بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه۶۹
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#زیارتنامه_شهدا🕊
✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨
#جاویدالاثرحاجاحمدمتوسلیان
🌷شادی ارواح مطهر شهدا_#صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
برنامه سخنرانی های طنز به مناسبت عید سعید غدیر خم
#شهر_مقدس_قم
#خادم_الشهدا_جلالیان
۱۳ تیر مسجد فاطمه الزهرا پردیسان
۱۴ تیر مسجد امام صادق علیه السلام فرهنگیان
۱۵ تیر ماه نیروگاه ، ۲۰ متری باهنر ، ده متری امامرضا ، مسجد امام رضا
۱۶ تیر مسجد امامزاده شاه جمال
#بعد_از_نماز_مغرب_وعشاء
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زینالدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زینالدین
📔کتاب ستارگان حرم کریمه
#قسمت_نهم
از تبعیدگاهِ سقز که فرار کردیم ، آمدیم قم. خانه ای که اجاره کردیم ، نزدیک حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بود. نمازهایم را در حرم می خواندم؛ مجیدو بچه ها هم هر روز همراهم می آمدند.
✍🏻نویسنده کتاب #لیلاموسوی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مجید زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
#خاطره_شهدایی
💚 هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه میشد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی میگرفت و میاومد خونه. اعتقاد داشت
🌷 همونطور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم،
تو اعیاد و ولادتها هم باید خوشحالیمون رو نشون بدیم.
🏷به روایت مـادر #شهیـد_آرمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز
#سالروز_ولادت🎉
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت207
طبقۀ پایین خانۀ حاج آقا ســماوات، زندگی گرمی داشــتم. مشــکلاتمان کمتر شــده بود. شــاید هم من با شــرایط کنار آمده بودم. وقتی حســین می آمد همه را جمــع می کــرد. خواهرانــم ایــران و افســانه و شوهرانشــان، خواهــران خــودش منصورخانم و اکرم خانم و خانواده و آقام با زنش و اصغر آقا که از تهران می آمد. درســت مثــل ســال هایی کــه همــه مجــرد بودیم و تو خانۀ بــزرگ محلۀ «برج» با هم زندگی می کردیم. از آن جمع فقط مادرم نبود. همه از حسین می پرسیدند و او هــم شــرایط راخــوب و عــادی و امیدوارکننــده نشــان مــی داد و لام تــاکام از مسئولیتش، سختی جنگ و عملیات های پی درپی، حرف نمی زد. مرداد سال 26، حمید پسر منصورخانم، از عملیاتی که تیپ انصارالحسین؟ع؟ در مناطق کوهستانی کردستان عراق به نام والفجر2 انجام داده بود، آمد. حال حسینر اپ رسیدم.خ یلیخ ونسردو ع ادی گفت:« خوبه.»ج واب کوتاهش،ش کّم را برانگیخت. ذهنم پرید به روزی که حسین را دو نفر با عصا آوردند. آن روز هم همراهانش می خواستند، همه چیز را عادی نشان بدهند درست مثل حالا. گفتم: «اما دلم شور می زنه. حس می کنم اتفاقی برای حسین افتاده.» کمی صدایش لرزید: «زن دایی نگران نباش. حال دایی خوبه.» تا خواستم بیشتر سؤال کنم، خداحافظی کرد و شتاب زده رفت.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313