🌸🍃
ای #صبح من از طعم کلامت ، شیرین
هر لحظه به اعتبار نامت ، شیرین😍
#لبخند بزن...
بخند
از قند لبت
هر #صبح_بخیر و هر سلامت ، شیرین
#صبحتون_شهدایی🌺
@parastohae_ashegh313
#تیکهـ_ڪتابــ 📖
#خاطرات_سردار_میرزامحمد_سلگی 6️⃣
✍سعید اسلامیان
...روی دژ کانالی بتنی به عمق یک متر وبه طول سه کیلومتر بود که نیرو ها داخل آن می نشستند تا از آتش هلی کوپتر توپ دار در امان بمانند.راکت هلی کوپتر ها،جای جای کانال ها را شکافته بود و اجازه نمی داد هیچکس سر از لاک خود بیرون بیاورد.
سعیداسلامیان مسئولیت محور را به عهده داشت.دیدم لباس هایش از شدت غرق و گرد وخاکی که رویش نشسته بود،آن چنان راق و خشک بود که اگر با میخ روی آن میکوبیدی،لباسش سوراخ نمیشد.همین که چشمش به من افتاد،گفت:(لبخند بزن رزمنده) و لبخند درآن هنگامه ی آتش وخون کاری بود که فقط از خود او برمی آمد.
هیچ وقت اخم در چهره نداشت.همه حاج سعید را با تبسمی دائمی می شناختند؛اما اینجا لبخند یعنی آرامشی که از یک دل سرشار از معرفت برمیخواست. گفتم:(سعید،جای ما کجاست؟)
دستش را روی قلبش گذاشت وگفت:(اینجا)
گفتم:(سعید جان،مابایدتوجیه شویم و برگردیم نیروهایمان رابیاوریم. حد ما کجاست؟)
بلند شدو گفت:(پشت سر من بیاید)
خدا شاهد است که ما داخل کانال با سر خمیده را می رفتیم واو روی کانال،راست راه میرفت⚘😔
راوی:میرزامحمدسلگی
نویسنده:حمیدحسام
منبع:کتاب آب هرگز نمیمیرد، صفحه۲۹۲
#شهید_زنده
#لبخند
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