eitaa logo
انتشارات پژوهشگران پارسه
2.6هزار دنبال‌کننده
233 عکس
26 ویدیو
3.7هزار فایل
انتشارات پژوهشگران پارسه یک کتابخانه آنلاین دارای جزوات،کتابهای الکترونیکی ونمونه سئوالات کنکور دکتری و کارشناسی ارشد سفارش پروژه ها و پایان نامه ها-چاپ و نشر کتاب با کمترین هزینه و بیشترین تخفیفات - شماره پروانه نشر 18525
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز پیروز و فرخ روز مانتره‌سپند از ماه خورداد 3762 زرتشتی، چهارمین روز نیایش همگانی در سپندینه پیرسبز چک‌چک، یکشنبه 27 خوردادماه 1403 خورشیدی، شانزدهم ژوئن 2024 میلادی مانتره سپندبیست‌و‌نهمین روز ماه در گاهشمار مزدیسنی مانترسپند ایزد یا ماراسفند/ ماراسِپَند (پهلوی)/ مَنثَرسْپَنتَه (اوستایی) نام دارد. سخن ورجاوند، سخن اهورایی اشوزرتشت، سروده‌های خود، گاهان را مانتره یا همان سخن اندیشه‌برانگیز نامیده است. مانتره در سراسر اوستا ستوده شده است. مانترسپند ایزد درمانگری است و به چَم آرام‌بخش روان‌ها هم آمده است و قلب‌های خسته‌ی انسان‌ها را در رنج و سختی شفا می‌بخشد. «مانتره» یکی از واژه های بنیادین گاهانست. این کلمه از ریشه من به چم اندیشیدن و در کل به چم وسیله اندیشه کردن و یا موجب اندیشه برانگیزی آمده است. اما روان‌ترین ترجمه کلام اندیشه برانگیز است. اشوزرتشت در گات‌ها، سرودهای خود (گاهان) را مانتره می‌نامد. همچنین در اوستا ، او ِستاهای «اَشِم وُهو» و «یَـتااَهو = ا َهونـَوَر» به نام مانتره شناخته می‌شوند. سراینده مانتره نیز «مانترن» نامیده می‌شود. ویژگی‌های مانتره : درمان بخشی در گاهان در هات ۴۴ بند ۱۶ ، از درمان بخشی و به عبارتی همان جنبه روان شناسی مانتره اشاره شده است. الهام گونه بودن: اشوزرتشت فردی است که با الهام از جهان ِ پیرامون خویش (چه درون و چه محیط) به تعالی رسید ، وی مانتره را هم نوعی الهام (چه درونی و چه از محیط) می‌داند. موسیقیایی بودن: یکی از شروط مانتره بودن ِ یک سخن ، موسیقایی بودن آن است. توانایی اهورایی مانتره: در گاهان برای تاثیر کلام مانتره بر اقشار مردم و سعادت آن‌ها بسیار گفته شده است. از آن چه که در متون اصلی دین ِ ما گات‌ها و قسمت‌های اصلی اوستا بر می‌آید، مانتره جزئی از نوای خداوندی است که به مانند «فرَوَهَر» در وجود هر آدمی قرار داده شده است و در اصل توانایی اندیشه برانگیزی است و از آن جایی که خداوند «مبدا خرد» است، پس مانتره هم توانایی اندیشمندی و اندیشه برانگیزی است، که یک انسان از آن بهره‌مند می‌شود و نیز مانتره کلامی است از همین نوع که از مانتره ِ وجودی انسان به صدا در می‌آید و به مانتره وجودی انسان دیگری می‌رسد و آن را بر می‌انگیزد. MohammadKhanQajari محاصره کرمان و برآمدن آغامحمدخان قاجار کرمان در اواخر دوره زندیه، لطفعلی خان زند، آخرین امیر این خاندان، در محاصره نیروهای آغامحمدخان قاجار قرار گرفت. پس از هفته‌ها زدوخورد به محاصره سپاه قاجار درآمد. كرمان در طول محاصره دچار كمبود شدید خواروبار شده بود و بسیاری از مردمی را كه وجود آنان در شهر ضرورت نداشت بیرون فرستاده بودند. مردم برای علاقه كرمانی ها به شخص لطفعلی‌خان كه مردی شجاع بود و رفتاری نیكو داشت، مقاومت کردند. پس از فرار لطفعلی‌خان كه خود را روز بعد (یکروزه) به «بم» رساند شهر کرمان تصرف شد و خان قاجار که می‌خواست شاه ایران شود دستور کور کردن و قتل‌عام مردم و تخریب شهر را صادر كرد و پس از كور كردن خان زند كه در ارگ بم به او خیانت و دستـگیر شده بود رهسپار شیراز شـد كه «ابراهیم خان»، كلانتر شیراز از در دوستی با او درآمـده و شهر را تسلیم کرده بود. پس از مقاومتی طولانی و با وجود کمبود شدید خوراک، شهر سقوط کرد. پس از تثبیت قدرتش، در تهران تاجگذاری کرد و به سفاکی‌های خود ادامه داد. او در نبردهایش با روس‌ها نیز شرکت جست و سرانجام به دست خادمانش به قتل رسید. 282 سال پیش آغامحمدخان پسر محمدحسن خان رییس ایل مغول تبار قاجار به دنیا آمد. این ایل در منطقه گرگان به سر می‌بُرد. عادل‌شاه افشار (بازمانده نادرشاه) که در خراسان می‌نشست محمدحسن‌خان را زمانی که آغامحمدخان شش ساله بود بکشت و پسر او را اخته کرد تا بعدا گردنکش نشود، فرزند نیاورد و دودمان نسازد. وی از 20 سالگی در شیراز و در گروگان کریم‌خان زند بود که با خواهر او ازدواج کرده بود. آغامحمد خان زمانی که 36 ساله بود از سوی خواهر خود آگاه شد که کریم‌خان درگذشته پس از شیراز فرار کرد و به گرگان (استرآباد) رفت و به ایل خود پیوست و همین‌که ایران گرفتار کشمکش امیران وقت مناطق شد که هریک داعیه سروری داشتند وارد این جنگ داخلی گردید. انتقام خون پدر را از افشاریه گرفت و در تعقیب لطفعلی‌خان زند (آخرین شاه زندیه) به کرمان تاخت و با دستگیرکردن لطفعلی‌خان و کور کردن و سپس او، شیراز (پایتخت زندیه) را متصرف شد و چون مقاومت دیگری در برابرش نبود به شمال ایران بازگشت و در شهر ساری خود را پادشاه خواند و نزدیک به دو سال بعد دستگاه حکومتی خود را به تهران که کریمخان در آنجا کاخی ساخته بود منتقل کرد. ساختمان این کاخ را که کاخ گلستان خوانده می‌شود تکمیل و 230 سال پیش (سال 1173 خورشیدی) در آنجا تاجگذاری کرد. (برگرفته از روزنامک/ کیهانی‌زاده) یادروز 27 خوردادماه:
– بازار تهران به نام مخالفت با استبداد “محمدعلی شاه قاجار” تعطيل كرد و مردم در بهارستان جمع شدند. (۱۲۸۷ خورشیدی) -“رضاشاه” به اتفاق “كمال اتاتورک” از ارتش تركيه سان ديدند. (۱۳۱۳ خورشیدی) – “محمد علی فروغی” ریيس‌الوزرا كابينه خود را به مجلس معرفی كرد. (۱۳۱۴ خورشیدی) – درگيری مردم با مأموران در جريان رأی اعتماد مجلس به “عبدالحسين هژير”. (۱۳۲۷ خورشیدی) – بر سر کاهش قیمت نفت بین ایران و عربستان اختلاف نظر شدید ایجاد شد. اعضای اوپک عربستان را تهدید به اخراج از اوپک نمودند. (۱۳۵۳ خورشیدی) – “عباس مسعودی”، بنیانگذار و مدیر موسسه اطلاعات در دفتر کار خود درگذشت. (۱۳۵۳ خورشیدی) سناتور عباس مسعودی در 73 سالگي در دفتر كار خود در ساختمان موسسه اطلاعات (خيابان خيّام) براثر سكته درگذشت. گفته شده است؛ مسعودی كه هر روز در ساعت معين آمار فروش روزنامه در روز پيش از آن را مرور می‌ كرد، بيست‌وهفتم خورداد 1353با مشاهده رقم كاهش فروش اطلاعات پس از دو برابر شدن بهای تک‌فروشي آن (که به اصرار دکتر مصباح‌زاده ناشر کیهان و رقیب اطلاعات صورت گرفته بود که می‌خواست درآمد کیهان از تک‌فروشی افزایش یابد) از فرط اندوه سكته كرده بود. – تشكيل “جهاد سازندگی” به فرمان “حضرت امام خمينی”. (۱۳۵۸ خورشیدی) – تاسيس “دانشگاه آزاد اسلامی” توسط “آیت الله هاشمی رفسنجانی”. (۱۳۶۱خورشیدی) – عمليات نصر ۳ در دهلران توسط دلیرمردان ارتش ایران در جریان جنگ تحمیلی. (۱۳۶۶ خورشیدی) – آغاز به كار نخستين نمايشگاه بين‌المللی ارتباطات در تهران. (۱۳۶۹ خورشیدی) – درگذشت “استاد جلیل شهناز”، استاد برجسته تار و سه تار. (۱۳۹۲ خورشیدی) – روز جهانی “بیابان زدایی”. – “ارجمند بانو” امیرزاده ایرانی، همسر “شاهجهان” امپراتور تيموری هند، هنگام وضع حمل پانزدهمين فرزند خود درگذشت و “شاهجهان” كه به وی علاقه فراوان داشت “تاج محل” را برای یاد بودش بنا نهاد. (1631 م) – مرگ “ادوارد لِيتون” رمان‏ نويس و سياست ‏مدار انگليسی. (1873 م) – امضای قرارداد منع استفاده از سلاح ‏های ميكروبی و شيميايی در جنگ‏‌ها. (1925 م) – بانو “اميليا ارهارت”، عرض اقيانوس اطلس را با پرواز پيمود و نخستین خلبان زنی بود که موفق به انجام این کار شد. (1928 م) – به كار بردن “گيوتين” برای اعدام ، پس از يک قرن و نيم ممنوع شد. اين وسيله برای اعدام سريع و بدون درد در جريان انقلاب فرانسه ساخته شده بود. (1939 م) – روز ملی و استقلال “ايسلند”. (1944 م) “ايسْلَنْد” با ۱۰۲/۸۱۹ كيلومتر مربع مساحت در شمال‌غربی اروپا و در اقيانوس اطلس واقع شده است. جمعيت آن در حدود ۲۸۰ هزار نفر است. اكثريت مردم ايسلند پيرو آيين پروتستان بوده و مليت ايسلندی دارند و به زبان ايسلندی نيز صحبت می‌كنند. پايتخت ايسلند “ريكياويک” و واحد پول آن “كرون” است. از شهرهای مهم اين كشور “گاردهابر” و “كوپاووگور” است. نظام سياسی در اين كشور، جمهوری چند حزبی با يکك مجلس قانون‏گذاری است. – نخستين عمل پيوند كليه در شهر شيكاگو آمريكا انجام گرفت و به تدريج عموميت يافت. (1945 م) – ديوان عالی آمريكا، با صدور يک حكم خواندن انجيل و خواندن دعا در مدارس عمومی اين كشور را عمل مغاير با قانون اساسی آن كشور اعلام و ممنوع كرد. (1963 م) – چین بمب اتمی آزمایش کرد و وارد باشگاه اتمی‌ها شد. این نخستین آزمایش اتمی چین بود. (1967 م) – ریگان، رییس جمهوری وقت آمريكا، در نطق خود در سازمان ملل از جماهیریه شوروی به عنوان “امپراتوری شَرّ” نام بُرد. (1982 م) – درگذشت “اسعد بن حلوان دمشقی” مشهور به “حاذق سوری”، پزشک نامدار سوری. (۶۵۲ ه.ق)
«ماسوله با رنگین کتل‌های درختانش عزادار است ماسوله با چشم هزاران برگ می‌گرید ماسوله چون فریاد رسایی در گلوی دره‌ها اینک گره خورده است ماسوله همچون مادر پیری به گاه مرگ فرزندش بر شانه‌های کوه افشان کرده گیسوی سپید آبشاران را در شیون بادی که می‌آید رخسار را با ناخن صدها هزاران شاخه می‌خاید * برخیز کوچک خان در کوچه‌های خاکی ماسوله هر روز فریادهای پتک و سندان دادخواهان است برخیز و این فریادهای آشنا را از سینه جنگل برون آور
