🌹دو شب برای #امام_حسین (علیه السلام)، یک شب برای من...!
💚 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
⚜ جناب حجت الاسلام حاج #شیخ_عبدالصمد_مینا از قول پدرش، مرحوم #حاج_میرزا_حسین_مینا، نقل کرد که مرحوم حاج #سید_تقی_کمالی_قمی معروف فرمودند:
🕌 وقتی که من برای زیارت به کربلا مشرف می شدم در بالای مناره حرم امام حسین (علیه السلام) اذان می گفتم و یک شب در بالای مناره حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام).
🌹شبی، آقا #ابوالفضل_العباس (علیه السلام) را در خواب دیدم که فرمودند:
🔅شما در اذان گفتن به من جفا می کنی! چرا اذان را مساوی می گویی؟! دو شب برای امام حسین (علیه السلام) بگو، یک شب برای من!
📗چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام) شامل (٢۴٠) کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج شیخ علی ربانی خلخالی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه
#پندها
<<٢>>
💥سپس فرد دیگری عمودی از آهن بر او نواخت که مخ او بر کتفش جاری گردید و از بالای اسب بر زمین افتاد و صدای خود به یا أخاه، و احسیناه، و ابتاه، و واعلیاه! بر آورد که ناگاه امام حسین علیه السلام مانند شهبازی که بر صید خود فرود آید، برسید و هفتاد نفر از معاریف ما را بکشت و میمنه و میسره ما را در هم شکست و همگی رو به هزیمت گذاشتیم.
🌷🌹پس برگردید و به نزد برادر خود حضرت عباس علیه السلام برفت و او را مانند شیر که فریسه خود را می رباید برداشت و در میان کشته ها گذاشت و بر او نوحه و گریه کرد و نوحه و صیحه از مخدرات حرم به طوری بلند شد که یقین کردی ملایک و جن با ایشان می گزیند و زمین بر ما موج می زند.
🌷 پس امام حسین (علیه السلام) را دیدیم که به سوی ما می آید و الله او را چنان گمان کردیم که پدرش علی بن ابی طالب علیه السلام است، پس ما را مانند گوسفند متفرق کرد و رو به سوی شریعه فرات آورده داخل آب گردید و برفت تا آنکه آب به رکاب او رسید.
🌴 پس بایستاد که آب بیاشامد، ناگاه اسب او سر به جانب آب برد و آن جناب اسب را بر خود مقدم داشت و لجام از سر آن برداشت، با آن حیوان با آسودگی بیاشامد و خود دست از آب برداشت، با آن عطش و شدت حاجت به آب!
👁 چون این حالت ایثار و سخاوت را در او دیدم، ملتفت آیه شریفه گریددم که خداوند پدر او علی بن ابی طالب علیه السلام، را در ان مدح کرده و فرموده است:
🔅«و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة، یعنی: دیگران را بر خود مقدم می دارند هر چند که خودشان در شدت باشند.
👴🏿 پس تعجب کردم و گفتم که حقاً پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستی که در این شدت تشنگی، حیوان را بر خود مقدم می داری. بعد از تو کسی زنده نماند با مشاهده این حالت شقاوت بر من مستولی شده مردم را تحریص و ترغیب بر ممانعت او کردم و کسی جرأت بر ممانعت نکرد.
💭 پس با خود گفتم که همانا اگر آب بیاشامد جمع ما را خواهد کشت.
👴🏿 پس شیطان دروغی در دهان من گذاشت که گفتم:
⛺ یا حسین: زنان و عیال و اطفال خود را دریاب که حرمت ایشان را هتک نمودند و خیمه ها را تاراج و غارت کردند!
🌴 پس چون این سخن بشنید مضطرب گردید و با لب تشنه از فرات بیرون آمد و خیال عیال را سالم دید؛ دانست که آن کلام از روی مکر و حیله بود و اراده رجوع به فرات نمود دیگر بار، و متمکن نگردید.
👴🏿 پس اشک او جاری شده بگریست و من هم بر حسن تدبیر خود بر او بخندیدم و مکافات آن این است که می بینی و دیدم.
