eitaa logo
پرتو اشراق
767 دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
13.5هزار ویدیو
56 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 کرامتی شگفت انگیز از شفای پسر بچه معلول لر در حرم (ع) 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🚌 نام « » را چندین بار شنیده بودم و وقتی عازم شدم قصد کردم هر طور شده این پیرمرد مهربان و نورانی را ملاقات کنم. 🗝️ پیرمردی که اجدادش چند قرن پیش، از ایران به مهاجرت کرده‌اند و ۱۲ نسل از خانواده‌اش کلیددار حرم حضرت ابوالفضل (علیه‌ السلام) بوده‌اند و اکثرشان هم در روز عاشورا به دیدار حق شتافته‌اند، حالا خودش پس از گذشت ۴۸ سال که خادم و کلیددار این حرم مطهر بوده به‌ دلیل کهولت سن بازنشسته شده و در خانه به سر می‌برد. 🇮🇷 عشق به اقوام ایرانی: 👌🏻این کلیددار حرم (ع) که در طول مدت حضورش در این حرم مطهر معجزات زیادی را دیده به بیان خاطره‌ای از دیدن یکی از معجزات حضرت عباس (ع) می‌پردازد و می‌گوید:‌ 🎙️«من پشت سر ، حتی اگر بی‌ سواد هم باشند نماز می‌خوانم بس که اینها ساده و بی‌ریا هستند! 🌌 شب جمعه‌ای بود و ما در حرم مشغول خواندن دعای کمیل بودیم، حرم تقریباً خلوت بود که دیدم یکی از همین لرهای با صفا با پسربچه‌ای ۸-۷ ساله در بغل وارد حرم شد و به فاصله ۵ متری ضریح حضرت عباس (ع) ایستاد. 🧔🏻 پسربچه‌ای که در بغلش بود کاملا فلج بود و تنها چشم‌ها و دهانش حرکت داشت، حتی این بچه قدرت تکلم و شنوایی هم نداشت و مثل یک تکه گوشت در دست پدرش آرام گرفته بود. من دیدم که این مرد با صدای بلند رو به ضریح کرد و گفت: 👈🏻 ای ابوالفضل (ع)، من از تو اولاد سالم خواستم، این چه اولادی است که به من دادی، این بچه مریض است و باعث اذیت من شده؟! ⁉️از شنیدن این حرف‌‌ها متعجب شده بودم که ناگهان دیدم این مرد، بچه را به طرف ضریح پرتاب کرد، به‌ طوری که صدای برخورد سر بچه با ضریح حضرت عباس (ع) در کل حرم پیچید و عده‌ای از بیرون آمدند و سؤال کردند که چه اتفاقی افتاده است؟! 🕌 این مرد، بچه را پرتاب کرد و خودش از حرم بیرون رفت، من خیلی گریه کردم و از حضرت‌ عباس (ع) خواستم دل این مرد را روشن نگه‌ دارد، بچه را بلند کردم و گوشه‌ای خواباندم، حدود ساعت ۲:۳۰ شب بود که دیدم دست و پای بچه تکان می‌خورد. 👌🏻اول فکر کردم به‌ خاطر بی‌خوابی اشتباه می‌بینم، همکارم را صدا زدم اما او هم حرکت دست و پای بچه را تأیید کرد. 👦🏻 به سمت پسرک رفتم و سرش را روی پایم گذاشتم، دیدم چشمانش را باز کرد و سراغ پدر و مادرش را گرفت، همان لحظه فهمیدم شده، به بچه گفتم می‌توانی بلند شوی گفت بله و از جایش بلند شد!» 💧شیخ عباس که اشک از چشمانش جاری شده بود ادامه می‌دهد: 🎙️«عبایم را روی شانه پسربچه‌ای که بعدا فهمیدم نامش حسین است انداختم، ابتدا او را دور ضریح مطهر طواف دادم و بعد به داخل دفتر بردم. 📞 آن موقع اگر معجزه‌ای رخ می‌داد ما باید همان لحظه به چند جا مثل استانداری، فرمانداری و سازمان اوقاف اطلاع می‌دادیم، آن زمان مثل الان نبود که معجزات را اعلام نکنند!» 🗝️ گلایه‌ های کلیدار حرم حضرت ابوالفضل (ع): 👌🏻 گلایه این روزهای شیخ عباس از این است که چرا کرامات اهل‌بیت را به مردم نمی‌گویند؛ 🎙️«خیلی بد است که دیگر معجزات را خبر نمی‌دهند انگار که می‌خواهند مردم را از اهل‌بیت دور کنند! 📢 خلاصه ما اعلام کردیم و صبح زود هم از بلندگوی حرم، خبر شفای کودک را به مردم دادیم، همان روز وزیر کشور عراق برای دیدن حسین به حرم آمد و از من خواست بپرسم این کودک لحظه‌ای که پرتاب شده چه چیزی دیده است؟! ⁉️ رو به پسر بچه کردم و گفتم حسین‌ جان وقتی بابا تو را پرتاب کرد چه شد؟! 