کاش مادحین ما میفهمیدند دعای عرفه روضه نیست.
و معارف توحیدی این دعا و نیایش رو با مضامین ذکر مصیبت تحتالشعاع قرار نمیدادند.
ابوالحسن خرقانی بهوقت نماز آوازی میشنود که "هان بوالحسنو خواهی که آنچه از تو میدانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟"
شیخ گقت "ای بار خدای میخواهی تا آنچه از رحمت میدانم و از کرم تو میبینم با خلق بگویم تا دیگر هیچکس سجودت نکند"
آواز آمد "نه از تو، نه از من"
📖 تذکرةالاولیاء
@paragraph_osali
سلام و رحمت
بابت کمرنگی این مدت عذرخواهم! چون درگیر مطالب کلاس حافظشناسی بودم.
انشاءالله من بعد مطالب و یادداشتهایی درباب محرم براتون خواهم نوشت.
سلام و رحمت
قبل از ورود به مباحث ایام محرم باید بگم که "کتابشناسی" درباب عاشورا قدم اول ما خواهد بود.
ما باید کتابهای خوب و خواندنی درباب عاشورا را بشناسیم تا وقتمان را برای هر کتابی تلف نکنیم.
🔷 علمٌ لا يُصلِحُكَ ضَلالٌ
🔶 علمى كه اصلاحت نكند، گمراهى است
🔻 امام علی علیه السلام
📚 غررالحكم حدیث 6294
@paragraph_osali
امشب متنی درباب برنامهی "مهلا" مینویسم.
حتما بخوانید و نشر بدید.
درباب برنامهی "مهلا""
🔻 دعوای امامحسین'ع' نه بر سر نماز بوده و نه بر سرِ ادب در جامعه؛ چراکه مردمِ زمانهی حسین'ع' عابد بودند و اهل مستحبّات. آنچه امام را از مدینه برای قیام مضطر میکند، "دینداریِ گزینشی" مردم است که آنقدر دچار "تناقض" شدهاند که حسین'ع' را دوست میدارند و هنگام ذبح او اشک چشم میریزند! این جماعت حتی پشت ِ سر ولیدِ ملعون نماز صیح را ۴ رکعت اقامه میکنند و از متدین بودن خود مسرورند. مردم زمانهی امام مردمی متناقض هستند. و چرا نمردند از آنهمه تناقض؟! و چرا نمیمیریم با اینهمه تناقضاتی که در دینداری خود داریم؟
بهراستی مردم، مستِ کدام دین بودند که نمازِ صبح را ۴رکعت خواندند و ککشان هم نگزید؟!
پس وقتی "گزینش" و "سلیقه" جایگزین "تکلیف" میشود، دیگر "ادبِ ظاهری" هم راهی از پیش نمیبرد و "انسان" را غرق در "توهمِ دینداری" ساخته و موجودی "متکبر" و "خودخواه" میسازد.
🔻 امام میداند این مردم بندهی دنیا شدهاند و دین را در زندگی آنها "لَعِق" توصیف میکند. لعق، به معنای لقلقهی زبان نیست؛ بلکه بهمعنای شیرینی اولیهی آن آدامسی است که بعد از مزمزه کردن مابقی آنرا دور میریزیم. این یعنی ما از دین و امام، آنچه را که با منافع ما سازگار باشد قبول میکنیم و لاغیر. و با عنوان "امام برای همهست"، روتوشی برای گناهان خود دستوپا میکنیم.
🔻 اینکه در برنامهی "مهلا" با سلبریتیهایی مواجه میشویم که از "ادبِ متوهمِ" عدهای سخن میگویند، دقیقا همان "ادبِ گزینشی" است که این انسان متکبر دوست دارد شرابش را بنوشد و در اسقاطیل کنسرتش را نیز برگزار کرده، اما نمازش را نیز قبل کنسرتش "قرائت" کند!
و جای تعجب است مجری برنامه که هرچه دارد از امامحسین'ع' دارد، درقبال این سخنهای "مبتذل" و "بیمبنا" بهنشانهی تایید سر تکان میدهد!
آقای پویانفر، "ادب" را "آدابی" است که انسان "ادیب" درهر موضعی "موظّف" به رعایت آنهاست. نه در مجلس عزا میشود رقصید و نه در مجلس شادی میتوان گریست. و آنکه یک گوشه از پازل شخصیتی امام را بنابر منفعتش قبول میکند، کاری جز ذبح "شخصیت" امام نمیکند. و باید سعی کنیم یک امام قلابی به مخاطب غالب نکنید؛ که امام برای شخص "تائب"، رئوف است و آغوشش باز، و شمشیرش برای تحریف کنندگان دین برّندهتر از رعد.
و نه هرکه اشکی ریخت یقینا قلندری میداند و میشود تاج سرِ ما.
میزان و سنجش ما تنها یک نماز و گریه نیست. آنکه وارد این خیمه شد و ادعای "محبّت" کرد، باید محبتش رنگوبوی "سنخیّت" بدهد، وگرنه ادبی "مقطعی" دارد و این همان "دینِ گزینشی" است که امام با او "مبارزه" میکند.
امیرحسناوصالی
👇 پاراگراف را دنیال کنید.
@paragraph_osali
درباب حادثهی کتکخوردن
زن چادری در شیراز
روانشناسها میگویند: یک "عکس" معادل با هزار "کلمه" است و منظورشان از این سخن، درباب اهمیت "فیلم" و "تصویر" در روند تربیت انسان است. شما با دیدن این تصویر چه کلماتی بر زبانتان جاری شد؟!
"بنده" بحثی درباب مجازاتِ این "رفتار وحشیانه" ندارم، اما اگر این تصویر را بهمثابه یک "متن" درنظر بگیریم، افراد داخل این تصویر همهگی "مردمند"؛ مردمی که "ساختارِ معیوب" برای خلقِ "مهمانی چند کیلومتری" و حماسهی "انتخابات" بهآنها نیازِ مبرم دارد. نیازی که مصادیقش را بارها در "صداوسیمای مِیلی" مشاهده کردهایم. و این مردم نیز همانقدر که حاکمیت به حضورشان نیازمند است، به "امنیت" و "مهربانی" برای زندگی درکنار یکدیگر نیازمندند.
کدام "روایتِ" غلط، یا کدام "تصمیمگیری" ناصواب این مردم را اینگونه دربرابر هم قرار داده است؟ میان "ماجرای ماست" و این حادثه چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا همهی "ناهنجاریها" آب در هاون "دوقطبی"کردن جامعه نمیکوبد؟ و دشمن از این کوبیدنها کره نمیگیرد؟
"فرامتنِ" واقعه مارا بهچه سمتی سوق میدهد؟ آیا غیر از این است که دوباره عدهای حزباللهی افتادهاند بهجان یکدیگر که چرا فلانجا کنشمند بودی و حالا منفعل شدهای؟! ماحصل یک فیلم که خود خروجی یک دوقطبی مخرّب در جامعه است، میشود یک دوقطبی جدید! و این دومینوی دوقطبی ادامه خواهد داشت تا ماجرای سطلهای ماست دیگر... .
مقصر کیست؟
مقصر این دومینوی مخرّب همان دستهای پشتِ پردهای است که با شکست سیاست اولیهی "گشتارشاد" حالا با روند تازهای سیاست ثانویهی سخیف خود را با یکقدم عقبرفت بههمراه تذکر "لسانی" بر "بیحجابها"، نه "ضعیفالحجابها" آغاز کردهاند! و حزباللهیهایی که بر تمامی مفاسد اقتصادی، اجتماعی، ساختاری و... قلم خطاپوش میکشند و بهحجاب دیگران تذکر میدهند!
و چه خوش گفت حافظ شیرینسخن که:
[ مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا ملامت رند شرابخواره کنم ].
وقتی ساختارِ معیوب و مبهم که تبیین صوابی بهمردم ارائه نداده و هرروز یک لایحهای درباب "عفاف و حجاب" شکل میدهد؛ پاسخگو و روشنگر مسائل نیست، باید هم انتطار بدتر ازاین صحنهها را از مردم داشته باشیم. مردمی که حرص و کینهی ایجادشده از مسئولین صدرنگ را متأسفانه بر سر یکدیگر خالی میکنند.
به روایتپژوهان مجازی بگویید، مشکل ما از نبودن روایتِ چنین زنانِ چادری قربانی نیست، بلکه ساختارِ فشل هیچ بستری برای ارائهی این "روایت" فراهم نکرده است.
روایت هست ولی بستر نیست.
امیرحسناوصالی
پاراگراف را دنیال کنید 👇
@paragraph_osali
#حجاب #کشف_حجاب #تذکر_لسانی #گشت_ارشاد #انقلاب #امر_به_معروف #نهی_از_منکر #محرم #عاشورا #روایت #جنگ_روایت_ها #مبنا
🟩تیرش به سنگ می خوره
🔻 به هدفش نمی رسه.
🔹️۱- یعنی در رسیدن به هدفش شکست می خورد.
🔸️۲- به کسی که بارها تصمیم می گیرد و هربار ناکام می ماند، این ضرب المثل را استفاده می کند. مسلما وقتی تیری به هدف نخورد مساوی با شکست است.
🔹️۳- گاهی در مورد بدخواهی های افراد که با شکت مواجه میشوند نیز این مثَل کاربرد دارد. مثلا یکی از دوستانتان بسیار حسودی شما را می کندو یکبار که خواسته مطلبی در کلاس بگوید که پیش استاد آبروی شما را ببرد و وجهه شما را خراب کند، کسی به او محل نداده و حتی خود استاد او را بابت این کار سرزنش کرده است.
اینجاست که دوستدارانتان می گویند: حسابی حالش گرفته شد و این بار تیرش به سنگ خورد!
🔸️۴- کنایه از ناکام ماندن، شکست خوردن، به نتیجه نامطلوب رسیدن، تلف شدن تلاش ها و زحمت ها و …
#تیر #سنگ #هدف #شکست #تلاش
@paragraph_osali
خلوتنشین گوشهی ميخانهام هنوز
با واعظان مدعی بیگانهام هنوز
ساقی سخن ز نرگس مستت که میشود
آماج تیر نرگس مستانهام هنوز
مست شراب نابم و هشیار قافله
من عاشق تغزل رندانهام هنوز
وقتی که صحبت از سر زلف تو میشود
چون عاشقان کوی تو بیخانهام هنوز
ای آشنا مزن به پرم سنگ لایسود
بر بام میکده پی یک دانهام هنوز
محرم نیام اگر بهسرای جنون و عقل
در جستوجوی عقلم و دیوانهام هنوز
جانم فدای حافظ شیرینسخن، چون او
شیرین شده کلامم و جانانهام هنوز
امیرحسن اوصالی
@paragraph_osali
برای شهدای شاهچراغ 🥀
چادر، کفن، گلوله، ردای شهادت است
با من بیا حرم که صدای شهادت است
این موهبت فلک به کسی رایگان نداد
باید رها شوی که بهای شهادت است
بانگ یزیدیان زمان میرسد بهگوش
"یا لیتنا" بگو که ندای شهادت است
باید به کربلای حسین اقتدا کنی
چون مَعیَتِ حسین بهصفای شهادت است
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بهعشق"
چون عشق او نوشته بهپای شهادت است
ساقی اگر به گلشن ارباب میروی
با او بگو که دل بههوای شهادت است
ما جان خود بهغیر شهادت نمیدهیم
کاین جان ما فقط بهسرای شهادت است
امیرحسناوصالی
@paragraph_osali
هوالمتین
▪️برای کاکوی شیرازی
بیداری شب را بگذارید کنار خروار خروار کلمه، که از شرمِ نگاه کردنِشان بر این عکس عذرِ بهرشتهی تحریر درآمدن داشتند! هربار نوشتم و پاک کردم. هزار بار نوشتم و پاک کردم. اصلا واژههایم حقیرتر از "هیبت" این قاب بودند.
قابی که بدون "استدلال" ثابت کرد که هنوز همرزمان حججیها و باقریها زندهاند. قابی که ساعتها دیوانهوار نگاهش میکردم و بر داشتن چنین هموطنی برخود میبالیدم.
من هم مثل این رندِ شیرازی زرنگی میکنم و میخواهم روایت را از زاویهی دید دیگری بنویسم.
شما فکر میکنید مادر این کاکوی شیرازی وقتی این عکس را میدید، چه گوهری در دلش میریخت؟ اصلا میتوانید درک کنید که درآن چند ثانیه چه به قلب مادرش گذشته است؟ مگر یک مادر میتواند در چند ثانیه دل از جوانش بِکَّند؟ مگر معامله با خدا بهاین زودی هم میشود؟ که اصلا آیا گلپسرش روسفید بزم شهادت میشود یا عزم شجاعت؟!
همه از این کاکوی شیرازی نوشتند، اما من میخواهم از "خمینی" بنویسم. من میخواهم از "رند جماران" بنویسم. "شجاعت" و "جگری" که در این قاب میبینید، خمینی در انقلاب ۵۷ بر قلب مادران جامعه کاشت! مادرانی که سیاهی عفّت چادرشان از سرخی خون پسرهایشان مهمتر بوده و هست. که مهدی و آرمان و حسن و قاسم میدهند، ولی نخ معجر نمیدهند.
و ننگ بر کلمات "متوهم" و "توخالیِ" زن، زندگی، آزادی که میخواهند "مادر" را از جامعهی ما بگیرند. مادر، نماد وطن است. و من وطنم را همانقدر دوست دارم که مادرم را. مادری که لالایی شبانهاش انگار این بیت حافظِ شیرینسخن بوده است: شهر خالیست ز عشاق، بود کز طرفی / مردی از خویش برون آید و کاری بکند.
و چه خوب برون آمد. و چه خوب که این کاکوی شیرازی، ناگهان پرده برانداخت و مستانه بر پیکرِ نحسِ آن خبیث تاخت و زمینش زد. بر زمینش کوبید. طوری که صدای کوبیدنش میتواند موسیقیِ ساعتها خوابِ خوش همهی "ما" بشود.
من، عاشق حافظ بوده و هستم. من، شیراز را با حافظ میشناسم. اما بعد از دین این قاب، من، شیراز را با کاکوی خوشغیرت و مشتی شاهچراغ میشناسم.
امیرحسناوصالی
@paragraph_osali
#کلاس_عاشورا_شناسی
_ دورهی دوم
▪️ درصورت تمایل پیام بدید:
@a_h_osali
بسمهتعالی
کلاس عاشوراشناسی دورهی دوم امشب شروع میشود. دوستانی که علاقهمند به مباحث عاشورا هستند، از دست ندهند.
🛑 می ترسم یک وقت نباشم
🔸یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم. بعد از چند روز که به تهران
آمدم، نزدیک های سحر به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم،بچه ها همه خواب بودند، ولی آقا بیدار بود.چای و میوه و شیرینی آماده بود و منتظر بودند. بعد از احوال پرسی با تأثر به من گفتند: میترسم یک وقت نباشم، شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبال تان بیاید.
📌 بیشتر صبح ها چای درست می کردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم. (خاطره ای از زندگی روحانی شهید استاد شهید مطهری-راوی: همسر شهید)
📚 نگاهی به زندگی و مبارزات استاد مطهری،ص23.
@paragraph_osali
شادی برای بدن مفید است،
اما این رنج است
که موجب توسعه افکار می شود.
مارسل پروست
#پاراگراف
@paragraph_osali
🔻 البته در ادبیات دین میتوان رنج را به دو بخش مادی و معنوی تقسیم نمود.
رنج مادی در مواردی نهی گشته و مذموم است، اما این رنج معنوی است که میتواند توسعهی افکار و رشد صعودی را بههمراه داشته باشد.
حافظ شیرازی مدام در اشعارش از این رنج معنوی سخن میگوید و صدای نالهاش را بهمخاطب میرساند، البته باید دانست رنجِ حافظ رنجِ ناشی از عشق است و نرسیدن به معشوق. او معشوق را به تمامیت میخواهد نه صرفا یک کرشمه که تلافی صد جفا بکند.
حافظ در غزلی چنین مینویسد:
[بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکند]
و اگر دقّتِ در کلمهی "به" بکنید، متوجه میشوید که حافظ بویی "زِ" زلف یار برده، اما این تمامیتخواهی حافظ اورا وادار بهگفتن واژهی "به" میکند که هنوز در رنج نرسیدنِ مطلوب به معشوق میسوزد و امیدوار است که دلالت این دولتش صبا بکند.
امیرحسناوصالی
@paragraph_osali
مصاحبهای داشتم با روزنامهی جامجم درباب اربعین حسینی و ضعف نسبی دانشگاهها و حوزهها در نحوهی مواجههشان با این پدیدهی جهانی.
🔻 لینک یادداشت رو پیدا نکردم، علاقهمند بودید سرچ کنید و بخونید حتما.
@paragraph_osali
🔻آشی برات بپزم که یک وجب روغن روش باشه
آشپز ناصرالدین شاه قاجار، هر ساله آش نذری میپخت و خودش نیز در مراسم پخت آش شرکت میکرد تا ثواب ببرد. تمامی رجال مملکت هم برای پختن آش دور هم جمع میشدند و هر کدام به کاری مشغول بودند.
خلاصه هر کس برای جلب نظر شاه و تملق و تقرب بیشتر، کاری انجام میداد. شخص شاه هم در بالای ایوان مینشست و قلیان میکشید و به کارها نظارت میکرد.
