#قسمت129
خوب که شدم به مامانم گفت: «خانم! برو برای ایران و پروانه، پارچه چادری بخر، می خوام ببرمشون سیرک هندی ببینن.» مامــان هــم رفــت و دو قــواره پارچــه چادر گُل گُلی برایمان خرید و داد دوختند. چادر بوی دوست داشتن می داد. همین قدر از چادر می فهمیدم. چادرهــا کــه آمــاده شــد، آقــام گفت: «برید چادرهاتونو ســر کنید تــا بریم بیرون.» ایران اولش غُرغُر کرد اما وقتی فهمید قرار است سیرک هندی ببینیم، اخمش تبدیل به شادی شد. به محل سیرک که بهش «فیل خانه» می گفتند، رسیدیم. پدرم چند قِران داد و بلیط خرید. وارد محوطۀ «فیل خانه» شدیم. یک چادر خیمــه ای بــزرگ وســط یــک محوطــۀ خاکی علــم کرده بودند. انتظار داشــتیم کــه یــک فیــل گنــده ببینیــم. عکس فیل را توی کتاب درســی ایران دیده بودیم امــا در «فیل خانــه» خبــری از فیــل نبــود. چنــد تــا خــرس و ببــر را داخل قفس به مردم نشان می دادند. بیشتر پولدارها و بالاشهری ها آمده بودند و میان آن همه جمعیّت، فقط من و ایران چادر داشتیم، ایران که دیگر اخم نمی کرد، خندید و می گفــت: «پروانــه ببیــن بــا ایــن چادرها، ما دوتا شــدیم مثل ننه نُقلی» نگاهی به اطراف انداختم و دیدم راست می گوید، زدم زیرخنده. ببرهــا، خوشــگل تر از خرس هــای ســیاه و گنــده بودنــد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت130
البتــه تــا وقتــی که دهن بــاز نکــرده بودنــد. از پشــت قفس هــا، چشــم در چشمشــان می دوختیم و محو رنگ آمیزی صورتشان می شدیم. یهویی که دهن باز می کردند، یکه می خوردیم اما به جای اینکه بترســیم، هورا می کشــیدیم. مامان از پشــت نرده های ســیاه و ضخیم قفس، دورمان می کرد و می گفت: «اگه زیاد زل بزنین بهشون، شب میان به خوابتون» ما هم از ترس اینکه شب به خوابمان نیایند، رد می شدیم. انتهای قفس ها، یک آقاعکاس ایســتاده بود و برای مردم که پشــت سرشــان، قفــس حیوانــات بــود، عکــس یــادگاری می گرفت. دلمان می خواســت با ببرها عکس یادگاری بگیریم اما آقام اصرار داشت که «دیر شده، بجنبید، باید بریم، جهان نما» و چون می خواست به سرویس برود، سنگ تمام گذاشت و به خاطر اینکه خاطرۀ خوبی به یادمان بماند، از «سیرک هندی» ما را به «جهان نما» برد. جهان نما رســتورانی روباز در منطقۀ پولدارنشــین همدان بود که به غیر از شــام، سوروسات ساز و آواز هم در آن برپا بود. شام را خوردیم و قبل از اینکه نوازنده ها و خواننده ها شروع کنند به ساز زدن و خواندن، به خانه برگشتیم.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#روایت_شهدایی
🌹این بار آخره که میرم، این دفعه دیگه شهید می شوم
محمد می گفت:
مامان دعا کن، جوری شهید بشم که احتیاجی به غسل، نداشته باشم...
📕 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر#شهید_محمد_معماریان است که در انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است.
📌 در این کتاب تصویری کوتاه و مختصر اما پر معنا از یک عمر زندگی و ولایتپذیری زنی را میخوانید که فرزندش را فدای پابرجا ماندن و استقلال این سرزمین نمود و خودش نیز در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد.
#تنها_گریه_کن
#نسالاللهمنازلالشهدا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🕌 شبی ڪه فردایش قرار بود برود جبهه
بُردمان حرم خدمت #امام_رضا علیهالسلام خودش یڪی یڪی بچه ها را برد دور ضریح طواف داد از حرم ڪه آمدیم بیرون گفت:
💚 امشب سفارشتون رو به امام رضا(علیهالسلام) ڪردم اگه یک وقتی ڪاری داشتید برید
و ڪارتون رو به امام رضا(علیهالسلام) بگید
من شما رو سپردم دستِ امام رضا(علیهالسلام)
🏷_به نقل از همسر شهید
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
من ادواردو نیستم 6.mp3
5.37M
#کتاب_صوتی 🎧
📙من_ادواردو_نیستم
قسمت 6⃣
#شهیدمهدیآنیلی
#اللهمعجللولیکالفرج
┈┄┅═✾◄🌹►✾═┅┄┈
قسمت 5👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/26644
من ادواردو نیستم 7.mp3
18.76M
#کتاب_صوتی 🎧
📙من_ادواردو_نیستم
قسمت 7⃣
#شهیدمهدیآنیلی
#اللهمعجللولیکالفرج
┈┄┅═✾◄🌹►✾═┅┄┈
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری حضور #حاج_قاسم سلیمانی در حرم #امام_رضا علیهالسلام
#شبتونامامرضایی💚
#نسالاللهمنازلالشهدا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه۳۶
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
036-baghare-ar-parhizkar.mp3
1.22M
ترتیل
قاری:استاد پرهیزکار
#صفحه_۳۶ #بقره
#سوره_۲ #جزء_۲
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#زیارتنامه_شهدا #عهدباشهدا
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ،
🌷 اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ،
🌷 بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُـــــم
#شهیدحمیدرضاالداغی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زیارتنامه_شهدا🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا
💔 لحظه به اسارت در آمدن #قهرمان_چزابه
سرباز #شهید_ماشاءالله_پیل_افکن، در ادامه عملیات چزابه. شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره، با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده، در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد.....🥀
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🍃🌸🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین کتاب ستارگان حرم کریمه #
🍃🌸🍃
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین
📔کتاب ستارگان حرم کریمه
#قسمت- سی وهشتم
لیلاچند ماهه بود.ازدستم گرفتش وگفت((خودم حمامش می کنم.)) هرچی اصرار کردم نیازی نیست، فایده نکرد.گفت((می خوام یاد بگیرم.)) در حمام را که بست، صدای گریه بچه بلند شد.آوردمش بیرون یک ریز گریه می کرد.مجیدکه آمد، لیلا را داد دستش وبه شوخی گفت (( مجید ، ما اصلاً این بچه رو نمی خوایم، باشه مال تو.)) شامپو زیاد زده بود.
