🔥 عاقبت دشمني با #امام_حسين(ع) در اين دنيا!!
📸 #عبد_بطّاط خبرنگار و عکاس جنگي عراقي داستان غم انگيز عاقبت شوم سرتيپ عراقي که عزادارن امام حسين(ع) را در حسينيه آبادان به توپ بست، را منتشر کرد.
🎙عبد بطّاط خبرنگار و عکاس جنگي عراقي بوده است که در سال هاي جنگ به همراه يگان هاي ارتش عراق به عکاسي مي پرداخته است.
📆 او در سال ١٩٩۴ با #سرتيپ_فوزي_السعد در بغداد ملاقاتي داشته است که مطالب زير حاصل آن ديدار است.
👤 سرتيب فوزي السعد فرمانده توپخانه مستقر در السيبه بود.
💥او مسئول به توپ بستن #حسينيه_آبادان در شب عاشورا است.
📄 وقتي دستور آتش توپخانه از بغداد آمد، سرتيب احمد علوان سرپيچي کرد. او همان روز با يک جيپ به عقبه منتقل شد و به زندان افتاد.
👨🏻 پس از او سرتيپ فوزي السعد فرماندهي توپخان را به عهده گرفت.
🕌 خبر اين بود که هنگام نماز مغرب بخش اعظمي از نيروهاي ايراني براي اقامه نماز مغرب و عزاداري در شب عاشورا در حسينيه اجتماع خواهند کرد. آبادان در محاصره عراقي ها بود.
✍ عبد گفت: من آنجا بودم. بعد از خلع سرتيب احمد علوان کسي جرأت سرپيچي نداشت.
🕌 همه مي دانستند که به توپ بستن حسينيه آن هم هنگام اقامه نماز کاري غير انساني و غير شرعي است.
💥 با اين حال سرتيب جانشين دستور آتش را صادر کرد و حسينيه دقيقاً در هنگام نماز مغرب و در شب عاشوراي سال ١٩٨١ (١٣۶٠) به توپ بسته شد!!
🚑 خبري که نيروهاي نفوذي عراق دادند حاکي از آن بود که گلوله باران توپخانه باعث شهادت و زخمي شدن بيش از ٢٠٠ نفر در آن شب شد.
🎙عبد گفت: سال ها از جنگ گذشت. مي خواستم بدانم سرتيب فوزي کجاست و چه مي کند.
🚙 آدرس او را در بغداد و در منطقه اي فقيرنشين در حومه شهر پيدا کردم و به سراغش رفتم.
🛌 شنيده بودم که او بيمار است. وقتي او را ديدم باور کردني نبود.
👴 دو پاي او قطع شده بود و دست راستش از کتف کنده شده بود. انگار دست راستش را همراه با بخشي از سينه تراشيده بودند.
👁 مرا که ديد زار زار مثل بچه گريه کرد.
❓مي خواستم از او بپرسم آن حادثه در شب عاشورا را يادت هست.
👴 اما او خودش بلافاصله قبل از هر سؤالي گفت:
🌌 آن شب را يادت هست؟ ١٣ سال است با اين وضع تاوان يک دستور و به توپ بستن حسينيه را مي دهم.
‼عبد گفت: برايم عجيب بود که او در فقر کاملي به سر مي برد!!
🖥 منبع: شیعه آنلاین
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#دفاع_مقدس
#تکیه
#پندها
پرتو اشراق
🏴 داستان گریه #حضرت_موسى(علیه السلام) برای #اباعبدالله_الحسين (عليه السلام)
🔥 عذاب هولناک قاتلین سیدالشهدا(ع) از زبان خدای عالم
🕎 شخصى از #بنى_اسرائيل حضرت موسى را در حالى ديد كه عجله داشت، رنگش زرد شده بود، بدنش ضعيف بود، مفصلهايش ميلرزيد، جسم شريفش لرزان بود، چشمان مقدسش فرو رفته و نحيف شده بود.
⛰ اين حالت موقعى از خوف خدا به موسى عليه السلام دست ميداد كه خدا او را براى مناجات دعوت مى كرد.