منظومه کوچک خان دوم بهمن‌ماه سال‌روز درگذشت جعفر کوش‌آبادی است. جعفر کوش‌آبادی متولد 1320 بود و در دومین روز بهمن‌ماه 1388 در سن 68سالگی بر اثر ابتلا به سرطان در خانه‌اش از دنیا رفت. پیکر این شاعر در قطعه‌ی دوم بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد. کتاب‌های «سفر با صداها»، «ساز دیگر»، «اژدهای سیاه»، «چهار شقایق»، «منظومه‌ی کوچک‌خان» و «در آینه» از آثار منتشرشده کوش‌آبادی هستند. علیرضا طبایی درباره‌ی این شاعر می‌گوید: در همان سال‌های دهه 40 و 50 با شناختی که از شعر شاعران هم‌نسل خود داشتم، فکر می‌کردم شعر سه – چهار نفر از آن‌ها ارزش خواندن دارد و در آینده می‌توانند جای خالی شاعران بزرگ را که به کهن‌سالی رسیده‌اند، پر کنند. یکی از این‌ها، بی‌تردید، جعفر کوش‌آبادی بود. استناد من به زبان و پیام شعری کوش‌آبادی بود که اوج کارش را در اواخر سال‌های دهه‌ی 40 تا اواخر سال‌های دهه‌ی 50 می‌بینیم. از این شاعران، کم‌تر از تعداد انگشتان دست داشتیم؛ کسانی مثل محمدرضا شفیعی کدکنی، اسماعیلی خویی و سیاوش مطهری. حالا که نگاه می‌کنم، می‌بینم زیاد هم در قضاوتم به خطا نرفته‌ام و این شاعران شعرشان در حدی است که بتواند نام و آثارشان را ماندگار کند. این شاعر اظهار می‌کند: آثار اولیه کوش‌آبادی سبک و سیاق شعر نیمایی را داشت و تحت تأثیر شاعران معروف آن روزگار، سیاوش کسرایی، منوچهر آتشی، مهدی اخوان ثالث و خود نیما یوشیج و امثال آن‌ها بود. زبان شعری کوش‌آبادی در حقیقت زبانی است که در عین حال که سعی می‌کند آن فخامت و روانی خود را حفظ کند، اما مقداری به زبان عامیانه نزدیک می‌شود. او مضامین شعر کوش‌آبادی را برگرفته از زندگی مردم کوچه و بازار و قشرهای پایین جامعه توصیف و اضافه می‌کند: در شعر کوش‌آبادی بیش‌تر زندگی اقشار پایین را می‌بینیم. شعر او تصویر زندگی، روحیه و خواست‌های مردمی است که تنها هستند، از فقر رنج می‌برند و مبارزه می‌کنند. شعر کوش‌آبادی دعوتی به همبستگی‌های انسانی و اجتماعی است. او همواره برای رسیدن به آینده‌ی روشن تلاش می‌کرد و مردم را به این تلاش فرامی‌خواند. طبایی با اشاره به برخی کارهای شاخص کوش‌آبادی مثل «منظومه‌ی کوچک‌خان» می‌گوید:‌ شعرهای دیگر او هم با توجه به حال و هوای سال‌های مبارزات مسلحانه‌ی قبل از انقلاب، شور و التهاب خاص گروه‌های مبارز در سیاهکل و…، مبارزه و کشته شدن و از هم پاشیدن گروه‌ها، سروده می‌شد و تحت تأثیر روزگار ملتهب و پرحادثه‌ی سال‌های دهه‌ی 50 بود. او می‌افزاید:‌ کوش‌آبادی بعد از انقلاب، مثل خیلی از شاعران دیگر ترجیح داد مدتی را در سکوت و انزوا بگذارند. در این مدت شعرهایش گه‌گاه به دست خوانندگان آثارش می‌رسید؛ اما اوج کارش از سال 45- 46 به بعد تا زمان انقلاب است و از آن به بعد دیگر آن جوش و خروش را در شعرهایش نمی‌بینیم.
همایون باد مانتره سپند ایزد و خوردادماه
انارام ایزد سی امین روز هر ماه و به معنای فروغ بی پایان است
انیران: در پهلوی و پارسی به‌شکل «انیران- aniran » ‌آمده و در اوستایی به‌شکل« انغره ــرئوچه»«anaghra raoca» آمده است، که بخش نخست آن از «اَنan.» که علامت نفی و «اغره» به‌معنی «پایان و حد و حصر» و بخش دوم به‌معنی «روشن» است و روی‌هم رفته یعنی «روشنی بی‌پایان» است. انغره ــ رئوچه بارگاه شکوه و بزرگی اهورامزداست یا عرش اعظم به شمار آمده و علاوه بر آن نام فرشته‌ یا ایزدی است که نگهبانی روز سی‌ام بدو سپرده شده است.(انیران به‌معنی بیگانه و غیر ایرانی است).(حاشیه‌ی برهان قاطع چ معین)ابوریحان بیرونی در فهرست روزهای ایرانی این روز را «انیران» و در سغدی «نغز» و در خوارزمی«اونرغ» آورده و زرتشتیان امروز «انارام» گویند. دیگر انیران از اوستایی «اَنْ ائیریا- an -airya » است که از دو بخش بوجود آمده است که بخش نخست «اَنْ- an » که علامت نفی و بخش دوم به‌معنی« آریایی و ایرانی» است و روی هم رفته غیرآریایی«ناایرانی» معنی‌می‌دهدنام فرشته‌ای است که موکل بر عقد و نکاح می‌باشد.(برهان قاطع)،(ناظم‌الاطباء). مسعود سعد : انیران ز پیران شنیدم چنان/ که می خورد باید به رطل گران. زرتشت‌بهرام: سفندارمذ ماه رفته تمام / بروزی که خوانی انیرانش نام/ در این روز زردشت پاکیزه‌دین/درآمد سوی حد ایران‌زمین.
نادر نادرپور یکی از شاعران معاصر ایرانی بود که اشعاری در قالب‌های سنتی و نو عرضه کرد. وی از پایه‌گذاران شعر مدرن در ایران پس از نیما محسوب می‌شود که به دلیل خلاقیت، دانش زبانی و آگاهی از شعر اروپا نگاهی جهانی به شعر داشت. نادر نادرپور شاعر و نویسنده برجسته ایرانی بود که در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ خورشیدی در تهران متولد شد. او فرزند یکی از نوادگان رضاقلی میرزا فرزند ارشد نادرشاه افشار به نام تقی میرزا بود. نادرپور در خصوص دوران کودکی خود می نویسد: از کودکی در فضای فرهنگی و هنری پرورش یافتم؛ به طوری که در پنج سالگی (یعنی ۲ سال پیش از رفتن به دبستان) الفبای فارسی را نزد پدرم آموختم و چون او مرا وامی‌داشت که روزنامه‌ ایران (تنها نشریه‌ بامدادی آن دوران) را هر شب بر بالینش بخوانم با خط چاپی آشنا شدم و به‌زودی توانستم که از آن تقلید کنم و کم‌کم چنان بنویسم که بیننده یا خواننده، آن‌ را با متنی که از چاپخانه در آمده باشد، اشتباه کند. پس از پایان دوران مقدماتی، نادرپور دوره‌ متوسطه خود را در دبیرستان ایرانشهر تهران گذراند و در ۱۳۲۸ خورشیدی برای تحصیل عازم فرانسه شد و توانست در ۱۳۳۱ خورشیدی از دانشگاه سوربن پاریس در رشته‌ زبان و ادبیات فرانسه فارغ‌التحصیل شود بعد از پایان درس در پاریس به ایران بازگشت و برای چندین سال در وزارت فرهنگ و هنر در مسوولیت‌های مختلف مشغول به کار شد. نادرپور زندگی خود را این‌گونه توصیف می‌کند: پدر و مادرم به یک خانواده‌ اصیل اشرافی تعلق داشتند، نه تنها ادبیات و فرهنگ قدیم و جدید ایران را بسیار خوب می‌شناختند و با زبان و فرهنگ فرانسوی هم کاملاً آشنا بودند، بلکه هر ۲ به هنرهای دوگانه‌ نقاشی و موسیقی هم مهر می‌ورزیدند و پدرم در نقاشی و مادرم در موسیقی ماهرانه کار می‌کردند. بنابراین می توان گفت به دلیل مسلط بودن پدر و مادر نادرپور به زبان فرانسه وی خیلی زود زبان فرانسه را فرا گرفت و اشعار و مقالاتی را از فرانسه به فارسی ترجمه کرد. وی همچنین در ۱۳۴۳ خورشیدی برای آموختن زبان ایتالیایی به این کشور سفر کرد و به تحصیل زبان ایتالیایی پرداخت. این شاعر و مترجم سرشناس در ۱۳۴۶ خورشیدی همراه با تعدادی از روشنفکران و نویسندگان برجسته ایرانی کانون نویسندگان ایران را تاسیس کردند و به عنوان یکی از اعضای نخستین دوره‌ هیات دبیران کانون انتخاب شد. او مدتی سردبیری ماهنامه‌هایی با نام «هنر و مردم» و «نقش و نگار» را بر عهده داشت و در سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ خورشیدی سرپرستی گروه ادب امروز را در رادیو و تلویزیون ملی ایران عهده‌دار شد و به معرفی نوآوران ادبیات معاصر ایران و همچنین ادبیات معاصر جهان همت گماشت. این مترجم ایرانی در ۱۳۵۹ خورشیدی از تهران به پاریس رفت و تا اردیبهشت ۱۳۶۵ خورشیدی در آن شهر اقامت داشت. در همانجا به عضویت افتخاری اتحادیه نویسندگان فرانسه برگزیده شد و در مجامع و گردهمایی های گوناگون شرکت کرد. نادرپور پس از ۶ سال اقامت در فرانسه، بار دیگر مهاجرت آغاز کرد و این‌ بار مقصد، لس‌آنجلس در آمریکا بود. نادرپور تا پایان عمر در این کشور به سر برد. ویژگی شعرهای نادرپور نادر نادرپور اشعار خود را در قالب های سنتی و نو عرضه می کرد. لطافت، زیبایی و ویژگی های زیبایی شناختی شعر او به دلیل شناخت وی از شعر گذشته است، همچنین پختگی آثارش نشان می دهد که به گنجینه غنی و پرارزش شعر گذشته پارسی اشراف دارد. اشعار نادرپور با انسجام خاص خود، یکی پس از دیگری، خواننده را در جهانی از رنگ، رنج و امید فرو می‌برد و از تمام این اشعار، موسیقی دلنشین کلام که بارزترین خصیصه هنری نادرپور است، به گوش می‌رسد. همچنین پرویز ناتل خانلری نویسنده و شاعر معاصر ایرانی در وصف نادرپور می نویسد: نادرپور در صف اول شاعران معاصر قرار دارد. نادرپور از متجددانی بود که با نگاه و دریافت خود، به نوآوری روی آورد و به شیوۀ خویش از گنجینه بزرگان گذشته شعر فارسی بهره مند شد. او شاعری میان سنت و تجدد است و توانست تا به هر شکل ممکن، خود را از پیمودن راه آسان شاعری که همان تقلید بی چون و چرا از روش گذشتگان است بر حذر دارد اما با این وجود راه خود را از دل سنت یافته و شعر خود را در مسیر امروز به گونه ای که مطلوب او بوده، پیش برده است استفاده او از سنت، اگر چه اندک نیست و با میزان بهره مندی دیگر شاعران صاحب سبک این روزگار تفاوت دارد، اما در نوع خود بهره مندی و برخورداری خلاقانه و نوآورانه بود.
محمدعلی بهمنی شاعر و غزل‌سرای ایرانی درباره شعر و دنیای نادر نادرپور بر این باور است: نادرپور یکی از مهم ترین ادامه دهندگان راه نیما بود و در کنار شعر نیمایی و چهارپاره هایی که کنار شعر نیمایی می گفت، غزل سرا هم بود و غزل های خوبی هم داشت. در واقع او نوگراترین غزل سرای روزگار ما بود و ناگفته نماند که بخشی از غزل بعد از نیما مرهون او است. منوچهر نیستانی هم در این زمینه حضور پررنگی دارد اما خود نیستانی هم از مریدان نادرپور بود. آنچه در شعر اهمیت دارد و جاذبه و ارج شعر است، شاعرانگی آن است و شعر نادرپور این شاعرانگی را در خود داشت. او مدعی غزل سرایی نبود و بی صدا غزل می گفت، اما شعر بعد از نیما را متحول کرد. نادرپور غزلی دارد با این آغاز «پرده را پس می زنم، مرغابیان پر می کشند/ گوشه ای از آسمان آبی است در باران هنوز». یادم می آید روی همین شعر در آن زمان چیزی نوشته بودم که البته متن آن یادم نیست، اما باید بگویم این را فردی گفته که ادعای غزل ندارد، اما غزلی به این شگفتی گفته که اگر آن را با همه ویژگی هایی که برای غزل در نظر هست، مقایسه کنید، می بینید چیزی کم ندارد و نسبت به شعر و غزل پیش از نیما هم چقدر نو است. این شعر با همه شاعرانگی اش، اجتماعی هم هست و در بیت دوم نوعی امید در خود دارد و می گوید هرگز تسلیم چیزی نباشید و همیشه چیزی هست برای ادامه دادن. تقریباً همه غزل های نادرپور برجسته و قابل تامل هستند.
همچنین نادرپور به دلیل تسلط بر زبان های خارجی نگاهی جهانی به شعر داشت و شعر را به زبان های دیگر می خواند، متوجه این موضوع بود که شعری ماندگار خواهد بود که در کنار نگاه اقلیمی، نگاهی جهانی داشته باشد و خودش این نوع نگاه را در شعر داشت و در واقع این آموزه ای برای شاعران بود که می خواستند، غزل بعد از نیما را ادامه بدهند. ژاله نادرپور درباره همسر شاعرش چنین می‌گوید: او گذشته از این‌که سال‌ها همسر و یاری یگانه برای من بود، شاعری یگانه بود؛ نثرش نیز، شعرش نیز. برای شعر و هنرش حرمتی بسیار قائل بود. نظراتش درباره‌ فرهنگ ایران و رویدادهای اجتماعی و سیاسی نیز یگانه بود. تاریخ گواه صادقی است و من باور دارم، شهادت خواهد داد که او طی پنجاه سال به فرهنگ و زبان ایران چه خدمات صادقانه‌ای کرده است. نادر واژه‌ "مرگ" را بارها در شعرهایش به کار برده؛ از مرگ نفرت داشت و دوست داشت زندگی کند. از "آینه" بسیار سخن گفته، چون آینه را ناظر بی‌غرضی می‌دانست که می‌توانست ما را به خودمان نشان دهد. این سال‌ها واژه‌ "غربت" بسیار در شعرهایش تکرار شده. غم "غربت" زخمی عمیق بر دلش نشانده بود... همان گونه که همسر نادرپور می گوید غم غربت هر کجای عالم که می‌خواهد باشد، همه رنگ‌ها و صداها را به خود می‌آلاید، نادرپور در دورانی که در فرانسه زندگی می کرد این اشعار را درباره غم غربت سرود، شعرهای او، سرشار از حیرت، خشم و دلتنگی است. این جا، غروب رنگ جنون دارد/ باران صدای گریه تنهایی است چشم ستارگان همه نابیناست/ این جا در این دیار/ شب در دل من است این جا چو من غریب غمینی نیست/ در وهم شب، چراغ یقینی نیست. روی آوردن به شاعری و خدمات فرهنگی نادرپور از نادرپور ۱۱ دفتر شعر باقی مانده است، نخستین شعر وی رقص اموات نام داشت و شعر بعدی او شب در کشتزاران بود اما شعری که او را بر سر زبان ها انداخت و موجب شهرت وی شد شعر «قم» بود که در ۱۳۳۱ خورشیدی سروده شد: چندین هزار زن چندین هزار مرد زن‌ها لچک به سر مردان عبا به دوش یک گنبد طلا با لک‌لکان پیر یک باغ بی‌صفا با چند تک‌درخت از خنده‌ها تهی وز گفته‌ها خموش یک حوض نیمه‌پر با آب سبزرنگ چندین کلاغ پیر بر توده‌های سنگ انبوه سائلان در هر قدم به‌ راه عمامه‌ها سفید رخساره‌ها سیاه مجموعه‌های شعر او «چشم‌ها و دست‌ها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمه خورشید»، «گیاه و سنگ نه، آتش»، «از آسمان تا ریسمان» «شام بازپسین»، «صبح دروغین»، «خون و خاکستر» و «زمین و زمان» چند سال پیش به وسیله انتشارات نگاه تجدید چاپ شد. همچنین نادرپور در خصوص علاقمندی خود به ادبیات و شاعری می نویسد: چون پدرم اشعار خوش‌آهنگ شاعرانی مثل فرخی سیستانی، منوچهری و قاآنی را برایم می‌خواند و مرا به حفظ‌ کردن آن‌ها تشویق می‌کرد، به‌زودی به شعر فارسی علاقه‌مند شدم و به‌تدریج با اشعار معروف سخنوران قدیم و جدید آشنایی کافی یافتم و این آشنایی، مغایرتی با علاقه‌ای که من از همان دوران به نقاشی و موسیقی احساس می‌کردم، نداشت و فی‌الواقع این هر سه هنر به طور یکسان در طبیعت من تکامل می‌یافتند و من گرایشی هم‌زمان به آن‌ها داشتم. یک عصر بهاری از مدرسه به خانه می‌رفتم و در میان راه (یعنی درست در تقاطع خیابان‌های "اکباتان" و "لاله‌زار" با هوایی بعد از رگبار و قیافه‌های رهگذرانی خندان مواجه شدم که هنوز قطره‌های باران را بر صورت داشتند و درست مثل این بود که در حین خندیدن، گریه می‌کنند. من در همان لحظات این شعر بسیار کوتاه را سرودم که هنوز هم پس از گذشت ۶۰ سال، به نظر خودم تازگی و طراوتش را حفظ کرده است و من آن‌ را در این‌جا برای شما می‌خوانم: باد لطیف خنک / می‌وزد از هر طرف / گریه کند آسمان / بر رخ مردم شعـف. این قطعه کوتاه از یک سو توجه پدر و مادرم و از طرفی دیگر مورد تشویق آموزگارانم قرار گرفت و ملاحظه می‌فرمایید که تعبیر "گریه‌کردن شادی" و صورت مردم آن‌ هم توسط آسمان، هنوز هم بدعت لطیفی دارد که بر اثر تغییر زمان و مکان، به کهنگی نینجامیده و نظایرش در اشعار بعدی خود من و شاعران هم‌نسلم ادامه یافته است. پایان زندگی در غربت سرانجام این شاعر پرآوازه در ۲۹ بهمن‌ ۱۳۷۸ خورشیدی در لس‌آنجلس در آمریکا بر اثر حمله قلبی دیده از جهان فروبست، پس از درگذشت وی، ژاله نادرپور همسرش، بنیادی را به نام او پایه‌گذاری کرد که چاپ و انتشار اشعار نادرپور را عهده‌دار است. گزیده از مجموعه اشعار نادر نادرپور من مرغ کور جنگل شب بودم باد غریب، محرم رازم بود چون بار شب به روی پرم می‌ریخت تنها به خواب مرگ، نیازم بود هرگز ز لابلای هزاران برگ بر من نمی شکفت گل خورشید هرگز گلابدان بلور ماه بر من گلاب نور نمی پاشید من مرغ کور جنگل شب بودم در قلب من همیشه زمستان بود رنگ خزان و سایه تابستان در پیش چشم من همه یکسان بود می سوختم چو هیزم تر در خویش دودم به چشم بی هنرم می‌رفت
چون آتش غروب فرو می‌مرد تنها، سرم به زیر پرم می‌رفت یک شب که باد، سم به زمین می‌کوفت و ز یال او شراره فرو می‌ریخت یک شب که از خروش هزاران رعد گویی که سنگپاره فرو می‌ریخت.