eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
سوار تویوتا شدیم و به جاده زدیم . دو طرف جاده پر از برف بود و مشخص بود بیرون از ماشین عجیب سرد است . چند متری که رفتیم زن و مردی کُرد با یک بچه را دیدیم . علی روی ترمز زد و از آن ها پرسید کجا می روند . وقتی فهمید هم مسیریم از مرد کرد پرسید رانندگی بلد است یا نه ؟ با تعجب نگاهش کردم . جوری سوال می کرد که انگار چند ماشین کنارش بی استفاده مانده و او معطل راننده است . وقتی مرد جواب مثبت داد علی به سمتم برگشت . _ سعید پیاده شو بریم عقب . می دانستم نمی توانم حرف روی حرفش بیاورم . این فرمانده ی به قول فرمانده ی قرارگاه نجف ، اعجوبه ی ریش خرمایی ، آن قدر عزیز بود که اگر چیزی می خواست نه نمی آوردم . پشت تویوتا نشستیم و آن خانواده جلو نشستند . باد و سوز ، صورتمان را سرخ کرده بود و از سرما می لرزیدیم و هر دو مچاله شده بودیم . لجم گرفت و با اخم نگاهش کردم . _ آخه این آدم رو می شناسی که اینجور بهش اعتماد کردی ؟ همان طور که می لرزید و دندان هایش از سرما به هم می خورد لبخند زد . _ آره می شناسمش؛ اینا دو ، سه تا از اون کوخ نشینایی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس.... سرم را زیر انداختم و چشمانم را بستم . از علی ها مگر غیر از این بر می آمد که در جنگ ها به خونشان تشنه باشند و در غیر جنگ برای مردم از خود بگذرند ؟ علی ها کنار مردم یا پای تنور می نشستند و با بچه های یتیم بازی می کردند یا پشت تویوتا از سرما می لرزیدند . فقط این علی نباید چیت سازیان می بود ، او باید سازنده ی گران قیمت ترین ها می بود حتی در فامیلش . 📚موضوع مرتبط‌: 📅مناسبت مرتبط : تاریخ شهادت : ۹/۴ ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
نگاهی به سفره ای که روی گونی های کف مقر فرماندهی پهن شده بود ، انداخت . سرش را به طرف من که سفره را انداخته بودم چرخاند و لبخند زد .😊 _ دلاور چرا این همه و چند نوع غذا ؟🍗 نگاهی به سفره کردم . کره ، مربا و پنیر . چیز خاصی نبود آن هم با آن حجم انرژی ای که خلبان ها سرِ هر پرواز و عملیات هدر می دادند . هر جای دنیا بود برای خلبان هایشان با نصف کار و درگیری آن ها ، برّه زمین می زدند .🍖 _ شما در یك منطقه‌ی جنگی در مهمان‌سرا كار می‌كنید. پس باید بدونید مملكت ما در حال جنگ و تحریم اقتصادی به سر می‌بره. 💵 بلند شد و دستش را بر شانه ام زد . _ شما نباید كره، مربا و پنیر رو با هم به ما بدید . درسته كه ما باید با توپ و تانك‌های دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمی‌شه ما این جوری غذا بخوریم. خم شد و کره و مربا را برداشت و به دستم داد . _ شما باید یك روز به ما كره، روز دیگه پنیر و روز سوم به ما مربا بدید. در سه روز باید از این‌ها استفاده كنیم وگرنه این اسرافه .😔 جواب نظریه ام که باید خلبان ها خوب غذا بخورند را گرفته بودم اما هنوز مبهوت نگاهش می کردم اما با جمله ای که گفت تکان خوردم . _ من از شما خواهش می‌كنم كه این كار رو نكنید. 🥀 سخت نگاه از او گرفتم و با چشمانی که آماده ی بارش بود از مظلومیت و بزرگی رزمنده هایمان چشم گفتم . بیخود نبود که او به ظاهر یک خلبان بود اما کشوری بود در کشور شیران .🇮🇷 📚موضوع مرتبط: 🗓مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع جانسوز سردار سلیمانی با پیکرشهید کاظمی 📚موضوع مرتبط: #شهید_سردار_احمد_کاظمی #شهید_دفاع_مقدس 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت #10_19 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارادت شهیدمحمداسلامی نسب به حضرت صدیقه طاهره(س) تاریخ تولد •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
نام و نام خانوادگی : شهيد دكتر محمدعلي رهنمون تاریخ تولد :1334/5/7 محل تولد :یزد تاریخ شهادت :1362/12/6 نحوه شهادت : در یکی از عملیات ها بیمارستان صحرایی خاتم‌الانبیاء و در حال اقامه‌ی نماز صبح و به دنبال بمباران‌شدن بیمارستان توسط هواپیماهای ارتش بعث عراق، به سوی معبود شتافت. تحصیلات: دکتری محل خدمت: بهداری سپاه پاسداران مسئولیت: پزشک 🔹خصوصیات اخلاقی : در پنج سالگی جهت یادگیری قرآن، او را به مکتب‌خانه‌ای در محل فرستادند و چون از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود، در مدت زمان اندکی، قرآن را فرا گرفت و از همین جا بود که نشانه‌های پایبندی به دین و مذهب در وی آشکار شد. بسیار درس‌خوان، باهوش و خوش‌بیان بود. به دنیای مادی بی‌علاقه بود. فقط و فقط خودش را وقف مردم و وطنش می‌نمود همیشه رهرو خط امام و انقلاب بود. تاریخ شهادت ادامه دارد... •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
نمی‌دانم چگونه داستان سفرم را به جایگاه مسافران عاشق و محل عروج ایثارگران خونین‌بال را بیان کنم. همه چیز از آن هنگام آغاز گشت که پا به دو کوهه نهادم، سرزمینی که خاکش چون کربلا مقدس است، چرا که قدمگاه شهیدان وطن اسلامیمان است که به سوی کربلای ایران می‌شتافتند و میعادگاه عشق می‌باشد.🌾⚘ محلی است که عبد با معبود پیمان وفاداری و جانبازی می‌بندد و او را تنها راه و همراهش می‌خواند، طلب آمرزش گناهانش را می‌کند و شتابان بسوی تیرهای رها شده از کمانهای ظلم و استبداد می‌رود که در برابر آنها سپری شود تا اسلام و ایران محفوظ بماند و لطمه‌ای هر چند کوچک به سرزمین اسلامیمان وارد نگردد.🥀🌾 دوکوهه همان گمشده عاشقان در حسرت پرواز بود. پرواز به اوج ملکوت همان سرزمینی که دهها لشکر، هزاران گردان و گروهان از آنجا به عملیات‌های پر شکوه والفجر و خیبر و... اعزام می‌شدند که در آن زمان هر نوجوان ایرانی آرزوی ورود به آن را داشت. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.🕊 ادامه دارد... •┈┈••✾•🕊❤🕊•✾••┈┈• @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•🕊❤🕊•✾••┈┈•
📝توبه نامه 😔 خدایا توبه می کنم از اینکه : 👈از اینکه گاهی اوقت حسد کردم 👈از اینکه گاهی زیبائی قلم را به رخ دیگران کشیدم 👈از اینکه مرگ را فراموش کردم 👈از اینکه گاهی منتظر ماندم تا دیگری ابتدا به من سلام کند 👈از اینکه ایمانم به بنده ات ، بیشتر از ایمان به تو بود 👈از اینکه حق والدینم را ادا نکردم 👈از اینکه در امر به معروف ونهی از منکر گاهی کوتاهی می کردم 👈از اینکه واجبی را به خاطر مستحبی رها کردم 👈از اینکه تعهدهائی که با خدای خویش بستم ، بشکستم 👈از اینکه ایثارم کم بود .. 👈از اینکه در نمازم گاهی به چیزی جز به تو فکر کردم 👈از اینکه تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم 👈از اینکه درسختی ها گاهی به جای تو به بنده ات رو آوردم 👈از اینکه سنجیده وحساب شده وبا فکر سخن نگفتم 👈از اینکه قول دادم ولی خلاف عمل کردم ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅ @parastohae_ashegh313 ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
✍🏻 🥇رتبه ۱ دانشگاه شریف 🔸خدا را شاهد می‌گیرم هنگامى که در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در سر پل ذهاب بواسطه اصابت گلوله تانک زخمى شده بودم، خون زیادى از بدنم رفته بود؛ 🔸 وقتى به کمک الهى نجات پیدا کردم، در بیمارستان زجر زیادى مى بردم؛ آنگونه که شاید قابل تصور نباشد بطوریکه در یک شب ده عدد والیوم ۱۰ به من تزریق شد تا کمى آرام گرفتم 🔸 اما هنگامى که درد مى کشیدم در عین زجر بدنى، از لحاظ معنوى و روحى لذت مى بردم. حس مى کردم که بار دوشم سبک مى شود و هنگامى که شخص پرستار مراقب من، به مسخره مى گفت چرا این کارها را کردى و خودت را به این روز انداختى، به خمینى بگو تا بیاید درستت کند، به او گفتم خدا خودش درست مى کنه و همینطور هم شد! 🔸 والله قسم! وقتى کمى از فشار کارم کم مى شود در خود احساس ضعف و کوچکى مى کنم. آخر میدانید امروز در شرایطى هستیم که لحظه‌اى غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است.. 🥇رتبه یک کنکور سال ۱۳۵۶ @parastohae_ashegh313
خاطرات غسّال شهدا صفر آزادی نژاد، غسالی است که در طول ۳۰ سال خدمت، پیکر افراد زیادی را غسل داده است شهدای زیادی از اول انقلاب و دوران جنگ از جمله شهید شهید و شهید شیرازی در این مدت چیزهای عجیب و غریب از شهیدان زیاد دیده بودم مثل جوانی که چند ماه از شهادتش می‌گذشت اما بدنش هیچ آسیبی ندیده و تازه بود👌 شهیدانی که وقتی آن ها را می‌شستم محو لبخند روی صورت‌های شان می‌شدم🌹 اما شهید پلارک چیز دیگری بود... یک هفته بعد از تشییع پیکرش یک شب به خوابم آمد و گفت: "شما برای من زحمت زیادی کشیدی می‌خواهم برایت جبران کنم اما نمی‌دانم چه می‌خواهی!" من در عالم خواب گفتم: آرزوی دیرینه‌ام رفتن به کربلاست باورکنید چند روز بعد از بلندگو اسمم را صدا زدند و گفتند: صفرآزادی نژاد مدارکت را برای رفتن به کربلا به مسئول سالن تطهیر تحویل بده! هاج و واج مانده بودم و اشکم بند نمی‌آمد😳 این شهید مرا حاجت روا کرد همان روز سرقبرش رفتم و یک دل سیر با او درد دل کردم "من مفتخرم به تطهیر شهدا" @parastohae_ashegh313
✅ شهید ماشا‌الله پیل‌افکن، رزمنده‌ای که یک تنه لشکر دشمن را زمین‌گیر کرد ❇️ شهید پیل افکن در ادامه عملیات چزابه شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد. ⚠️ همین اقدام شهید پیل‌افکن در عملیات چزابه باعث شد تا کینه‌ای در دل دشمن بیندازد؛ آنقدر که فرمانده‌شان دستور داد او را زنده اسیر کنند. ماشاالله بعد از چند روز مبارزه خسته و کم‌توان شده بود اما ناامید خیر. باز هم در کمین دشمن نشسته بود تا شاید بتواند یکی از بعثی‌ها را شکار کند.... شادی ارواح طیبه شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج @parastohae_ashegh313