👳🏻 عبدالله اهوازی، راوی خبر، گوید مه چون این حکایت شنیدم، دلم آتش گرفت و به آن مردود مطرود بدتر از یهود گفتم:
👈راست گفتی، بنشین تا آنکه از برای تو غذا بیاورم!
🗡 پس داخل شده شمشیر خود را صیقل داده بیرون آوردم، چون شمشیر را دید گفت: مهمان وضیف را شما چنین اکرام می نمایید؟!
👳🏻گفتم: آری، اکرام کشندگان امام حسین علیه السلام نزد ما این است!
🗡پس خدام و غلامان، مرا امداد کرده او را کشتیم و به آتش دنیا پیش از آتش آخرت سوزاندیم (لعنه الله علیه و علی القوم الظالمین)
📔دارالسلام مرحوم عراقی، صفحه ۵١٣.
📗 چهره درخشان قمر بنی هاشم #ابوالفضل_العباس (علیه السلام) شامل ٢۴٠ کرامت از آن حضرت نسبت به:شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، #حاج_شیخ_علی_ربانی_خلخالی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
4_5981270674449108019.mp3
8.01M
🕛 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
💚 ماجرای شیعه شدن ارمنی به عنایت حضرت #ابوالفضل_العباس (علیه السلام)
🎙حجت الاسلام #دانشمند
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#کرامات
🌷 شفای فرزند بیمار توسط حضرت #ام_البنین (س) و حضرت #ابوالفضل_العباس (علیه السلام)
⚜️ حجت الاسلام #حاج_سيد_جواد_موسوی_زنجانی مي گويد:
🎙️يكي از فرزندانم، ناگهان به شدّت سرگيجه گرفت و مدام حالت تهوع داشت. او را نزد پزشك بردم.
💉 پزشك داروهايي تجويز كرد، ولي هيچ گونه اثر مثبتي نداشت تا اين كه رفته رفته وضع بيمار وخيم تر مي شد.
📞 پس از نيمه شب با دكتر تماس گرفتم و وضعيت را گفتم. وي گفت فوراً او را به بيمارستان منتقل كنيد.
👨🏻⚕️ پس از معاينه، دكتر متخصص گفت: بيماري فرزندتان مننژيت حادّ است و تمام مغزش را چرك گرفته و زمان معالجه نيز گذشته است!
🏥 با تلاش بسيار، شوراي پزشكي تشكيل شد و پزشكاني از خارج از بيمارستان نيز براي معالجه بيمار حاضر شدند. حتي وزير بهداري وقت، در زمينه معالجه بيمار توصيه هايي كرد، ولي معالجه هيچ گونه تأثيري نداشت. فرزندم يك هفته در حال كُما و بيهوشي بود تا اين كه شب تاسوعا فرا رسيد.
🤲🏻 وقتي از يك سو، ناتواني پزشكان در درمان بيمار و از سوي ديگر، نگراني و شيون مادر و خواهران و بستگان را ديدم، دو ركعت نماز خواندم.
📿 سپس صد مرتبه صلوات فرستادم و ثوابش را به حضرت ام البنين عليهاالسلام ـ مادر قمر بني هاشم ـ هديه نمودم و خطاب به آن بانوي بزرگوار عرض كردم:
✋🏻 هر فرزند صالحي مطيع دستورهاي مادر خود است. از تو مي خواهم از فرزندت ـ باب الحوائج؛ حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ـ بخواهي كه شفاي فرزندم را از خدا بگيرد.
🌃 نزديك سپيده صبح بود كه از بيمارستان تماس گرفتند و گفتند:
📞 بيمار از حالت كُما بيرون آمده و شفا يافته است، چنان كه گويا مريض نبوده است.
🚘 با عجله به بيمارستان رفتم و فرزندم را در حالت عادي ديدم.
👨🏻⚕️ اين در حالي بود كه پزشكان گفته بودند: اگر به احتمال بسيار ضعيف، خوب هم بشود، حتما بينايي و شنوايي اش را از دست خواهد داد يا فلج خواهد شد.
🌌 همان شب، يكي از بانوان مؤمن محل، حضرت عباس (عليه السلام) را در خواب ديده بود كه حضرت فرموده بود:
🌷 موسوي شفاي فرزندش را از مادرم خواسته بود و من شفاي او را از خداوند گرفتم.
📗 ستاره درخشان مدينه؛ حضرت ام البنين، ص ١۶٢ با گزينش.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#وفات_حضرت_ام_البنين
#بانـوے_همـیـشہ
#داستان_کوتاه
#کرامات
✋🏻 #یاابوالفضلالعباسادرکنا
🌹 هنگام شکفتن گلی حق طلب است
🌺 آن گل که پُر از شبنم ناب ادب است
🌺 لب تشنه ترین ساقی توحید و شرف
🌹 لبخند زنان به دست میر عرب است
______________________
🌷 ای تشنه لبان کوثر حُسن صفات
🌸 گفتند که آمده است ساقی حیات
🌸 بر مقدم روح ادب و مردی و عشق
🌷 باید که ادب کرد به ذکر صلوات
🖊️ حاج سید هاشم وفایی
💚 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
💐 فرا رسیدن سالروز ولادت ساقی عطشان دشت کربلا، باب الحوائج، قمر بنی هاشم، حضرت آقا #ابوالفضل_العباس (علیه السلام) و #روز_جانباز مبارک باد.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#ماه_شعبان
#شعر
14.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚜️ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🎬 #ببینید
🌹 #مقام_قمر_بنی_هاشم
🌷جوانی که شهدای عالم به مقامش غبطه می خورند!
🌸 به مناسبت ولادت با سعادت حضرت #ابوالفضل_العباس (علیه السلام)
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
⚔️ #دزدان_قافله!
⚜️ مرحوم #آقا_میرزا_حسن_یزدى (رحمت الله علیه) از مرحوم پدرش نقل کرد:
🐪🐫 یک سالى از یزد با اموال زیادى به همراه کاروان بزرگى به کربلا مشرف شدیم، قریب به نیمه هاى شب به یک سِرى از دزدان و سارقان و طریق القطّاع برخورد کردیم!
💰 من سکّه هاى طلاى زیادى داشتم که فوراً آنها را توى قنداقه کودک که همین میرزا حسن باشد، گذاشتم و او را به مادرش دادم در این هنگام دزدان ریختند و همه را غارت کردند، فریاد استغاثه زوار کربلا بلند شد که دل هر بیننده اى را مى سوزانید و گریانش مى کرد.
✋🏻مردم صدا زدند: #یا_ابوالفضل یا #قمر_بنى_هاشم یا حضرت عباس #یا_باب_الحوائج به فریادمان برس و گریه مى کردند!
🌌 ناگهان در آن موقع شب متوجه شدیم، سوارى با اسب از دامنه کوهى که در نزدیکى ما بود. سرازیر شد، جمال دل ربایش زیر نقاب بود ولى نور صورت انورش از زیر نقاب همه جا را منور و روشن کرده بود، شمشیرش مانند ذوالفقار پدرش امیرالمومنین (علیه السلام) بود!
⚡فریادى مانند صداى رعد و برق، تمام صحرا را پر کرد و به سارقان و دزدان حمله نمود و فرمود:
🔅دست از این قافله بردارید و از اینجا بروید، دور شوید و گرنه همه شما را هلاک و به جهنم مى فرستم.
✨✨همه اهل کاروان و سارقان درخشندگى نور جمال آن ستاره آسمان ولایت را مشاهده کردند و صداى دلرباى آن حضرت را شنیدند.
👣👣 دزدها و سارقان فورا دست از قافله کشیدند و پا به فرار گذاشتند!
🌌 آن حضرت در همان محل که ایستاده بودند غیب شدند.
🌄 تمام اهل قافله وقتى که این معجزه را دیدند همانجا تا صبح به ساحت مقدس قمر بنى هاشم (علیه السلام) توسل و دعا و زیارت و روضه خوانى و گریه و زارى پرداختند.
🐫🐪 بعد که سر اثاثیه خودشان آمدند دیدند همه چیز سر جایش است الاّ آن مقدار چیزى که دزدها برده بودند و کنار انداخته بودند و فرار کرده بودند.
💚 و سیدى در قافله ما بود که سالها گنگ بود وقتى آن گیر و دار و پرتوى از نور خدا و قامت زیباى پسر على (علیه السلام) را دیده بود زبانش باز شد و همه اش #صلوات مى فرستاد.
🌹 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
📗 كرامات العباسيه (عليه السلام)، معجزات #ابوالفضل_العباس (عليه السلام) بعد از شهادت، علي ميرخلف زاده.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
✝️ مسيحي مسلمان شد!
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🌌 نيمه شبي در اطاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاي حاج #شيخ_محمد_تقي_بافقي بود، خوابيده بودم، ناگهان صداي پائي در داخل حياط مرا از خواب بيدار كرد من فورا از جا برخاستم.
🧔🏻 ديدم جواني وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه مي خواهيد؟
🧑🏻 مثل آنكه نمي توانست فوراً جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسي به او چه مي گويم زيرا بعدا معلوم شد او اهل بغداد و عرب است ولي مرحوم آقاي بافقي قبل از آنكه او چيزي بگويد از داخل اطاق صدا زد كه حاج عباس او #يونس_ارمني است و با من كار دارد او را راهنمائي كن كه نزد من بيايد!!
🚪من او را راهنمائي كردم او به اطاق آقاي بافقي رفت.
👁️ مرحوم آقاي بافقي وقتي چشمش به او افتاد بدون هيچ سؤ الي به او فرمود: احسنت، مي خواهي مسلمان شوي؟
🧑🏻 او هم بدون هيچ گفتگوئي به ايشان گفت:
✋🏻 بلي براي تشرف به اسلام آمده ام!
☪️ مرحوم آقاي بافقي بدون معطلي بلافاصله آداب و شرايط تشرف به اسلام را به ايشان عرضه نمود و او هم مشرّف به دين مقدّس اسلام شد!
🧔🏻 من كه همه جريانات برايم غير عادّي بود از يونس تازه مسلمان سؤال كردم كه جريان تو چه بوده و چرا بدون مقدّمه به دين مقدس اسلام مشرف گرديدي و چرا اين موقع شب را براي اين عمل انتخاب نمودي؟
🧑🏻او گفت: من اهل بغدادم و ماشين باري دارم و غالبا از شهري به شهري بار مي برم يك روز از بغداد به سوي #كربلا مي رفتم، ديدم در كنار جادّه پيرمردي افتاده و از تشنگي نزديك به هلاكت است!
🍶 فورا ماشين را نگه داشتم و مقداري آب كه در قمقمه داشتم به او دادم، سپس او را سوار ماشين كردم و به طرف كربلا بردم!
👳🏼♂️ او نمي دانست كه من مسيحي و ارمني هستم، وقتي پياده شد گفت:
🤝🏻 برو جوان #حضرت_ابوالفضل_العبّاس اجر تو را بدهد!
🚚 من از او خداحافظي كردم و جدا شدم، پس از چند روز باري به من دادند كه به تهران بياورم، امشب سر شب به تهران رسيدم و چون خسته بودم خوابيدم!
🌌 در عالم رؤ يا ديدم در منزلي هستم و شخصي در آن منزل را مي زند، پشت در رفتم و در را باز كردم ديدم شخصي سوار اسب است و مي گويد:
🔅من #ابوالفضل_العباس هستم، آمده ام حقّي كه به ما پيدا كردي به تو بدهم.
🧑🏻 گفتم چه حقي؟
🌷 فرمود: حق زحمتي كه براي آن پيرمرد كشيدي، سپس اضافه فرمود و گفت:
🔅وقتي از خواب بيدار شدي به شهر ري مي روي شخصي تو را بدون آنكه تو سئوال كني به منزل آقاي شيخ محمد تقي بافقي مي برد وقتي نزد ايشان رفتي به دين مقدّس اسلام مشرف مي گردي!
🧑🏻 من گفتم چشم قربان و آن حضرت از من خداحافظي كرد و رفت!
🚚 من از خواب بيدار شدم و شبانه به طرف حضرت عبدالعظيم حركت كردم، در بين راه آقائي را ديدم كه با من تشريف آوردند و بدون آنكه چيزي از ايشان سئوال كنم، مرا راهنمائي كردند و به اينجا آوردند و من مسلمان شدم!
⁉️ وقتي ما از مرحوم آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي سئوال كرديم كه شما چگونه او را شناختيد و مي دانستيد كه او آمده است كه مسلمان بشود؟! فرمود:
☝🏻آن كس كه او را به اينجا راهنمائي كرد، يعني حضرت حجة بن الحسن - فرمود - که مي آيد و چه نام دارد و چه مي خواهد!
📗 کتاب ملاقات با #امام_زمان (ارواحنا فداه)، ص ۱۹۸.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#تشرفات
#داستانک_مهدوی
#حـلقـہ_عشـاق
🔗 شفای دیوانه زنجیری!!
✍🏻 حجت الاسلام والمسلمین، خطیب بزرگوار، آقای #سید_ابوالفضل_یثربی طی یادداشتی برای مؤلف این کتاب چند کرامت از حضرت ابوالفضائل عباس بن علی (علیه السلام) را چنین نقل کرده است:
🕌 سال ۱۳۴۵ شمسی به حرم #حضرت_عباس (علیه السلام) در کربلای معلی مشرف شدم دیدم چند نفر از افراد قوی هیکل، جوان قوی و رشیدی را که دیوانه شده بود، برای بستن به ضریح مطهر حضرت ابوالفضل (علیه السلام) به حرم آوردند با زنجیر به ضریح بستند و یکی از خدمه زنجیر او را به ضریح قفل کرد!!
🧟♂️ کسی جرأت نمی کرد به قسمت بالا سر حضرت رود، چون حتی با دندانهای خود پنجره های ضریح را فشار می داد!!
🔓 ناگهان مشاهده کردیم که زنجیر باز شده و آن فرد دیوانه متوسل، سر به زیر انداخته و با یک دنیا تعادل و اطمینان عقب عقب گام بر می دارد تا پشتش به ضریح نباشد!
🔗 به یکی از خدمه گفتم: او، زنجیر را پاره کرد!
✋🏻 خادم گفت: نه، شفا گرفته است!
👨🏻 شخص متوسل هم، با حالتی پر شکوه و معنوی، قطرات اشک بر گونه جاری می ساخت. (۱)
🤲🏻 خداوند عالم، توفیق توسل مؤثر، به همه محبین عطا فرماید.
📚 پی نوشت:
۱. وقایع الایام، حاج شیخ عباس قمی، ص ۳۲۷.
📕 چهره درخشان قمر بنی هاشم #ابوالفضل_العباس (علیه السلام) شامل (۲۴۰) کرامت از آن حضرت نسبت به شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج شیخ علی ربانی خلخالی.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#کرامات
#داستان_کوتاه
#حـلقـہ_عشـاق
پرتو اشراق
🌟 شفای ریه!! (به نیت شفای بیماران مبتلا به #کرونا)
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
💉 یکی از وعاظ محترم ایران که من خودم شاهد کسالت سخت ریوی او بودم و اطبّاء ایران از معالجه اش مأیوس شده بودند و پوست بدنش به استخوان هایش چسبیده بود و آخرین خون بدنش از حلقومش بیرون می آمد و قسمت عمده ریه اش فاسد شده بود و او را می خواستند برای معالجه با اسرع وقت به بیمارستان شوروی در مسکو ببرند، ناگهان بدون آنکه او را معالجه کنند خود من - آقای #سید_حسن_ابطحی - شاهد بودم که پس از چند روز شفای کاملی پیدا کرد!!
⁉️ وقتی علّت شفای او را از او سؤال کردم گفت:
🏥 آخرین شبی که صبحش بنا بود مرا به مسکو ببرند و می دانستم که یا در راه و یا در همان مملکت کفر از دنیا میروم، منتظر شدم تا برادرم که پرستاری مرا به عهده داشت از اتاق بیرون برود، وقتی بیرون رفت در همان حال ضعف رو به طرف کربلا کردم و حضرت سیدالشهداء (ع) را مورد خطاب قرار دادم و گفتم:
✋🏻 آقا یادتان هست که به منزل فلان پیرزن رفتم و #روضه خواندم و پول نگرفتم و نیّتم تنها و تنها رضایت خدای تعالی و شما بود؟!
🛌 و بالاخره چند قلم از این قبیل اعمالی که با اخلاص انجام داده بودم متذکر شدم و در مقابل آن اعمال شفایم را از آن حضرت خواستار شدم!
🚪ناگهان دیدم در اتاق باز شد و حضرت سیدالشهداء و برادرشان حضرت ابوالفضل (ع) وارد اتاق شدند.
🌹 حضرت سیّدالشهداء (ع) به حضرت #ابوالفضل_العباس (ع) فرمودند برادر بیمار ما را معالجه کن، ایشان هم دستی به صورت من تا روی سینه ام کشیدند و از جا حرکت کردند و رفتند!!
🛏️ من بعد از آن احساس سلامتی کردم که دیگر احتیاجی به دکتر و بیمارستان نداشتم و این چنین که ملاحظه می کنید صحیح و سالم گردیدم. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. ملاقات با امام زمان، ۱۸۷ / ۲.
📚 📗 کرامات الحسینیة (ع) معجزات سیّدالشهداء (ع) بعد از شهادت، جلد ۲، علی میرخلف زاده.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#محرم
#کرامات
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
✋🏻 یا ام البنین از تو تشکر می کنم!
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🧔🏻 «توفیق افندی» اصالتا موصلی بود و به حکم وظیفه در کربلا کارمند دولت بود. در اوایل ماه هفتم سال ۱۹۶۱ م دردی در مثانه خود احساس کرد!
👨🏻⚕️ به یکی از پزشکان متخصص در پایتخت (بغداد) مراجعه نمود، پس از معاینات و بررسیها، پزشک به او خبر داد که سنگ بزرگی در مثانه او قرار دارد و برای خارج کردن آن راهی جز عمل جراحی وجود ندارد.
🕌🌴🌴🕌 برای انجام عمل در روز معینی با دکتر قرار گذاشته و او به کربلا برگشت. پس از بازگشت به کربلا در حالت ناراحتی و سختی و افسردگی شدیدی قرار داشت، به زیارت مرقد #امام_حسین و برادرش حضرت عباس (علیه السلام) رفت و قبل از اینکه به نزد خانواده اش باز گردد در راه با جوانی روبرو شد که در حرم حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس (علیه السلام) بین مردم آب نبات پخش می کرد (تکه ای کوچک از شکر زرد رنگ است).
🍭 جوان به او تعارف کرد که بخورد و خود نیز از آن خریده و نذر #ام_البنین نماید. توفیق افندی قطعه ای از آن را خورد و نذر کرد که یک کیلو آب نبات قربه الی لله بین مردم پخش کند تا ام البنین (علیها السلام) برای حل مشکل او نزد خداوند شفاعت کند و از این رنج و درد خلاصی یابد.
🚽 صبح روز دوم بعد از این جریان احساس کرد که سنگ مثانه وی به طور کلی مانع خروج بول شده است. و پس از یک درد و ناراحتی شدید، سنگ از مثانه او افتاد، به گونه ای که از دیدن آن دچار وحشت شد.
🧔🏻✋🏻 آنگاه با شادمانی به طرف خیابان رفت و با صدای بلند فریاد زد: الحمدلله، الله اکبر، ای ام البنین از تو تشکر می کنم!
🕌 سپس طرف حرم حضرت قمر بنی هاشم #ابوالفضل_العباس (علیه السلام) رفت و به نذرش عمل کرد...
📚 پی نوشت:
۱. استفاده از حجت الاسلام حاج شیخ علی اکبر قحطانی به نقل از کتاب ام البنین (علیه السلام)، ص ۴۳، تالیف سلمان هادی الطمه.
📗 ستاره درخشان مدینه، حاج شیخ علی ربانی خلخالی.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 sapp.ir/partoweshraq
#وفات_حضرت_ام_البنين
#بانـوے_همـیـشہ
#داستان_کوتاه
#کرامات
پرتو اشراق
🇷🇺 حکایت شگفت انگیز مسلمان شدن، فرمانده روسی در جنگ جهانی اول!!
🌹به مناسبت ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
⚜ عالم ربانی، حاج محمود زنجانی ماجرای سفر خویش به عراق و برخورد خود را با فرماندهی روسی چنین تعریف می کرد:
🕌 چندی از جنگ جهانی اول گذشته بود که پیاده به سوی عراق حرکت کردم. بر آن بودم که به زیارت امام امیرالمؤمنین عليهالسلام و فرزندان عزیز آن حضرت مشرف شوم. به خانقین وارد شدم و برای اقامه ی نماز به مسجد رفتم.
🤲🏻 مرد بسیار سفید و چاقی را دیدم که مشغول نماز است و همچون شیعیان نماز می خواند. تعجب کردم. از آنجا که می دانستم او اهل شمال روسیه است، به چگونگی نماز خواندنش حساس شدم. پس از نماز جلو رفتم، سلام کردم و از وطن، اسلام و ایمانش سؤال کردم. گفت:
👨🏼 من اهل لنینگراد هستم. در جنگ بین المللی فرمانده دو هزار سرباز روسی بودم و مأموریت داشتم کربلا را اشغال کنم!
🌌 در یکی از شب ها، که در خارج کربلا اردو زده و منتظر دستور حمله بودم، شخص بزرگواری را در خواب دیدم که حالتی روحانی و معنوی داشت.
🌹 او به زبان روسی با من حرف زد و گفت: «دولت روس در این جبهه شکست خورده، فردا این خبر منتشر می شود و تمامی سربازان روسی در عراق به دست نیروهای مسلمان کشته می شوند. حیف است که تو کشته شوی، مسلمان شو تا تو را نجات دهم».
👨🏼 گفتم: شما کیستید که در اخلاق، زیبایی و شجاعت مانند شما ندیده ام؟
🌹 فرمود: «من #ابوالفضل_العباس هستم که مسلمانان به من قسم می خورند».
✋🏻 شیفتهی سخنان او شدم، عشق بسیاری به وی پیدا کردم و با تلقین آن بزرگوار اسلام آوردم.
🌹او به من فرمود: برخیز و از بین نیروهای اردو خارج شو.
👨🏼 گفتم: به کجا روم، من جایی ندارم.
🌹فرمود: در نزدیکی خیمه ی تو اسبی هست، سوار آن شو. تو را به شهر پدرم، نجف اشرف، می برد. در آنجا نزد وکیل من، سید ابوالحسن اصفهانی برو.
👨🏼 گفتم: ده نفر سرباز مراقب و محافظ من هستند، چگونه از بین آنها بیرون روم.
🌹 پاسخ داد: آنان مست و بی توجه افتاده اند و حرکات تو را نمی فهمند.
⛺️ ناگهان از خواب بیدار شدم. خیمه ی خود را معطر و پر نور دیدم.
👮🏼♂با شتاب بسیار لباس پوشیدم و بیرون رفتم. دیدم تمامی محافظان مست بر زمین افتاده اند.
🏇 مقداری دور شدم، اسبی آماده دیدم. سوار بر آن شده، پس از چند ساعت به شهری وارد شدم، از کوچه ها گذشتم و به خانه ای رسیدم. نمی دانستم چه می کنم که ناگهان در خانه باز شد و سیدی پیر و نورانی از منزل بیرون آمد. همراه او شیخی بود که با زبان روسی سخن می گفت. به من تعارف کردند و مرا به خانه بردند.
👮🏼♂ به شیخ گفتم: آقا کیست؟
☝️🏻گفت: همان کسی است که حضرت عباس عليهالسلام شما را نزد ایشان فرستاده است.
✋🏻 مجدداً به دست آن شخص اسلام آوردم و توسط شیخ احکام اسلام را آموختم.
💥 فردای آن روز خبر شکست دولت بلشویک روس به گوش عرب ها رسید، تمامی سربازان روسی به دست آنان نابود شدند و کسی غیر از من زنده نماند. وقتی سخن فرمانده ی روسی بدینجا رسید، به او گفتم:
❓اینجا چه می کنی؟
☀️ جواب داد: هوای نجف گرم و طاقت فرساست، آیت الله اصفهانی در تابستان مرا به اینجا می فرستند تا در هوای نسبتا خنک آن زندگی کنم، در دیگر فصول در نجف هستم و با خرج این مرجع بزرگ روزگار می گذرانم. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. چهره ی درخشان قمر بنی هاشم جلد اول، ص ۳۰۸ - ۳۰۶، علی ربانی خلخالی.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#ماه_شعبان
#کرامات