eitaa logo
پرتو اشراق
788 دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
13.9هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ عاقبت جسارت به سر مطهر حضرت (علیه السلام) 🔥عاقبت 📚 سبط بن جوزی حنفی پیرامون ماجرای ورود سرها به كوفه چنین می‌نگارد: 🏇 قسم بن اصبغ می گوید : زمانی كه سرها [ی شهدای كربلا] را به كوفه آوردند، سواری دیدم كه بسیار زیبا بود و سر جوانی را كه همچون ماه شب چهارده زیبا بود، به گردن اسبش آویزان كرده بود، اسب می تاخت و زمانی كه قدم بر می داشت، سر به زمین می‌رسید، به آن سوار گفتم: 👤 این سر متعلق به كیست؟ 👳🏾 گفت: عباس بن علی [علیهما السلام] 👤 گفتم تو كه هستی؟ 👳🏾 گفت: حرملة بن كاهل اسدی. 🌴 چند روزی در كوفه ماندم... 👳🏾 ناگهان حرمله را دیدم كه صورتش از قیر سیاه‌تر شده بود! 👤به او گفتم: روزی كه سر را حمل می‌كردی در عرب زیباتر از تو نبود و آنچه من امروز می بینم، صورتی زشت‌تر و سیاه‌تر از تو در عرب نیست! 👳🏾 حرمله گریه كرد و گفت: به خدا قسم از آن روزی كه سر را حمل كردم تا به امروز شبی بر من نگذشته جز اینكه دو نفر [در خواب] می‌آیند و پاهای مرا می‌گیرند و به سمت آتشی می‌برند كه زبانه می‌كشد و مرا در آن آتش می اندازند و من روی بر می‌گردانم و یاری می‌طلبم و این گونه شده‌ام كه می بینی. 👤 قسم بن اصبغ می‌گوید: 🔥 حرمله به بدترین حال به درك واصل شد. 📚 عاصمی مكی از مورخین تاریخ اسلام در کتاب سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج ٣، ص ۵۷۲ چنین نقل می كند: ▪«أن شخصا منهم علق فی لبب فرسه رأس العباس بن علی فرئی بعد أیام ووجهه أشد سوادا من القار»: ▪شخصی از یزیدیان سر [مبارك] [حضرت] عباس بن علی [علیهما السلام] به گردن اسبش آویزان كرده بود و بعد از ایامی صورتش سیاه‌تر از قیر شده بود. 📔 تذكرة الخواص صص ۲۸۱ - ۲۸۲ (سبط بن الجوزی الحنفی، یوسف بن قزغلی). 📚 نابیع المودة لذوی القربى - القندوزی - ج ۳، ص ۴۳. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌌 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🌷 پیغام حضرت (سلام الله علیه) به یکی از منبری‌ها! 📗 مرحوم (متوفی ۱۳۹۱ ه.ق) در « علیه السّلام» نقل می کند: 🖋 دانشمند بزرگ، ، برای من نقل کرد که، یکی از علمای برجسته و مورد اطمینان نزد من آمد و گفت: 👣 من رسول و فرستاده ی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) از سوی او هستم، و افزود: 🌌 من آن حضرت را در خواب دیدم، به من فرمود: ❓چرا شیخ کاظم سبتی مصیبت مرا نمی خواند؟! ✋🏻عرض کردم: من همواره می شنوم که شیخ کاظم مصیبت شما را می خواند!! 🌷 فرمود: به شیخ کاظم بگو این مصیبت را بخوان، و آن اینکه: ▪هرگاه سوارکاری از پشت اسب بر زمین سقوط کند دست هایش را به زمین می گذارد، ولی اگر تیرها به سینه ی او فرو رفته باشند و دست هایش نیز بریده باشند... بماذا یتلقی الأرض؟! ❓چگونه و با چه سختی‌ای، به زمین برخورد خواهد کرد؟! 📗 منبع: مقتل الحسین (عبدالرزّاق مقرّم)، ص۲۸۱. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💠❓📚 ✍🏻💠 ❓آيا شمر دايي حضرت است؟ ✅ پاسخ: شمر بن ذی الجوشن و مادر حضرت عباس، هر دو از نسل «کلاب» می‌باشند. هر کدام با چند واسطه به «کلاب» می‌رسند. 👤👤 «کلاب» یازده پسر دارد. نام یکی از آنان «کعب» و نام دیگری «ضباب» است. 🌹حضرت (ع) از نسل «کعب» و شمر، از نسل «ضِباب» است. 📜 نسب «ام البنین» ام البنین بنت حزام بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن کلاب. 📜 نسب شمر: شمر بن ذی‌الجوشن (جمیل) بن اعور (عمرو) بن ضِباب (معاویه) بن کلاب. 🌷 حضرت عباس نوه دختری کلاب و شمر نوه پسری کلاب است. (۱) ⛺ درباره نسبت حضرت عباس با شمر تاریخ می‌گوید؛ از آن جهت که مادر حضرت عباس(ع) با شمر بن ذی الجوشن هر دو از یک قبیله بودند و رسم عرب این است که به افرادی که از یک قبیله هستند و به نوعی وابستگی با هم دارند به فرزندان آنان با نگاه فامیلی نظر می‌کنند، به فرزندان ام البنین خطاب به خواهر زادگان نمود که جریان را برخی چنین نقل کرده‌اند: 👤 راوى می‌گوید: شمر روز عاشورا در برابر سپاه ایستاد و صدا زد: خواهر زادگانم کجایند؟ عباس و برادرانش کجا هستند؟ کسى بدو پاسخ نداد. ⚜ امام حسین(ع) بدان‌ها فرمود: 🔅«هر چند وى فردى فاسق است ولى به او پاسخ دهید». از این‌رو، عباس به سمت او رفت و فرمود: چه می‌خواهى؟ 📜 شمر گفت: خواهرزادگان! شما در امان هستید. ⚜ عباس(ع) به او فرمود: 🔅لعنت خدا بر تو و امان تو! اگر تو دایى ما هستى، پس چرا به ما امان می‌دهى؟ ولى فرزند رسول خدا را امان نمی‌دهى؟ برادران عباس نیز نظیر سخنان آن‌حضرت را تکرار کردند و بازگشتند. 📚 پی‌نوشت‌ها: ۱. مقتل الحسین، ص ۲۰۹، سید عبد الرزق موسوی مقرم، قم، منشورات دار الثقافه والنشر، نقل از جمهره انساب العرب، ۲۷۰، ۲۶۵ ـ ۲۶۱. ر.ک: عمدة الطالب فی أنساب آل أبى طالب، ص ۳۲۷. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
💚 تو آمدی و روشنی روز و شب شدی 🌹 از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی 🌹 در قامتت اگر چه قيامت ظهور داشت 💚 الگوی بندگی و وقار و ادب شدی 🌹ولادت حضرت (ع) و بر شما مبارک. 🆔 @partoweshraq
👣 بوسه بر جای پای زائران... 📗 حضرت در کتاب شریف « » می نویسد: ❓از مرحوم راجع به بوسیدن عتبه‌ی مقدسه ی حرم ها پرسیدند، آن مرحوم در جواب گفتند: ☝🏻من عتبه ی آستانه ی حرم حضرت « (علیه السلام)» را می بوسم، چه رسد به عتبه‌ی مقدسه‌ی أئمه علیهم السلام! 👣 و بوسه ی من بر عتبه ی حضرت عباس (سلام الله علیه) نه به این عنوان است که عتبه ی حرم قمر بنی هاشم است، بلکه از این جهت است که جای پای زائران آن آقاست. 📗 منبع: نورالعین فی المشی الی زیارة الحسین، ص۲۹۲. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌹 (ره): 🎙سرمایه و دارائی من این است که مانند ترک‌های پشت کوه، صاف و بی‌غلّ و غشّ به حضرت (علیه‌السلام) ارادت و ایمان دارم. 📙 خورشید اهل دل، ص ۱۳۲. 🆔 @partoweshraq
4_5951750256122135216.mp3
6.15M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 معارف میلاد با سعادت حضرت (سلام الله علیه) 🎙حجت الاسلام 🆔 @partoweshraq
🌹فرزند دلیر حیدر آمد 💚 امیر لشکر آمد 💚 می خواست نشان دهد ادب را 🌹 يک روز پس از برادر آمد ☀ سلام صبحتون بخیر و شادی 🌸 ولادت حضرت قمر منير بني هاشم (علیه‌ السلام) بر همراهان بزرگوار مبارك باد. 🆔 @partoweshraq
🌟 کراماتی از حضرت ‌ (علیه السلام) ⚜ حجت‌الاسلام والمسلمین حاج در یادداشتی ذكر كرده‌اند: ✍ «از مرحوم حاج ، واعظ پرسوز و با اخلاص شنیدم و زمانی در كاشان بر سر منبر نقل كردم. 👥 بعضی از پیرمردان مستمع نیز گفتند ما هم از مرحوم تربتی شنیدیم می‌گفت: 🎙در كاشان خیابان جدیدی احداث كرده بودند و كف خیابان آماده نشده بود، دبستانی در آن منطقه تعطیل شد و بچه‌ها از آن خیابان عبور می‌كردند، ناگهان نقطه‌ای فرو ریخت و یكی از بچه‌ها زیر خاك پنهان شد!! 👥 بچه‌های دیگر درب منزل آن بچه رفتند و به مادرش خبر دادند، مادرش چشمش به پرچم هیئت ابوالفضل كه درب منزل نصب شده بود انداخت و با دل سوخته‌ای گفت: 🏴 ای ابوالفضل من بچه‌ام را از تو می خواهم]... 🎪 در شهر كاشان هیئت ابوالفضل (علیه‌السلام) زیاد است و قرار بود آن شب هیئت به منزل آنها بیاید [ بزرگترها وسائل لازم را آماده كردند و به كند و كاو و جستجو پرداختند، این كار مدت زیادی طول كشید. 🕳 بطوریكه احتمال آنكه بچه در چاهی افتاده باشد یا زیر آوار جان داده باشد زیاد بود، ‌اما پس از مدتی كند و كاو و خاكبرداری، دیدند بچه زیر زمین در حفره ای (مانند زیر پله‌ای) سالم نشسته است! 👥 بیرونش آوردند، از او سئوال كردند چه شد؟ 👦🏻 گفت: وقتی در زمین فرو رفتم، ‌نفس كشیدن برایم مشكل شد، چون خاك و غبار در حلقم رفته بود، فضا تاریك بود، وحشت مرا گرفت داشتم می‌مردم، ناگهان آقای نورانی با لباسی كه روی دوشش انداخته بود و خانمی در نظرم ظاهر شدند. 🌹به من فرمودند: پسرم نترس، ما نزد تو هستیم تا پدر و مادرت تو را بیرون بیاورند و سئوال كردند چیزی نمی‌خواهم؟! 👦🏻 گفتم: بسیار تشنه‌ام، آن آقا از خانم خواستند كه تشنگیم را برطرف كنند، ایشان به من آب دادند، تشنگیم برطرف شد، نفسم آزاد شد با خود فكر كردم چرا آقا خودش به من آب نداد؟!» 👌از فرمایش آقا كه به خانم گفتند بچه را آب دهید معلوم می‌شود كه آن بزرگوار حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) بودند و چون دست نداشتند نمی‌ توانستند خود آن بزرگوار بچه را سیراب كنند! ⚜🌹⚜🌹⚜ ⚜ حجت الاسلام آقای ... و امام جماعت محترم تكیه یزدیها در بازار قم از حاج آقا نقل می‌كند: 🌌 یك شب سرد برفی، در فصل زمستان از شهر كرد اصفهان به طرف قم حركت می‌كردیم، حدود ۲ ساعت بعد از نصف شب در ماشین پیكان‌ بار، با یك خانواده و اثاث بارشان مابین بروجرد و قم حركت می‌كردیم، هوا یخبندان بود، برف زیادی در جاده و اطراف بر زمین نشسته بود، جاده خطرناك بود، كنترل ماشین از دستم خارج شد، اتومبیل در جای خیلی بدی فرو رفت، مرد آن خانواده از ماشین پایین آمد و چند لحظه بعد سوار شد با تب و لرز، حیران و بهت زده، می‌گفت: ⁉ دیدی چه بلائی به سرما آمد؟! 🛣 در آن وقت در آن جاده ماشین كم رفت و آمد می‌كرد، دست توسل به دامان حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) زدم، عرض كردم: ✋آقاجان یهودی ها در خانه‌ات می‌آیند توسل پیدا می‌كنند ناامیدشان نمی‌كنی، من كه نوكر شما هستم؟ 🌹طولی نكشید دیدم آقائی با كلاهخود و زره چكمه روی برفها ایستاده است فرمود: 🔅ماشین را بگذار دنده عقب!! 🚘 وقتی دستور را اجرا كردم ماشین مقداری عقب آمد دیدم ماشین روی جاده ایستاده به من فرمود: حركت كن، حركت كردم هر چه نگاه كردم دیگران آقا را ندیدم!» 📚 منابع: ۱- ربانی خلخالی، علی، چهرة درخشان قمر بنی‌هاشم ابوالفضل العباس (علیه‌السلام)؛ چ ۵، ج ۱، قم: مكتب الحسین (ع)، ۱۳۷۶. ۲- شریف قرشی، شیخ باقر؛ زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السلام)؛‌ مترجم سید حسن اسلامی؛ چ ۲، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۲. ۳- قمی، شیخ عباس: منتهی الاآمال، تهران، مؤسسه مطبوعاتی حسینی، [بی‌تا]. ۵- موحدی ابطحی موسوی اصفهانی، میز سید علی؛‌ حضرت ابوالفضل (ع) مظهر كمالات و كرامات، ج ۲، قم، ناشر مؤلف، ۱۳۷۶. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
5aeeed1e2fa89e767382633b_6763148297771520512.mp3
4.35M
🎧 | دلنشین 🎼 شاه شمشاد قدان خسرو... 🎤 🎊 میلاد حضرت (علیه‌السلام) 🆔 @partoweshraq
✨سلام آقای خوبم ✨سلام مولا جانمـ💚 🌹روزتان مبارک اسلام 🇮🇷 روزتان مبارک پاسدار آرمانهای انقلاب. 🌺 ولادت حضرت (ع) و گرامی باد. 🆔 @partoweshraq
⛔ ما نیازی به بزغاله و خروس تو نداریم! 💚 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🕌 جناب ، امام جماعت محترم مسجد امام حسین (علیه السلام) از کشور همسایه کویت، کرامتی را به واسطه حجت الاسلام والمسلمین آقای ارسال کرده اند که می خوانید: 👨🏻 دکتر مهدی، که اهل بصره (عراق) و دندانپزشک است و در یکی از مدارس کویت همکار من می باشد، برایم نقل کرد: 🌀 زمانی، گرفتار یک مشکل بسیار پیچیده و سخت شدم. 🚨 قضیه از این قرار بود که سازمان امنیت عراق، او را متهم ساخته بود که به رهبر و رئیس جمهور آن کشور توهین کرده است. از اینرو به صورت یک شخص فراری درآمده بود که هیچ گاه آرام و قرار نداشت و پیوسته از این شهر به آن شهر می گریخت تا شناسایی نشود و به چنگال آن دژخیمان جنایتکار گرفتار نگردد. 🇮🇶 مدتی بعد به این فکر افتاد که عراق را برای همیشه ترک کند، اما از طریق دوستانش اطلاع یافت که نامش در لیست افراد تحت تعقیب وارد شده و در همه مرزها پخش گردیده است، بنابراین اقدام وی به خروج، بدون هیچ تردیدی، مساوی با دستگیری بود. 👨🏻دوست ما از هر جهت در تنگنا واقع شده بود، به طوری که از شدت اندوه و ناراحتی به فکر افتاد که دست به خودکشی بزند و از آن وضع مشقتبار رهایی یابد... 👌در این بین، یکی از آشنایان به او توصیه کرد حاجت خود را از ابوالفضل العباس (علیه السلام) بخواهد و او، که بی درنگ احساس کرد راه نجاتی پیش پایش گشوده شده است، بلافاصله گفت: ای سرور من، ای ابوالفضل العباس، به تو روی می آورم و حاجتم را از تو می خواهم که جز تو پناهی ندارم، تو را به حق برادر مظلوم و شهیدت حسین علیه السلام مرا دریاب! 🛌 سپس به خواب فرو رفت و در عالم رؤیا مشاهده کرد که در یک دشت گسترده و خرم، زیر درخت سرسبزی ایستاده است، در این هنگام شخصی نورانی که بر اسب سفیدی سوار و نیزه بلندی زیر بغل گرفته بود به او نزدیک شد و خطاب به او گفت: 🌹مهدی، حاجت تو برآورده شد و از این پس دیگر هیچ مشکلی نخواهی داشت. 👨🏻مهدی گفت: تو که هستی که مشکل مرا می دانی؟! 🌹 سوار گفت: تو چه کسی را خواستی و به چه کسی متوسل شدی؟ 👨🏻مهدی گفت: تو ابوالفضلی! تو ابوالفضلی! 🌹 سوار گفت: بله، ولی بدان که ما هیچ نیازی به بزغاله و خروس تو نداریم، و لازم نیست آنها را برای ما ذبح کنی! 🛌 مهدی از خواب برخاست و بی درنگ برای قربانی کردن بزغاله و خروس به راه افتاد! 👌چرا که آنها را برای امام حسین و ابوالفضل علیه السلام نذر کرده بود. 🐓🐑 بزغاله و خروس در باغ پدر مهدی، توسط باغبانی که در آنجا کار می کرد، نگهداری می شد. 🌳 مهدی به باغ رفت و باغبان را صدا زد و به او دستور داد که بزغاله و خروس را حضرت ابوالفضل (علیه السلام) قربانی نماید. 👴باغبان که می دانست مهدی از اهل سنت است، گفت: مگر شما به حسین و عباس علیه السلام عقیده دارید، که برای ایشان نذر می کنید؟! 👌و بعد به شوخی اضافه کرد: حسین و عباس، نیاز به قربانی شماها ندارند! 👨🏻 مهدی به یاد آورد هنگامی که از ابوالفضل خواست دست‌های آن حضرت را ببوسد، او دستهای بریده اش را نشان داد و گفت: می دانی با من و برادرم و خاندانم چه کردید؟! ❓می دانی شما دست راست و چپ مرا قطع کردید، در حالیکه من از خانواده پیامبر خدا دفاع می کردم؟! 👨🏻در اینجا مهدی از شدت تأثر به گریه افتاد. سپس از باغبان خواست که بزغاله و خروس را بیاورد و آنها را قربانی نماید... ⏳اندکی بعد، شگفتی و وحشت عجیبی آنان را فرا گرفت. زیرا آن دو حیوان را، در حالیکه مرده بودند و بوی تعفن از آنها بر می خواست، در گوشه ای یافتند، با آنکه باغبان تأکید داشت ساعتی پیش هر دو را زنده و در حال غذا خوردن دیده است! ✈ پس از این جریان، دوست ما از طریق هوایی از عراق خارج شد، بی آنکه کسی مزاحم او بشود یا فردی به او چیزی بگوید، و بعدها نیز به طور مکرر به عراق می رفت و باز می گشت و پرونده اتهام او، همچون دفتر زندگی بزغال و خروس، برای همیشه بسته شد! 📔 چهره درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام شام:(٢۴٠) کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌹دو شب برای (علیه السلام)، یک شب برای من...! 💚 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن ⚜ جناب حجت الاسلام حاج از قول پدرش، مرحوم ، نقل کرد که مرحوم حاج معروف فرمودند: 🕌 وقتی که من برای زیارت به کربلا مشرف می شدم در بالای مناره حرم امام حسین (علیه السلام) اذان می گفتم و یک شب در بالای مناره حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام). 🌹شبی، آقا (علیه السلام) را در خواب دیدم که فرمودند: 🔅شما در اذان گفتن به من جفا می کنی! چرا اذان را مساوی می گویی؟! دو شب برای امام حسین (علیه السلام) بگو، یک شب برای من! 📗چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام) شامل (٢۴٠) کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج شیخ علی ربانی خلخالی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
<<٢>> 💥سپس فرد دیگری عمودی از آهن بر او نواخت که مخ او بر کتفش جاری گردید و از بالای اسب بر زمین افتاد و صدای خود به یا أخاه، و احسیناه، و ابتاه، و واعلیاه! بر آورد که ناگاه امام حسین علیه السلام مانند شهبازی که بر صید خود فرود آید، برسید و هفتاد نفر از معاریف ما را بکشت و میمنه و میسره ما را در هم شکست و همگی رو به هزیمت گذاشتیم. 🌷🌹پس برگردید و به نزد برادر خود حضرت عباس علیه السلام برفت و او را مانند شیر که فریسه خود را می رباید برداشت و در میان کشته ها گذاشت و بر او نوحه و گریه کرد و نوحه و صیحه از مخدرات حرم به طوری بلند شد که یقین کردی ملایک و جن با ایشان می گزیند و زمین بر ما موج می زند. 🌷 پس امام حسین (علیه السلام) را دیدیم که به سوی ما می آید و الله او را چنان گمان کردیم که پدرش علی بن ابی طالب علیه السلام است، پس ما را مانند گوسفند متفرق کرد و رو به سوی شریعه فرات آورده داخل آب گردید و برفت تا آنکه آب به رکاب او رسید. 🌴 پس بایستاد که آب بیاشامد، ناگاه اسب او سر به جانب آب برد و آن جناب اسب را بر خود مقدم داشت و لجام از سر آن برداشت، با آن حیوان با آسودگی بیاشامد و خود دست از آب برداشت، با آن عطش و شدت حاجت به آب! 👁 چون این حالت ایثار و سخاوت را در او دیدم، ملتفت آیه شریفه گریددم که خداوند پدر او علی بن ابی طالب علیه السلام، را در ان مدح کرده و فرموده است: 🔅«و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة، یعنی: دیگران را بر خود مقدم می دارند هر چند که خودشان در شدت باشند. 👴🏿 پس تعجب کردم و گفتم که حقاً پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستی که در این شدت تشنگی، حیوان را بر خود مقدم می داری. بعد از تو کسی زنده نماند با مشاهده این حالت شقاوت بر من مستولی شده مردم را تحریص و ترغیب بر ممانعت او کردم و کسی جرأت بر ممانعت نکرد. 💭 پس با خود گفتم که همانا اگر آب بیاشامد جمع ما را خواهد کشت. 👴🏿 پس شیطان دروغی در دهان من گذاشت که گفتم: ⛺ یا حسین: زنان و عیال و اطفال خود را دریاب که حرمت ایشان را هتک نمودند و خیمه ها را تاراج و غارت کردند! 🌴 پس چون این سخن بشنید مضطرب گردید و با لب تشنه از فرات بیرون آمد و خیال عیال را سالم دید؛ دانست که آن کلام از روی مکر و حیله بود و اراده رجوع به فرات نمود دیگر بار، و متمکن نگردید. 👴🏿 پس اشک او جاری شده بگریست و من هم بر حسن تدبیر خود بر او بخندیدم و مکافات آن این است که می بینی و دیدم. 👳🏻 عبدالله اهوازی، راوی خبر، گوید مه چون این حکایت شنیدم، دلم آتش گرفت و به آن مردود مطرود بدتر از یهود گفتم: 👈راست گفتی، بنشین تا آنکه از برای تو غذا بیاورم! 🗡 پس داخل شده شمشیر خود را صیقل داده بیرون آوردم، چون شمشیر را دید گفت: مهمان وضیف را شما چنین اکرام می نمایید؟! 👳🏻گفتم: آری، اکرام کشندگان امام حسین علیه السلام نزد ما این است! 🗡پس خدام و غلامان، مرا امداد کرده او را کشتیم و به آتش دنیا پیش از آتش آخرت سوزاندیم (لعنه الله علیه و علی القوم الظالمین) 📔دارالسلام مرحوم عراقی، صفحه ۵١٣. 📗 چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) شامل ٢۴٠ کرامت از آن حضرت نسبت به:شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4_5981270674449108019.mp3
8.01M
🕛 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 💚 ماجرای شیعه شدن ارمنی به عنایت حضرت (علیه السلام) 🎙حجت الاسلام 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🌷 شفای فرزند بیمار توسط حضرت (س) و حضرت (علیه السلام) ⚜️ حجت الاسلام مي گويد: 🎙️يكي از فرزندانم، ناگهان به شدّت سرگيجه گرفت و مدام حالت تهوع داشت. او را نزد پزشك بردم. 💉 پزشك داروهايي تجويز كرد، ولي هيچ گونه اثر مثبتي نداشت تا اين كه رفته رفته وضع بيمار وخيم تر مي شد. 📞 پس از نيمه شب با دكتر تماس گرفتم و وضعيت را گفتم. وي گفت فوراً او را به بيمارستان منتقل كنيد. 👨🏻‍⚕️ پس از معاينه، دكتر متخصص گفت: بيماري فرزندتان مننژيت حادّ است و تمام مغزش را چرك گرفته و زمان معالجه نيز گذشته است! 🏥 با تلاش بسيار، شوراي پزشكي تشكيل شد و پزشكاني از خارج از بيمارستان نيز براي معالجه بيمار حاضر شدند. حتي وزير بهداري وقت، در زمينه معالجه بيمار توصيه هايي كرد، ولي معالجه هيچ گونه تأثيري نداشت. فرزندم يك هفته در حال كُما و بيهوشي بود تا اين كه شب تاسوعا فرا رسيد. 🤲🏻 وقتي از يك سو، ناتواني پزشكان در درمان بيمار و از سوي ديگر، نگراني و شيون مادر و خواهران و بستگان را ديدم، دو ركعت نماز خواندم. 📿 سپس صد مرتبه صلوات فرستادم و ثوابش را به حضرت ام البنين عليهاالسلام ـ مادر قمر بني هاشم ـ هديه نمودم و خطاب به آن بانوي بزرگوار عرض كردم: ✋🏻 هر فرزند صالحي مطيع دستورهاي مادر خود است. از تو مي خواهم از فرزندت ـ باب الحوائج؛ حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ـ بخواهي كه شفاي فرزندم را از خدا بگيرد. 🌃 نزديك سپيده صبح بود كه از بيمارستان تماس گرفتند و گفتند: 📞 بيمار از حالت كُما بيرون آمده و شفا يافته است، چنان كه گويا مريض نبوده است. 🚘 با عجله به بيمارستان رفتم و فرزندم را در حالت عادي ديدم. 👨🏻‍⚕️ اين در حالي بود كه پزشكان گفته بودند: اگر به احتمال بسيار ضعيف، خوب هم بشود، حتما بينايي و شنوايي اش را از دست خواهد داد يا فلج خواهد شد. 🌌 همان شب، يكي از بانوان مؤمن محل، حضرت عباس (عليه السلام) را در خواب ديده بود كه حضرت فرموده بود: 🌷 موسوي شفاي فرزندش را از مادرم خواسته بود و من شفاي او را از خداوند گرفتم. 📗 ستاره درخشان مدينه؛ حضرت ام البنين، ص ١۶٢ با گزينش. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
✋🏻 🌹 هنگام شکفتن گلی حق طلب است 🌺 آن گل که پُر از شبنم ناب ادب است 🌺 لب تشنه ترین ساقی توحید و شرف 🌹 لبخند زنان به دست میر عرب است ______________________ 🌷 ای تشنه لبان کوثر حُسن صفات 🌸 گفتند که آمده است ساقی حیات 🌸 بر مقدم روح ادب و مردی و عشق 🌷 باید که ادب کرد به ذکر صلوات 🖊️ حاج سید هاشم وفایی 💚 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم 💐 فرا رسیدن سالروز ولادت ساقی عطشان دشت کربلا، باب الحوائج، قمر بنی هاشم، حضرت آقا (علیه السلام) و مبارک باد. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜️ 🎬 🌹 🌷جوانی که شهدای عالم به مقامش غبطه می خورند! 🌸 به مناسبت ولادت با سعادت حضرت (علیه السلام) 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
⚔️ ! ⚜️ مرحوم (رحمت الله علیه) از مرحوم پدرش نقل کرد: 🐪🐫 یک سالى از یزد با اموال زیادى به همراه کاروان بزرگى به کربلا مشرف شدیم، قریب به نیمه هاى شب به یک سِرى از دزدان و سارقان و طریق القطّاع برخورد کردیم! 💰 من سکّه هاى طلاى زیادى داشتم که فوراً آنها را توى قنداقه کودک که همین میرزا حسن باشد، گذاشتم و او را به مادرش دادم در این هنگام دزدان ریختند و همه را غارت کردند، فریاد استغاثه زوار کربلا بلند شد که دل هر بیننده اى را مى سوزانید و گریانش مى کرد. ✋🏻مردم صدا زدند: یا یا حضرت عباس به فریادمان برس و گریه مى کردند! 🌌 ناگهان در آن موقع شب متوجه شدیم، سوارى با اسب از دامنه کوهى که در نزدیکى ما بود. سرازیر شد، جمال دل ربایش زیر نقاب بود ولى نور صورت انورش از زیر نقاب همه جا را منور و روشن کرده بود، شمشیرش مانند ذوالفقار پدرش امیرالمومنین (علیه السلام) بود! ⚡فریادى مانند صداى رعد و برق، تمام صحرا را پر کرد و به سارقان و دزدان حمله نمود و فرمود: 🔅دست از این قافله بردارید و از اینجا بروید، دور شوید و گرنه همه شما را هلاک و به جهنم مى فرستم. ✨✨همه اهل کاروان و سارقان درخشندگى نور جمال آن ستاره آسمان ولایت را مشاهده کردند و صداى دلرباى آن حضرت را شنیدند. 👣👣 دزدها و سارقان فورا دست از قافله کشیدند و پا به فرار گذاشتند! 🌌 آن حضرت در همان محل که ایستاده بودند غیب شدند. 🌄 تمام اهل قافله وقتى که این معجزه را دیدند همانجا تا صبح به ساحت مقدس قمر بنى هاشم (علیه السلام) توسل و دعا و زیارت و روضه خوانى و گریه و زارى پرداختند. 🐫🐪 بعد که سر اثاثیه خودشان آمدند دیدند همه چیز سر جایش است الاّ آن مقدار چیزى که دزدها برده بودند و کنار انداخته بودند و فرار کرده بودند. 💚 و سیدى در قافله ما بود که سالها گنگ بود وقتى آن گیر و دار و پرتوى از نور خدا و قامت زیباى پسر على (علیه السلام) را دیده بود زبانش باز شد و همه اش مى فرستاد. 🌹 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم 📗 كرامات العباسيه (عليه السلام)، معجزات (عليه السلام) بعد از شهادت، علي ميرخلف زاده. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
✝️ مسيحي مسلمان شد! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🌌 نيمه شبي در اطاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاي حاج بود، خوابيده بودم، ناگهان صداي پائي در داخل حياط مرا از خواب بيدار كرد من فورا از جا برخاستم. 🧔🏻 ديدم جواني وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه مي خواهيد؟ 🧑🏻 مثل آنكه نمي توانست فوراً جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسي به او چه مي گويم زيرا بعدا معلوم شد او اهل بغداد و عرب است ولي مرحوم آقاي بافقي قبل از آنكه او چيزي بگويد از داخل اطاق صدا زد كه حاج عباس او است و با من كار دارد او را راهنمائي كن كه نزد من بيايد!! 🚪من او را راهنمائي كردم او به اطاق آقاي بافقي رفت. 👁️ مرحوم آقاي بافقي وقتي چشمش به او افتاد بدون هيچ سؤ الي به او فرمود: احسنت، مي خواهي مسلمان شوي؟ 🧑🏻 او هم بدون هيچ گفتگوئي به ايشان گفت: ✋🏻 بلي براي تشرف به اسلام آمده ام! ☪️ مرحوم آقاي بافقي بدون معطلي بلافاصله آداب و شرايط تشرف به اسلام را به ايشان عرضه نمود و او هم مشرّف به دين مقدّس اسلام شد! 🧔🏻 من كه همه جريانات برايم غير عادّي بود از يونس تازه مسلمان سؤال كردم كه جريان تو چه بوده و چرا بدون مقدّمه به دين مقدس اسلام مشرف گرديدي و چرا اين موقع شب را براي اين عمل انتخاب نمودي؟ 🧑🏻او گفت: من اهل بغدادم و ماشين باري دارم و غالبا از شهري به شهري بار مي برم يك روز از بغداد به سوي مي رفتم، ديدم در كنار جادّه پيرمردي افتاده و از تشنگي نزديك به هلاكت است! 🍶 فورا ماشين را نگه داشتم و مقداري آب كه در قمقمه داشتم به او دادم، سپس او را سوار ماشين كردم و به طرف كربلا بردم‌! 👳🏼‍♂️ او نمي دانست كه من مسيحي و ارمني هستم، وقتي پياده شد گفت: 🤝🏻 برو جوان اجر تو را بدهد! 🚚 من از او خداحافظي كردم و جدا شدم، پس از چند روز باري به من دادند كه به تهران بياورم، امشب سر شب به تهران رسيدم و چون خسته بودم خوابيدم! 🌌 در عالم رؤ يا ديدم در منزلي هستم و شخصي در آن منزل را مي زند، پشت در رفتم و در را باز كردم ديدم شخصي سوار اسب است و مي گويد: 🔅من هستم، آمده ام حقّي كه به ما پيدا كردي به تو بدهم. 🧑🏻 گفتم چه حقي؟ 🌷 فرمود: حق زحمتي كه براي آن پيرمرد كشيدي، سپس اضافه فرمود و گفت: 🔅وقتي از خواب بيدار شدي به شهر ري مي روي شخصي تو را بدون آنكه تو سئوال كني به منزل آقاي شيخ محمد تقي بافقي مي برد وقتي نزد ايشان رفتي به دين مقدّس اسلام مشرف مي گردي! 🧑🏻 من گفتم چشم قربان و آن حضرت از من خداحافظي كرد و رفت! 🚚 من از خواب بيدار شدم و شبانه به طرف حضرت عبدالعظيم حركت كردم، در بين راه آقائي را ديدم كه با من تشريف آوردند و بدون آنكه چيزي از ايشان سئوال كنم، مرا راهنمائي كردند و به اينجا آوردند و من مسلمان شدم! ⁉️ وقتي ما از مرحوم آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي سئوال كرديم كه شما چگونه او را شناختيد و مي دانستيد كه او آمده است كه مسلمان بشود؟! فرمود: ☝🏻آن كس كه او را به اينجا راهنمائي كرد، يعني حضرت حجة بن الحسن - فرمود - که مي آيد و چه نام دارد و چه مي خواهد! 📗 کتاب ملاقات با (ارواحنا فداه)، ص ۱۹۸. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔗 شفای دیوانه زنجیری!! ✍🏻 حجت الاسلام والمسلمین، خطیب بزرگوار، آقای طی یادداشتی برای مؤلف این کتاب چند کرامت از حضرت ابوالفضائل عباس بن علی (علیه السلام) را چنین نقل کرده است: 🕌 سال ۱۳۴۵ شمسی به حرم (علیه السلام) در کربلای معلی مشرف شدم دیدم چند نفر از افراد قوی هیکل، جوان قوی و رشیدی را که دیوانه شده بود، برای بستن به ضریح مطهر حضرت ابوالفضل (علیه السلام) به حرم آوردند با زنجیر به ضریح بستند و یکی از خدمه زنجیر او را به ضریح قفل کرد!! 🧟‍♂️ کسی جرأت نمی کرد به قسمت بالا سر حضرت رود، چون حتی با دندانهای خود پنجره های ضریح را فشار می داد!! 🔓 ناگهان مشاهده کردیم که زنجیر باز شده و آن فرد دیوانه متوسل، سر به زیر انداخته و با یک دنیا تعادل و اطمینان عقب عقب گام بر می دارد تا پشتش به ضریح نباشد! 🔗 به یکی از خدمه گفتم: او، زنجیر را پاره کرد! ✋🏻 خادم گفت: نه، شفا گرفته است! 👨🏻 شخص متوسل هم، با حالتی پر شکوه و معنوی، قطرات اشک بر گونه جاری می ساخت. (۱) 🤲🏻 خداوند عالم، توفیق توسل مؤثر، به همه محبین عطا فرماید. 📚 پی نوشت: ۱. وقایع الایام، حاج شیخ عباس قمی، ص ۳۲۷. 📕 چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) شامل (۲۴۰) کرامت از آن حضرت نسبت به شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج شیخ علی ربانی خلخالی. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🌟 شفای ریه!! (به نیت شفای بیماران مبتلا به ) 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 💉 یکی از وعاظ محترم ایران که من خودم شاهد کسالت سخت ریوی او بودم و اطبّاء ایران از معالجه اش مأیوس شده بودند و پوست بدنش به استخوان هایش چسبیده بود و آخرین خون بدنش از حلقومش بیرون می آمد و قسمت عمده ریه اش فاسد شده بود و او را می خواستند برای معالجه با اسرع وقت به بیمارستان شوروی در مسکو ببرند، ناگهان بدون آنکه او را معالجه کنند خود من - آقای - شاهد بودم که پس از چند روز شفای کاملی پیدا کرد!! ⁉️ وقتی علّت شفای او را از او سؤال کردم گفت: 🏥 آخرین شبی که صبحش بنا بود مرا به مسکو ببرند و می دانستم که یا در راه و یا در همان مملکت کفر از دنیا میروم، منتظر شدم تا برادرم که پرستاری مرا به عهده داشت از اتاق بیرون برود، وقتی بیرون رفت در همان حال ضعف رو به طرف کربلا کردم و حضرت سیدالشهداء (ع) را مورد خطاب قرار دادم و گفتم: ✋🏻 آقا یادتان هست که به منزل فلان پیرزن رفتم و خواندم و پول نگرفتم و نیّتم تنها و تنها رضایت خدای تعالی و شما بود؟! 🛌 و بالاخره چند قلم از این قبیل اعمالی که با اخلاص انجام داده بودم متذکر شدم و در مقابل آن اعمال شفایم را از آن حضرت خواستار شدم! 🚪ناگهان دیدم در اتاق باز شد و حضرت سیدالشهداء و برادرشان حضرت ابوالفضل (ع) وارد اتاق شدند. 🌹 حضرت سیّدالشهداء (ع) به حضرت (ع) فرمودند برادر بیمار ما را معالجه کن، ایشان هم دستی به صورت من تا روی سینه ام کشیدند و از جا حرکت کردند و رفتند!! 🛏️ من بعد از آن احساس سلامتی کردم که دیگر احتیاجی به دکتر و بیمارستان نداشتم و این چنین که ملاحظه می کنید صحیح و سالم گردیدم. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. ملاقات با امام زمان، ۱۸۷ / ۲. 📚 📗 کرامات الحسینیة (ع) معجزات سیّدالشهداء (ع) بعد از شهادت، جلد ۲، علی میرخلف ‏زاده‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
✋🏻 یا ام البنین از تو تشکر می کنم! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🧔🏻 «توفیق افندی» اصالتا موصلی بود و به حکم وظیفه در کربلا کارمند دولت بود. در اوایل ماه هفتم سال ۱۹۶۱ م دردی در مثانه خود احساس کرد! 👨🏻‍⚕️ به یکی از پزشکان متخصص در پایتخت (بغداد) مراجعه نمود، پس از معاینات و بررسیها، پزشک به او خبر داد که سنگ بزرگی در مثانه او قرار دارد و برای خارج کردن آن راهی جز عمل جراحی وجود ندارد. 🕌🌴🌴🕌 برای انجام عمل در روز معینی با دکتر قرار گذاشته و او به کربلا برگشت. پس از بازگشت به کربلا در حالت ناراحتی و سختی و افسردگی شدیدی قرار داشت، به زیارت مرقد و برادرش حضرت عباس (علیه السلام) رفت و قبل از اینکه به نزد خانواده اش باز گردد در راه با جوانی روبرو شد که در حرم حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس (علیه السلام) بین مردم آب نبات پخش می کرد (تکه ای کوچک از شکر زرد رنگ است). 🍭 جوان به او تعارف کرد که بخورد و خود نیز از آن خریده و نذر نماید. توفیق افندی قطعه ای از آن را خورد و نذر کرد که یک کیلو آب نبات قربه الی لله بین مردم پخش کند تا ام البنین (علیها السلام) برای حل مشکل او نزد خداوند شفاعت کند و از این رنج و درد خلاصی یابد. 🚽 صبح روز دوم بعد از این جریان احساس کرد که سنگ مثانه وی به طور کلی مانع خروج بول شده است. و پس از یک درد و ناراحتی شدید، سنگ از مثانه او افتاد، به گونه ای که از دیدن آن دچار وحشت شد. 🧔🏻✋🏻 آنگاه با شادمانی به طرف خیابان رفت و با صدای بلند فریاد زد: الحمدلله، الله اکبر، ای ام البنین از تو تشکر می کنم! 🕌 سپس طرف حرم حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) رفت و به نذرش عمل کرد... 📚 پی نوشت: ۱. استفاده از حجت الاسلام حاج شیخ علی اکبر قحطانی به نقل از کتاب ام البنین (علیه السلام)، ص ۴۳، تالیف سلمان هادی الطمه. 📗 ستاره درخشان مدینه، حاج شیخ علی ربانی خلخالی. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
🇷🇺 حکایت شگفت انگیز مسلمان شدن، فرمانده روسی در جنگ جهانی اول!! 🌹به مناسبت ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ⚜ عالم ربانی، حاج محمود زنجانی ماجرای سفر خویش به عراق و برخورد خود را با فرمانده‌ی روسی چنین تعریف می کرد: 🕌 چندی از جنگ جهانی اول گذشته بود که پیاده به سوی عراق حرکت کردم. بر آن بودم که به زیارت امام امیرالمؤمنین عليه‌السلام و فرزندان عزیز آن حضرت مشرف شوم. به خانقین وارد شدم و برای اقامه ی نماز به مسجد رفتم. 🤲🏻 مرد بسیار سفید و چاقی را دیدم که مشغول نماز است و همچون شیعیان نماز می خواند. تعجب کردم. از آنجا که می دانستم او اهل شمال روسیه است، به چگونگی نماز خواندنش حساس شدم. پس از نماز جلو رفتم، سلام کردم و از وطن، اسلام و ایمانش سؤال کردم. گفت: 👨🏼 من اهل لنینگراد هستم. در جنگ بین المللی فرمانده دو هزار سرباز روسی بودم و مأموریت داشتم کربلا را اشغال کنم! 🌌 در یکی از شب ها، که در خارج کربلا اردو زده و منتظر دستور حمله بودم، شخص بزرگواری را در خواب دیدم که حالتی روحانی و معنوی داشت. 🌹 او به زبان روسی با من حرف زد و گفت: «دولت روس در این جبهه شکست خورده، فردا این خبر منتشر می شود و تمامی سربازان روسی در عراق به دست نیروهای مسلمان کشته می شوند. حیف است که تو کشته شوی، مسلمان شو تا تو را نجات دهم». 👨🏼 گفتم: شما کیستید که در اخلاق، زیبایی و شجاعت مانند شما ندیده ام؟ 🌹 فرمود: «من هستم که مسلمانان به من قسم می خورند». ✋🏻 شیفته‌ی سخنان او شدم، عشق بسیاری به وی پیدا کردم و با تلقین آن بزرگوار اسلام آوردم. 🌹او به من فرمود: برخیز و از بین نیروهای اردو خارج شو. 👨🏼 گفتم: به کجا روم، من جایی ندارم. 🌹فرمود: در نزدیکی خیمه ی تو اسبی هست، سوار آن شو. تو را به شهر پدرم، نجف اشرف، می برد. در آنجا نزد وکیل من، سید ابوالحسن اصفهانی برو. 👨🏼 گفتم: ده نفر سرباز مراقب و محافظ من هستند، چگونه از بین آنها بیرون روم. 🌹 پاسخ داد: آنان مست و بی توجه افتاده اند و حرکات تو را نمی فهمند. ⛺️ ناگهان از خواب بیدار شدم. خیمه ی خود را معطر و پر نور دیدم. 👮🏼‍♂با شتاب بسیار لباس پوشیدم و بیرون رفتم. دیدم تمامی محافظان مست بر زمین افتاده اند. 🏇 مقداری دور شدم، اسبی آماده دیدم. سوار بر آن شده، پس از چند ساعت به شهری وارد شدم، از کوچه ها گذشتم و به خانه ای رسیدم. نمی دانستم چه می کنم که ناگهان در خانه باز شد و سیدی پیر و نورانی از منزل بیرون آمد. همراه او شیخی بود که با زبان روسی سخن می گفت. به من تعارف کردند و مرا به خانه بردند. 👮🏼‍♂ به شیخ گفتم: آقا کیست؟ ☝️🏻گفت: همان کسی است که حضرت عباس عليه‌السلام شما را نزد ایشان فرستاده است. ✋🏻 مجدداً به دست آن شخص اسلام آوردم و توسط شیخ احکام اسلام را آموختم. 💥 فردای آن روز خبر شکست دولت بلشویک روس به گوش عرب ها رسید، تمامی سربازان روسی به دست آنان نابود شدند و کسی غیر از من زنده نماند. وقتی سخن فرمانده ی روسی بدینجا رسید، به او گفتم: ❓اینجا چه می کنی؟ ☀️ جواب داد: هوای نجف گرم و طاقت فرساست، آیت الله اصفهانی در تابستان مرا به اینجا می فرستند تا در هوای نسبتا خنک آن زندگی کنم، در دیگر فصول در نجف هستم و با خرج این مرجع بزرگ روزگار می گذرانم. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. چهره ی درخشان قمر بنی هاشم جلد اول، ص ۳۰۸ - ۳۰۶، علی ربانی خلخالی. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq