eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خودم انجام می دهم. بهنــام به حیاط رفــت. با چند رديف آجر يك اجاق کوچك درســت کرد و تكه های چوب را وسط اجاق به آتش کشید و ديگ بزرگی پر از آب کرد و روی اجاق گذاشــت. آفتاب در حال طلوع بود که آب گرم شــد. مادر بهرام و شهرام و مهنوش را به حمام برد و به ســرعت آنها را شست و غسل داد. خودش هم با لباس غسل گرفت. بهنام با نگرانی گفت: مادر جان سرما می خوريد. ـ اشــكالی ندارد. اين طوری با لباس بهتره. می ترســم خدای نكرده بمباران شويم. نمی خواهم بدون لباس شهید بشوم. بهنام هم با لباس و به سرعت غسل شهادت گرفت. خودش را خشك کرد و دنبال ماشــین رفت. نزديك مسجد جامع يكی از آشناها را ديد که می خواست خانواده اش را با وانت ببرد. بهنام سوار وانت شد و جلوی خانه رسیدند. گلوله باران شروع شده بود. توپها و خمپاره ها بی وقفه بر خرمشهر می باريد. زمین از انفجار می لرزيــد. دود و آتش از خانه های اطراف شــعله می کشــید. بهنام به ســرعت مختصــر لوازمــی که مادرش جمع کرده بود را به پشــت وانت انتقال داد. مادر دلش نمی آمد خانه و بهنام را ترك کند. مهنوش از آغوش بهنام جدا نمی شــد. بهرام و شــهرام هم بهانه گرفته و دست بهنام را گرفته و گريه می کردند. بهنام مستأصل مانده بود چكار کند. مادر گفت: تو هم با ما بیا. ما را به جايی برسان و برگرد. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجروحيت مرتضي پارسائيان، علي مقدم ابراهيم ادامه داد: وقتي در صحرا، بچه ها را به اين طرف و آن طرف مي برديم و همه خسته شده بودند، سجده رفتم وتوسل پيدا كردم به امام زمان(عج) از خود حضرت خواستيم كه راه را به ما نشان دهد. وقتي سر از سجده برداشتم بچه ها آرامش عجيبي داشتند، اكثراً خوابيده بودند. نسيم خنكي هم مي وزيد. من در مسير آن نسيم حركت كردم. ☘☘☘☘☘ چيز زيادي نرفتم كه به خاكريز اطراف مقر توپخانه رســيدم. در پايان هم وقتي خبرنگار پرسيد: آيا پيامي براي مردم داريد؟ گفت: «ما شرمنده اين مردم هستيم كه از شام شب خود مي زنند و براي رزمندگان مي فرســتند. خود من بايد بدنم تكه تكه شود تا بتوانم نسبت به اين مردم اداي دِين كنم!» ابراهيم به خاطر شكستگي استخوان پا، قادر به حركت نبود. پس از مدتي بستري شدن در بيمارستان به خانه آمد و حدود شش ماه از جبهه ها دور بود. اما در اين مدت از فعاليت هاي اجتماعي و مذهبي در بين بچه هاي محل و مسجد غافل نبود. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠شهراگرجای‌ماندن‌بودکه هامی‌ماندند،نه‌آنکه‌روی‌ خاک‌های‌فکه‌معراج‌برای‌خودشان‌بسازند! 💠درس‌و‌دانشگاه‌اگرقراربود‌ رفاه‌و‌سعادت‌بدهدکه‌ های‌کت‌و‌شلواری‌،دانشگاه‌برکلی کالیفرنیارارهانمی‌کردندتالباس‌چریکی‌ بپوشندودرکوچه‌پس‌کوچہ‌های‌کردستان ردمنافقین‌بزنند! 💠کُرسی‌اگرارزش‌داشت هاآن‌رارهانمی‌کرند تابہ‌پروازدرآیند؛ 💠دنیااگرلیاقت‌ماندن‌داشت‌که مانمی‌رفت... دل‌به‌چه‌می‌بندیم؟ دنبال‌چه‌می‌دویم؟ نه‌که‌اینها‌بدباشد،نه‌!همه‌اش‌خوب! همه‌اش‌نوش‌جان‌آنها‌که‌طالبش‌هستند، اما.. امابایدپی‌عقیده‌دوید، بایدجنگید! بایدزنده‌ماند‌برای‌هدفی‌که‌فنا‌دراوراه‌ندارد پس تا شهیدانه زندگی نکنیم ، شهید نمی شویم ....😔🥀 @parastohae_ashegh313
