eitaa logo
پرتو اشراق
783 دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
13.8هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5823575332359242609.mp3
6.49M
🎧 | زیبا 🎼 غم گرفته سر تا پامو ببین بابا... 🎤حاج محمود 🎪 شب سوم ۹۷ 🌐 @partoweshraq
4_5823575332359242686.mp3
5.73M
🎧 | دلنشین 🎼 سرِ کوچه پرچم میزنم از تو بازم... 🎤کربلایی 🎪 شب سوم ۹۷ 🌐 @partoweshraq
4_5825659344980542342.mp3
3M
🎧 | 🎼 بعد از اون حماسه های کربلا... 🎤 حاج 🎪 شب سوم محرم الحرام۹۷ 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠📚✍🏻💠 ⁉ کانیبالیسم و همدیگر خواری ملی؟! 👷🏻 یک نقاش ساختمان می گفت قبل از اینکه قیمت ها بالا برود، من زرنگی کردم و در حد توان ٩٠ کارتن مای بی بی خریدم و الان با ٣٠٠ درصد سود هم حاضر به فروش نیستم! 🏭 آن کارخانه دار می گفت برای وصول طلب هایم از مشتریان خارجی عجله ای ندارم... هر چه دیرتر، دلار گران تر! حتی اگر به قیمت اخراج کارگران باشد...!! 💸 آن یکی؛ با رانت ارتباطاتی و اطلاعاتی اقدام به دریافت وام های سنگین و خرید و انبار کالا کرده است! ✈ این یکی؛ انبار پر از جنس خود را بسته، برای تفریح به خارج کشور رفته و بعد از چند هفته برگشته و بدون کار کردن سرمایه ریالی او دو برابر شده! 📦📦 در واقع هر کسی فراتر از هدف حفظ ارزش دارایی؛ در حد وسع خود با خرید و احتکار کالا برای کسب سود گزاف وارد گود شده است و هر روز با سلاطین جدیدی آشنا می شویم! ⁉ آیا عنوانی بهتر از کانیبالیسم یا همدیگرخواری برای این پدیده می توان یافت؟ 🔰 موضوع این است که: ❌ فقط من ببرم و اینکه بقیه ببازند اهمیتی ندارد! ❌ اعتماد افقی و عمودی سلب شده! ❌ مردم به همدیگر اعتماد ندارند و اعتماد دو طرفه دولت و ملت سلب شده است! دولت از گفتن حقیقت می ترسد و هر وقت هم حرفی می زند، ملت خلافش را درست می دانند! ❌ اشتباهات زیاد شده و اعتمادها کم و موضوع؛ زیادی نقدینگی و کمبود دلار و کالا نیست! ❌ برخی کسانی که در پست های اجرایی نشسته اند و می شنویم دزدی کرده اند، افرادی از خود ما هستند که چند روزی فرصتی به دستشان رسیده تا بار خود را ببندند! 💺 و اگر هر یک از ما هم جای آنها بودیم، شاید همان کار یا بدتر از آنرا می کردیم! در واقع موضوع این نیست که چرا دزدید! بلکه این است که اگر سهم من را می داد، سکوت می کردم و اصلا برایم مهم نبود! 🗯 پر واضح است تا اوضاع فکری و رفتاری ما چنین باشد؛ خروجی آن چیزی جز همدیگرخواری و بازی با حاصل جمع صفر (سود یکی به اندازه زیان دیگری Zero Sum Game) 👌و یا حتی بدتر از آن؛ بازی با حاصل جمع منفی صفر (زیان همه طرفها Minus Zero Game) نخواهد بود! ⚠ و سخن آخر اینکه فساد، گرانی و بیکاری به دست خود ما ظاهر و گریبان گیرمان شده نه به دست دشمن و استکبار! و تا ما به خودمان رحم نکنیم، هیچکس حتی خدا هم به ما رحم نخواهد کرد! 🖋 امیر عباس زینت بخش. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🖋 روايت شب چهارم 🌷 🏴 دم در هیئت دیدم سر بند حر بسته و خاک رس می زنه به لباس هرکسی که می خواد... 💬 یادمه همه از دستش فرارى بودن، کسی از ده تا کوچه اون طرف ترش هم رد نمى شد...!! 🚓 آخرشم با یه نسخه ى کامل افتاد زندان. 🌌 ما که اونجا نبودیم اما اونا که بودن می گفتن شب چهارم مداح تو حسینیه زندان روضه ى حُر رو خونده و غلام تا چند ساعت بعدش حالش دست خودش نبوده. ▪کی شود، حر شوم توبه مردانه کنم ▪اگه جرمم کمتر از غلام نباشه آقا...؟ 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 دَر مَعرکه، از سنگدلانْ حُر بِتَراشَد... 🌹 این ویژگیِ چشمِ هنرمند ِحُسین است 🌹 تَعریفِ من از عشق همان بود که گفتم: 💚 در بَندِ کَسی باش که دَر بَندِ حُسین است 🌐 @partoweshraq #شعر
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 👣 ثمره زیارت سیدالشهدا... 🎙حجت‌الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_5816518602307667582.mp3
5.61M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 👣 ثمره زیارت سیدالشهدا... 🎙حجت‌الاسلام 🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 🌤 کار آفتاب روشنی‌بخشی است، هرچند در پشت ابر باشد! ⚜ حضرت (قدس‌ سره): 🎙با اینکه ارتباط و وصل با آن حضرت و فرج شخصی، امر اختیاری ماست، به‌ خلاف ظهور و فرج عمومی، با این‌ حال چرا به این اهمیت نمی‌دهیم که چگونه با آن حضرت ارتباط برقرار کنیم و از این مطلب غافل هستیم، ولی به ظهور و دیدار عمومی آن حضرت اهمیت می‌دهیم؛ و حال اینکه اگر برای فرج شخصی به اصلاح خود نپردازیم، بیم آن است که در ظهور آن حضرت از او فرار کنیم؛ چون راهی که می‌رویم، راه کسانی است که اَهَم و مهمی قایل نیستند. 🌤 کار آفتاب اضائه (روشنی‌ بخشی و نورافکنی) است؛ هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب (عجل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشریف) هم همین‌طور است، هرچند در پس پرده غیبت باشد!... 📚 در محضر بهجت، ج ۲، ص ۱۳۳. 🌐 @partoweshraq
🔺حملات اصلاح‌طلبان به مقدسات تمامی ندارد؛ ⚠بعد از انتشار طرح گرافیکی شهرداری تهران که به رنگی پوش شدن در محرم و کنار گذاشتن رنگ مشکی تشویق کرده بود، این‌بار روزنامه «صدای اصلاحات» در روز سوم محرم که متعلق به حضرت رقیه(س) است، گزارشی از تغییر جنسیت فردی به نام «رقیه» را منتشر وتیتر «رقیه» از ۲۲ سال «مهدی» شد» را انتخاب کرد! ❌از مخاطبان عزادار بابت انتشار این تصویر عذرخواهی میکنیم 🌐 @partoweshraq
🔺خوی اشرافی سید احمد مصطفوی در عزاداری! ⁉ رفتارهای عجیب پسر سید حسن خمینی این بار در مجلس عزاداری خودش را نشان داد؛ حالا رفتاری شبیه شاه پهلوی! 🌹امام خمینی(ره): یک موی شما بر همۀ آن کاخنشین‌ها و آنهایی که در این انقلاب هیچ فعالیتی نداشتند، بلکه کارشکنی هم تا آن اندازه که می‌توانستند می‌کردند و الآن هم هر مقدار که بتوانند می‌کنند، یک موی شما بر همۀ آن‌ها ترجیح دارد 🌐 @partoweshraq
🔺خوی اشرافی‌گری در مجلس عزای امام حسین(ع) ⁉اینبار علی لاریجانی؛ رئیس مجلس شورای اسلامی در جایگاه ویژه‌ هیئت اباعبدالله(ع) 🌹رهبر معظم انقلاب: اولین ضعف ما گرایش به دنیاطلبی بود که گریبان بعضی از ماها را گرفت. بعضی از ما مسئولین دچار دنیاطلبی شدیم، دچار مادیگرائی شدیم؛ برای ما ثروت، تجمل، آرایش، تشریفات و اشرافی‌گری یواش یواش از قبح افتاد. 🌐 @partoweshraq
🔺تفاوت شهرداری لندن و شهرداری تهران در ایام محرم + عکس
🔺بنظر میرسد انتصاب دکتر سیف بعنوان مشاور پولی و بانکی توسط جناب روحانی، آنهم با وجود اذعان آقای اژه‌ای به ادامه بازجویی‌هایش، صرفا با هدف بالابردن هزینه برخورد با او صورت گرفته است! 🌐 @partoweshraq
🔺منکر هر چقدر بزرگتر باشد، نهی از آن هم باید به همان اندازه باشد. 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و سی ام 👌حالا پس از مدت‌ها در این خانه کوچک میهمان داشتیم و عبدالله پذیرفته بود که برای شام پیش‌مان بماند. 🏻 خجالت می‌کشیدم که من بانوی خانه و مسئول طبخ غذا بودم، ولی تمام مدت روی کاناپه دراز کشیده و نه تنها کمکی به مجید و عبدالله نمی‌کردم که مدام برایم میوه و آب میوه هم می‌آوردند. 🍽 شام که تمام شد، عبدالله کنار من نشست و مجید برای شستن ظرف‌ها به آشپزخانه رفت. 🏻 حالا برای من که این مدت از دوری و بی‌وفایی نزدیکترین عزیزانم حسابی دل شکسته بودم، این خلوت صمیمی با برادرم به قدری لذت‌بخش بود که احساس می‌کردم می‌توانم تمام غم‌هایم را به این شب رؤیایی ببخشم. 💓 هر چند هنوز تهِ دلم برای دخترم می‌لرزید، اما به همین شادی شیرین به قدری انرژی گرفته بودم که عزم کردم از همین امشب با همه غم و غصه‌هایم مبارزه کنم تا فرزندم به سلامت متولد شود. 🏻 مجید کارش که تمام شد، با پیش‌دستی کوچکی که از رطب تازه پُر کرده بود، از آشپزخانه بیرون آمد. 💞با عشقی که از سرانگشتانش می‌چکید، پیش دستی را کنارم روی کاناپه گذاشت و با مهربانی سفارش کرد: 🏻 ماهی سرده، خرما بخور تنت گرم شه... 📱و هنوز حرفش به آخر نرسیده بود که صدای زنگ موبایلش از اتاق خواب بلند شد و رفت تا موبایلش را جواب بدهد که عبدالله صدایش را آهسته کرد و طوری که مجید نشنود، پرسید: 👨🏻مجید خیلی نگرانته! چی شده؟ 👌با دو انگشتم خرمایی برداشتم و نمی‌خواستم نگرانش کنم که با لبخندی پاسخ دادم: 🏻چیزی نشده، فقط امروز دکتر گفت باید تا می‌تونم استراحت کنم و استرس نداشته باشم... 🚪که صدای بلند مجید که با کسی جر و بحث می‌کرد، نگذاشت حرفم را تمام کنم. 📱درِ اتاق خواب را بسته بود تا صدایش را نشنویم و باز به قدری عصبانی شده بود که فریادهایش تا اتاق پذیرایی می‌رسید: ⁉ آخه یعنی چی؟!!! ما هنوز دو ماه نیس قرارداد بستیم! وضعیت زندگی من طوری نیس که بتونم این کارو بکنم! 🏻 و هر چه طرف مقابلش اصرار می‌کرد، مجید محکم روی حرف خودش ایستاده و با قاطعیت پاسخ می‌داد: - امکان نداره من این کار رو بکنم! حاجی اصرار نکن، باور کن نمی‌تونم! 🚪و دست آخر با عصبانیت خداحافظی کرد و از اتاق بیرون آمد. 🏻👨🏻من و عبدالله فقط با چشمانی متحیر نگاهش می‌کردیم که خودش با حالتی عصبی توضیح داد: 🏻 من نمی‌دونم مردم چرا اینجوری شدن؟!!! امروز حرف می‌زنن، قرارداد امضا می‌کنن، فردا می‌زنن زیر همه چی! ⁉و سؤالی که در دل من بود، عبدالله پرسید: 👨🏻 مگه چی شده؟ 🏻 خودش را روی مبل رها کرد و با اخمی که صورتش را پوشانده بود، پاسخ داد: - هیچی! یه مسئله کاری بود. می‌خواست دبه کنه، منم گفتم نمیشه!... از لحنش پیدا بود که نمی‌خواهد بیش از این توضیح دهد و شاید نمی‌خواست دل مرا بلرزاند که سعی کرد بخندد و با آرامشی ساختگی بحث را عوض کند، ولی خیال من به این سادگی راحت نمی‌شد و منتظر فرصتی بودم تا علت اینهمه عصبانیتش را بفهمم که عبدالله رفت و من با دقتی زنانه بازجویی‌ام را آغاز کردم. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و سی و یکم 🚪گوشه اتاق خواب روی زمین نشسته و کیفش را مرتب می‌کرد که در پاشنه درِ اتاق ایستادم و با حالتی موشکافانه پرسیدم: 🏻مجید! چی شده بود که انقدر عصبانی شده بودی؟ 🏻 سرش را پایین انداخت و نگاهش را میان لایه‌های کیفش گم کرد تا خط ناراحتی‌اش را از چشمانش نخوانم و با خونسردی پاسخ داد: - هیچی الهه جان! چیز مهمی نبود. یه چیزی گفت، منم جوابش رو دادم، تموم شد! 🚪دستم را به چهارچوب گرفتم تا کمتر سرم گیج برود و باز پرسیدم: ⁉ یعنی برای هیچی انقدر داد و بیداد می‌کردی؟ 🏻 سرش را بالا آورد، خواست چیزی بگوید، ولی پشیمان شد که به شوخی اخم کرد و سر به سرم گذاشت: - مرد اگه داد و بیداد نکنه که مرد نیس! باید بعضی وقتا یه خورده داد بزنه تا انرژی‌اش تخلیه بشه! 👌و شاید هنوز عقده برخورد تندش با عبدالله به دلم مانده بود که طعنه زدم: 🏻آخه امشب کلاً خیلی بد‌اخلاق بودی! اول که با عبدالله دعوا کردی، بعدم پشت تلفن داد می‌زدی! 🏻خنده از روی صورتش جمع شد و شاید نمی‌دانست در برابر طعنه تلخم چه بگوید که در سکوتی غمگین، کیفش را جمع کرد و من نمی‌خواستم دلش را بشکنم که لب تخت نشستم و با پشیمانیِ پُر نازی صدایش زدم: 🏻مجید! از حرفم ناراحت نشو! خُب دلم برات می‌سوزه! وقتی می‌بینم انقدر ناراحتی، نگرانت میشم! 👣 از روی زمین بلند شد، کنارم لب تخت نشست و با لحنی لبریز محبت پاسخ داد: 🏻 الهه جان! تو نمی‌خواد نگران من باشی! تو فقط نگران خودت باش! فقط نگران این بچه باش!... سپس صورت گرفته‌اش به لبخندی ملیح باز شد و اوج نگرانی عاشقانه‌اش را نشانم داد: ☝همه نگرانی من تویی! اگه دیدی امشب عصبانی بودم، فقط بخاطر خودت بود! به خاطر اینکه همه تن و بدنم برات می‌لرزه! وقتی می‌بینم عبدالله یه چیزی میگه که ناراحتت می‌کنه، به هم می‌ریزم! 🏻ولی از تارهای سفیدی که دوباره روی شقیقه موهای مشکی‌اش می‌درخشید، می‌توانستم بفهمم که فشار‌های عصبی این مدت، کوه صبر و آرامشش را از پا در آورده که سرم را کج کردم و با صدایی آهسته گفتم: - آخه تو همیشه خیلی آروم و صبور بودی! 💞 که عاشقانه به رویم خندید و دستانم را گرفت تا باور کنم هنوز هم حرارت محبت انگشتانش به جانم آرامش می‌دهد و پاسخ گلایه‌ام را با چه طمأنینه شیرینی داد: 🏻الهه جان! من هنوزم آرومم، به شرطی که تو آرامش داشته باشی! ولی اگه یه زمانی احساس کنم آرامش تو داره به هم می‌خوره، دیگه نمی‌تونم آروم باشم! 👁 و من هنوز کنجکاو ماجرای امشب بودم که مستقیم به چشمانش نگاه کردم و دوباره سراغ تلفن مشکوکش را گرفتم: ⁉ پشت تلفن بهت چی گفتن که انقدر ناراحت شدی؟ مگه اونم به من ربطی داشت؟ 🏻 و او بلافاصله جواب داد: 👌یه چیزی ازم خواستن که اگه براشون انجام می‌دادم، باید آرامش تو رو به هم می‌زدم. منم گفتم نه! 🏻 ولی من با این جملات مبهم قانع نمی‌شدم و خواستم پاپیچش شوم که دستان دلواپسم را میان انگشتان مردانه و مهربانش فشار داد و عاجزانه تمنا کرد: 🏻 الهه جان! مگه قرار نشد دیگه به هیچی فکر نکنی؟ یه مسئله‌ای بود، تموم شد! تو هم دیگه بهش فکر نکن! بخاطر حوریه فراموشش کن! 🏻 که دیگر نتوانستم حرفی بزنم، ولی احساس بدی داشتم که نگران همسرم شده و می‌ترسیدم در کارش به مشکلی بر خورده و به روی خودش نمی‌آورد و همین دلواپسی زنانه و کابوس حماقت پدرم کافی بود که تا نیمه‌های شب خواب به چشمانم نیاید و فقط به سقف اتاق نگاه کنم، ولی باید به هوای حوریه هم که شده به خودم آرامش می‌دادم که چند بار آیت‌الکرسی خواندم تا بلاخره خوابم بُرد. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء 🎤دیوانه میشدم وقتی میخواند. دل پاکی داشت و اشک روان. در روضه حرف های دلی میزد. قسمت هایی از مقتل را می خواند. 🏴 یادم است سیاهپوشان بود؛ یک روز قبل از محرم. آمد روضه بخواند، برگشت همان اول بسم الله گفت: بچه ها محرم اومد. همین یک جمله را که گفت همه زدند زیر گریه... 🌷شهید مدافع حرم، محمد حسین محمدخانی. 🌐 @partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان 🏴 اشک بر امام حسین(ع) تنها یک امر مستحبی نیست، بلکه حقیقتی است که تداوم نهضت یاری از مظلوم و استمرار پیروزی حق بر باطل را نشان می‌دهد. 🌐 @partoweshraq #حـلقـہ_عشـاق