👦🏻 پسرک گفت: من پرتاب نشدم فقط حس کردم روی هوا هستم که یک دفعه دو تا دست از داخل ضریح بیرون آمد و من را گرفت، من را روی زمین گذاشت و به هر جای بدنم که دست کشید آن نقطه از بدنم خوب شد و دوباره این دست‌ها به داخل ضریح برگشت، من آقایی را دیدم که دست نداشت و بدنش خونی بود...!! 🧔🏻 چند ساعت بعد پدر بچه که خبر شفا گرفتن فرزندش را شنیده بود وارد حرم شد، پسرش را به آغوش کشید و‌ های‌ های گریه کرد». 🔻 منبع: سایت کرب و بلا دات کام 🔗 https://bit.ly/2UvSX5W 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🇦🇱 اعتقاد مؤمنین آلبانی: 💚 مقام (ع) در اروپا 📆 در سال ۱۶۲۰ میلادی برخی از مؤمنین مقداری از خاک مزار (ع) را برای تبرک و طلب شفا به بردند، مردم پس از مشاهده آثار این خاک، تصمیم گرفتند که باقی مانده آن را در بالای که در ۲۰۰ کیلومتری تیرانا، پایتخت این کشور قرار دارد، دفن کنند.‌ ‌ ⛰ با گذشت زمان بنایی در محل دفن خاک ساخته شد و نام این محل به کوه «عباس علی» تغییر یافت. 🏳️ مردم آلبانی، معتقدند که حضرت عباس (ع) با اسب بر روی یکی از کوه‌ها رفته است و دلیل عقیده آنان رد پای اسب و عمود پرچم به جا مانده بر روی سنگی در آن محل است.‌ ‌ 🍛 اهالی آلبانی از ادیان و اقشار مختلف، از آن زمان، پنج روز از سال را (۲۰ تا ۲۵ آگوست) در این مکان مراسم می‌گیرند، از ارتفاع ۲۴۱۷ متری بالا می‌روند، ذبح می‌کنند، غذا می‌پزند و به نام حضرت عباس (ع) در میان فقرا توزیع می‌کنند.‌ ‌ ⚜️ در سال ۲۰۱۳ «استیوان پاپ دیمتروف» هنرمند بلغارستانی مجسمه‌ای از تمثال حضرت عباس (ع) سوار بر اسب ساخت که دو کودک در آغوش دارد و می‌خواهد به آنان آب بنوشاند. این تمثال بالای کوه تیموری نصب شده است.‌ 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
✝️ مسيحي مسلمان شد! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🌌 نيمه شبي در اطاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاي حاج بود، خوابيده بودم، ناگهان صداي پائي در داخل حياط مرا از خواب بيدار كرد من فورا از جا برخاستم. 🧔🏻 ديدم جواني وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه مي خواهيد؟ 🧑🏻 مثل آنكه نمي توانست فوراً جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسي به او چه مي گويم زيرا بعدا معلوم شد او اهل بغداد و عرب است ولي مرحوم آقاي بافقي قبل از آنكه او چيزي بگويد از داخل اطاق صدا زد كه حاج عباس او است و با من كار دارد او را راهنمائي كن كه نزد من بيايد!! 🚪من او را راهنمائي كردم او به اطاق آقاي بافقي رفت. 👁️ مرحوم آقاي بافقي وقتي چشمش به او افتاد بدون هيچ سؤ الي به او فرمود: احسنت، مي خواهي مسلمان شوي؟ 🧑🏻 او هم بدون هيچ گفتگوئي به ايشان گفت: ✋🏻 بلي براي تشرف به اسلام آمده ام! ☪️ مرحوم آقاي بافقي بدون معطلي بلافاصله آداب و شرايط تشرف به اسلام را به ايشان عرضه نمود و او هم مشرّف به دين مقدّس اسلام شد! 🧔🏻 من كه همه جريانات برايم غير عادّي بود از يونس تازه مسلمان سؤال كردم كه جريان تو چه بوده و چرا بدون مقدّمه به دين مقدس اسلام مشرف گرديدي و چرا اين موقع شب را براي اين عمل انتخاب نمودي؟ 🧑🏻او گفت: من اهل بغدادم و ماشين باري دارم و غالبا از شهري به شهري بار مي برم يك روز از بغداد به سوي مي رفتم، ديدم در كنار جادّه پيرمردي افتاده و از تشنگي نزديك به هلاكت است! 🍶 فورا ماشين را نگه داشتم و مقداري آب كه در قمقمه داشتم به او دادم، سپس او را سوار ماشين كردم و به طرف كربلا بردم‌! 👳🏼‍♂️ او نمي دانست كه من مسيحي و ارمني هستم، وقتي پياده شد گفت: 🤝🏻 برو جوان اجر تو را بدهد! 🚚 من از او خداحافظي كردم و جدا شدم، پس از چند روز باري به من دادند كه به تهران بياورم، امشب سر شب به تهران رسيدم و چون خسته بودم خوابيدم! 🌌 در عالم رؤ يا ديدم در منزلي هستم و شخصي در آن منزل را مي زند، پشت در رفتم و در را باز كردم ديدم شخصي سوار اسب است و مي گويد: 🔅من هستم، آمده ام حقّي كه به ما پيدا كردي به تو بدهم. 🧑🏻 گفتم چه حقي؟ 🌷 فرمود: حق زحمتي كه براي آن پيرمرد كشيدي، سپس اضافه فرمود و گفت: 🔅وقتي از خواب بيدار شدي به شهر ري مي روي شخصي تو را بدون آنكه تو سئوال كني به منزل آقاي شيخ محمد تقي بافقي مي برد وقتي نزد ايشان رفتي به دين مقدّس اسلام مشرف مي گردي! 🧑🏻 من گفتم چشم قربان و آن حضرت از من خداحافظي كرد و رفت! 🚚 من از خواب بيدار شدم و شبانه به طرف حضرت عبدالعظيم حركت كردم، در بين راه آقائي را ديدم كه با من تشريف آوردند و بدون آنكه چيزي از ايشان سئوال كنم، مرا راهنمائي كردند و به اينجا آوردند و من مسلمان شدم! ⁉️ وقتي ما از مرحوم آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي سئوال كرديم كه شما چگونه او را شناختيد و مي دانستيد كه او آمده است كه مسلمان بشود؟! فرمود: ☝🏻آن كس كه او را به اينجا راهنمائي كرد، يعني حضرت حجة بن الحسن - فرمود - که مي آيد و چه نام دارد و چه مي خواهد! 📗 کتاب ملاقات با (ارواحنا فداه)، ص ۱۹۸. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
19.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 💧 🥀 🏴 حضرت ابوالفضل (ع) از زبان ام البنین 🦋 روز بزرگداشت (ع) 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🖊️ | تاسوعا، بزرگداشت (ع) 💧دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش 💧غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش 🥀 وقتی که آب را به روی آب ریختی 🥀 آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش 💧 گفتی به آب، آب! چه بی‌غیرتی برو 💧 بی‌آبرو به ریختن آبرو مکوش! 🥀 آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت 🥀 بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش... 💧 تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش 💧 گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش 🥀 از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان 🥀 دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش 💧 در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب 💧 گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش 🥀 بالله بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر 🥀 این بند مشک را که گرفتم به روی دوش... 🖊️شاعر: استاد غلامرضا سازگار 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕙 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎬 | | 💚 راز جایگاه ویژه (ع) 🎤حجت الاسلام 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 🌙 🌷 امروز روز میلاد علمدار حسین اسٺ 🌹 میلاد گل فاطمہ سردار حسین اسٺ 🌹 لبخند بہ لب‌هاے مَلڪ، گل ڪند هر دم 🌷 زیرا همہ دم خنده بہ رخسار حسین اسٺ ✋🏻 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ 🌺 ولادت با سعادت علمدار دشت کربلا (علیه السلام) بر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) و همه عاشقان آن حضرت مبارک باد. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🦋 شیعه شدن مرد سنی از مشاهده کرامت (علیه السلام) ✍🏻 حجت الاسلام والمسلمین آقای سید محمدعلی جزایری آل غفور، از مدرسین حوزه علمیه قم نوشته اند: 📄 این کرامت به خط جد اعلای ما مرحوم سید عبدالغفور نوشته شده و به دست ما رسیده است، که اینک با اندکی اصلاح در الفاظ و عبارات (بدون تغییر در معانی) تقدیم می گردد: ۱. دهی است در سه فرسخی کربلا که همه ساله روز دستجات عزا و سینه زنی از آنجا پیاده به کربلا می روند و دسته طویریج مشهور است. 🧕🏻 باری، زنی از اهل طویریج، حاجتی داشته است، گوساله ای نذر حضرت عباس علیه السلام می کند و حاجتش برآورده می شود. 🌙 برای زیارت اول که به کربلا مشرف می شود گوساله را همراه خود می برد. 👮🏻‍♂️ در بین راه یکی از مأمورین ژاندارمری، که سنی بوده، او ار می بیند و می پرسد گوساله را کجا می بری؟ 🧕🏻 می گوید: نذر حضرت عباس است و به کربلا می برم. 🐄 آن را از او می گیرد و می گوید نمی خواهد به کربلا ببری! ✋🏻 هر چه زن اصرار و خواهش می کند، پس نمی دهد. 🕌 زن مشرف به می شود و در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام، جریان را به آقا عرض می کند، که من به نذر خود وفا کردم ولی آن مرد سنی از من گرفت، و از آقا خواهش می کند که گوساله را از آن مأمور سنی بگیرد. 🌌 شب که می خوابد در خواب در خواب خدمت علیه السلام رسیده و مجددا خواهش می کند که به هر وسیله شده حضرت، گوساله را از او بگیرد. 🌷 حضرت می فرماید: «نذر تو رسید قبول است!» 🧕🏻 عرض می کند که من دلم می خواهد از او بگیرید. 🌷 می فرماید: من گوساله را به او بخشیدم و ما خانواده وقتی چیزی به کسی بخشیدیم آن را پس نمی گیریم. 🧕🏻 باز زن اصرار می کند. 🌷 حضرت می فرماید: آن مرد حقی به گردن من دارد و من به تلافی آن حق، گوساله را به او بخشیدم. ✋🏻 می پرسد: آن مرد سنی چه حقی بر شما دارد؟! 🌷 می فرماید: «مدتی پیش، همین مرد روزی به جایی می رفت. هوا بسیار گرم بود، و تشنگی بر او غالب شد به حدی که نزدیک بود به هلاکت برسد. پس به کنار نهر آبی رسید و از آب آن آشامید. چون سیراب شد، به یاد تشنگی برادرم، علیه السلام، افتاد و اشک از چشمش جاری شد و بر قاتلان آن حضرت لعنت فرستاد. به این سبب من گوساله را به او بخشیدم». 🧕🏻وقتی زن به طویریج برگشت، باز آن مرد سنی را دید و جریان خوابش را برای او نقل کرد. 👮🏻‍♂️ مرد گفت: بیا گوساله را بگیر! 🧕🏻 گفت: نمی گیرم، حضرت عباس علیه السلام به تو بخشیده!!! 👮🏻‍♂️ مرد گفت: به خدا قسم، از این موضوع بجز خدا کسی خبر نداشت. لذا توبه کرد و گفت: این خانواده برحقند؛ «اشهد ان علیا ولی الله» 🕌 وی شیعه شد و همان روز کربلا به زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام رفت و طوایف اعراب هم که این خبر را شنیدند همه به زیارت حضرت مشرف شدند و بعضی از بستگان آن مرد نیز به آئین تشیع درآمدند. 📗 چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام شامل:(۲۴۰) کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج شیخ علی ربانی خلخالی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦋 دو از مقام (علیه السلام) در دیدگاه برخی از علما ⚜️ از مرحوم  نقل شده است که یکی از علمای نجف اشرف که به قم آمده بود می گفت: 🕌 «مدتی برای رفع مشکلی به می رفتم و نتیجه نمی گرفتم روزی هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: 🤲🏻 مولا جان! آیا بد نیست با وجود امام معصوم به علمدار کربلا قمر بنی هاشم متوسل شوم و او را در نزد خدا شفیع قرار دهم؟!» 👁️ در حالتی میان خواب و بیداری  (علیه السلام) فرمودند:  ▪️«نه تنها بد نیست و ناراحت نمی شوم بلکه شما را راهنمایی می کنم که چون خواستی از حضرت ابوالفضل العباس حاجت بخواهی این چنین بگو: «یا أباالغوث ادرکنی». 📔 توجهات حضرت ولی عصر، صفحه ۱۶۰ 🦋🕯️🦋🕯️🦋 🛌🏻 در ایام بیماری مرحوم (قدس الله روحه) صاحب کتاب شریف ، فردی برای عیادت به منزل موقت ایشان واقع در پیچ شمیران تهران رفت؛ و علامه سخت بیمار و به پشت خوابیده بود. 🧔🏻 آن فرد در ضمن حرف‌ها گفت: آقا، مثلا اگر انسان به حضرت عباس (علیه السلام) علاقه و محبت نداشته باشد، به کجای ایمان او صدمه می‌خورد؟ 🛌🏻 علامه امینی متغیر شده و با آن حالت نقاهت، نشست و فرمود: ▪️«به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) که سهل است، اگر به بند کفش من که نوکری از نوکران حضرت ابوالفضل (علیه السلام) هستم، از این جهت که نوکرم علاقه نداشته باشد، والله به رو در آتش خواهد افتاد...» 📔 کتاب کرامات العباسیه (معجزات حضرت اباالفضل العباس بعد از شهادت)
🌟 مداوای سرطان حنجره ⏳ قريب سي سال قبل مبتلا به مرض سرطان حنجره گرديدم و همه دكترهايي كه مرا مداوا كرده بودند از علاج و بهبودي من مايوس شده و گفتند: 👨🏻‍⚕️ كه مرض تو قابل معالجه نمي باشد بطوري كه ديگر قادر به صحبت كردن هم نبودم. 🚌 مايوسانه از تهران به بندر برگشتم. 🏴 روزها به طور سخت و پياپي مي گذشت تا اينكه ايام فرا رسيد، بنده چون ايام محرم الحرام براي تبليغ دين منبر مي رفتم، با خود انديشيدم كه منبري اينجا من بودم، همه از اطراف براي عزاداري حضرت سيدالشهدا (ع) به اينجا مي آمدند و من بر ايشان منبر مي رفتم، اما امسال ديگر محروم شده ام باري، با ياس و دلتنگي زياد، در منزل بستري بودم. 📓 روزي (كتاب العباس) نوشته مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم (قدس سره) را مطالعه مي كردم، به اين مطلب رسيدم كه نوشته بود: 📖 اگر كسي حاجتي داشته باشد و متوسل به (عليها السلام) مادر حضرت قمر بني هاشم ابوالفضل العباس (ع) شود و روز شنبه هم به نيت حضرت روزه بگيرد، حاجتش برآورده مي شود. 🤲🏻 در همان آن توسلي پيدا كرده و گفتم: يا ام البنين، ما هر سال مثل امشب گريه مي كرديم و منبر مي رفتيم ولي امسال محروم شده ايم!! 🌃 وقت نماز مغرب و عشا شد، نماز خواندم، گويي كسي به من گفت: به مسجد برو، در مسجد برنامه عزاداري بر پا بود ولي من در آنجا حضور نداشتم و منبري هم كه مردم براي انجام سخنراني در دهه محرم الحرام به مسجد آورده بودند خالي بود. 🕌 ديگر نتوانستم طاقت بياورم و در منزل بنشينم، لذا به طرف مسجد حركت كردم... به درب مسجد كه رسيدم، مردم با ديدن من شروع به گريه كردند. من هم متاثر شدم كه امسال نمي توانم كاري بكنم. 👣 اما پس از آنكه وارد مسجد شدم، بي اراده به طرف منبر حركت كردم تا كنار منبر رسيدم و سپس از پله هاي منبر بالا رفتم. (براي چه بالاي منبر مي روم ؟!)، خودم هم نمي دانم!! 🎙️پس از آنكه در بالاي منبر قرار گرفتم، يكدفعه شروع كردم به (بسم الله الرحمن الرحيم) گفتن و يك ساعت و نيم صحبت كردم... چه مجلسي شد همه ناله و گريه و ضجه مي زدند انگار نه انگار كه من آن آدم قبلي مي باشم. متوجه شدم كسالتم رفع شده است از آن وقت الي يومنا هذا ديگر بحمدالله كسالتي ندارم. اين است معجزه پسر رشيد ام البنين (عليها السلام) (ع) ▪️ساقي كوثر پدرت مرتضي است ▪️كار تو سقايي كرببلا است ▪️مدح تو اين بس كه شدي ملك جان ▪️شاه شهيدان و امام زمان ▪️گفت بتو گوهر والا نژاد ▪️جان برادر بفداي تو باد ▪️شه كه بفرمان برادر رود ▪️كيست رياضي كه فدايت شود 📘 کتاب كرامات العباسيّه (معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🐑 خريد گوسفند قربانی 🎙يكى از چوبانهاى شيرازى مى گفت: 🌗 هر سال ده اوّل يك زنى كه سرو رويش به مسلمانى نمى خورد، مى آمد و يك گوسفند بزرگ و چاق از من خريدارى مى كرد و از لحاظ قيمت هيچ گونه صحبتى نداشت! چند سال برنامه ادمه پيدا كرد اسباب كنجكاوى فراهم شد. 