👳🏻آن شخص بنى اسرائيلى كه به موسى ايمان آورده بود آن حضرت را به اين علائم شناخت و به آن بزرگوار گفت:
✋🏻يا موسى! من يك گناه كرده ام، تو از خدا بخواه كه مرا عفو فرمايد و موسى اين تقاضا را پذيرفت.
👣 موقعى كه حضرت موسى با خدا مشغول مناجات شد گفت:
▪پروردگارا! گرچه قبل از پرسش من از تقاضايم آگاهى ولى آيا اجازه ميدهى كه سؤالى بكنم؟
⚜ خطاب آمد: هر سؤالى بكنى به تو عطا ميكنم، چه حاجتى دارى تا برايت روا كنم.
▪گفت: بار خدايا! فلان بنده اسرائيلى تو گناه كرده و از تو انتظار عفو دارد.
⚜ خطاب رسيد: يا موسى! هر كسى كه از من طلب مغفرت كند او را عفو مينمايم، غير از قاتل حسين(ع)!
⁉️ حضرت موسى گفت: پروردگارا! اين حسين(ع) كيست!؟
⚜ خطاب شد: حسين(ع) همان كسى است كه در كوه طور براى تو شرح دادم.
⁉️ حضرت موسى گفت: پروردگارا! قاتل حسين كيست؟!
⚜ خطاب شد: امت جدش كه ظالم هستند او را در زمين كربلا شهيد مينمايند. اسب حسين رم و همهمه ميكند و فرياد ميزند و ميگويد:
▪ «الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيها؛
▪ فرياد از ظلم و ستم امتى كه پسر دختر پيغمبر خود را شهيد نمودند.
🌴 سپس بدن حسين بدون غسل و كفن روى خاكها خواهد ماند، اموال او را به يغما مي برند، زنان وى را در شهرها اسير مينمايند، ياوران او را شهيد مى كنند، سر آنان را با سر حسين(ع) بر فراز نيزه ها بلند خواهند كرد.
▪ «يا موسى! صغيرهم يميته العطش، و كبيرهم جلده منكمش، يستغيثون و لاناصر، و يستجيرون و لا خافر؛
▪اى موسى! تشنگى افراد كوچك ايشان را ميكشد، پوست بدن بزرگان آنان درهم كشيده مى شود، استغاثه ميكنند ولى فريادرسى نخواهد بود، پناهنده ميشوند ولى پناه گاهى نخواهند داشت.
💔 سپس حضرت موسى گريان شد و گفت:
⁉ پروردگارا! عذاب قاتل هاى حسين چگونه خواهد بود؟!
⚜ خطاب آمد:
🔥 اى موسى! عذاب آنان بقدرى شديد است كه اهل جهنم از آن به آتش جهنم پناهنده خواهند شد. رحمت من و شفاعت جد حسين نصيب ايشان نخواهد شد! اگر براى خاطر او نبود زمين قاتل هاى وى را فرو ميبرد.
▪حضرت موسى گفت: بار خدايا! من از ايشان و كسى كه به جنايت ايشان راضى باشد بيزارم.
⚜ خداى سبحان فرمود: يا موسى! من رحمت خود را براى پيروان حسين واجب نموده ام. بدان، كسى كه براى حسين گريان شود، يا ديگران را بگرياند يا خود را شبيه به گريه كنندگان نمايد جسدش را به آتش جهنم حرام مى نمايم.
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#تکیه
#حدیث_قدسی
#داستان_کوتاه
✋🏻 #یاقمربنیهاشمادرکنا
🌹 به نام نامی سقای کربلا #صلوات
🌷 به شیر بیشهی صحرای نینوا صلوات
🌷 به پاسدار پرآوازهی خیام حسین
🌹 به قدر و شوکت عباس مه لقا صلوات
💚 اَللّهُمَّ صَل عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهُم
🌐 @partoweshraq
#شعر
#تکیه
#حب_الحسین_یجمعنا
پرتو اشراق
⚰ حضور #امام_حسين(ع) در لحظه جان دادن!
