همدیگر تأثیر می‌پذیرند. اینجا انگار همه می‌خواهند بر روی هم تأثیر بگذارند؛ این‌طور نیست که یک فرد در خلوت خودش مناجات کند و قرآن بخواند، اعتکاف یعنی «مؤمنین بیایید از همدیگر تأثیر بپذیریم» این یک روش و یک راهبرد بسیار مهم برای هدایت جامعه است. در اعتکاف، افراد از همدیگر خسته نمی‌شوند و زده نمی‌شوند، یک زندگی مسالمت‌آمیز است، کسی از جمع فرار نمی‌کند، این باید برای کل زندگی ما الگو قرار بگیرد. جمع‌گریزی نداشته باشیم، و بدانیم که می‌شود آدم در جمع باشد ولی آزار نبیند، خود مؤمنین در اعتکاف، این را به همدیگر آموزش می‌دهند. در اعتکاف، فقط خدا را صدا نزنیم؛ همدیگر را هم ببینیم! ما در اعتکاف فقط خدا را پیدا نمی‌کنیم، همدیگر را هم پیدا می‌کنیم. اگر بنا بود در اعتکاف فقط به خدا توجه کنیم، هیچ‌وقت کنار هم جمع نمی‌شدیم، بلکه می‌گفتند: هر کسی برود یک گوشه‌ای و یک غاری برای خودش انتخاب کند و تنهایی با خدا مناجات کند. کمااینکه راهب‌های نصرانی همین کار را انجام می‌دادند. اعتکاف باید به‌عنوان قطعه‌ای از کارکرد مسجد تعریف بشود. الان حاضرشدن خیلی‌ها در مسجد، مثل سوارشدن به اتوبوس شرکت واحد است! یعنی سوار می‌شوند ولی به بقیۀ کسانی که در اتوبوس هستند، هیچ کاری ندارند! بعضی‌ها هم به مسجد می‌روند و به بقیۀ نمازگزاران هیچ کاری ندارند؛ اعتکاف می‌خواهد این را بشکند و بگوید: «حداقل شما سه روز با هم باشید!» یک پیشنهاد خیلی ساده و خیلی مؤثر برای افزایش بهره‌گیری از اعتکاف، این است که به دوستان خودمان بگوییم: در سه روز اعتکاف، پیش دوستان خودتان ننشینید، بلکه پیش کسانی بنشینید که می‌خواهید با آنها دوست بشوید. اگر در این سه روز اعتکاف، دو نفر پیش هم بنشینند، حتی اگر کمترین حرف را با هم بزنند، ارتباطشان ماندگار خواهد بود. در بقیۀ اوقات سال هم باید این زندگی جمعی‌ای را که در اعتکاف پیدا می‌کنیم، ادامه بدهیم، در واقع زمان اعتکاف، زمان یارگیری است. بیایید اعتکاف را طوری برقرار کنیم که یک ستارۀ دنباله‌دار باشد، فرهنگ اعتکاف را که تحقق آن زندگی جمعی مؤمنانه و «ولایتِ عرضی بین مؤمنان» هست را در طول سال ادامه بدهیم. اعتکاف را می‌شود به «اربعین» تشبیه کرد. زیبایی و تأثیر عظیم اربعین و لذت آن هم به‌خاطر این است که یک جلوۀ اعتکافی دارد، در آنجا هم رفتارها مثل رفتارهای معتکفین با یکدیگر است. اگر زندگی جمعی را یاد بگیریم، کم‌کم مقدمات حکومت امام زمان(ع) فراهم می‌شود. آن چیزی که بازوی کار حضرت و عامل موفقیت ایشان است، زندگی جمعی گروه‌های مؤمنان است که با این زندگی جمعی قدرت پیدا کرده‌اند و این قدرت در محیط‌های مختلف، کارسازی می‌کند. 🚩دانشگاه شیراز - ۱۴۰۱/۱۱/۱۳ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7560 @Panahian_text
🔻 اینکه از کلمۀ مقدس «آزادی» علیه انقلاب و اسلام سوءاستفاده می‌شود نشانۀ ضعف ما در معرفی دین است 🔻 فلسفۀ دین‌داری و بندگی خدا «آزادشدن انسان از بردگی» است 📌 ؛ راه سومی نیست- ج۳ 🔘 «من نمی‌خواهم بندۀ خدا باشم» یعنی «من می‌خواهم بردۀ دیگران باشم» 🔘 یکی از علامت‌های بردگی غیرخدا «تمایل به تمدن کفار» است 🔘 غیر از خدا عبد هرکسی بشوی، ذلیلت می‌کند؛ فقط خداست که بندگی‌اش عزت‌‌آفرین است ____________ : اینکه بعد از چهل سال از انقلاب، عده‌ای می‌توانند از کلمۀ مقدس «آزادی» علیه انقلاب و اسلام سوءاستفاده کنند، نشان‌دهندۀ ضعف تعلیم و تربیت دینیِ ما است؛ تعلیمات دینی در کتاب‌های درسی، قطعاً کارشناسی‌شده و درست نبوده و الا افراد ضددین، نمی‌توانستند در مقابل دین‌داران شعار «آزادی» سر