🌷هر وقت می دید بچـــه‌ها مـشـغــول غیبت کسی هستند مــرتب می‌گـفـت: صلوات بفــرست! یا بـه هــر طریقی بحث را عوض می کرد... 💎 هیچ گاه از کسی بد نمی‌گفت، مگر به قصد اصلاح کردن... هیچ وقت لباس تـنگ یا آسـتین کـوتـاه نمی پـوشــید... 🌻بارهــا خــودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که عـلـت را سؤال می کردیم می گفت:«برای نفس آدم این کارها لازمه». شهید ابراهیم هادی ═✧❁🌸❁✧═ @parastohae_ashegh313 ═✧❁🌸❁✧═
سردار شهید مرتضی جاویدی (متولد-۱۳۳۷ درفسااستان فارس) از فرماندهان مجاهد و فعال دوران جنگ تحمیلی بود که در۷ بهمن سال ۱۳۶۵، در شلمچه در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. مرتضی جاویدی شهیدی است که امام خمینی به خاطر رشادتهایش بر پیشانی او بوسه زد. فرازی از وصیتنامه: .. نمی دانم چه کرده ام که شهید نمی شوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را ، وقتی با هم صحبت می کردیم ، می گفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعا نمی شود زندگی کرد و به صورت خانواده های شهدا نگاه کرد... و این جاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند .. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | | دلتنگی، درد بی درمان پر طرفدار . . .🥀 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♥️خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏🤲🏻 | 🌹 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🥀 🍃 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدابراهیم‌هادی : به‌فکر"مثل‌شهدا‌مُردن"‌نباش! به‌‌فکر"مثل‌شهدازندگی‌کردن"​باش ... ✨️/❤️ ✋🏻✨ 🌹شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 🍃♥️ ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️ 🌷شهیــــــــــــــــــــدانہ🕊 @parastohae_ashegh313
📚 🍁 با  میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود.رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم. مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟گفت: نمی توانم می ترسم بروم زیر دین مردم. 🌱 اگر پولی هم از راه جبهه  به دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد. مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم. روزهای آخر می‌گفت از مادرم شنیده ام که به زودی شهید می شوم ترک موتور سید حمید بود که آسمانی شدند. "" 📙. اثر گروه @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر در همــان مكان کوچك و تنگ روی يك چراغ والور در حال تهیه و پخت غذا بود. به بهنام و بچه ها نگاه می کرد که صدای خنده شان سنگر کوچك را پر کرده بود. بهنام مهنوش را غلغلك می داد. مهنوش از خنده ريســه رفته بود. بهنام به مادر نگاه کرد و گفت: خدا را شــكر روز به روز دارد بزرگتر و خوشگل تر می شود. ـ باور می کنی چند روزه اين طوری شــاد و خوشــحال نديدمشــان؟ تو که می آيی شادی و خنده به اين خانه مهمان می شود. ـ مادر جان، من به خاطر بهرام و شهرام و مهنوش و بچه های ديگر با دشمن مبارزه می کنم. دشمن می خواهد خانه و سرزمین مان را اشغال کند. چكار کنم، دست روی دست بگذاريم دشمن هر غلطی دلش می خواهد بكند؟ مادر لبخندزنان اشــكهايش را پاك کرد و گفــت: خون بختیاری در رگهای توست. تو نوه مهديقلی هستی. بايدم شجاع و دلاور باشی. ـ پدربزرگ کجاست؟ کی از اينجا می رويد؟ مادر با ناراحتی گفت: کجا برويم؟ اينجا خانه ماست. بهنــام به بهرام و شــهرام گفت که با هم بازی کننــد. مهنوش را در آغوش گرفت. مهنوش ســرش را روی شانه بهنام گذاشــت. بهنام در حال تكان دادن مهنوش گفت: اوضاع خیلی ناجوره. ســربازان عراقی خانه به خانه جلو می آيند. ديگــر ماندن در اينجا خطرناکه. برادر جهان آرا دســتور داده زنها و بچه ها فعلا ً از خرمشــهر بروند تا وقتی اوضاع آرام شد دوباره برگردند. اين نامه را هم برای شما داده. بهنــام برگــه تا شــده ای از جیب پیراهــن درآورده و به مــادر داد. مادر نام جهان آرا را خواند. جهان آرا نوشــته بود که کمی لباس و لوازم لازم را برداشــته و از شــهر خارج شــوند. « مادر جان، بهنام يك جوان دلاور و شجاع است. بايد به همچین فرزندی افتخار کنید. من از همه خواسته ام غسل شهادت بكنند. از شما هم می خواهم، بخصوص بهنام بايد غسل شهادت بكند. چون هر لحظه در حال مبارزه با دشمن بعثی است.» 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
( غلامحسین افشردی ) متولد تهران : ۱۳۳۴/۱۲/۲۵ محل شهادت فکه: ۱۳۶۱/۱۱/۹ محل دفن:گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها) تهران – قطعه ۲۴ 🟢 فردي با تقوا ، هوشمند ، مبتكر و در عين حال متواضع و فروتن بود. در شرايط سخت ، صبر و بردباري را از دست نمي داد. شجاعت و شهامت وي زبانزد بود. 🟢 او فردي خود ساخته و وارسته بود . نسبت به حفظ بيت المال ، حساسيت خاصي داشت . سردار ( عزيز جعفري ) مي گويد : ( پس از عمليات امام مهدي (عج) ، حسن را ديدم كه سطل دستش بود و فشنگهاي روي زمين را جمع مي كرد .) در تمام كارها فقط رضاي خدا را در نظر داشت و همهء تلاشش براي بود. 🟢 در جبهه بنام ( ) معروف بود . آنان را خيلي دوست داشت . در وراي شخصيت نظامي ، روحي لطيف داشت كه سرشار از مهر و عطوفت و از خود گذشتگي بود .برخي تعجب مي كردند كه با اين رقت قلب ، چگونه مي جنگد . اينها همه نشانگر روح بزرگ او بود كه همه صفات نيك را يكجا داشت. ‍‎@parastohae_ashegh313
⚠️ بترسید از آنان که دعای بعدِ نمازشان است... اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک✨🤲🏻 @parastohae_ashegh313
مداحي اميرمنجر، جواد شيرازي ابراهيم در دوران دبيرستان به همراه دوستانش هيئت جوانان وحدت اسامي را برپا کرد. او منشاء خير براي بسياري از دوستان شد. بارها به دوستانش توصيه مي كرد كه براي حفظ روحيه ديني و مذهبي از تشكيل هيئت در محله ها غافل نشويد. آن هم هيئتي كه سخنراني محور اصلي آن باشد. يكي از دوستانش نقل مي كرد كه: سال ها پس از شهادت ابراهيم در يكي از مساجد تهران مشغول فعاليت فرهنگي بودم. ❄️❄️❄️❄️❄️ روزي در اين فكر بودم كه با چه وسيله اي ارتباط بچه ها را با مسجد و فعاليت هاي فرهنگي حفظ كنيم؟ همان شب ابراهيم را در خواب ديدم. تمامي بچه هاي مسجد را جمع كرده و مي گفت: از طريق تشكيل هيئت هفتگی، بچه ها را حفظ كنيد! بعد در مورد نحوه كار توضيح داد و... مــا هم ايــن كار را انجام داديم. ابتــدا فكر نمي كرديم موفق شــويم. ولي باگذشت سال ها، هنوز ازطريق هيئت هفتگي با بچه ها ارتباط داريم. @parastohae_ashegh313