آشپزباشی ناصرالدین شاه در پایان پخت آش، دستور میداد تا به در خانه هر یک از رجال مملکتی، کاسه آشی بفرستند و آنها باید کاسه آش را پر از اشرفی کنند به دربار شاه پس بفرستند. کسانی را که خیلی تحویل میگرفتند، بر روی آش آنها روغن بیشتری میریختند.
کاملاً واضح است، کسانی که کاسه کوچکی آش از دربار دریافت میکردند، ضرر کمتری متقبل میشدند و آن افرادی که یک قدح بزرگ آش با یک وجب روغن رویش دریافت میکردند، حسابی بدبخت میشدند. به همین دلیل، در طول سال اگر آشپزباشی قصر با یکی از اعیان یا ورزا یا دیگر رجال دعوا میکرد، به او میگفت: بسیار خب، حالیات میکنم که این دنیا دست کیست...آشی برایت بپزم که یک وجب روغن روی آن باشد🙂
#داستان
#ضرب_المثل
#آش
@paragraph_osali
امام مهربان
خیال میکنی اباصلتها عینِ نستعین نمازشان را از کجای گلو ادا کردهاند که اینگونه عاقبتبخیر شدند و در لحظات آخرِ امام، اورا در آغوش کشیدند؟ نه، بهادای عین و قاف و حاء نیست! آیینهی دلت که صاف باشد امام را در دلت میبینی و هر روز در آغوشش میکشی! مگر نشنیدهای که در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس، بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است؟ این را نشنیده بودی؟ تورا نمیدانم ولی من دلتنگ حج که میشوم، میروم و دلم را به تاروپود فرشهایِ قرمزِ حرم اماممهربان گره میزنم و جانِکویرم را با شطِّشرابِ سقاخانه شستوشو داده و بالای سر حضرت دو رکعت نماز آرامش میخوانم! نمازی که منرا تا آسمان هشتم میبرد و دیگر اهدنا نمیخواهد!
گدا دیگر چه میخواهد از سلطان؟ نماز را تمام کرده و خود را در میان صحنها گم میکنم. از انقلاب به آزادی و از آزادی به گوهرشاد میروم. ساعت که بهوقت عاشقی نزدیک میشود گوشِ جان را به سازوچنگِ نقارهخانه میسپارم تا چند صباحی وجودم از تصنیفِ سرّالله پر بشود! بهیاد اربعین در صف چایخانهی حضرت بهانتظار میایستم. بهمن از قهوههای ترک و نسکافهها حرفی نزنید، منی که مطمئنم چایی که در اینجا در استکان کمرباریک سر میکشم خود خدا دم گذاشته است! آری اینجا مشهد مقدس است. اینجا همهچیزش فرق میکند، حتی فرشهای قرمزش! من اصالتم را پای این فرشهای قرمز میدهم! اصالتی که از کودکی آنقدر روی آنها دویده و گم شدهام که تاروپود وجودم جزئی از تارهایشان شده است. اینجا کاه بیاوری کوه میکنند. رود بیاوری دریا میکنند. اینجا اگر گدا باشی شاهت میکنند. کلاغ هم که باشی در بین کبوترها برایت جا خالی میکنند. اینجا زهر را زهیر میکنند. اینجا گبر را بُرِیر میکنند. فقط اینجا عاقبتت را ختم بخیر میکنند.
مبادا کاسهی گداییات را پیش غریبهها دراز کنی، مبادا سفرهی دلت را بین نامحرمها باز کنی، اینجا خودت را که بشکنی همهچیز حل میشود. دل شکستهات اینجا گرانترین جنس روز است که عیارش را فقط امامِمهربان میداند.
تکّههای دلِ شکستهات را بریز روی فرشهای قرمز و ببین چگونه قالیچهی سلیمان میشوند و تورا تا عرش میبرند.
اینجا فرشهای قرمزش فرق میکند. اینجا کبوترهایش فرق میکند. اینجا ساقی و سقّاخانهاش فرق میکند. اینجا گدا همیشه طلبکار میشود! اینجا حتی خادمهایش نیز فرق میکند.
اصلا اینجا همهچیزش فرق میکند.
امیرحسناوصالی
#پاراگراف
@paragraph_osali
✔️ #شاه_بیت
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد،
زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه!
#مرگ_بر_اسرائیل
#پاراگراف
@paragraph_osali