✍🏻نویسنده کتاب #مهدی_قربانی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
#قسمت131
آقام قبل از رفتن برای اینکه ما بدانیم خمس چیست، جمعمان کرد و به مامان گفت: «خمس سالآنه رو پیش آقای آخوند ملاعلی1 حساب کردم. نذار به این بچه ها بد بگذره تا من با حسین برم و برگردم.» آره درست شنیده بودم. آقام می خواست این دفعه پسرعمه ام، حسین را همراه خود به خرمشــهر ببرد. حالا دیگر هردومان بزرگ تر شــده بودیم، حســین هربار که من را می دید ســرش را پایین می انداخت و زود رد می شــد. من هم تا ســال دیگر به سن تکلیف می رسیدم و همین که عمه بهم می گفت: «عروس خودمی» سرخ می شدم و لپ هایم گُل می انداخت. حالا حسین، به من مثل یک دختربچۀ بازیگوش نگاه نمی کرد. برایش نامحرم بودم. وقتی می خواســت وارد خانه شــود، پشــت در چوبی می ایســتاد. در دوتا کُلون داشت، یک کُلون مردانه و یک کُلون زنانه. کُلون درِ مردانه را سه بار با فاصله می زد تا من و ایران سرمان را بپوشانیم بعد با مکث وارد می شد. جلوی دالآن تاریکه که ورودی خانه بود، کجکی می ایستاد و یاالله می گفت و داخل می شــد. بیشــتر اوقات چند تا نان ســنگک برشــتۀ خشخاشی هم دستش بود. مثــل آقــام هرچــه می خریــد، نصــف می کــرد. وقتــی به ســرویس می رفت، جای خالی اش را با همۀ حجب و حیایی که بینمان بود، احساس می کردم.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت132
کلاس دوّم راحت تر از قبل می گذشت. ایران کلاس ششم را می خواند و سال بعد به دبیرستان می رفت، از طرفی برایش خواستگار می آمد و مامانم امروز و فردا می کرد. تا پدر بعد از چند ماه از خرمشهر آمد. دست آقام سنگک تازه و روی دوش حسین، جعبۀ میوه بود. تا رسید مامانم از خواستگاری ایران گفت و مــن از داخــل «تِنِــوی»1 گــوش می کــردم. آقام می گفت: «ایران 31 سالشــه، حالا زوده.» و من یواشکی اخبار را برای ایران می بردم. هنوز سال به پایان نرسیده بود که آقام با ازدواج ایران موافقت کرد. او به خانۀ بخت رفت و من خیلی گریه کردم. زمستان سرد و یخبندان همدان فرا رسیده بود و برف و کولاک بیداد می کرد. آقــام یــخ حــوض را می شکســت وضــو می گرفــت و پــس از نمــاز دور کرســی می نشســتیم و بــا لــذّت تمــام، شــام می خوردیــم. وقــت خوابیدن، مــادرم یک کاســه آب، کنار کرســی می گذاشــت که هر کس بیدار شــد و تشــنه بود، بخورد. زیر کرســی داغ بود و بیرون کرســی ســرد. صبح که بیدار می شــدیم آب داخل کاسه، یخ زده بود.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#درمحضرشهدا
🎙#شهیدحججی
🌷درخواست #شهیدمحسن_حججی از #امام_رضا علیه السلام... آرزویی که مستجاب شد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🚭 ترک سیگار
🌱 چند سال از انقلاب گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار ذکر کرد این بود که
آقا #امام_زمان (عجلالله) در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند؛
در این صورت من چطور میتوانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ اینگونه بود که دیگر هرگز لب به سیگار نزد.
🏷 راوی همسر محترم
#شهیدسیدمرتضیآوینی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#نماهنگ «در آرزوی شهادت»
🎙سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره #شهدا
#پنجشنبه_های_شهدایی
🌷یاد شهدا با صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🔴 جذب دلها، خاصیّت شهادت است
رهبر انقلاب در دیدار ستاد مرکزی کنگرهی ملی شهدای سبزوار و نیشابور:
🔸خاصیّت شهادت، جذب دلها است. جوان خارج از مذهب را شهادتِ رفیقش در سبزوار وادار میکند برود خدمت مرحوم آقای علوی و مسلمان بشود، شیعه بشود، بعد برود در جبهه به شهادت برسد؛ این هنر شهادت است. شهادت یک جوان، شهادت یک رفیق، شهادت یک همراه، فضا را با نور شهادت منوّر میکند، دلها را جذب میکند؛ خب این برخلاف مصلحت مستکبرین است، برخلاف مصلحت اهل باطل است؛ لذا با آن مبارزه میکنند. یک عدّه هم در داخل از این کارها میکنند.
@parastohae_ashegh313