شهید خرازی گفت: با اتوبوس میبرمت تا حالت جا بیاد
#متن_خاطره :
مرخصی داشتیم و قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان.
حاجی گفت : بیا با اتوبوس بریم . بهشگفتم: با اتوبوس ؟ توی این گرما؟
حاج حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت : گرما؟!
پس بسیجی ها توی گرما چیکار میکنن ؟
من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم .
پس اونا چی بگن؟
با اتوبوس میبرمت اصفهان تا حالت جا بیاد
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی
📚منبع: یادگاران7 «کتاب شهید خرازی » ، صفحه 33
#اخلاص
#تواضع
#شهیدخرازی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات قسمت اول
✍️ شهید خرازی گفت: با اتوبوس میبرمت تا حالت جا بیاد
#متن_خاطره :
مرخصی داشتیم و قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم. بهشگفتم: با اتوبوس؟ توی اینگرما؟ حاج حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت: گرما؟!!! پس بسیجی ها توی گرما چیکار میکنن؟ من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم. پس اونا چی بگن؟ با اتوبوس میبرمت اصفهان تا حالت جا بیاد
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی
📚منبع: یادگاران7 «کتاب شهید خرازی » ، صفحه 33
#اخلاص #تواضع #شهیدخرازی #ساده_زیستی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات ۶۹
✍ رفتار عجیب یک فرمانده که باعث محبوبیت بیشتر او میشود
#متن_خاطره
برای تهیه ی مهمات عملیات باید حاج احمد متوسلیان رو میدیدم. رفتیم اتاق فرماندهی ، اما نبود. یکی از بچه ها گفت: فکر کنم بدونم کجاست... ما رو برد سمت دستشوییها. دیدم حاج احمد اونجا داره در نهایت تواضع دستشوییها رو تمیز میکنه. رفتم سطل آب رو ازش بگیرم، اما نداد. گفتم: شما چرا حاجی؟ همینطور که کار میکرد ، گفت: یادت باشه! فرمانده موقعِ جنگ برادرِ بزرگترِ همه حساب میشه ، و در بقیهی
مواقع کوچیکترین و حقیرترین برادر آنها...
📌خاطره ای از زندگی جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
📚منبع: کتاب با راویان نور3 ، صفحه 148
#اخلاص #تواضع #پرکاری
#تقوا #متوسلیان
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات ۸۳
✍ مردی از جنسِ خاک به قیمتِ افلاک
#متن_خاطره
هیچوقت ندیدم توی خونه از کارش صحبت کنه. باورش سخته ، اما وقتی شهید شد تازه فهمیدم که یوسف قائم مقام فرماندهی کل سپاه بوده...
وقتی هم برای ثبتنامِ بچه ها به مدرسه رفته بود ، از شغلش پرسیده بودند . آقا یوسف هم گفته بود: پاسدار هستم ...
📌خاطره ای از زندگی سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز
📚منبع: سالنامه یاران ناب1393 به نقل از همسر شهید
#اخلاص #تواضع #پاسدار #همسرداری #شهیدکلاهدوز
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
خاکریز خاطرات ۸۴
✍رفتار عجیب و زیبای شهید در بازارچه
#متن_خاطره
اوایل ازدواجمون بود.برای خرید با سید مجتبی رفتیم بازارچه. در بین راه با پدر و مادرِ آقا سید برخورد کردیم. سید مجتبی به محض اینکه پدر و مادرش رو دید ، در نهایت تواضع و فروتنی خم شد، روی زمین زانو زد و پاهای والدینش رو بوسید. این صحنه برای من بسیار دیدنی بود. آقا سید با اون هیکلِ تنومند و قامت رشید در مقابل پدرو مادرش اینطور فروتن بود و احترام آنها را تا حد بالایی نگه میداشت...
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید سید مجتبی هاشمی
📚منبع: سالنامه یاران ناب1393 به نقل از همسر شهید
#احترام_به_والدین #تواضع #شهیدهاشمی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
حاج حسین را ببین..!
آن همه متواضع است که او را
در میان همراهانش گم میکنی!
اگر کسی او را نمیشناخت
هرگز باور نمیکرد که با فرماندهی
لشکرِ مقدس امامحسین(علیه السلام) روبروست!
فرمانده دلها
#شهید_حسین_خرازی
#تواضع #سیره_شهدا
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313