بدهند. اصلاً فلسفۀ بندگی خدا و فلسفۀ اسلام، آزادی از بردگی غیرخدا است. قبل از اینکه خدا از تو بخواهد نسبت به او مؤمن و مطیع باشی، از تو می‌خواهد از بردگی غیرخدا آزاد باشی. جنگ‌های پیامبران برای همین آزادی است. مگر می‌شود اسلام در مقابل آزادی باشد؟! اینکه کسی به طرف‌داری از آزادی، شعار «مرگ بر اسلام» سر بدهد، متناقض‌گویی است. ما در این کشور دین را بد تعلیم داده‌ایم که کسی-حتی در خلوت خودش- می‌تواند این جمله را بگوید. اگر ما دین را درست معرفی کرده بودیم و مطابق با دین حرف زده بودیم، آن‌وقت همه می‌فهمیدند که «من نمی‌خواهم بندۀ خدا باشم» مساوی است با اینکه «من می‌خواهم بردۀ دیگران باشم». دلیل ابتدایی ضروری بودن دین‌داری «نگه داشتن حرمت خدا» نیست، بلکه دلیلش آزادی از بردگی دیگران است. بندگی خدا به این است که تو بردۀ کسی دیگر نشوی؛ بین این دوتا هم فاصله‌ای نیست، شما هرچقدر نمازت را شُل‌تر بخوانی و سجده‌ات را شُل‌تر به‌جا بیاوری، قطعاً برای دیگری سجده می‌کنی. قرآن می‌فرماید اکثر مؤمنین، مشرک هستند «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏» (یوسف،106) وقتی کامل برای خدا کار نکنی یعنی در یک بخشی‌ بردۀ دیگری شده‌ای. اخلاص یعنی آزادی از بردگی غیرخدا! به هر درصدی که اخلاص نداشته باشیم دچار شرک هستیم. چرا خوبانی مثل امام(ره) و سردار سلیمانی، این‌قدر درِ خانۀ خدا به عبادت می‌چسبند؟ چون می‌خواهند بردۀ کسی نشوند. کسی که بردۀ یک ارباب بشود، یا از اربابش می‌ترسد، یا به او طمع دارد. همین‌که کسی طمع داشته باشد آمریکا با او خوب برخورد کند، یعنی برده است. ما در جامعه باید از چه چیزی نهی کنیم؟ از اخلاق بد یا از بردگی؟ باید مردم را از بردگی شیطان و بردگی دیگران و اربابان زر و زور نهی کنیم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِه‏» (نهج‌البلاغه، حکمت228) کسی که در برابر یک ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع کند دوسوم دینش از بین می‌رود. فلسفه‌ دین، آزادسازی انسان از بردگی است. غیر از خدا عبد هرکسی بشوی، ذلیلت می‌کند، فقط خدا است که اگر عبدش بشوی به تو عزت می‌دهد. چطور خدا به انسان عزت می‌دهد؟ می‌فرماید «عَبْدِي، أَطِعْنِي أَجْعَلْكَ مِثْلِي» (کلیات حدیث قدسی، ج1، ص709) من را اطاعت کن تا تو را مثل خودم کنم، همان‌طورى كه من هرچه را اراده كنم مى‌شود، تو را هم همين‌طور سازم... ببینید عرفا چه قدرت‌های خارق‌العاده‌ای پیدا می‌کنند! خداوند می‌فرماید: «وَضَعْتُ الْعِزَّ فِي طَاعَتِي وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي خِدْمَةِ السُّلْطَانِ فَلَا يَجِدُونَه‏» (عدة الدّاعی، ص179) من عزت را در طاعت خودم قرار دادم، ولی مردم بردۀ سلطان می‌شوند که این عزت را به‌دست بیاورند، لذا هیچ‌وقت به عزت نخواهند رسید. هیچ‌وقت نگذار کسی بر تو سلطه پیدا کند. قرآن دربارۀ كسانى كه كافران را به‌جاى مؤمنان، سرپرست و ياور و دوست خود مى‏گيرند می‌فرماید: «أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعا» (نساء،139) آیا می‌خواهید پیش آنها به عزت برسید؟ اگر می‌خواهید پیش آنها عزت پیدا کنید باید بردۀ آنها بشوید. آقای بهجت(ره) دربارۀ دشمنان ما (انگلیس، آمریکا و صهیونیست‌ها) می‌فرمود که آنها به بردگی ما هم راضی نمی‌شوند! یعنی ما را به بدتر از آن، خواهند کشاند. علامت بردگی غیرخدا چیست؟ تمایل به تمدن کفار. بردۀ‌ غیرخدا دوست دارد آنها تحویلش بگیرند. این برده‌ها روز قیامت می‌گویند: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ» (احزاب،67) پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنها ما را گمراه کردند. 🚩فاطمیه بزرگ تهران- ۱۴۰۱/۰۹/۱۷ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7561 @Panahian_text