🧕🏻 از او سؤال كردم، جواب داد: (گوسفند را براى عزادارى (حضرت اباالفضل العباس (ع) خريدارى مى كنم) من و همسرم مسلمان نيستيم و علّت قربانى كردن گوسفند اين است كه شوهرم راننده كاميون مى باشد. 🚛 در يكى از سفرها اتفاق ناگوارى برايش پيش آمد. (در يكى از سرازيريهاى خطرناك ناگهان متوجه مى شود ترمز ماشينش بريده است و هيچ كارى از دستش ساخته نيست. در آن اظطراب به ذهنش خطور مى كند كه شيعيان معتقد هستند كه هر كس متوسل به (حضرت اباالفضل بشود و كمكى از ايشان بخواهد حاجتش را برآورده خواهد نمود. در آن حال اظطرار از آن بزگوار طلب كمك مى كند. ناگاه متوجّه مى شود كه كاميون با آن سرعت به صورت معجزه آسائى توقف نمود). 👨🏻‍🦱🧕🏻 بعد از آنكه شوهرم به منزل رسيد و قضيه را نقل كرد هر دو تصميم گرفتيم (هر سال ايام محرم گوسفندى را جلوى دسته عزاداران ( قربانى كنيم ) و گوشت آن را طبخ نموده و به عزاداران اطعام كنيم و خريد گوسفند براى اين كار مى باشد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. نماز شام غریبان، ص ۸۴. 📘 كرامات العباسيّه، معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت، على ميرخلف زاده 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⁉️ روضه شفا بخش برايش بخوانم؟! 🏨 يكى از پزشكان اصفهان نقل مى كرد كه يك موقع جوانى سرطانى داشتيم كه در بيمارستان آيه الله كاشانى اصفهان بسترى بود و معالجات پزشكان در وى موثر واقع نشد و از تشكيل شوراى پزشكى نيز نتيجه اى نگرفتیم. ⏳بالاخره از درمان او نااميد شديم و لذا برنامه هاى وى را قطع كرديم و غذا خوردن او را آزاد گذاشتيم ؛ چون مطمئن بوديم كه بيش از چند روزى زنده نخواهد بود. 📞 روزى از نگهبانى زنگ زدند كه مادر او با يك آقا سيدى آمده، مى خواهد بيايد به ملاقات جوانش و آن آقا سيد كنار تخت فرزندش يك روضه اى بخواند. براى اينكه دل مادرش نشكند گفتيم بگذاريد بيايند آنها آمدند و آن سيد يك روضه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در كنار تخت او خواند و رفتند!! 🛏 ساعتى بعد به ما خبر دادند كه آن جوان سرطانى به طور عادى روى تختش ‍ نشسته و صحبت مى كند، فورا از او ملاقات كرديم و پس از معاينات پزشكى اثرى از بيمارى در او نديدم، چند بار خون او را گرفتيم و به آزمايشگاه داديم، خوشبختانه جواب مثبت بود، شوراى پزشكى تشكيل داديمم و باز هم خون او را به آزمايشگاه داديم و خودمان نيز بر آن نظارت كرديم، باز هم نتيجه مثبت بود. 👥👤 مادر او را احضار كرده و جريان آن سيد را پرسيديم، گفت: من براى ملاقات پسرم مى آمدم، آن آقا سيد را كه تا به حال نديده بوديم... ديدم، از حال پسرم پرسيد، اظهار نگرانى كردم، فرمود: ❓مى خواهى برويم من روضه عليه السلام برايش ‍ بخوانم؟ ✋🏻 گفتم : بلى!! 🏨 با هم آمديم، روضه را خوانده، خواستم از او تشكر كنم و حق الزحمه اى به وى بدهم ، ولى او را نديدم!! 👨🏻‍⚕پزشك ياد شده گفت: آن جوان به طور كامل خوب شد و رفت و ما يقين داريم كه آن آقا عليه السلام بوده است. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. خاطرات آموزنده، چاپ ۱۳۷۸، ص ۴۱. 📚 چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس (ع)، جلد سوم، على ربانى خلخالى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq