eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ پاسداران آگاهانه انتخاب می کنند شجاعانه می جنگند، غریبانه زندگی میکنند ومظلومانه میشوند وبی شرمانه موردتوهین قرار میگیرند ره 🌹پاس میداریم مقام شهدای مظلوم سپاه پاسداران را ♥️ مْ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهروز مرادي گفت: «باشد. ما براي اداي دين اينجايیم.» «مــن داوطلب مي خواهم. نمي خواهم کســي بــه زور بیايد. وقتي شــما را شناختم، فهمیدم که خالص و مرديد.» «باشد سرگرد.» بهنام از جا بلند شد. «من مي آيم.» بهروز مرادي گفت: «نه، لازم نیست. کار خطرناکي در پیش است.» «من مي آيم، چه بخواهید و چه نخواهید!» بهروز در برابر ســماجت بهنام حرفي نزد. بعضي از بچه ها از شدت خستگي حتي نمي توانستند پلك شان را باز کنند. پنج نفر آماده ي عملیات شبانه شدند. حمــود و ســامي و جلیل و عندلیب و ســامعي به همراه بهــروز بیرون رفتند. مرتضي قرباني منتظرشان بود. مرتضي با لهجه ي اصفهاني اش گفت:«امشب با من بیايید تا به عراقي ها نشان بدهیم کي اهل جنگه.» مرتضــي رو به جلیل ـ کــه بچه ها عمو جلیل صدايش مي کردند و ســیاه و قوي هیكل بود ـ گفت: «عمو جلیل، چرا لباس روشــن پوشــیدي؟ اين طــوري عراقي ها متوجه ات مي شوند.» عمو جلیل فكري کرد و بعد پیراهن ســفیدش را کند و داخل حیاط مسجد انداخت. بهنام خنده اش گرفت. حالا اگر عمو جلیل چشم و دهانش را مي بست، با سیاهي شب يكي مي شد!» «چرا اينطوري کردي عمو جلیل؟» «خب، گفتي اســتتار کنم. من که ســیاه خدايي هستم. حالا هم رنگ شب شده ام!» بچه ها خنديدند و آماده ي رفتن شــدند. آنها تا مي توانستند با خود نارنجك و موشــك آرپي جي و گلوله برداشــتند. بهنام با آن که در خرمشهر بزرگ شده بود، اما مي ديد که مرتضي از همه به کوچه ـ پس کوچه هاي خرمشــهر آشناتر است. به نزديكي مدرسه رسیدند. مرتضي آنها را جمع کرد و با صداي خفه گفت: «بهروز! تو و دو نفر ديگر برويد تو آن کوچه. داخل هر خانه اي که توانستید، يك نارنجك بیندازيد! بهروز مرادي گفت: «نارنجك کم است. اگر قرار باشد تو هر خانه نارنجك بیندازيم، به خانه هاي آخر نمي رسد.» «پس ســنگ بیندازيد، سر و صدا کنید و با لگد به در خانه ها بزنید و پنهان شويد. اگر عراقي بیرون آمد، مهلت ندهید.» 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
خبر دهید به عالم که عید، عید خداست ادب کنید کـه میلاد سیـدالشهداست ❤️ ✨میلاد امام حسین(ع) مبارک باد✨ 😍 🌸|@parastohae_ashegh313|🌸
رضاي خدا عباس هادي نزديک صبح جمعه بود. ابراهيم با لباس هاي خون آلود به خانه آمد! خيلي آهســته لباس هايش را عوض کرد. بعد از خواندن نماز، به من گفت: عباس، من مي رم طبقه بالا بخوابم. نزديک ظهر بود که صدای درب خانه آمد. كسي بدون وقفه به در مي كوبيد! مادر ما رفت و در را باز كرد. زن همسايه بود. 🌻🌻🌻 بعد از سلام با عصبانيت گفت: اين ابراهيم شما مگه همسن پســر منه!؟ ديشب پسرم رو با موتور برده بيرون، بعد هم تصادف کردند و پاش رو شکسته! بعد ادامه داد: ببين خانم، من پســرم رو بردم بهترين دبيرســتان. نمي خوام با آدم هائي مثل پسر شما رفت و آمد کنه! مادر ما از همه جا بي خبر بود. خيلي ناراحت شد. معذرت خواهي کرد و باتعجب گفت:من نميدانم شماچي مي گي!ولي چشم،به ابراهيم مي گم،شماببخشيدو ... من داشتم حرف هاي او را گوش مي کردم. دويدم طبقه بالا! @parastohae_ashegh313
1_873436817.mp3
3.16M
🕊 ؟! آی شهــــــــدا سبک زندگی شهدایی رو بهمون یاد بدین😭 ــــــــــــــــــــــــــــــــ ♡✓هندزفری دم دستت داری؟! با حال خوب گوش بده... @parastohae_ashegh313♡✓
🌷شهید شدن دل می خواهد! دلی که آنقدر قوی باشد و بتواند بریده شود از همه تعلقات دلی که آرام، زیر پایت به وقت بریدن و رفتن... و "دلدار بی دل" بودند 🌸 در آخرین وداع، همسرش در بیمارستان بود و فرزندش، زودتر از 9 ماه، یعنی هفت ماهه به دنیا آمده بود. 🌸 هر چه به سیدمهدی گفتم: یک سَری به بیمارستان بزن و همسر و فرزندت را ببین، تا همسرت روحیه بگیرد ولی قبول نکرد و خیلی خونسرد و آرام بود؛ 🌷 چون می دانست که اگر آنها را ببیند، به آنها دل می بندد. نمی خواست با دیدن همسر و فرزندش سیم شهادتش قطع شود. 🌹 «سرانجام سیدمهدی در تاریخ 1362/12/5 در عملیات والفجر 6، در منطقه چیلات به شهادت رسید و بعد از 10 سال چشم انتظاری، چند تکه استخوان از سید مهدی به خانه بازگشت.» 🏷 راوی: فرهاد کشمیری (داماد شهید) @parastohae_ashegh313
شهید مهدے باڪرے: 🕊🌱 . وقتے بهم گفت ازت راضے نیستم، انگار دنیا روے سرم خراب شده بود! پرسیدم:واسه چی؟! گفت:چرا مواظب بیت‌المال نیستے؟! میدونے اینارو ڪے فرستاده؟! میدونے اینا بیت‌المال مسلموناست؟! همش امانته!! . گفتم:حاجے میگے چے شده یا نه؟! دستش را باز ڪرد چهار تا حبّه قند خاڪے توے دستش بود، دم در چادر تدارڪات پیدا ڪرده بود! ♥️ 🆔@parastohae_ashegh313
«» براساس اعتقاد راسخ خود جهاد می‌کرد و هیچ مانعی مقابل خود نمی‌دید. موانع را با تلاش صادقانه برمی‌داشت. 🔷 او مدیری جهادی و فرماندهی کارآمد بود که پایه رفتاری‌اش را برمبنای ارزش‌های انقلابی بنا نهاد. 📘 «» گوشه‌ای از تلاش های این مبارز راه حق را بیان می‌کند. شنیدنش را به شما پیشنهاد می کنیم. @parastohae_ashegh313
🌹حاج حسن به من میگفت: "فلانی؛اگه جایگاهت رو تو جمهوری اسلامی فهمیدی و دونستی کجا باید کار‌کنی دو ساعت کمتر بخواب برای امام زمانت بیشتر کارکن." گفتم حاج حسن چرا انقد کم میخوابی؟مریض میشی یه وقت. می گفت "فلانی انقدر وقت داریم بعد مرگ بخوابیم که نگو ..." @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارتنامه‌شهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
"🎧 ✧بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم✧ ✿ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✿ 🎙 🌹هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات.. @parastohae_ashegh313
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 🌸 مجلس اهل بیت! @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمي دانم چه شده که در اين کشورانقلابي، يك ارگان نظامي ـ يعني ســپاه ـ از داشــتن ســلاح و مهمات محروم اســت. من مي دانم به شــما دستور داده اند که به ما ســلاح و مهمات ندهید و کمك مان نكنید. من مي دانم شــما داريد با کمك به ما تمرد مي کنید، ما همه سپاسگزار شمايیم.» بهنام صداي گريه سرگرد اقَارب پرست را شنید: «امروز صبح قصد ترك شــهر را داشــتیم. خدا شــاهد است وقتي آن طرف پلُ رســیديم، انگار تكه اي از وجودم در خرمشــهر جامانده بود. من و ســرگرد شريف نسب، پیه تنبیه و خلع درجه و دادگاه نظامي را به تن مالیده ايم. آمده ايم بگويیم که تا آخر با شــما هســتیم، تا پاي جان. اگر خون و جان ما قابل دفاع از ايران را داشــته باشــد، دريغ نمي کنیم. نمي خواهیم فرداي روزگار در دادگاه تاريخ، اســم مان به بدنامي و خفت ثبت شود. مي مانیم مگر آنكه جنازه مان را از اينجا ببرند. بهنام بي صدا بیرون دويد. *** بهنام، خســته از يك روز نبرد و جنگ کوچه به کوچه و خیابان به خیابان، در گوشــه ي شبستان مسجد خوابیده بود که با شنیدن صدايي هوشیار شد. در چند روزي که از شروع جنگ مي گذشت، خواب درست و حسابي نداشت. حتي در خواب هم هوشیار بود و گوش هايش به صدا حساس شده بود. از خســتگي نمي توانســت چشمانش را باز کند. گوشــش را تیز کرد. صداي سرگرد شريف نسب را شنید که با بهروز مرادي صحبت مي کرد. «امشب بايد يك ضرب شست جانانه به دشمن نشان بدهید. مرتضي قرباني را که ديگر حتما ًمي شناسید؟»«ها، مي شناسیم. همان پاسدار اصفهاني.» «احســنت، او شــمّ نظامي خوبي دارد. با اينكه مدت کوتاهي اســت که به خرمشهر آمده اما به سوراخ سنبه هاي اينجا آشنا و وارد شده. قرباني مي خواهد به يكي از کوچه ها که مقر اصلي عراقي ها اســت برود و يك يورش شبانه انجام بدهد. با چند نفر از بچه ها همراهش برويد.» «امــا جناب ســرگرد، بچه ها خســته اند. من دلــم نمي آيد بیدارشــان کنم. بعضي شان چند شبانه روز است که استراحت نكرده اند. «به هرحال، نیرو کم است. من به شما اطمینان دارم.» 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
✺روز بهت تبریک گفتیم ✺روز بهت تبریک گفتیم ✺ روز بهت تبریک گفتیم ✺ روز بهت تبریک میگیم ♡حاجی جان 🎖توی دنیا چه مدالی باقی مونده بود که به دستش نیاوردی؟ ✰ای فخر ✰ای فخر ها ✰ای فخر ها ✰ای فخر بچه ... علیه‌السلام @parastohae_ashegh313
: 🔰 ما این لباس را کردیم به تنمان که پاسدار باشیم، یعنی چی؟ یعنی هم این دنیا را دارد هم اخرت را. ⚠️ کسی را الکی بهش آخرت نمی دهند این دنیا را بدانید اگه آدم کاذبی جایش برود بالا گیر می کند. این دنیا هم وصل است به آخرت نمی تواند یکی با ناصداقتی تا آخرش برود،نمی شود؛می خورد زمین. @parastohae_ashegh313
💫 عجول بود در خواندن نماز اولِ وقت و چون تشنه‌ای که روزها آب نخورده، در طلب رسیدن وقت نماز بود @parastohae_ashegh313
« » روایتگر بخش‌هایی از زندگی » است. 🔷 روحانی دلیر و نترس، مدیری توانا، فرماندهی تیزهوش و بسیار مهربان در جبهه‌های حق علیه باطل. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم. @parastohae_ashegh313