🔻دین یعنی «آزاد شو» و «دیگران را آزاد کن» همین! 🔻ولایت یعنی عامل آزادی‌بخش؛ آزادی برای جامعه بدون «مدیریت ولائی» محقق نمی‌شود 📌 ؛ راه سومی نیست- ج۴ 🔘 غیر از اولیاءخدا هرکس قدرت پیدا ‌کند آزادی دیگران را سلب می‌کند و آنها را به بردگی می‌کشاند 🔘 حاکمان امروز آمریکا همان‌ برده‌داران دیروز هستند؛ فقط روش‌ برده‌گیری آنها عوض شده 🔘 طبق آیه قرآن، خدا از برده‌گیرها و برده‌شونده‌ها به یک اندازه بدش می‌آید (اعراف،38) 🔘 مشکل ارباب‌ها با دین‌ چیست؟ 1.دین‌داران می‌خواهند آزاد باشند 2. می‌خواهند همه را آزاد کنند ____ : یکی از سنت‌های الهی این است که اگر دست از بندگی خدا برداریم دچار بردگی ناخدایان و کدخدایان خواهیم شد. آنهایی که به بندگی خدا تن نمی‌دهند، خواه‌ناخواه مزدوران طواغیت و دشمنان بشریت می‌شوند. کسی که نمی‌خواهد بردۀ طواغیت و اربابان بشود، باید مسلح باشد و الا او را نابود می‌کنند. می‌دانید چرا امام‌جمعه موقع خواندن خطبه باید اسلحه به‌دست بگیرد؟ چون طواغیت می‌خواهند شما را به بردگی بکِشند و اگر برده نشدید شما را می‌کُشند، پس باید اسلحه داشته باشی تا بردۀ آنها نشوی. لذا نماز جمعه، و نماز جماعت، یک امر سیاسی است، حتی نماز فرادا هم سیاسی است؛ چون نماز تو را از بردگی آزاد می‌کند. دین‌داری یعنی آزاد شدن از بردگی. دین به تو یک دستور دیگر هم می‌دهد؛ اینکه «وقتی قدرت پیدا کردی باید دیگران را هم آزاد کنی» پس باز هم باید اسلحه داشته باشی. لذا اسلحه داشتن برای دین‌داری لازم است. بندگی خدا تنها راه برای رهایی و آزادی انسان است و این یک علت اضطرار ما به بندگی خداست. کسی که عبد خدا نشود، خدا او را در مقابل اربابان دیگر رها می‌کند و او به‌دست خودش طناب اسارت اربابان غیرخدا را به گردن خود خواهد بست. چرا وقتی دین‌داری می‌کنیم به ما حمله می‌شود؟ چون دین‌داری یعنی آزادی از بردگی و ارباب‌ها نمی‌خواهند ما آزاد بشویم. از نظر آنها مشکل ما دین‌دارها فقط این نیست که می‌خواهیم خودمان آزاد باشیم، مشکل دیگر ما این است که وقتی آزاد می‌شویم می‌خواهیم همه را آزاد کنیم. دین یعنی «خودت آزاد شو» و «دیگران را آزاد کن» همین! یعنی آزاد بگذار و آزادی بده. یک قرن است که شعارهای ما را دزدیده‌اند و برایش مجسمه ساخته‌اند؛ آن‌هم در مرکز به اسارت کشیدن بشر! رژیم آپارتایدی آمریکا شعارهای ما را دزدیده‌ است. شعار آزادی اصلاً مال آنها نیست و به آنها ربطی ندارند. فقط اولیاء خدا هستند که آزادی می‌دهند. غیر از اولیاء خدا کسی نمی‌تواند به معنای واقعی، آزادی بدهد. هرکسی قدرت پیدا می‌کند آزادی را از دیگران سلب می‌کند. آزادی برای مردم بدون مدیریت ولائی تحقق پیدا نمی‌کند. پیشنهاد می‌کنم تلویزیون ما برخی از فیلم‌های دوران برده‌داری قارۀ مظلوم آمریکا را نشان بدهد تا مردم این جنایت‌ها را ببینند. حاکمان امروز آمریکا همان‌ برده‌داران دیروز هستند، فقط روش‌های برده‌گیری را عوض کرده‌اند. سرخ‌پوست‌ها و بومیان قارّۀ آمریکا که با جنایت‌های اروپایی‌ها نابود شدند، قبلاً برای خودشان تمدن داشتند. این کریستوف کلمب نبود که قارۀ آمریکا را کشف کرد، بلکه ساکنان قبلی آن سرزمین دارای آثار تمدن و دیانت بودند. ما هنوز نتوانستیم معنای ولایت را برای مردم جا بیندازیم که «ولایت یعنی عامل آزادی‌بخش و دیگر هیچ!» ولایت جز آزادی‌بخشی کار دیگری نمی‌خواهد بکند، ولایت می‌خواهد آزادی اجتماعی و آزادی فردی به مردم بدهد که مردم بتوانند انتخاب کنند. ما نتوانستیم برای جهانیان روشن کنیم که نظام مبتنی بر ولایت فقیه و ساختار حکومتی در ایران، راه رسیدن به آزادی است. این یک نظام آزادی‌خواه و آزادکننده است؛ اسلام یعنی همین! ایمان یعنی انسان احساس امنیت کند از اینکه کسی آزادی او را سلب نمی‌کند. کفر هم یعنی انسان این حقیقت روشن «بندگی خدا» را انکار و تکذیب کند و بردۀ غیرخدا بشود. خدا به کافران می‌فرماید «مگر از شما عهد نگرفتم که عبد و بردۀ دیگران نشوید؟» جهنم برای آدم‌های گنهکار معمولی یا بی‌‌دین معمولی نیست، شاید خدا خیلی از اینها را نجات بدهد. جهنم برای «طواغیت و زورگویان عالم» و «بردگان آنها» است؛ یعنی کسانی که به ظالمان کمک می‌کنند. خیلی‌ها «مستضعفین جهنمی» هستند؛ اینها روز قیامت می‌گویند: خدایا، مستکبرین را دوبرابر عذاب کن، خدا در جواب می‌فرماید: هردو گروه‌ را دوبرابر عذاب می‌کنم. «رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْف‏» (اعراف،38) این نشان می‌دهد که خدا از برده‌گیرها و برده‌شونده‌ها به یک اندازه بدش می‌آید. 🚩فاطمیه بزرگ تهران- ۱۴۰۱/۰۹/۱۸ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7565 @Panahian_text
🔻چگونه مردم را به یک عمل خوب متقاعد کنیم؟ با ذکر «مبانی اعتقادی»؟ یا با «نتایج دنیایی آن عمل»؟ 🔻توجه به نتیجۀ دنیایی یک عمل، راحت‌تر انسان را متقاعد و انگیزه‌مند می‌کند 📌انگیزه‌های دنیوی دین‌داری در آیات قرآن- ج۲ 🔘 کاربرد کلمۀ «عاقبت» در قرآن، اکثراً در معنای «نتیجۀ اعمال ما در همین دنیا» است 🔘 در روایات وقتی می‌خواهند برای انجام یک کاری به انسان‌ها انگیزه بدهند، غالباً نتایج و آثارش را می‌گویند 🔘 اگر حوزۀ علمیه، آثار حجاب و نتایج بی‌حجابی را برای مردم توضیح می‌داد، الان وضع حجاب در جامعه بهتر بود _____________ : علمی‌ترین نحوۀ برخورد با بسیاری از پدیده‌های انسانی این است که به «عاقبت آن پدیده‌ها» نگاه کنیم یعنی نتیجه و آثارشان را مطالعه کنیم. در حوزه‌های علمیه، این روش کمتر صورت می‌گیرد؛ ما بیشتر با مبانی و منشأ صدور حکم عملی-که فعل مکلّف است- کار داریم و به تطبیقِ آن با مبانی اعتقادی می‌پردازیم. اگرچه این روش درست است و در جای خود لازم است اما خیلی از اوقات متقاعدکننده نیست؛ آن‌طوری که عاقبت‌اندیشی، نتیجه‌گرایی و کارکردگرایی متقاعدکننده است. آدم با دیدن نتیجه و کارکرد یک رفتار، راحت‌تر متقاعد و انگیزه‌مند می‌شود. وقتی آدم به نتیجۀ عمل نگاه کند اگر ببیند نتیجۀ آن پرسود است به سمتش می‌رود و اگر ببیند ضرر دارد از آن دست می‌کشد. یکی از کلماتی که در آیات قرآن مکرر استفاده شده کلمۀ «عاقبت» است. عاقبت می‌تواند معنای اخروی داشته باشد که همان جزای اعمال در قیامت است اما کاربرد کلمۀ «عاقبت» در قرآن اکثراً در معنای «نتیجۀ کار در همین دنیا» است. می‌فرماید «انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين‏» (انعام،11) یعنی ببینید مکذبین به اهداف‌شان در همین دنیا رسیدند یا نه؟ ببینید آنها در اثر رفتار خودشان به چه نتایجی از بلاها و گرفتاری‌ها رسیدند. «عاقِبَةُ الأمور» یعنی نتیجۀ کارهای ما. البته خدا بین کار ما و اثر آن حائل است؛ معلوم نیست خدا اجازه بدهد به آن نتیجه‌ای که می‌خواهیم برسیم. بعضی‌ها هم که به نتیجه می‌رسند، در حقیقت خدا به آنها مهلت و اجازه داده است. مثلاً برخی کافران تلاش کردند تا به ثروت برسند، آن ثروت صرفاً با تلاش آنها به‌دست نیامده بلکه خدا این امکانات را در اختیارشان گذاشته است. ما هم وقتی تلاش‌ می‌کنیم، ممکن است به نتیجه برسیم یا نرسیم. خدا می‌فرماید: «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» (لقمان،22) تسلیم خدا باش و احسان کن. پس فقط تسلیم شدن کفایت نمی‌کند؛ عمل هم لازم است. بعد می‌فرماید: نتیجۀ کارها به‌دست خداست. ممکن است ببینید بعضی‌ها تلاش کردند و نتیجه گرفتند، آن نتیجه صرفاً ناشی از تلاش خودشان نیست؛ خدا خواسته آن نتیجه را به آنها بدهد. خدا عاقبت را به‌دست خودش گرفته، مثلاً طبق روایت، اگر با کسی به خاطر مال و ثروتش ازدواج کنی، به نتیجه نمی‌رسی و خدا تو را درماندۀ آن ثروت می‌کند. این یک قاعده است. خدا می‌فرماید که شما تلاش کنید؛ حالا ممکن است شما را به نتیجه برسانم یا نرسانم. توحید یعنی همین نگاه که نتیجه دست خداست، نه اینکه خدا یک‌دانه است و دوتا نیست! خارج از مدار تقوا و احسان عمل نکن، دلت تسلیم خدا باشد، کار خوب بکن، آن‌وقت به نتایجی که می‌خواهی می‌رسی. اگر آدم بخواهد به زور به برخی نتایج برسد ممکن است خودش را بدبخت کند. ما باید در رسیدن به نتایج به خدا توکل کنیم. در گفتگوهای اجتماعی‌ و فرهنگی‌ ما، عاقبت‌گرایی یعنی نتیجه‌گرایی و کارکردگرایی، باید افزایش پیدا کند. قبل از انقلاب، برخی از علما در فعالیت تبلیغی خودشان، به شیوه قرآن عمل کردند، مثلاً دربارۀ آثار موسیقی کتاب نوشتند و گفتند موسیقی با بدن و ذهن انسان چه‌کار می‌کند... اما بعد از انقلاب، این کارها را کمتر انجام دادیم، انگار انتظار داریم همۀ مردم، عقیدتی دین‌دار بشوند، به این معنا که بگوییم «مگر تو به خدا عقیده نداری؟ حکم خدا این است...، دیگر حرف نزن!» نه؛ راهش این است که آثار حکم خدا را بگویی تا اگر یک کاری خوب است، او متقاعد بشود و عمل کند و اگر یک کاری بد است، او متقاعد بشود و ترک کند. دربارۀ حجاب هم اگر حوزۀ علمیه در سال‌های گذشته، به شیوۀ قرآن کار می‌کرد و آثار حجاب و نتایج بی‌حجابی را برای مردم توضیح می‌داد، الان وضعیت جامعه خیلی بهتر بود. آثار بی‌حجابی چیست؟ همین را برای مردم بگویند کافی است. آن‌وقت مردم خودشان حجاب می‌گیرند. شما فقط آثار بی‌حجابی را بگو و توضیح بده آثار این سبک پوشش برای زن و مرد و برای خانواده چیست و چه نتایجی دارد. 🚩حرم حضرت معصومه(س)- ۱۴۰۱/۰۷/۰۱ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7573 @Panahian_text
🔻 پیامبر(ص) چگونه مردم را برای دین‌داری انگیزه‌مند می‌کرد؟ 🔻 رسول‌خدا(ص) مردم را به منافع دنیایی دین ترغیب می‌کرد و صرفاً به منافع اخروی نمی‌پرداخت 📌انگیزه‌های دنیوی دین‌داری در آیات قرآن کریم- ج۳ به چند روش می‌شود انگیزۀ دین‌داری ایجاد کرد: 1. توجه به معاد 2. توجه به مبدأ خلقت 3. توجه به منافع دنیایی و آثار اجتماعی دین بیان «منافع دنیایی طاعت و مضرّات دنیایی معصیت» یک روش مهم برای ایجاد انگیزۀ دین‌داری در انسان‌هاست خیلی از مردم، صرفاً با مبدأ و معاد، انگیزۀ دین‌داری پیدا نمی‌کنند؛ برای آنها باید از منافع دنیایی دین‌داری گفت در اکثر افراد «اندیشه» احساسات را تحریک نمی‌کند؛ یعنی صرفاً «اعتقاد» ایجاد انگیزه برای رفتار دینی نمی‌کند شهید صدر: در زمان پیامبر(ص)، رفتار دینی مردم به‌خاطر اعتقاد به مبدأ و معاد نبود، بلکه بیشتر به‌خاطر دیدن آثار اسلام بود _____ : به چند روش می‌شود برای مردم انگیزه ایجاد کرد که دین‌داری کنند: 1- توجه به معاد: یعنی با ذکر قیامت و معاد، با انگیزۀ پاداش و جزای الهی در عالم آخرت و آنچه بعد از مرگ اتفاق می‌افتد، انسان‌ها را برای دین‌داری‌کردن انگیزه‌مند کنیم. 2- توجه به مبدأ: یعنی با یادآوری آن حقّی که خداوند بر گردن بندگان خودش دارد و لزوم قدردانی از خالق و احترام به اوامر الهی، انگیزۀ دین‌داری ایجاد کنیم. این دو روش، برای انسان‌های مؤمن و پیش‌تاخته، خیلی مؤثر است و معمولاً با همین دو روش راه می‌افتند. ایجاد انگیزه از طریق معاد در آیات قرآن فراوان هست، ولی ایجاد انگیزه با توجه به مبدأ هم گاهی در قرآن بیان شده، مثلاً می‌فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏» (بقره،21) 3- روش تجربی‌: یعنی با بیان منافع دنیایی طاعت و مضرّات دنیایی معصیت، در انسان‌ها انگیزۀ دین‌داری ایجاد شود. از این روش هم در قرآن، فراوان استفاده شده و در محیط‌های مختلف، خصوصاً محیط‌های مذهبی باید از این روش هم زیاد استفاده بشود. نباید انتظار داشت که وقتی جامعه مذهبی شد و مردم متدیّن شدند، همۀ امور با توجه به مبدأ و معاد اصلاح بشود و همۀ افراد جامعه در اثر توجه به مبدأ و معاد، دین‌داری کنند. خیلی از مردم، صرفاً با مبدأ و معاد، انگیزه‌مند نمی‌شوند بلکه باید برای آنها از منافع دنیایی دین‌داری بگوییم. شهید محمدباقر صدر که از نوابغ تاریخ اسلام است، می‌فرماید: امروز دیگر مسئلۀ بهشت و جهنم برای بیشتر مردم اهمیتی ندارد؛ شاید عقلاً به آن باور داشته باشند، اما این اندیشه، احساسات آنها را اصلاً تحریک نمی‌کند. ایشان می‌فرماید: اینکه مسلمانان صدر اسلام، در راه اسلام ازخودگذشتگی می‌کردند به‌خاطر بهشت و جهنم نبود... اگر به مردم بگویید که «بیا دین‌داری کن تا در روز قیامت این آثار را برایت داشته باشد...» هیچ‌وقت انگیزه ایجاد نمی‌کند حتی در زمان پیامبر! در آن زمان هم رفتار دینی مردم به‌خاطر اعتقاد به مبدأ و معاد نبود، بلکه به خاطر دیدن آثار اسلام بود. دین و تبلیغ دین یک امر عقلانی در انواع و مراتب خودش است؛ نه فقط عقل نظری، بلکه عقل تجربی. تحقق «لیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ» و غلبۀ اسلام بر همۀ ادیان یعنی اینکه مردم به عقلانیت روش پیامبر(ص) پی می‌برند. اصلاً رسول‌خدا(ص) آمده است تا عقل را رشد بدهد. وقتی رسول‌خدا(ص) مبعوث شد و خواست مردم را به دین دعوت کند، چگونه به آنها برای دین‌داری کردن انگیزه دادند؟ آیا رسول‌خدا(ص) بیشتر به مبدأ و معاد پرداختند یا اینکه مردم را به آثار اجتماعی دین‌داری توجه دادند و آنها را بر اساس فوائد دنیایی برای دین‌داری انگیزه‌مند کردند؟ رسول‌خدا(ص) از همان روز اول، مردم را به منافع دنیایی دین ترغیب کردند. وقتی خدا فرمود «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين‏» (شعراء،214) پیامبر(ص) برای دعوت اقوام و نزدیکان خود به اسلام فرمود: اگر از من اطاعت کنید، سلطان عالم و سروران جهان می‌شوید. و صراحتاً فرمود: هرکس با من بیعت کند جانشین من می‌شود. «یَا بَنِی عَبْدِ‌الْمُطَّلِبِ أَطِیعُونِی ‏تَکُونُوا مُلُوکَ الْأَرْضِ وَ حُکَّامَهَا...‏» (دعائم الاسلام، ج1، ص16) 🚩حرم حضرت معصومه(س)- ۱۴۰۱/۰۷/۰۲ 📢صوت: @Panahian_mp3 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7576 @Panahian_text
🔻 بهترین مکان برای جشن‌های نیمه‌شعبان کجاست؟ 🔸 به عشق امام‌زمان(ع) به سرحدات و روستاهای محروم زابل برویم! 🔸 بهتر است جشن نیمه‌شعبان در مناطق مرزی و محروم برگزار شود که «منطقه زابل» هر دو ویژگی را دارد 🔸 اگر جشن نیمه‌شعبان را در این مناطق برگزار کنیم، قطعاً امام‌زمان(ع) خیلی بیشتر خوشحال می‌شود 🔸 زابل تنها شهری بود که مردمش در آن دوران سخت، حاضر به لعن امیرالمؤمنین(ع) نشدند 🔸 در دهۀ گذشته، کمبود آب و بسیاری از محرومیت‌ها به منطقه زابل لطمه زده است 🔸 شما هم می‌توانید برای برگزاری جشن نیمه شعبان در روستاهای زابل، کمک کنید _____ : جشن‌های نیمه‌شعبان از قدیم جشن‌های مردمی بوده است. بهترین مکان برای جشن‌های نیمه‌شعبان، به نظر شما کجاست؟ برویم در سرحدات! البته نمی‌گویم در شهرها اشباع شده و نیازها برطرف شده است، اما در سرحدات و در مناطق مرزی، محرومیت‌هایی وجود دارد. برای جشن نیمه‌شعبان خوب است که به سرحدات یا به مناطق محروم برویم که هر جفت اینها در «منطقه زابل» جمع شده است. امسال نیمه‌شعبان می‌خواهیم خدمت مردم زابل برویم، روستاهایی که قبلاً از نظر باغداری، آبادترین روستاهای کشور بودند اما حدود ده سال است که در اثر بی‌آبی، وضعیت نامطلوبی در آنجا پدید آمده است. زابل تنها شهری بود که در مملکت اسلامیِ آن دوران سخت، حاضر به لعن امیرالمؤمنین(ع) نشدند. این تاریخ را همۀ زابلی‌ها دارند و به آن افتخار می‌کنند. در محبت علی(ع) ید طولایی داشتند. حالا کمبود آب و بسیاری از محرومیت‌ها، به آنجا لطمه زده است و ما باید این سابقه را حفظ کنیم، مردم باید کمک کنند از قدیم رسم بوده که مردم ملزومات جشن نیمه شعبان را به صورت مشارکتی تأمین می‌کردند. حالا شما اگر می‌خواهید به جشن نیمه شعبان کمک کنید، برای برگزاری جشن نیمه شعبان در روستاهای زابل، کمک کنید. بنده در سرمای زمستان، به برخی از این خانه‌های گلی که مثل کَپر بودند در روستاهای زابل رفتم، در یکی از این خانه‌ها، یک محیطی بود که حتی «درب» هم نداشت، چند تا آجر و موزاییک گذاشته بود که هم حمام او بود هم دستشویی و هم آشپزخانه! مردم آن روستاها، در سرمای چند درجه زیر صفر، با آن شرایط سخت زندگی می‌کنند، مردم منتظرند که روز بشود و آفتاب بیاید تا بروند در آفتاب و کمی خودشان را گرم کنند. جشن امام زمان را بروید در آنجا بگیرید و بعد ببینید امام زمان چقدر از شما خوشحال می‌شود. در آنجا می‌بینید که بچه‌ها چه بال و پری برای امام زمان می‌‌زنند. به این بچه‌ها هدیه بدهید. وقتی به عشق امام زمان(ع) به یک روستای محروم می‌روید، هم یک کار جهادی انجام می‌دهید و هم یک کار مواساتی قشنگ می‌کنید. در این صورت آیا امام زمان(ع) بهتر از همه‌جا خوشحال نمی‌شود! قطعاً بیشتر خوشحال می‌شود. 🚩 مشارکت در برگزاری جشن نیمه‌شعبان در منطقۀ محروم زابل، با حضور علیرضا پناهیان ▫️پرداخت آنلاین 📎 Ghadir.org/جشن ▫️لینک کلیپ: 📎 Panahian.ir/post/7584 @Panahian_text
🔻 به‌جای اثبات خدا، به بچه‌ها یاد بدهیم «هرچه دین گفته، به نفع دنیای شماست» 📌انگیزه‌های دنیوی دین‌داری در آیات قرآن- ج۴ 🔘 بعضی‌ها برداشت‌ قرون وسطایی از مسیحیت تحریف‌شده را به اسلام تعمیم می‌دهند 🔘 این تصور که دین فقط دنبال آخرت است و کاری به دنیا ندارد، اشتباه است 🔘 امر دینیِ صرف که به دنیای ما کاری نداشته باشد اصلاً نداریم 🔘 این باید جابیفتد که دین برای دنیا مفید است و بی‌دینی به دنیای آدم ضرر می‌زند _____________ خیلی‌ها دربارۀ مؤمنین می‌گویند «اینها دنبال آخرت رفتند، ولی ما می‌خواهیم سراغ دنیا برویم!» این دوگانۀ اشتباه را باید به‌هم بزنیم و بگوییم: مؤمنینی که به مسجد می‌روند، دنیا را رها نکرده‌اند بلکه می‌خواهند دنیا را عاقلانه‌تر و هوشمندانه‌تر دنبال کنند و آخرت را هم داشته باشند. مؤمنین عقل معاد دارند، عقل معاش هم دارند، قرآن می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض‏» (اعراف،96) اگر اهل آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏كردند، يقيناً درهای بركات از آسمان و زمين را بر آنان