eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان هفتم ؛ شهادتی مانند شهادت علیه السلام! 💢عشق و ارادت شهید حججی به امام رضا علیه السلام... 📌 مجموعه کلیپ‌های «حکایت سر» برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهیدِ بی سر محسن حججی ─═༅✦🌷✦༅═─ داستان 6 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28486
💠 ستاره استثنایی دفاع مقدس جانشین و قائم مقام شهید حاج قاسم سلیمانی در لشکر ۴۱ ثارالله کرمان شهیدی که حاج قاسم بیشترین توسل را به او دارد... ♥️ دل را فقط جای خدا قرار دهید... 📜 با نگاهی به وصیت نامه شهید قاسم میرحسینی می توان جواب خیلی ها را داد به عنوان مثال وقتی می گوییم حس می کنم از خدا دور شدم نمی دونم چی کار کردم ؟ یا چه اتفاقی افتاده!؟ شهید میرحسینی در وصیت نامه اش می گوید : ⛔️هیچ چیزی را به دل راه ندهید به حدی که الله شود و جای الله اصلی را بگیرد که حضرت حق سریعا از آن دل رخت بر می بندد. 🌹سردار رشید اسلام شهید قاسم میرحسینی در خرداد ماه ۱۳۴۲ در سیستان پا به این دنیا گذاشت و در سال ۱۳۶۵ در خاک مقدس شلمچه و در عملیات کربلای ۵ پس از ساماندهی نیروها در حین عملیات بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به ناحیه پیشانی سر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. در سفرشان به منطقه سیستان در تجلیل از این شهید بزرگوار فرمودند: ♦️شهید حاج قاسم میرحسینی که از سرداران لشکر ۴۱ ثارالله می‌باشد از آن شخصیت‌هایی استثنایی و جالب است که من مردم سیستان را اینگونه شناختم... @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دعای (شهید حادثه تروریستی اهواز) در پیاده روی اربعین۹۶ : ♦️إن شاءألله سال دیگه این عکس ما رو بگیرن، بگن به یاد حسین... که شهید شد. 🌹 و سال بعد عکس او را به عنوان شهید در پیاده‌روی، روی دست گرفتند. خوشا به سعادت دعایت چه زود مستجاب شد، حسین عزیز... نامت حسین بود دعایت حسین نگاهت حسینی شهادتت در ماه حسین عشق حسین است دیگر حسین را از هر طریقی، به حسین می رساند... پیاده روی با شهدا @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه‌شهیدحاج‌حسین‌خرازی | قسمت سوم [فعالیت های سیاسی و مذهبی] حسين در زمان فراگيری دانش کلا
| قسمت چهارم [فعالیت‌های سیاسی و مذهبی۲] 🔹شهيد خرازی در ابتدای پيروزی انقلاب، لحظه‌ای آرام و قرار نداشت و با عضويت در كميته دفاع شـهری اصفهان به حراست از نقاط و جاده‌های حساس شهر مشغول بود. ايشان به خاطر روحيه نظامی و استعدادهايی كه داشت، مسئوليتهایی را در اصفهان پذيرفت. در ادامه، يک سال پس از پيروزی انقلاب، همزمان با توطئه گروهک‌های ضدانقلاب در گنبد كاووس و تركمن صحرا، به آن خطه اعزام شد و به فرماندهی نيروها در يكی از محورهای منطقه پرداخت. 🔹دشمن كه هر روز در فكر ايجاد توطئه‌ای عليه انقلاب اسلامی بود، غائله كردستان را آفريد و شهيد حاج حسين خرازی در اوج درگيری‌ها، زمانی كه به كردستان رفت، بعد از رشادت‌هایی كه در زمينه آزاد كردن شهر سنندج همراه با شهيد علی رضاييان فرمانده قرارگاه تاكتيکی حمزه از خود نشــان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت كه قوی‌ترين گردان آن زمان محسوب ميشد، وارد عمل شد و در آزادسازی شهرهای ديگر كردستان از قبيل ديواندره، سقز، بانه، مريوان و سردشت نقش مؤثری را ايفا کرد و با تدابير نظامی، بيشترين ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد. سپس چندين ماه در منطقه كردستان مستقر بود و در راه دفاع از كيان اسلامی جانفشانی‌ها از خود نشان داد. 📥 منبع: نوید شاهد ✍شهید حاج حسین خرازی | نعم‌الرفیق ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313
🌿🖇🌼 از‌همه‌خواهران‌می‌خواهم‌گوش‌به‌دجال‌زمانه‌ نکنند.‌ روسری‌هاومقنعه‌ها‌رامحکم‌بگیرید که‌این‌کار‌جھاددر‌راه‌خداست. چادربهترین‌وکامل‌ترین‌ است. نگـــذارید‌دشمنان‌لبخـــند‌بزنند. @parastohae_ashegh313
💫از ويژگى ؛ 🔸"" بودن و قرائت "" بود و طوری این عادت را در همه به عنوان وظیفه نهادینه کرد که هر آب زدن به دست و صورت به نیت گرفتن وضو بود. @parastohae_ashegh313
Part12_نمایش من زنده ام.mp3
6.14M
🎧 📗 من_زنده_ام فصل ❷❶ اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج ┄┅═✧❁🌴❁✧═┅┄ فصل 11 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28497
بسم‌الله الرحمن الرحیم کتاب را با احساس دوگانه‌ی اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده‌ی اشک، خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسّم کردن زیبائیها و زشتیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه‌ی یادها و خاطره‌های مجاهدان و آزادگان، ذخیره‌ی عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درسها و آموختنی‌ها را پرشمار میکند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظه‌ها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشته‌هائی است که ترجمه‌اش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم. ۹۲/۷/۵ @parastohae_ashegh313
درباره پدر بزرگوارشان مي فرمايد: ✨ «موضوعي كه مرحوم والد به آن عنايت ويژه اي داشتند و آن را در قرب به حق مؤثر مي دانستند، و بود. ايشان مي فرمودند: 🌙«اگر براي نافله شب بيدار شديد و ديديد براي نافله خواندن آمادگي روحي نداريد، بيدار بمانيد. بنشينيد حتي چاي بخوريد. انسان بر اثر همين بيداري، آمادگي براي عبادت را پيدا مي كند». 💫 همچنين فرمود: «بيداري سحر هم براي مزاج مادي مفيد است و هم براي مزاج معنوي.» 🌕 بارها در منبرهايشان مي فرمود: «براي دنيايتان هم كه شده، سحرها بيدار شويد. چون بيداري سحر، ، و مي آورد». نمازشب‌رابه‌نیت‌ظهورمیخوانیم اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج‌بحق‌زینب‌کبری @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه118 شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
4_5800919414232583345.mp3
14.13M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎵 روایت بیست و چهارم: بازار شام...(قسمت اول) اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله ✧════•❁🌹❁•════✧ ✅ بیست و چهارمین روز و @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت نامه شهدا (نثار روح همه شهدا ) 🌼بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🌼 اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُــــ 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷 اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
🌷همسر شهید خادمی : 🕌 سامراء که رفت زنگ زد؛ گفتم جلیل ۵ صفر روضه (سلام‌الله) را فراموش نکن؛ گفت همان روز به سامراء می‌روم و از آنجا نائب‌الزیاره همه هستم و تماس می‌گیرم. 🌹 شهید جلیل در ۲۴ آبان سال ۹۴ روز (سلام‌الله) آسمانی شد، همزمان با لحظاتی که زمزمه زیارت عاشورا بر لبان ما بود و اشک بر مظلومیت حضرت رقیه می‌ریختیم، جلیل در سامراء در جوار مرقد ملکوتی امام حسن عسکری(علیه‌السلام) و امام علی‌النقی (علیه‌السلام) به شهادت رسید. نمی‌دانستم روضه در آن روز شامل حال یتیمان من هم می‌شود 📥خبرگزاری آنا @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان هشتم ؛ قرآنِ با بصیرت! 💢جلسه قرآنی که شهید حججی در آن شرکت نکرد! 📌 مجموعه کلیپ‌های «حکایت سر» برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهیدِ بی سر محسن حججی ─═༅✦🌷✦༅═─ داستان7 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28507
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه‌شهیدحاج‌حسین‌خرازی | قسمت چهارم [فعالیت‌های سیاسی و مذهبی۲] 🔹شهيد خرازی در ابتدای پيرو