🕌 زمانى كه در شهر مقدس قم مشغول تحصيل علوم اسلامى و معارف اهل بيت(ع) بودم، گاهى براى دیدار با والدین به تهران مى آمدم.
🌷 در اين میان با يكى از دوستان شهيد، مجاهد فى سبيل اللّه، #نواب_صفوى آشنا شدم و به وسيله او به گروهى پيوستم كه تعدادى از آنان، از اولياى خدا و بندگان خاص حق بودند. پيوستن به آن گروه براى بنده كه در سنين جوانى بودم، بركات معنوى فراوانی داشت و در تربيت و رشد معنوى و حالاتم بسيار مؤثر بود.
💚 آن گروه، انسان هایی با كمال، مؤمن، دانا، عاشق اهل بيت(ع) بوده و در گريه و سوز و گداز براى مصائب آل محمّد(ص) كم نظير بودند.
👤 يكى از آنان انسان با كرامت و بزرگوارى به نام #حاج_غلام_على_قندى بود.
🚪روزى مرا به خانه اش دعوت كرد، اتاقى را به من نشان داد و گفت:
☝🏻اين اتاق را مدت ها در اختيار « #نظام_رشتى» كه از منبرى هاى والاقدر و داراى سوز و حال كم نظير بود، قرار داده بودم. نظام كه پس از فوت همسرش با تنها دخترش مى زيست، در اين اتاق زندگى مى كرد. او وقتى منبر مى رفت و براى مردم ذكر مصيبت مى نمود، هیچ کس مثل خودش گريه نمى كرد و ناله نمى زد.
🛌 روز آخر عمرش در همين جا وضو گرفت، دخترش را صدا زد و گفت: دخترم كنار من بنشين و دست در دست من بگذار، هنگامى كه دستت را فشردم به سرعت مرا بلند كن، زيرا ارباب باوفايم حضرت امام حسين(ع) به بالينم مى آيد و من مى خواهم نسبت به آن بزرگوار اظهار ادب كنم!
🛌 دختر مى گويد: كنار پدر نشستم و دست در دستش گذاشتم، چون دستم را فشرد به سرعت او را از ميان رختخواب بلند كردم، مشاهده كردم که مودّبانه می گفت:
✋🏻«السلام عليك يا ابا عبداللّه!» و سپس با حالتى خوش جان داد و از دنيا رفت.
📗بر گرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته استاد حسین انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#تکیه
#داستان_کوتاه
#حـلقـہ_عشـاق
پرتو اشراق
💚 #حسین_جانم 🌹 #فطرس نفس مرا گوشه ی چشمی کافیست 💔 با پر و بال شکسته به شفا محتاجم 💔 شوق پرواز بده
⚜ شفا گرفتن بال #فطرس توسط #امام_حسین(ع)
💚 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🌴 روزی #محمد_بن_سنان، به محضر مبارك #امام_رضا(ع) مشرّف شد و به حضرت عرض كرد:
👁 مدّتي است نور چشمانم از بين رفته و نمي توانم اطراف خود را به خوبي ببينم، به پزشك هم مراجعه كردم، امّا فايده اي نداشت!
📜امام رضا(ع) نامه اي به فرزند گرامي شان به اين مضمون نوشتند:
🔅ای جوادم! محمّد بن سنان مشكل بينايي دارد، تو از خداوند بخواه تا سلامتي چشمانش را به دست آورد.
📜حضرت اين نامه را به خادم دادند و فرمودند:
🔅به همراه محمّد بن سنان نزد #امام_جواد(ع) برو.
📜در آن زمان امام جواد(ع) طفل خردسالي بود. وقتي ايشان نامه پدر را مشاهده كرد، بلافاصله به درگاه الهي دعا كرد.
👳🏼در همان لحظه، نور چشم محمّدبن سنان بازگشت و او مي توانست به راحتي اطراف خود را مشاهده كند، سپس براي امام جواد(ع) اين گونه دعا كرد:
✋🏻«خداوند متعال شما را در آينده، سرور و مولاي اين امّت قرار دهد، همان گونه که عیسی(ع) را سرور #بنی_اسرائیل قرار داد».
👳🏼سپس خطاب به حضرت عرض كرد:
☝🏻«يا شبيه صاحب فطرس!!»
⏳مدّتي از اين واقعه گذشت، روزی خادم حضرت امام رضا(ع) نزد محمّد بن سنان آمد و گفت:
⁉منظور از صاحب فطرس چه كسي بود؟
👳🏼 محمّد بن سنان گفت:
🔅يكي از فرشتگان الهي به نام فطرس، مورد غضب پروردگار قرار گرفت.
🏝 خداوند بال هاي او را بريد و او را به جزيره اي دوردست تبعيد كرد. او در اين جزيره، ششصد سال به عبادت پروردگار پرداخت تا اشتباهش را جبران كند.
🌷 زماني كه حضرت سيدالشهدا(ع) به دنيا آمد خداوند به #جبرئيل فرمود:
🔅از طرف من نزد #پيامبر_اکرم(ص) برو و ولادت اين مولود را به ايشان تبریک و تهنيت بگو.
🏝 وقتي جبرئيل خواست پيام الهي را به رسول خاتم(ص) برساند، از آن جزيره عبور كرد، ناگهان متوجه فطرس شد؛ فطرس در عالم ملكوت با جبرئيل آشنا بود.
⚜ وقتي جبرئيل حكايت فطرس را فهميد، به او گفت:
🔅اگر مي خواهي بال هایت را بدست آوري، همراه من بيا، من كسي را مي شناسم كه مي تواند تو را از اين حالت خارج كند.
⚜ فطرس گفت:
🔅من بالی براي همراهي با تو ندارم.
⚜ جبرئيل گفت:
🔅بر پشت من سوار شو تا نزد رسول خاتم(ص) برويم.
⚜⚜ اين دو فرشته نزد پيامبراسلام(ص) آمدند.
✨ابتدا جبرئيل پيام تهنيت پروردگار را به ايشان بازگو كرد، سپس مشكل فطرس را با پيامبر خاتم(ص) در ميان گذاشت.
🌹 پيامبر(ص) به فطرس فرمود:
🔅خودت را به گهواره مولود جديد، حضرت سيّدالشهدا(ع) نزدیک و بدن ايشان را لمس كن.
⚜ در همان هنگام، بال هاي فطرس سالم شدند و با همان بال ها تا عالم ملكوت پرواز كرد.»
🌷 اين ماجرا نيز مقام رفيع حضرت سيّدالشهدا(ع) را نزد پروردگار بيان مي كند. با وجود آن كه ايشان طفل شيرخواره اي بودند، امّا آن چنان نزد پروردگار، عزيز و گرامي بودند كه به واسطه ايشان، فطرس از غضب الهي رهايي يافت.
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#کرامات
#تکیه
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🌹 خدایا با تو از بلاها وحشتی ندارم... 📖 برداشتی از کلام #امام_حسین (ع) در #دعای_عرفه 🌐 @partoweshra
📖 تفسیر عجیب شعر #حافظ!
⚜ مرحوم #سید_ضیاءالدین_دری، از وعاظ بیست سال قبل تهران بود.
🏴 در سال آخر عمرشان، در شب هشتم یا نهم محرم، جوانی از ایشان می پرسد که مقصود از این شعر حافظ چیست؟
🔅مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
🔅چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد
⚜ ایشان در پاسخ می فرماید:
🌾 مراد از «شیخ»، #حضرت_آدم (علیه السلام) است که وعده نخوردن گندم را داد، ولی عمل نکرد و مراد از «پیر مغان» #امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که به وعده عمل کرد و در تمام عمر، نان گندم نخورد.
⚰ درّی سال بعد برای همان مجلس دعوت می شود، ولی قبل از محرّم از دنیا می رود.
🌌 دقیقاً در همان شب به خواب آن جوان می آید و می گوید:
🔅سال قبل برای شعر حافظ معنایی گفتم، ولی وقتی به عالم برزخ منتقل شدم، معنای شعر این طور کشف شد که مراد از «شیخ»، #حضرت_ابراهیم (علیه السلام) و منظور از «پیر مغان»، #سیدالشهدا (علیه السلام) و مراد از «وعده»، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم وفای به امر کرد ولی سیدالشهدا (علیه السلام) حقیقت وفا را در کربلا در مورد حضرت #علی_اکبر (علیه السلام) انجام داد.
📓 منبع: مبلغان، شماره ١٠۴.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#امام_حسین
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#حـلقـہ_عشـاق
#روایت
#تکیه
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🌹 #اَلــسَّـلامُ_عَـلَـیـکَ_یَـا_قَـتـیـلَ_الـعَـبَـراتِ 💚 یڪ سلامم را اگر پاسخ بگویے میروم 💚 لذتش
🐜 تجسم اعمال!
🕌 #امام_حسین (علیه السلام) در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود که صدای مردی از #امویان را شنید که با یارانش صحبت می کرد و صدایش را به امام حسین (علیه السلام) می شنواند و می گفت:
👳🏾 ما با #آل_ابوطالب در نبوت شریکیم و هر چه آنان از خویشاوندی سببی و نسبی دارند ما هم داریم، ولی ما به #خلافت دست یافته ایم که آنان نیافته اند!! پس به چه چیز بر ما فخر می فروشند و این را سه بار گفت!!
🌹 پس امام حسین (علیه السلام) به جانب او رو کرد و فرمود:
🔅اما اولین بار که گفتی، من از سر بردباری چیزی نگفتم؛
🔅بار دوم، از سر گذشت چیزی نگفتم؛
🔅بار سوم، پاسخت را می دهم!
⚜ من از پدرم شنیدم که فرمود:
🔅در وحی نازل شده بر #حضرت_محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که چون قیامت کبری بر پا می شود، خداوند، #بنی_امیه را به شکل #موران_خُرد محشور می کند و مردم، آنان را لگدمال می کنند تا از حساب فارغ شود!!
🐜🐜🔥 سپس آنان را می آورند و حسابرسی می کنند و به سوی #آتش_دوزخ می برند.
📗 منبع: المناقب و المثالب، قاضی نعمان مغربی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#تکیه
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
🌟 حقيقتى عالى از زبان #جابر_بن_عبدالله_انصارى (ره)
📚 شيخ بزرگوار «عمادالدين ابوالقاسم طبرى آملى» كه از شاگردان شيخ ابوعلى فرزند گرانقدر #شيخ_طوسى است، در كتاب با قيمت «بشارة المصطفى» كه از كتب نفيسه است با ذكر سند از «اعمش» كه از بزرگان محدّثين است و او از « #عطية_بن_سعد_بن_جناده_عوفى_جدلى» كه او نيز از روات بنى اميّه است و اهل سنت در رجال خود تصريح كرده اند كه او انسانى صادق مى باشد، روايت كرده كه گفت:
👣 با جابر براى زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) به #كربلا آمدیم.
🏝 جابر غسل كرد و بر خود عطر زد.
✋🏻 دستش را گرفته به روى قبر مطهّر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) گذاشتم... بيهوش شد... بر صورت او آب زدم... به حال آمد.
💔 با سوز دل سخنانى جگر سوز به محضر حضرت #امام_حسين (عليه السلام) عرضه داشت، سپس به شهداى گرانقدر كربلا سلام كرد و در پايان كلامش گفت كه:
☝🏻 ما نيز شريك بوديم در آن كارى كه شما داخل شديد، يعنى مجادله و مقاتله و نصرت و يارى ذرّيه خاتم پيامبران و شهادت در محضر او!!
👳🏻 عطيّه مى گويد:
⁉ به او گفتم: ما رنجى نبرديم، و شمشيرى نزديم، سرهاى اين گروه از بدن جدا، و همسرانشان بيوه، و فرزندانشان يتيم شدند، چگونه در اجر با ايشان شريك باشيم؟!!
⚜ جابر در پاسخ گفت:
☝🏻عطيّه! من با دو گوش خود از #رسول_خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه:
▪هر كس عمل قومى را دوست دارد، در ثواب آن عمل با آنان شريك است.
☝🏻سپس گفت: اى عطيّه! رسول حقّ فرمود:
▪نيّت من و اصحابم بر همان نيّت حسين و اصحاب اوست.
📙 برگرفته از کتاب عبرت آموز، #استاد_حسین_انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#حـلقـہ_عشـاق
#روایت
#اربعین
#داستان_کوتاه
#پندها
#تکیه
☀ اول هر صبح با گریه صدایت میزنم
▪ ضجه از داغ فراق کربلایت میزنم
▪ تو برات اربعینت را بده، من از نجف
☀ تا خود باب الحسین سینه برایت میزنم
✋🏻اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰااَبٰاعَبْدِاللهِ
🌹سلام صبحتون بخیر، فرا رسیدن #اربعین حسینی (علیه السلام) تسلیت باد.
🌐 @partoweshraq
#شعر
#تکیه
پرتو اشراق
#طرح | #وپایاناینبیقراریبهشتاست... 🌐 @partoweshraq
🌹 #حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت 🔥
(حکایت 3⃣1⃣)
💚 خلیعی شاعر، راهزنی ناصبی که شاعر اهل بیت شد!
📖 یکی از داستان هایی که آثار پر برکت قبر #امام_حسین (علیه السلام) را در حسن عاقبت نشان می دهد داستان « #خلیعی_شاعر» است.
👳🏻 «ابوالحسن جمال الدین علی ابن عبدالعزیز ابن ابی محمد الخلعی» یا، خلیعی یکی از شاعران برجسته و مدیحه سرایان مخلص اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام) است که در ابتدا خود و پدر و مادرش ناصبی و از دشمنان اهل بیت (علیه السلام) بودند اما، با عنایت ویژه خاندان اهل بیت راه حق را شناخت و از کرده های بد گذشته خویش توبه کرد.
📚 جریان هدایت او را مرحوم #علامه_امینی در کتاب شریف #الغدیر چنین بیان فرموده است:
🌴 خلیعی اهل «موصل» و ساکن «حله» بود، پدر و مادرش ناصبی بودند.
🗡مادرش نذر کرد که اگر خدا به او فرزند پسری عنایت فرماید، او را برای راهزنی و آزار و اذیت و کشتن زائران امام حسین (علیه السلام) سر راه کاروان زائران امام حسین (علیه السلام) بفرستد.
👳🏼♀ خدای متعال به او فرزند پسری داد. این پسر بزرگ شد و به سنی رسید که آن زن می توانست به نذرش ادا کند.
👌🏻موضوع را با فرزندش مطرح کرد و هم خواست مادر را پذیرفت.
🏜 به بیابانهای منطقه «مسیب» رفت و در کمین زائران امام حسین (علیه السلام) مدتی منتظر ماند تا وقتی کاروانی از زائران امام حسین (علیه السلام) از راه می رسد به آنها حمله کند و نذر مادر را ادا نماید.
👳🏻 هنوز کاروان از راه نرسیده بود که خواب بر چشمان او غلبه کرد.
🐪🐫🐫 قافله زائران امام حسین (علیه السلام) از راه رسیدند اما علیرغم سر و صدای کاروان و گرد و غباری که از آمدن آنها به پا شده بود از خواب بیدار نشد.
🌫 گرد و غبار کاروان لباس و بدن او را هم فرا گرفت. در همان حال «خلیعی» در خواب دید:
🔥صحنه قیامت بر پا شده است. فرمان رسید که او را به آتش بیاندازند، او را به میان آتش انداختند اما، گرد و غباری بر بدن و لباس او وجود داشت که او را از سوختن و گرمای آتش، در امان نگه می داشت.
👳🏻 در عالم خواب متوجه شد که این گرد و غبار، گرد و غبار کاروان زائران امام حسین (علیه السلام) است که بر بدن و لباس او نشسته است و به برکت آن، او از آتش عذاب الهی در امان مانده است.
👣 از خواب بیدار شد. فهمید که اشتباهی بزرگ کرده است. از کرده خود پشیمان شد و از قصد خود بازگشت و همانجا توبه کرد و تصمیم گرفت برای عرض پوزش به #کربلا برود.
🕌 با دلی پر از اضطراب و نگرانی به کربلا رفت و به حرم مقدس امام حسین (علیه السلام) وارد شد و عرض ادب نمود و به خاطر قصد گذشته خود، از درگاه آن حضرت پوزش طلبید و دو بیت سرود که آن دو بیت را یکی از شعرای حله چنین تخمیس کرده است:
🔅تو را حیران می بینم و شک تو را فرا گرفته - و هوای نفس تو را آشفته و بینابین قرار داده.
🔅پس دلت را پاک کن و چشم را به خدا روشن دار - اگر نجات خواهی، حسین را زیارت کن
تا خدا را با روشنی چشم دیدار کنی.
🔅اگر فرشتگان بدانند که تصمیم گرفته ای - او را زیارت کنی نام تو را می نویسند
و آتش دوزخ بر تو، قطعاً ، حرام می شود - چونکه آتش نمی رسد به جسمی که بر آن غبار زائران حسین است.
🌹آری، بدین ترتیب او از دوستان خالص و پاک اهل بیت رسالت شد و مورد عنایت و الطاف ویژه آن خاندان گرامی (علیهم السلام) قرار گرفت.
👌🏻جریان خلعت گرفتن خلیعی از امام حسین (علیه السلام):
📗 یکی از عنایاتی که از سوی اهل بیت (علیه السلام) به خلیعی شد و به سبب آن، او را #خلیعی یا، #خلعی نامیدند جریانی است که در کتاب دارالسلام نوری به این صورت نقل شده است:
🕌 یک روز خلیعی وارد حرم امام حسین (علیه السلام) شد و قصیده هایی در مدح آن حضرت سرود و برای آن حضرت آن را خواند.
💚 در اثناء خواندن این قصیده بود که پردههای درب حرم بر شانه او افتاد و در واقع این خلعت و هدیه ای بود که از طرف آن حضرت به او داده شد و از آن پس، او را «خلیعی» یا «خلعی» نامیدند و او خود به همین واژه تخلص می کرد.
📚 منبع: اسرار #حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (جلد دوم)، نویسنده: میرزا حسن ابوترابی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#پندها
#تکیه
#کرامات
#داستان_کوتاه
🌟 کراماتی از حضرت #ابوالفضل_العباس (علیه السلام)
⚜ حجتالاسلام والمسلمین حاج #شیخ_عبدالكریم_شرعی در یادداشتی ذكر كردهاند:
✍ «از مرحوم حاج #شیخ_علی_اكبر_تربتی، واعظ پرسوز و با اخلاص شنیدم و زمانی در كاشان بر سر منبر نقل كردم.
👥 بعضی از پیرمردان مستمع نیز گفتند ما هم از مرحوم تربتی شنیدیم میگفت:
🎙در كاشان خیابان جدیدی احداث كرده بودند و كف خیابان آماده نشده بود، دبستانی در آن منطقه تعطیل شد و بچهها از آن خیابان عبور میكردند، ناگهان نقطهای فرو ریخت و یكی از بچهها زیر خاك پنهان شد!!
👥 بچههای دیگر درب منزل آن بچه رفتند و به مادرش خبر دادند، مادرش چشمش به پرچم هیئت ابوالفضل كه درب منزل نصب شده بود انداخت و با دل سوختهای گفت:
🏴 ای ابوالفضل من بچهام را از تو می خواهم]...
🎪 در شهر كاشان هیئت ابوالفضل (علیهالسلام) زیاد است و قرار بود آن شب هیئت به منزل آنها بیاید [ بزرگترها وسائل لازم را آماده كردند و به كند و كاو و جستجو پرداختند، این كار مدت زیادی طول كشید.
🕳 بطوریكه احتمال آنكه بچه در چاهی افتاده باشد یا زیر آوار جان داده باشد زیاد بود، اما پس از مدتی كند و كاو و خاكبرداری، دیدند بچه زیر زمین در حفره ای (مانند زیر پلهای) سالم نشسته است!
👥 بیرونش آوردند، از او سئوال كردند چه شد؟
👦🏻 گفت: وقتی در زمین فرو رفتم، نفس كشیدن برایم مشكل شد، چون خاك و غبار در حلقم رفته بود، فضا تاریك بود، وحشت مرا گرفت داشتم میمردم، ناگهان آقای نورانی با لباسی كه روی دوشش انداخته بود و خانمی در نظرم ظاهر شدند.
🌹به من فرمودند: پسرم نترس، ما نزد تو هستیم تا پدر و مادرت تو را بیرون بیاورند و سئوال كردند چیزی نمیخواهم؟!
👦🏻 گفتم: بسیار تشنهام، آن آقا از خانم خواستند كه تشنگیم را برطرف كنند، ایشان به من آب دادند، تشنگیم برطرف شد، نفسم آزاد شد با خود فكر كردم چرا آقا خودش به من آب نداد؟!»
👌از فرمایش آقا كه به خانم گفتند بچه را آب دهید معلوم میشود كه آن بزرگوار حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) بودند و چون دست نداشتند نمی توانستند خود آن بزرگوار بچه را سیراب كنند!
⚜🌹⚜🌹⚜
⚜ حجت الاسلام آقای #سید_نورالدین_جزایری... و امام جماعت محترم تكیه یزدیها در بازار قم از حاج آقا #مهدی_اشعری_قمی نقل میكند:
🌌 یك شب سرد برفی، در فصل زمستان از شهر كرد اصفهان به طرف قم حركت میكردیم، حدود ۲ ساعت بعد از نصف شب در ماشین پیكان بار، با یك خانواده و اثاث بارشان مابین بروجرد و قم حركت میكردیم، هوا یخبندان بود، برف زیادی در جاده و اطراف بر زمین نشسته بود، جاده خطرناك بود، كنترل ماشین از دستم خارج شد، اتومبیل در جای خیلی بدی فرو رفت، مرد آن خانواده از ماشین پایین آمد و چند لحظه بعد سوار شد با تب و لرز، حیران و بهت زده، میگفت:
⁉ دیدی چه بلائی به سرما آمد؟!
🛣 در آن وقت در آن جاده ماشین كم رفت و آمد میكرد، دست توسل به دامان حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) زدم، عرض كردم:
✋آقاجان یهودی ها در خانهات میآیند توسل پیدا میكنند ناامیدشان نمیكنی، من كه نوكر شما هستم؟
🌹طولی نكشید دیدم آقائی با كلاهخود و زره چكمه روی برفها ایستاده است فرمود:
🔅ماشین را بگذار دنده عقب!!
🚘 وقتی دستور را اجرا كردم ماشین مقداری عقب آمد دیدم ماشین روی جاده ایستاده به من فرمود: حركت كن، حركت كردم هر چه نگاه كردم دیگران آقا را ندیدم!»
📚 منابع:
۱- ربانی خلخالی، علی، چهرة درخشان قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس (علیهالسلام)؛ چ ۵، ج ۱، قم: مكتب الحسین (ع)، ۱۳۷۶.
۲- شریف قرشی، شیخ باقر؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام)؛ مترجم سید حسن اسلامی؛ چ ۲، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۲.
۳- قمی، شیخ عباس: منتهی الاآمال، تهران، مؤسسه مطبوعاتی حسینی، [بیتا].
۵- موحدی ابطحی موسوی اصفهانی، میز سید علی؛ حضرت ابوالفضل (ع) مظهر كمالات و كرامات، ج ۲، قم، ناشر مؤلف، ۱۳۷۶.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#تکیه
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه