eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💍 😍 😅|• شب عقد کلی سنت‌شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. 😇|• مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ البته نه برای ریخت و پاش! برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده ازدواج کرد و خوشبخت بود. 🥰|• عروسی‌مان هم از این ساده‌تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ بخت. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس ❤️ @parastohae_ashegh313
8.mp3
9.64M
🎧 📗 راز_درخت_کاج "خاطرات مادر شهیده زینب کمایی" قسمت 8⃣ @parastohae_ashegh313
✍🏻 🥇رتبه ۱ دانشگاه شریف 🔸خدا را شاهد می‌گیرم هنگامى که در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در سر پل ذهاب بواسطه اصابت گلوله تانک زخمى شده بودم، خون زیادى از بدنم رفته بود؛ 🔸 وقتى به کمک الهى نجات پیدا کردم، در بیمارستان زجر زیادى مى بردم؛ آنگونه که شاید قابل تصور نباشد بطوریکه در یک شب ده عدد والیوم ۱۰ به من تزریق شد تا کمى آرام گرفتم 🔸 اما هنگامى که درد مى کشیدم در عین زجر بدنى، از لحاظ معنوى و روحى لذت مى بردم. حس مى کردم که بار دوشم سبک مى شود و هنگامى که شخص پرستار مراقب من، به مسخره مى گفت چرا این کارها را کردى و خودت را به این روز انداختى، به خمینى بگو تا بیاید درستت کند، به او گفتم خدا خودش درست مى کنه و همینطور هم شد! 🔸 والله قسم! وقتى کمى از فشار کارم کم مى شود در خود احساس ضعف و کوچکى مى کنم. آخر میدانید امروز در شرایطى هستیم که لحظه‌اى غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است.. 🥇رتبه یک کنکور سال ۱۳۵۶ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋🏻 با سلام بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُم ❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن 💚وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْن 💛وَعَـلـى اَوْلادِ الْحُسَيْن 💙وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن ♥️ @parastohae_ashegh313
🕊 دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند 🌹 و اگر بال خونیـن داشته باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد ❤️ دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به "" مے رویم... بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم. شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷@parastohae_ashegh313🌷
این روزها به مناسبت ۱۱ اردیبهشت روزجهانی کارگر بهانه ایست تایاد کنیم ازدوتن شهیدان گارگر کسانیکه کار وکسب رارها کردند تاازادگی، مردانگی وغیرت ازسرزمینمان گرفته نشود شهیددفاع مقدس عبدالحسین وشهیدمدافع حرم سیدرضا یاد همه شهیدان گرامی وراهشان پر رهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌷@parastohae_ashegh313🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غیـر قـابل بخشش آرمان از کردن و گفتن بسیار متنفر بود. اگر جایی، غیبت می‌کردند اول از عواقب آن مفصل توضیح می‌داد... او اشاره می‌کرد که غیبت چقدر گناه بزرگی نزد خدا محسوب و به چه اندازه غیر قابل بخشش است! او می‌گفت: 📛 هر چیزی که برای خودت نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند.‌.. اگر ادامه می‌دادند، آرمان آن جمع را ترک می‌کرد.به روایت مـادر شهیــد شادی روح شهدا ━━━━━━━━🌺 🍃━━      @parastohae_ashegh313 ━━🌺 🍃━━━━━━━━━
