eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
۶ 🔸چند روز بعد از ازدواج، شهید صمد اسودی قصد جبهه کرد. گفتم: تازه ازدواج کرده ای،چرا جبهه می روی؟ 🌹گفت:با امام زمان عجل الله کرده ام تا آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم. 🔸مادرش گفت:همسر و خواهرانت را به چه کسی می سپاری؟ 🌹گفت:"هروقت مشکل داشتید،امام زمان عجل الله را صدا بزنید و او را بخوانید...." بعد،ماجرای عهد خود با امام زمان عجل الله را برایشان تعریف کرد: 🌹"در عملیاتی،تمام بچه ها شهید شدند و من و یک پیرمرد زنده ماندیم، نزدیک بود اسیر شویم. متوسل به امام زمان عجل شدیم و از ایشان خواستیم تا نجات‌مان دهد. من هم گفتم:اگر نجات پیدا کردم،تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم و در جبهه بمانم". 🌹شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┄┅═✧🌹❁﷽❁🌹✧═┅┄┈• فرازی‌ از 🌹برادران و خواهران، می‌خواهم که راهم را ادامه دهید و در راه صدور آن از هیچ کوششی دریغ نکنید و مگذارید بار دیگر دست جنایتکاران مخصوصا آمریکا، اسرائیل و داعش ملعون که در آن‌سوی مرزها نقشه نزدیک‌شدن به مرز ایران عزیز را در سر می‌پرورانند، بر شما مسلط گردند و خون‌های هزاران شهید از دست برود. ✨در کوشا و در نمازهای با جدیت شرکت کنید. با وحدت و اطاعت از مقام رهبری و پیروی از دستورات اسلام و پاسداری جدی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن، توطئه‌های استکبار را خنثی و نقشِ بر آب کنید. ❤️ به مادر احترام و تکریم کنید؛ زیرا چنانچه دنیا و آخرت را می‌خواهید، باید چنین کنید. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۱۸ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ شادی_روح_شهدا_ @parastohae_ashegh313
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه توی خانه کمتر درس می خواند.هرچه بودسرکلاس می گرفت .وقتش را بیشترصرف کتاب های غیر درسی می کرد.معمولا باهم کتاب می خواندیم؛ توی انبار لابه لای کتاب های کتاب فروشی آقاجان، علاقه مان بیشتربه کتاب های پلیسی بود.سراین که چه کسی بیشتروسریع تر می خواندمسابقه داشتیم. توی یک سیرمطالعاتی کتاب های شهید مطهری را خواندیم؛ کتاب های دکتر شریعتی را هم ، تفاوت میان تفکرات شان مورد توجه مان بود.کتاب که تمام‌می شد مثل طلبه ها مباحثه می کردیم .نکته ها ومطالب کلیدی اش را درمی آوردیم ونظر می دادیم به درد چه قشرو گروهی می خورد. نقد هم می کردیم. سرصبح با آن صدایش که تازه دورگه شده بودشروع می کرد به قرآن خواندن((اولئک ...)). آن روز حسابی خوابم می آمد. لج کردم و ادایش را در آوردم .با صدای کلفت گفتم (( اولئک ، بگیر بخواب دیگه.)) اعتنایی نکرد. کارش بود. هر روز صبح بعد نماز قرآن می خواند؛ از همان موقع. یک پا انقلابی شده بود برای خودش.اعلامیه های امام را می آوردخانه.کاغذو کاربن می گذاشت جلویش ودست به کار می شد.حروف را طوری می نوشت که دست خطش شناسایی نشود.قانون وقاعده اعلامیه نویسی را به ما هم یاد می داد؛ مثلا می گفت (( دال رو تیز ننویسید، نون آخرگرد نباشه، چهار گوش بنویسید.)) کارش که تمام می شد، خاک نرم می ریخت توی اعلامیه و لبه هایش را مثل کیسه جمع می کرد. بعدیک نخ می بست دورش، اما نه خیلی محکم ، این طوری ، اعلامیه را که می انداخت توی خانه ها ، نه آسیب می دید، نه سرو صدا می کرد،زمین که می خورد، باز می شد. ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زین‌الدین ... @parastohae_ashegh313 ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
