eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹پای راستش قبل از این در جبهه گیلانغرب از قسمت بالای زانو قطع شده بود ، بطوری که حتی امکان استفاده از پای مصنوعی هم نداشت، ولی دوباره به جبهه برگشت و هم پای رزمندگان در عملیات ها شرکت می‌‌‌‌کرد!! 🌹نیز در صحنه ای که نارنجک ضامن خارج شده می توانست جان عده ای از رزمنده ها را به خطر اندازد، با ایثار و فداکاری خود، نارنجک در حال انفجار را قاپید تا آسیبی به دیگران نرسد. نارنجک در دستانش منفجر شد و بر اثر همین، دست راست او از مچ قطع شد و در دست چپ هم فقط دو انگشت پیروزی برایش باقی ماند. @parastohae_ashegh313
؛ ✨بسیاری شهید را در با گونه های خیس دیده بودند. ≈یکی از همرزمان شهید می گوید: 🍀 همیشه اصرار بر نماز اول وقت داشت و همیشه از آنجایی که خودش عامل به نماز اول وقت بود دیگران از نزدیکان تا آشنایان و دوستان را به سفارش می کرد. @parastohae_ashegh313
📘 «» بقدر قطره‌ای، روایتگر رشادت ها، فضیلت‌ها و حماسه آفرینی های سردار مظلوم جبهه ها، است تا شاید گذرزمان پرده غفلت را ازدیدگان ما بزداید و نسل جوان، قهرمانان بی نظیر هشت سال دفاع مقدس را بشناسند. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد می کنیم. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 بســـم الـلـه الـــــرحمـن الـــرحیــم🩸 🕊زیارتنـامـه ی 🕊 🌹🌱اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَولِیـاءَ اللـهِ وَ اَحِبّـائَـهُ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَصفِیَـآءَ الـلهِ وَ اَوِدّآئَـهُ🌷 اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یا اَنصَـارَ دیـنِ اللهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ رَسُـولِ الـلهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَمـیرِالمُـومِنـینَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ فاطِـمَةَ سَیِّـدَةِ نِسـآءِ العـالَمیـنَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی مُحَمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـیٍّ الـوَلِیِّ النّـاصِـحِ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی عَبـدِ اللـهِ🌷 بِـاَبـی اَنـتُم وَ اُمّـی طِبـتُم🌷وَ طابَـتِ الـاَرضُ الَّتـی فیها دُفِنـتُم ، وَفُـزتُـم فَـوزًا عَظـیمًا🌷فَیا لَیـتَنی کُنـتُ مَعَکُـم فَـاَفُـوزَ مَعَـکُم🌹🌱 🩸ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸 🌷@parastohae_ashegh313🌷
🚩 جنازه‌ی سه روز گم شد. چندتا از رفقا و هم‌رزمای نزدیکش در به در دنبال پیکر حاجی بودن. از این سردخونه به اون سردخونه، از این معراج به اون معراج، دستِ آخر رو بین شهدای پیدا کردن. از روی بادگیر و زیرپوش و چراغ‌قوه‌ی تو جیبش. ولی من میخوام بگم، چه سرّی بود که توی عاشورایی بجنگی، همه‌ی نیروهاتو فدا کنی و فقط خودت باشی و خودت، مثل اربابت امام حسین علیه‌السلام هم به برسی و توی لشکر عاشورا پیدات کنن!!؟؟؟ بعد اونوقت چشاتم اختصاصی خدا واسه خودش بخواد، چون اون چشما نامحرم ندید و فقط خدا رو دید...!!؟؟؟ .... 🌷@parastohae_ashegh313🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فصل۲۶ بهنام چشم باز کرد. متوجه شد که در بیمارستان است. نشست روي تخت. ســرش گیج مي رفت. زخم پايش را پانســمان کرده بودنــد. لنگ لنگان از اتاق بیــرون آمد. تعــداد مجروحین آن قدر زياد بود که پرســتارها و دکترها فرصت براي اســتراحت نداشــتند. بیمارستان آبادان مثل خرمشــهر زير باران خمپاره و توپ قرار داشــت. لنگ لنگان به حیاط رســید. ديد که خانواده هاي زيادي در حیاط بیمارستان اتراق کرده اند. آنجا را بهترين مكان براي گذران زندگي يافته بودند. يك پیرزن متوجه بهنام شد. با دلسوزي جلو آمد. «چي شده خاله؟ مجروح شدي، بمیرم الهي!»بهنام خجالت کشــید. دوست نداشــت مثل بچه ي کوچك با او رفتار کنند. پیرزن دست بهنام را کشید. «بیا اينجا برايت چايي بريزم. گشنه ات که نیست؟» بهنام دلش نیامد دل پیرزن را برنجاند. همراه پیرزن تا کنار يك نخل رفت. بــه نخل تكیه داد و نشســت. پیرزن براي بهنام چايــي ريخت. يك زن با چند پســربچه در حال عبور بودند. پیرزن صدايشــان کرد. بهنام ديد که بچه ها انگار لال هســتند. آرام و مطیع کنار پیرزن نشســتند. مادر بچه ها تكیده بود. بچه ها هم لاغر و استخواني بودند. پیرزن گفت: «ننه، چرا اين جور شديد؟ چرا بچه ها مثل دنبه آب شده اند؟» بهنام ســرش پايین بود. چايي را مزه مزه مي نوشــید و گوشش به حرف هاي آنها بود. «آخه چرا چشمات گود افتاده. چرا بچه ها اين همه دست و پاشون کبره بسته. تو را به خدا حال و روزشان را ببین!؟ انگار صد سال گرسنگي کشیده اند.» زن تــكان تكان مي خــورد و کلمات را جويــده و بي تكلــف از دهان بیرون مي ريخت. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313