. چَمُّ و خَمِ کار هنوز دســتم نبود اما مســلحین خیلی زود منــو شناســایی کــرده بــودن. یادمــه کــه جمعه بود. اومدم خونــه. همین که چراغ رو روشن کردم، شیشۀ دو جداره خرد و ریز ریز شد. تک تیرانداز از آپارتمان روبه رو، زد وســط پنجره، گلوله از بالای ســرم رد شــد و توی دیوار نشســت. بچه های ســپاه قدس که از ماجرا خبر دار شدند ازم خواستن که برم یه خونۀ دیگه.» پرسیدم: «رفتی؟» گفت: «آره ولی خونه های دیگه، امن تر از اونجا نبود.» فکــر کــردم کــه حســین بــا چــه هدفــی این قــدر صریــح از زندگــی پرمخاطره در دمشق برای ما حرف می زند؟ او که همیشه عادت داشت بحرانی ترین شرایط را عادی نشان بدهد، حتماً می خواست دل ما را قرص کند که اتفاقی برایش نمی افتد و ضریب هوشیاری ما را بالا ببرد. بعد از رفتن حسین، امین به من و دخترانم گفت: «باید برای سلامتی حاج آقا صدقه کنار بذاریم و براشون دعا کنیم.» با شناختی که طی این چند سال زندگی مشترکِ او با دخترم داشتم، فهمیدم که این درخواستش بی دلیل نبوده است، پرسیدم: «امین آقا! برای حسین اتفاقی افتاده بود؟» هراسان گفت: «نه، چه اتفاقی؟ اصلاً چرا باید اتفاقی افتاده باشه؟!» زهرا که شوهرش را بهتر از ما می شناخت ادامه داد: «بگو، حتماً اتفاقی افتاده که تو این جوری نگرانی.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
امین که می دید ما از مســئله بو برده ایم و راهی جز گفتن دلیل حرفش ندارد، گفــت: «حــدود پنــج روز پیــش کــه شــما هنــوز بیــروت بودیــد، ســه روز کامــل هیچ خبری از حاج آقا نبود، یعنی هیچ کس خبر نداشت که حاج آقا کجاست و چکار می کنه، حتی بعضی احتمال می دادن که مســلحین دزدیدنشــون. بعد از ســه روز ابوحاتم رو دیدم که مثل ســایه همیشــه با حاج آقا بود، برام تعریف کرد که ایشــون برای شناسایی و کسب اطلاعات به کِفِریا رفته بودن. کِفِریا یکی از شهرک های بین حَلب و اِدلِبه که توی محاصرۀ کامل تکفیری هاست. حاجی هم دقیقاً وقتی رفته بودن اونجا که تکفیری ها ســرهای عده ای رو بریده بودن و دم ورودی شــهر آویزون کرده بودن. ابوحاتم می گفت حاج آقا طی این سه روز به صورت ناشناس رفته بودن بین تکفیری ها و اطلاعاتشــون رو جمع آوری کرده بودن، البته ابوحاتم چیزی بیشتر از این به من هم نگفتن، اما همین تک وتنها راه افتادن و رفتن بین یه عده آدم گرگ صفت که بویی از انسانیت نبردن و به صغیر وکبیر رحم نمی کنن، خودش اون قدر نگران کننده هست که باعث بشه از شما بخوام که براشون صدقه کنار بذارید و دعاشون کنید!» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
🍃 دو خواهر داشت که در زمان طاغوت به مدرسه می‌رفتند..،آن زمان قانون شده بود که دخترها در مدرسه باید بی حجاب باشند اما حسین نمی‌توانست این موضوع را قبول کند.. در مدرسه سه بار روسری از سرِ خواهران حسین کشیدند. وقتی حسین فهمید با خواهرانش تا دم در مدرسه همراه شد. خواهرانش وارد مدرسه شدند و مدیر به سمت آنها آمد تا روسری از سرشان بکشد !! 🔸که حسین بدو بدو جلو آمد و گفت اگر دست به حجاب خواهران من بزنی با من طرف هستی.!! 👌🏻 او من را برای حفظ حجابم تشویق می‌کرد؛ می‌گفت بدون حجاب نباید به مدرسه بروی! من نمی‌توانم این را قبول کنم که تو بی‌حجاب باشی...🫠 🌹این حرکت را آنقدر انجام دادیم که مدیرِ مدرسه خسته شد و من دیگر با حجاب در مدرسه و کلاس حاضر می‌شدم @parastohae_ashegh313
بہ‌قوݪ‌شہید‌حججۍ: خدایا! مرگۍبہمون‌‌بده.. ڪہ‌همہ‌حسرتشوبخورن!💔 -قشنگ‌نیست‌خدایی؟!(: @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا