•°•⊰•💠•⊱•°•
#مناجاتشهداباخدا
#شهیدمحمدابراهیمهمت
♥️ خدایـــــا تومرا عاشق ڪردے
ڪه درقلب عشاق بسوزم
تومرااشک ڪردے ڪه در
چشم یتیمان بجوشم
تومرافریادڪردے ڪه ڪلمه
حق راهرچه رساتردر
برابرجباران اعلام نمایم
تاروپودمراباغم ودردسرشتے
تومرابه اتش سوزاندے
تومرادرطوفان حوادث پرداختے
ودرڪوره غم ودرد گداختے
تومرادردریاے مصیبت وبلا
غرق ڪردے ودرڪویرفقروحرمان
وتنهایے سوزاندے خدایاتو به من
پوچے زود گذر رانمایاندے وارزش
شهادت را اموختے
#سلامروزتونمتبركبهامامحســــینعلیهالسلام♥️
#صلےاللهعلیکیااباعبدالله
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبڪبرے
┅═ೋ❅✿💠✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿💠✿❅ೋ═┅
#قسمت17
امانت داری:
یکی از دوستان ناصر پولی را دست او امانت داده بود و از شهر رفته بود، تا یک سال هم برنمیگشت. فرد دیگری هم مبلغی از ناصر طلب داشت و آن را از ناصر مطالبه کرده بود. ناصر به او گفته بود: ده روز به من مهلت بده جورش میکنم بهت میدهم. من گفتم برادر از پولی که دستت است بده، تا یک سال هم خدا کریمه. گفت: نه، آن پول امانت است، شاید آن پول را بدهم، فردا بمیرم، آن بنده خدا از چه کسی پولش را بگیرد. اگر جانم را هم بگیرند آن پول را جز به صاحبش نمیدهم.
🌻🌻🌻
تنبیه خود
مدیر مدرسه نقل میکند روزی ناصر 30 دقیقه بعد از زنگ اول به مدرسه میرسد ناصر آن زنگ، به کلاس نمیرود. من رفتم بیرون تو حیاط، دیدم ناصر تو حیاط نشسته گفتم بچه چرا سر کلاس نرفتی، گفت من دیر رسیدم، خودم را تنبیه کردم، گفتم چطوری خودت را تنبیه کردی؟
گفت: من درس زنگ اول را یاد نمیگیرم، نمرهام پایین میآید، دفعه بعد باعث میشود من زودتر از خواب بلند شوم.
@parastohae_ashegh313
#قسمت18
اصلاح دانشآموز:
مدیر مدرسه نقل میکرد یکی از دانشآموزان که خیلی فضول بود و قوانین مدرسه را رعایت نمیکرد ما به او تذکر داده بودیم ولی همچنان به آزار، اذیت خود نسبت به بچهها ومعلمها ادامه داد. دیگر جایی رسید که میخواستیم او را اخراج کنیم. ولی ناصر که مربی پرورشی بود به ما گفت: این را به خاطر من ببخشید من قول میدهم او را اصلاح کنم. این در صورتی بود که این دانشآموز اصلاً رابطه خوبی با ناصر نداشت و همیشه او را میآزرد. آن دانشآموز از آن روز به بعد رفتار خیلی خوبی داشت و یکی از بهترین دانشآموزان شد.
🌻🌻🌻
#قسمت19
حق دیگران را نمیخواهم ضایع کنم!:
یکی از معلمهای ناصر نقل میکرد، ناصر در امتحان ریاضی غائب بود، چون دانشآموز باهوشی بود و همیشه در کلاس فعالیت خوبی داشت من به او نمره قبولی دادم.
ناصر پیش من آمد گفت: این نمره حق من نیست. اگر میخواهی به من نمره بدهی باید از من امتحان دوباره بگیری. اگر قبول شدم نمره قبولی بدهی. اینطوری بقیه بچههاناراحت میشوند. من اولش زیر بار حرف ناصر نمیرفتم ولی اینقدر اصرار کرد تا من از او امتحان گرفتم و او نمره خوبی هم گرفت
@parastohae_ashegh313
#شهادتدرڪلاممعصومین
#رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم :
🔴 أَشرفُ القَتلِ قَتلُ الشُّهداءِ.
♥️ سرافرازترین قتل و ڪشتارها، شهادت شهیدان است.
📚بحارالانوار،ج ٧٧،ص ١٣۳
#زنسعادتشهادت
#لبیکیاخامنهاے
#شاهچراغ
#امامزمانعج
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
#قسمت131
شهادت اصغر وصالي
علي مقدم
محرم ســال 1359 اتفــاق مهمــي رخ داد. اصغر وصالي و علــي قرباني با نيروهايشان از سرپل ذهاب به گيان غرب آمدند.
قرار شد بعد از شناسايي مواضع دشمن، از سمت شمال شهر، عملياتي آغاز شود. آن ايام روزهاي اول تشــكيل گروه اندرزگو بود. قسمتي از مواضع دشمن شناسايي شده بود. شــب عاشــورا همه بچه ها در مقر سپاه جمع شــدند. عزاداراي با شكوهي برگزار شد.
مداحي ابراهيم در آن جلســه را بســياري از بچه ها به ياد دارند. او با شور و حال عجيبي مي خواند و اصغر وصالي ميان دار عزادارها بود. روز عاشــورا اصغر به همراه چند نفر از بچه ها براي شناســايي راهي منطقه «برآفتاب» شد.
💐💐💐💐
حوالي ظهر خبر رسيد آن ها با نيروهاي كمين عراقي درگير شده اند. بچه ها خودشان را رساندند، نيروهاي دشمن هم سريع عقب رفتند اما... علي قرباني به شــهادت رسيد. به خاطر شدت جراحات، اميدي هم به زنده ماندن اصغر نبود. اصغر وصالي را سريع به عقب انتقال داديم ولي او هم به خيل شهدا پيوست.
@parastohae_ashegh313
با توجه به استقبال و پیشنهاد و اصرار طلاب و مشتاقان عرصه روایتگری
کانال شهدای گمنام بزودی اقدام به برگزاری دوره جدید روایتگری زیر نظر اساتید باتجربه خواهد نمود
علاقمندان با ما همراه باشید
بزودی اطلاعیه در کانال قرار خواهد گرفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ڪلیپشهدایے📹
#شهیدحاجقاسمسلیمانے:
♨️ همهی ما خصوصاً در بستر این #انقلاب و در همهی حوادثی که در طول این نزدیک به چهل سال انقلاب اتفاق افتاده،
🏮 همهی پیروزیها و توانمندیها و موفقیت هایمان را مدیون سرور و سالار شهیدان حسین بنعلی(علیه السلام) و خط او و راه او و یاران او و فرزندان او و ائمهی از نسل او بوده و هستیم و تا آخر خواهیم بود.
#شبجمعهشبزیارتےاباعبداللهویادشهدا
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#امامزمانعج
#لبیکیاخامنهاے
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✧❁❤️❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁❤️❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸حضرت امام حسن عسکری علیه السلام درباره چگونگی موعظه و پند می فرمایند:
🌸هر که نهانى برادر خود را پند دهد او را آراسته و زیور بسته، و هر که در برابر دیگرانش پند دهد زشتش کرده است.
منبع: بحار الانوار ج 71 ص 166
هدیه به امام عسکری صلوات
عیدتون مبارک🧡❤️❤️❤️❤️
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگرےشهدایے 📹
شهید آرمان علے وردے
💠 فعالیتها وخاطرات شهید #علےوردے از زبان دوستانش
#ایران_قوی🇮🇷
#لبیکیاخامنهاے
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
هیچ نعمتی گواراتر از امنیت نیست.....
#لبیک_یا_خامنه_ای #حجاب #امام_زمان
─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤
#قسمت_سی_یک
_چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم
سجادے هم برداشت...
_۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ...
سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے.
_چراغ سبز شده بود اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود
ماشیـݧ ها پشت سر هم بوق میزدند
از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود
کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ
_کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فال هاے باز شده بود.
روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود
داشتبرد و بستم.
_فال ها دستم بود و قاطے شده بود
سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ
دوباره نگاهموݧ بہ هم گره خورد
سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت:
_إ فال ها قاطے شد
با سر تایید کردم و با ناراحتے گفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید.
ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم
چشماشو بست و نیت کرد
_دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم
یکے از فال ها رو برداشت و باز کرد
و خوند.
و لبخندے روے لباش نشست
از فضولے داشتم میمردم.
_با گوشہ ے چشم بہ برگہ اے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود
کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم
متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند
_"دل نهادم بہ صبورے
کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..."
_بعدم آهے کشید و حرکت کرد.
خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید❓
با بدجنسے گفتم.ݧمیرم خونہ باز میکنم
اخم هاش رفت تو هم و با ناراحتے گفت.باشہ هر طور صلاح میدونید.
_خندم گرفتہ بود .
دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم
_گوشے سجادے زنگ خورد
چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو
_سلاااااام علے آقاے گل
_سلام آقاے محسنے فداکار
_إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے
_نہ وحید جاݧ
حالا قضیہ ے فداکار چیہ❓
سجادے خندید و گفت:هیچے...
باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے❓
وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو...
سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت
وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ...
_بعد با حالت شرمندگے گفت تورو خدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ...
حرفشو قطع کردم و باخنده گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ...
نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم.
آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ
سجادے نگاهے بہ ساعت ماشیـݧ انداخت گفت:
اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتو.
_باور کنید اصلا گشنم نیست.
آخہ اینطورے کہ نمیشہ
مـݧ اینطورے شرمنده میشم.
تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ.
سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد
خیلے سریع غذا رو خوردیم
و منو رسوند خونہ
_داشتم از ماشیـݧ پیاده میشدم کہ صدام کرد.
اسمااااااء خانوم❓
(تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...)
بلہ❓
حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید❓
إم....ݧ فکر نکنم...
_شما چے❓
اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید
اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنـݧ با خوانواده...
حرفشو قطع کردم.
آقاے سجادے یکم بہ مـݧ زماݧ بدید...
ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید.
خدافظ
_اینو گفتم و از ماشیـݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم
برخوردم بد بود.
بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد....
_اما مـݧ ..مـݧ میترسیدم...
باید بهم حق بده.باید درکم کنہ
مـݧ بہ زماݧ احتیاج دارم....
باید بهم فرصت بده...
_پکرو بے حوصلہ پلہ ها رو رفتم بالا
وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم
لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ
نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم
موهامو دورو ورم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہ هام
_خدایا...خودت کمکم کـ.تصمیم گیرے سختہ
از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما....
دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی)
در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو
اول فکر کردم مامانہ
تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ
سلام دختر بے معرفتم
صداے ماماݧ نبود
_سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد
إسلااااااام زهرا تویے❓اینجا چیکار میکنی❓
دستشو گذاشت رو کمرشو با لحـݧ لوس و بچگانہ اے گفت:میخواےبرم❓
دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایـݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیـݧ
چہ خبر❓
راستش ظهر بعد از اذاݧ رو بروي مسجد داداشت آقا اردلاݧ و دیدم..
خب❓خب❓
گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم....
ادامه دارد..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@parastohae_ashegh313
حتما قـــــرار شاه و گدا هست یادتان
آری همان شبـی که زدم دل به نامتان
مشـ❤️ـهد ، حــ❤️ـرم ، ورودی بابــ❤️ــ الجوادتان
آقــــــا دلــــم عجیـبــــ گــــرفته برایتان
آری مــــنم همــان غــلام رو سیاهتان
چــــــون زاغ به جمع کبوتران حــریمتان🕊
عــادتـــ که کرده ایم به هوای ضریحتان
آقـــا مـــــنم ،چـــــه بــــگویم برایتان؟!
گــــم گشته ی ســـرا و دیـــار مرامتان
سـامان گرفته اســت دلـــم در هوایتان
درویش را چه حــــاجتی آخر جز نوایتان
آقـــــا دلــــم عجیـــب گرفـــته بـــرایتان
#اماممهربانیها💚
@parastohae_ashegh313
#بهوقتقـــــــــرار❤️
بیا عاشقی را رعایت كنیم
ز یاران عاشق،حكایت كنیم
از آنان كه بوی خدا میدهند
به دنیای ما كربلا میدهند
از آنان كه در جبهه عاشق شدند
و با یک تبسم،شقایق شدند
ز مردان سرخی كه نورانی اند
سحر صورت و ماه پیشانی اند
#بهنیابتازهمهیشهدایگرانقدر
#شبزیارتیارباب
#شبتونمنوربهنگاهارباب
صلی الله و علیک یا اباعبدالله
❤️•••@parastohae_ashegh313
✿ 🕊჻ᭂ࿐✰
#مناجاتشهداباخدا
#نوجوانشهیدڪامرانخانهاے
✨به حق محمد و آل محمد (ﷺ) و به حق 12 امام و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)✨
☑️ یا مهدی ادرڪنی دیگر به سوی گناهان ڪبیره برنگردم و خود را در نقش یك انسان بینش دار قرار دهم
☑️ با دوستان،دوست حقیقی باشم و خود را یك انسان شیعه سازم یارب
☑️ علی (علیهالسلام ) را الگوی خویش قرار دهم و ڪارهایی ڪه خلاف هر شیعه است را در ڪارهایم و رفتارهایم تڪرار ننموده و از بین ببر یا رب الڪریم دعاهایمان را مستجاب برگردان
🔘 خدایا به صفات ڪریمی و بخشندگی خودت قسمت می دهم مرا ببخش
🔘 پروردگارا به حق محمد و آل محمد قسمت می دهم مرا یاری بده
🔘 پروردگارا ، ما را در پرتو مقدس و نورانی قرآن در برابر مشڪلات زندگی باری بده
🔘 یارب تا ما را نبخشیدی از این دنیا مبر
🔘 مرا در درسهایم یاری بده
الهی آمین - نوشته در هشتمین روز از تیرماه
📥#نویدشاهدایلام
#سلامصبحتونمهدوے
#یوماللهسیزدهآبانگرامیباد.
#امامزمانعج
#لبیكیاخامنهاے
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبڪبرے
┅═ೋ❅✿❤️✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿❤️✿❅ೋ═┅
🔴 امروز همه باهم میآییم...✌️🏻
می آییم؛
بخاطر #حاجقاسم...
بخاطر #آرمانعزیز...
بخاطر #آرشام...
بخاطر همه #شهیدان مظلوم کشورم...
بخاطر #شهدایمدافعحرم...
بخاطر #شهدایشاهچراغ...
بخاطر همه خون هایی که #آمریکا و مزدورانش به #ناحق ریختند...
#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_براسراییل
#پایان_مماشات
#برخورد_قاطع
#ایران_قوی🇮🇷
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت20
آگاهی لازم به مسائل دینی و غیردینی:
ناصر همیشه سعی میکرد چیزهایی را که آگاهی لازم دارد به مردم بگوید. به ما هم میگفت آدم وقتی نسبت به چیزی اطلاعاتش کم است، نباید آن مطلب را بیان کند چون افراد زیادی را گمراه میکند. اگر خود انسان هم بعداً بفهمد که اشتباه کرده توبه هم کند، خداوند توبه او را نمیپذیرد. مردی پیش حضرت موسی رفت تا برای او طلب بخشش کند خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود: اگر تمام ملائک آسمان و انس و جن در حق او دعا کنند او را نمیبخشم چون او یک قوم را به گمراهی کشاند.
🌻🌻🌻
اسراف نکنید:
من ظهر کمی نان گرفته بودم. ظهر خوردیم و باقیمانده آن را در
پلاستیکی ریختم و تو آشپزخانه گذاشتم. شب رفتم دوباره نان گرفتم، موقعی که مادرم شام را میکشیدند من بلند شدم نان تازه را آوردم. دیدم ناصر از این نانها نخورد، بلند شد نانی که ظهر گرفته بودیم را برداشت سر سفره آورد. گفت، چرا نعمتهای خدا را دور میریزید، نباید اسراف کنید، خداوند اسرافکنندگان را دوست ندارد.
@parastohae_ashegh313
#قسمت21
توصیه به خوش اخلاقی دوستان:
یکی از دوستان از یک نفر پولی طلب داشت و آن فرد طلبش را نمیداد. یک روز فرد مورد نظر با عصبانیت به فرد بدهکار رسید و گفت: اگر پولهایم را ندهی، سفتههایت را به اجرا میگذارم. ناصر به دوستش گفت: عصبانی نشو، بنده خدا شاید پول ندارد. اگر پولت را نداد من میدهم. آن دوست با دیدن فداکاری ناصر، پولی را که در خانه داشت آورد و به او داد. ناصر هم به دوستش توصیه کرد از این به بعد در برخورد با دیگران عصبانی نشو. در هر حال باید خوش اخلاق باشی چون بد اخلاقی روزی انسان را از بین میبرد.
🌻🌻🌻
کارگری در پالایشگاه:
تابستان بود، زیر آفتاب گرم و سوزان در پالایشگاه کار می کردیم، به قول معروف: تخم مرغ روی زمین میگذاشتی آبپز میشد. سه، چهار تا از بچهها همیشه کارشون تو سایه بود ولی من و ناصر تو آفتاب کار میکردیم. من میخواستم اعتراض کنم. ولی هر بار ناصر مانع میشد میگفت: کار سخت اجرش بیشتر است، اجرت را ضایع نکن.
@parastohae_ashegh313
#شهدا 🕊
شهید_سردار_حاج_حسین_خرازی:
🌷از مسئولین عزیز و مردم حزباللهی میخواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.
#بی_تفاوت_نباشیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگرےشهدا 📹
💠 سخنرانی های #مدافعحرم
#سردارشهیدسردارسمایی مستشار نظامی در #حلبسوریه
🇮🇷 نظر شهید بزرگوار در مورد #ایران امروز
#پیشنهاددانلود
#امامزمانعج
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