مى‏گشوديم‏. چهل سال است هنوز این مطلب در جامعۀ ما جا نیفتاده که «دین برای دنیا مفید است و قبل از فایدۀ اخروی، فایدۀ دنیایی‌اش به آدم می‌رسد، و بی‌دینی به دنیای آدم ضرر می‌زند» هنوز به‌خاطر فرهنگ عوامانه و غلطی که جا افتاده، بی‌دینی در جامعۀ ما «کلاس» دارد! حوزۀ علمیه، دانشگاه‌ها و آموزش و پرورش، باید یک فکری برای این مسئله بکنند. دوازده سال در آموزش و پرورش فرصت داریم با بچه‌ها دربارۀ دین حرف بزنیم. اگر دربارۀ آثار و فواید دنیایی دین چیزی نگفته‌ایم، پس چه گفته‌ایم؟ مثلاً خدا را برایشان اثبات کرده‌ایم، درحالی‌که وجود خدا نیاز به اثبات ندارد، اصلاً چه کسی منکر خداست؟! خیلی‌ها فکر می‌کنند اهل دین سراغ آخرت رفتند و دنیای‌شان را از دست دادند. همین فکر غلط، یک خطّ سیاسی منحط در جامعه درست کرده است، یک خطّ سیاسی‌ که در همین فتنۀ اخیر هم، پای کار است. نمایندگان این طرز تفکر، می‌گویند «امور دینی به خودِ فرد بستگی دارد و یک مسئلۀ عقیدتی است!» برخی می‌گویند «حجاب یک امر دینی است و مسئلۀ دینی هم مسئلۀ شخصی است» درحالی‌که امر دینیِ صرف که به دنیای ما کاری نداشته باشد اصلاً نداریم. مثلاً محبت اهل‌بیت(ع) صرفاً یک امر قدسی و غیردنیایی نیست، ولی ما نتوانسته‌ایم فواید و آثار دنیایی آن را جا بیندازیم. ذکر صلوات، عزاداری و گریه برای امام حسین(ع) فایدۀ دنیوی‌شان بیشتر از فایدۀ اخروی‌ آنهاست یعنی بیشتر می‌تواند دنیا را درست کند. هر امر دینی،‌ اثر دنیایی هم دارد، طبق روایات، همان‌طور که غذای مسموم برای انسان مضر است، گناه هم آثار بدی دارد. گناه نه فقط بر روح و روان انسان بلکه بر جسم انسان هم اثر می‌گذارد. برخی از اطباء بررسی کردند که سجدۀ طولانی چه اثری در گردش خون و عروق و مغز و... دارد، برخی هم مقالاتی دربارۀ آثار وضو با آب سرد بر بدن نوشته‌اند. دین از مقولۀ دانش است؛ مثل فیزیک و پزشکی و... البته معادلاتش پیچیده‌تر و دستگاه‌های محاسباتی‌اش دقیق‌تر است. وضو نور است. اگر یک زمانی دستگاهی درست شد که آدم باوضو را از آدم بی‌وضو تشخیص داد، اصلاً تعجب نکنید. کمااینکه الان با قراردادن سنسورهایی روی مغز، می‌فهمند که شخص دروغ گفته است. اگر علم بشر پیشرفت کند بسیاری از مسائل دینی با علم تجربی قابل اثبات می‌شود. علوم تجربی چه تفاوتی با علوم وحیانی دارند که این دو را طوری از هم تفکیک کردند که به ‌دنبالش دانشگاهیان و حوزویان از هم جدا شدند و دنیا و دین از هم جدا شد. آیت‌الله جوادی آملی می‌فرماید که علم دینی و غیردینی نداریم، علم یعنی پرده‌برداری از آیات الهی، آیات تکوینی یا تشریعی، که هر کدام یک روشی دارد. آیات تشریعی هم حکایت از واقعیت دارند، فقط چون پیچیده‌تر هستند، پیامبرها آمده‌اند به ما کمک کنند. آیت‌الله بهجت(ره) می‌فرمود که تمام اوامر الهی، ارشادی است، مولوی نیست. یعنی اینها چیزی است که آدم خودش هم می‌تواند بفهمد ولی ما چون ضعیف هستیم پیامبرها آمدند راهنمایی کردند. بعضی‌ها همان برداشتی که متفکرین غربی از دین مسیحیت تحریف‌شده دارند، نسبت به اسلام دارند. امام خمینی(ره) گله می‌کرد که چرا بعضی‌ها برداشت‌ قرون وسطایی از دین را به ایران و دین اسلام تعمیم می‌دهند؟ الان در آموزش و پرورش و حتی بعضاً در ادبیات ما طلبه‌ها و در بسیاری از کتاب‌ها می‌بینیم که لااقل تلقیِ غیررسمی از دین، همان برداشت غلطی است که غربی‌ها از دین دارند؛ به عنوان یک امر صرفاً قدسی و غیرواقعی مربوط به آخرت و عالم بالا! این تلقی باید اصلاح بشود. 🚩حرم حضرت معصومه(س)- ۱۴۰۱/۰۷/۰۳ 📢صوت: @Panahian_mp3 @Panahian_text