| قسمت پنجم [در میدان دفاع مقدس] 🔹با شروع جنگ تحميلی، شهيد خرازی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از يک سال خدمت صادقانه در كردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرماندهی اولين خط دفاعی كه مقابل عراقی‌ها در جاده آبادان ـ اهواز در منطقه دارخوين تشكيل شده بود و بعدها در ميان رزمندگان اسلام، به «خط شير» معروف بود منصوب شد. خطی كه ۹ ماه تمام در برابر مزدوران بعثی دفاع جانانه‌ای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت كرد. 🔹اين در حالی بود كه رزمندگان از نظر تجهيزات جنگی و امكانات تداركاتی شــديداً در مضيقه بودند، اما اخلاص و روحيه ايمانی بچه های رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختی‌ها و مشكلات بر آنها نشد، بلكه هر لحظه آماده شركت در عمليات و جانفشانی روزافزون بودند. 🔹شهيد خرازی در اين برهه نياز شديد به يگان دريايی را واجب ميدانســت و محمدحسین صادق‌زاده را به عنوان اولين مسئول يگان دريايی منصوب كرد. آقای صادق‌زاده با آموزش تعدادی غواص و تأمين چند قايق، اولين يگان دريايی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در يگان تحت امر خود تشكيل داد. 📥 منبع: نوید شاهد ✍شهید حاج حسین خرازی | نعم‌الرفیق ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313
با خودم گفتم: «خدایا من که بابا ندارم، تو صاحب من باش.» از همون روزها قرآن وارد زندگی ام شد و غم یتیمی خیلی زود از دلم بیرون رفت. تو هم هر وقت دلت گرفت، به این فکر کن که پیامبر اکرم هم از کودکی یتیم شد اما شما حاج خانم عروس و داماد داری و ان شاالله مادربزرگ هم می شی.» نکتۀ آخرِ حسین لبخند بر لبم نشاند. مدتی بعد، دم صبح تلفن زنگ زد. وهب بود، با اضطراب گفت: «مامان، باید خانمم رو ببرم بیمارستان، دخترم داره به دنیا می آد.» هر چند از پیش می دانســتیم امّا باورمان نمی شــد. داشــتیم نوه دار می شــدیم.خدا یک دختر نازنین و معصوم به وهب داد و کانون زندگیمان دوباره گرم شد. صحبت از اسم بچه شد. حسین گفت: «هرچی که پدر و مادرش بگن، همون خوبه.» و دخالت نکرد. اسمش را فاطمه گذاشتند. به دنیا آمدن فاطمه، دنیا را پیش چشم من قشنگ تر کرد. شب هفتم تولدش همه جمع شدیم. حسین برایــش اذان و اقامــه گفــت. بــاز هــوای خواهــرم ایــران را کردم. اگــر می فهمید، خیلی خوشحال می شد که من نوه دار شدم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
زهرا هم، پس از دو سال عقد تصمیم گرفتند به خانۀ خودشان بروند. حسین وسایل جهیزیه را بار زد و با دامادم امین و سارا و زهرا به خانه ای که در شهرک باقری بود، رفتیم. همین که وسایل را داخل اتاق گذاشتیم، حسین گفت: «دیر شده باید برم.» باتعجب پرسیدم: «کجا؟ هنوز وسایل رو نچیدیم. خوب نیست پیش امین آقا!» گفت: «باید برم خونۀ یه مادر شهید.» عصبانی شدم. امّا پیش دامادم خشمم را پنهان کردم. یه گوشه گیرش انداختم و آهسته گفتم: «می خوای دخترت رو بذاری و بری خونۀ یه شهید.» نمی خواســت جرّوبحــث کنــد. امّــا نــه مــن، که زهرا و حتّی ســارا هم از دســتش عصبانی بودند. کســی حرفی نزد. وســایل را در ســکوت معنی داری چیدیم. زهرا بغض کرد و وقتی برگشــتم، دور از چشــم امین گفت: «گاهی که بابا پیش یه فرزند شهید ما رو می دید، یه جور برخورد می کرد که انگار ما رو نمی شناسه یا اصلاً با ما قهره که مبادا اون فرزند شــهید دلش بگیره و هوای باباش رو نکنه. ما تا این حدّش رو تحمل می کردیم امّا برای چیدن جهیزیه... .» و بغضش ترکید. چاره ای نداشتم جز اینکه از حسین دفاع کنم. گفتم: «شهدا و خانواده هایشان خط قرمزِ بابا هستن. توی این همه سال ندیدم که هیچ چیز رو بــه مصالــح اونــا ترجیــح بــده. برای خودش که نمی خــواد. ما هم باید موقعیتش رو درک کنیم.» سارا خواست با زهرا هم داستانی کند به حمایت از او گفت: «اگه من و زهرا به بابا می گفتیم، توی فلان مغازه یه جفت روسری دیدیم، مثل یه راننده تا دم مغازه، ما رو می رسوند، خریدمون را می کردیم و می پرسید، راضی شدید؟ حالا چی شده که برای امر خیر دخترش می ذاره و می ره، خب یه ساعت بعد بره اونجا، خونوادۀ شهید که چشم به راهش نیستن!» گفتم: «نه دخترم، چشم به راهن، یه روز شاهد بودم که پسر یه شهید هرچی دهنش اومد به بابات ناسزا گفت، من بریدم و بابات سرش رو پایین انداخت و این پسر شهید خجالت زده شد. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313