🧡 خدایا تو شاهدی که چیزی جز این به من ارزانی داشته ندارم که در راه تو کنم . این بدن باید در راه تو شود . تا دینم و اسلامم و رهبرم و خطم که است پایدار و استوار بماند خدایا با چه صورتی در روز حاضر شوم در صورتی که مولایم حسین بدنش پاره پاره شد و من با اندکی جراحتی ادعای پیروی از او را بکنم . فرازی از شهیدوالامقام @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخرین پیام شهید حجت الاسلام در محاصره داعش:ولایی بمونید ، حزب اللهی ، بسیجی بمونید ظاهرا و باطنا ... حجاب ،حجاب اسلامی .... 🕊 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹نماهنگ ✍🏻تقریظ رهبر انقلاب بر «کتاب خاتون و قوماندان» منتشر شد @hasebabu
برای نماز صبح با صدای شلیک توپ و تانک بیدار شدم و حسین که همیشه بعــد از نمــاز ســر کار می رفــت، گرفــت خوابیــد. حتماً علّتی داشــت که عادت نخوابیدن بعد از نماز را شکست. صبــح کــه از لای پرده کرکــره بــه بیــرون نظــر انداختــم، بــرف ســفید، همه جــا را پوشانده بود. اولین بار بود که در سوریه برف می دیدم. یاد حرف حسین افتادم که «مردم آواره توی سرما، مثل بید می لرزن و بچه هاشون از سرما می میرن.» دیدن برف همیشه برایم لذت بخش بود امّا این بار حس خوبی نداشتم. سارا و زهرا زودتر از پدرشان بیدار شدند و تعجب کردند که چرا برخلاف همیشه تا حالا خوابیده اســت. حســین داشــت خواب می دید. ناله می کرد. دخترها نگران، نگاهش می کردند. سروصدای شلیک و انفجار هم بیدارش نکرد. چه خوابی بود که خطوط موازی صورتش را خیس کرده بود و توی خواب انگار داشت گریه می کرد. سارا طاقت نیاورد. تکانش داد: «بابا، باباجان.» حســین یکه خــورد و روی کاناپــه نشســت و دوروبــر را ورانــداز کــرد. از میان ما، چشم توی چشم سارا دوخت. سارا پرسید: «بابا، خواب دیدی؟» گفت: «آره چه خواب شیرینی!» «پس چرا ناله می کردی؟!» «خواب زینب روم ی دیدم،بیست ساله شده بود،باقیافۀیه کم بزرگتراز الآن تو.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
دخترها سردرگم شدند. آن ها نمی دانستند که فرزند اول ما دختر بوده. دختری که من اسمش را الهه گذاشته بودم و حسین، زینب صدایش می کرد. زینب 02 روز بیشتر توی این دنیا نبود. وقتی که از دنیا رفت، حسین تنهایی به گورستان شــهر همدان _ باغ بهشــت_ رفت و او را دفن کرد. وقتی که برگشــت، به قدری گریه کرده بود که چشمانش، سرخ و خونین شده بود. سارا و زهرا فکر کردند که حسین، از بیست سالگی خانم زینب حرف می زند و او را به خواب دیده است. نخواستم بیش از این در حیرت بمانند، حسین هم چشــم به ســارا دوخته بود و حَظ می کرد. شــاید تصویر زینب بیســت روزه را در سیمای سارای 71 ساله اش می دید. گفتم: «دخترا صبحانه حاضره، بعداً براتون از خواهر بزرگتون زینب می گم.» تلفــن حســین زنــگ خــورد. نمی دانــم کــی بود و چی گفت اما کلاً حســین را از آن حال وهوا بیرون آورد. گوشی را که گذاشت، به سجده افتاد.سر از سجده که برداشت، نگاهش کردم، چشمانش پرده ای از اشک داشت، پرسیدم: «اتفاقی افتاده؟» گفت: «قراره 84 اسیر ایرانی معاوضه بشن، باید برم.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷ ✨ نیمه شعبان سال ۱۳۶۹ بود. گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عجل الله) به دنبال پیکرهای شهدا می‌گردیم. اما فایده نداشت! خیلی جست‌وجو کردیم. پیش خود گفتیم: یا ! یعنی می‌شود بی‌نتیجه برنگردیم؟! 🌹 در همین حین چهار پنج شقایق را دیدیم که برخلاف شقایق‌ها که تک تک می‌رویند، دسته‌ای در یک جا روئیده‌اند! گفتیم حالا که دستمان خالی است، شقایق‌ها را می‌چینیم و برای بچه‌ها می‌بریم. شقایق‌ها را که کندیم،دیدیم یک شهید آنجاست! 🌹 او نخستین شهیدی بود که پیدا کردیم شهید «مهدی منتظر قائم» 🌷هدیه به روح این شهید بزرگوار @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا