۲۸.بخل
حضرت فاطمةُ(س):قالَ لی أبی رَسولُ اللّهِ(ص): إیاک وَالبُخلَ؛ فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا تَکونُ فی کریمٍ.
حضرت فاطمةُ(س): پدرم رسول خدا(ص) به من فرمود: «مبادا بخل بورزی؛ چون بخل آفت است و این آفت در بزرگوار نیست!»
دلائل الإمامة : ص ۷۱ ح ۹
چهل حدیث از #حضرت_زهرا سلام الله علیها #فاطمیه #فاطمیه_سلام_الله_علیها 🥀
https://www.hadith.net/post/62699
@parvaanehaayevesaal
👌 هفته #بسیج گرامی باد
🖤 یاد و خاطره بسیجی لباس خاکی خادم مردم همیشه زنده است. خدا رحمتت کند سید...
#هفته_بسیج
#رئیسی_عزیز
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 لاریجانی: بعضی کشور ها نمیفهمند که اگر سد مقاومت بشکند؛ اسرائیل آنها را یک لقمه می کند.
#وعده_صادق 🚀🔥
#هفته_بسیج🚩
#ایام_فاطمیه🥀
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کتک زدن زنان در اروپا به جرم حمایت از #غزه
🔸 تصاویری از ضربوشتم زنان توسط مرد حامی صهیونیستها در نروژ که پربازدید شده است. #ارسالی_مخاطب
@parvaanehaayevesaal
نوۀ دختری مرحوم آقای کمپانی رحمه الله علیه (آقای اصفهانی) آمدند خدمت آیت الله بهجت و خودشان را معرفی کردند. آقا بلافاصله گفتند :
"برای اموات قرآن بخوانید. صدقات بدهید. آدم برای اموات قرآن بخواند و صلوات بفرستد ، آنها هم بلدند که چطور مکافات بدهند عمل شما را."
📚 ذکرها فرشتهاند ، ص٨۴
شادی روح تمام #شهدا و #اموات #صلوات🌹
@parvaanehaayevesaal
حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
از شامگاه #پنجشنبه و #شب_جمعه، فرشتگانی با قلمهایی از طلا و لوحهایی از نقره، از آسمان به سوی زمین میآیند و تا غروبِ روز جمعهِ ثواب هیچ عملی را نمینویسند به جز صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام. #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهکوریچشم
اوناییکهنمیتوانندببینند
ازهمهمشکلات
بیرونخواهیمرفت!
#ایران_همدل #ارسالی_مخاطب
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ من می زده دوشم
شاید که خیال تو
امروز به یک ساغر مستانه کند ما را…
#حاج_قاسم #شب_جمعه
#به_وقت_دلتنگی 🥀
@parvaanehaayevesaal
سه آفت بسیج.pdf
785.8K
📌 سه آفت بزرگ برای درخت 🌴 تنومند بسیج در کلام رهبر انقلاب حفظه الله #وعده_صادق #هفته_بسیج #ایام_فاطمیه
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حتی اگر فرض کنیم که عمدی در کار نبوده که انشاءالله همینطور است، اما ذکر اینکه "منابع مالی برای پرداخت یارانه تامین نشده"، میتواند مانند تاثیر جمله "خزانه خالی است" عمل کند؛ آن هم دقیقاً در روزهایی که مباحث شورای حکام و قطعنامه وجود دارد و رد و بدلهای پیام نیز از حیث فرمی و محتوایی به مراحل خاصی رسیده است. #ایران_قوی #ایران_همدل
@parvaanehaayevesaal
31.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ناحِلَةَ الجِسم یَعنی . . .
🎙عبدالرضا هلالی حامد زمانی #فاطمیه #شب_جمعه #ایام_فاطمیه
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بار ته دیگو اینشکلی به روش مامان درست کن و از مهمونات پذیرایی کن🤗
تو این روش یه تیکه نون لواشو بشکل چهار گوش بریده بادبزنی تا میکنیم و وسطشو با یه تیکه کوچیک از نون لواش میبندیم . کف قابلمه رو روغن ریخته نونو وسطش قرار میدیم . برنجو با زردچوبه آبکش میکنیم کم از برنجو با روغنو و کمی زردچوبه مخلوط کرده اطراف نون میریزیم بعد کمی از برنج آبکش شده کمی از مواد ته چین لایه لایه میریزیم
⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نان بربری کره ای با بافت خفن🤌🏻😮💨عطر و بافت این نون محشره🤌🏻🥰
مورد نیازا:
آرد فانتزی ۵۰۰گرم(۳و نیم پیمانه)
شکر ۵گرم (یک و نیم ق چ)
نمک ۱۰گرم(۳ق چ)
خمیر مایه ۱۰گرم(۳ق چ)
آب ۳۵۰گرم(ا پیمانه و۳/۴پیمانه)
کره ۱۰گرم(نصف ق غ)
برای رومال:میتونید تخم مرغ کامل یا شیر یا آب بزنید
✅استراحت اولیه چونه ها (۶۰تا ۹۰دقیقه تا حجمش دو برابر بشه)
✅استراحت دوم وقتی که شکل بربری دادید بهش ۲۰دقیقه
⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐟ماهی پلو مجلسی😋😋
.
.
.
⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعداد سبزی های شکم پر
اناریجه۵تا دسته
اوجی ۳تا
تره ۵ تا
جعفری یکی
زلنگ دو تا
یکی شنبلیله
به همراه یه کاسه زرشک و یه کاسه گردو پودر شده و یک قاشق رب انار و میتونید بجای زرشک ، دون انار سابیده شده (همون دون انار خشک شده که آسیاب میکنیم)ترکیب کنید سبزی بسته بندی میکنیم میزاریم فریزر دیگه نیاز به تفت دادن یا سرخ کردن نداره تا یکسال همینجور سبز سبز میمونه
⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_چهل_هشتم🎬: در این هنگام یکی از نخبگان از جا برخاست و رو به ا
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_چهل_نهم🎬:
با رفتن ابراهیم، یکی از نخبگان از جای برخاست و رو به آزر گفت: ای منجم بزرگ! آیا می خواهید دست روی دست بگذارید و کاری نکنید؟! ابراهیم اعتقادات بسیار وحشتناکی دارد و حرفهای خطرناکی میزند، شنیده بودم که او در بین مردم می گردد و بت ها را با کلامش خوار و خفیف می کند، اما به این حرف باور نداشتم چرا که او پسر کاهن اعظم بابل است، حال که با چشم خود دیدم و با گوش خود شنیدم، به یقین رسیدم و به شما توصیه می کنم تا ابراهیم کار را از این خراب تر نکرده و بت ها را در چشم مردم خوارتر ننموده کاری کنید که ورق برگردد.
در این هنگام سر و صدای جمع بلند شد و همه حرف آن مرد را تایید کردند.
آزر نفس بلندی کشید و همانطور که همه را از نظر می گذارند گفت: درست است، من هم با شما هم عقیده ام و آگاه باشید که هیچوقت خدایان بابل را فدای پسری کج فهمم نمی کنم، به نظرم باید جلسه ای عمومی با حضور مردم بابل تشکیل دهیم و در آن جلسه از ابراهیم دعوت کنیم تا بیاید و هر کدام با ترفندی او را به چالش کشیم و اجازه ندهیم اعتقادات باطلش را به خورد ملت دهد، مردم همه باید حضور داشته باشند و شاهد و ناظر باشند، این باعث میشود مردم بابل که عمری بت ها را تقدیس کرده اند و بر این رویه عادت نموده اند، برای دفاع از خدایان خود قیام کنند و با قیام مردم، عملا دهان ابراهیم بسته خواهد شد و اگر بعد از آن جلسه، خطایی از ابراهیم سر زد، شک نکنید که به بدترین عقوبت دچار خواهد شد.
جمع پیش رو در حالیکه لبخند میزدند، حرف آزر را تایید کردند و با همفکری هم تاریخی را برای جلسه عمومی که قرار بود در برج بابل برگزار شود مشخص کردند، تاریخی که نزدیک به یکی از اعیاد بابلیان بود.
از صبح روز بعد، جارچیان در کوی و برزن می چرخیدند و از مردم دعوت می کردند تا در مجلس با شکوهی که کاهن بزرگ معبد در برج بابل برای پاسداشت خدایان برگزار می کند شرکت نمایند و مردم روزها را برای رسیدن به این مجلس وعده داده شده می شمردند
روز موعود فرا رسید و آزر به ابراهیم امر کرد که همراه او به برج بابل بیاید، ابراهیم که خود مترصد لحظه ای بود تا برهان های اعتقادی اش را به گوش تمام مردم برساند از این پیشنهاد استقبال کرد، او خوب می دانست که هدف آزر از این دعوت چیست اما چون آزر چیزی بروز نداده بود، او هم لب فرو بست و چنان رفتار می کرد که این دفعه هم مثل دوسالی که همراه پدربزرگ به معبد می رفت، هست و قرار نیست اتفاق خارق العاده ای بیافتد.
گوش تا گوش برج عظیم بابل جمعیت نشسته بود، البته نمرود که خدایگان مردم محسوب میشد در این مجلس شرکت نکرده بود چون این مجلس را در حد خود نمی دانست، او فقط در مجالس باشکوهی که سالانه برای مردوک بزرگ و خدایان دیگر برگزار می شد، شرکت می نمود.
همهمه ای در مجلس در گرفته بود که نا گاه دربی که پشت جایگاه بلند جلوی مجلس بود باز شد و آزر به همراه ابراهیم وارد مجلس شدند.
همه به احترام کاهن اعظم از جای برخاستند و به او ادای احترام کردند و بعد با اشاره آزر برجای خود نشستند، همه جا ساکت بود که ناگهان طنین صدای ابراهیم در تالار پیچید:
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_چهل_نهم🎬: با رفتن ابراهیم، یکی از نخبگان از جای برخاست و رو ب
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_پنجاه🎬:
ابراهیم رو به آزر کرد و همانطور که بت های اطراف را نشان می داد فرمود: این صورتکهایی که دور آن اعتکاف می کنید چیست؟ برای چه دور تندیس هایی که به دست خود ساخته اید، می گردید و آنها را تقدیس می کنید و خدای بزرگ خویش را فراموش کرده اید؟!
آزر که انتظار نداشت ابراهیم در بدو ورود به بت ها حمله کند و از طرفی او با آوردن لفظ«صورتکها» درباره بتها، آنها را خوار و حقیر کرده بود با عصبانیت به طرف او برگشت و گفت: چه می گویی ابراهیم؟! این بت های مقدس، خداوندگار این سرزمین هستند و اهانت به بت ها برابر است با نابودی تو، چرا چنین سخن می گویی؟!
ابراهیم لبخندی زد و فرمود: جواب سوالم را ندادید، چرا این صورتکهای بی جان را عبادت می کنید؟!
قبل از اینکه آزر سخنی بگوید، یکی از کاهنان که پیرمردی موی سپید بود از جای برخاست و رو به ابراهیم گفت: ای جوانک! این بت ها خدایان ما هستند، همانطور که پدران ما و پدران پدران ما آنها را عبادت می کردند، ما نیز آنها را عبادت می کنیم و اجازه اهانت به خدایان بابل را به تو نمی دهیم.
ابراهیم رو به سوی آن پیرمرد کرد و فرمود: ای مرد سالخورده! گفتم به چه دلیل بت ها را می پرستید؟! اینکه می گویید چون پدرانمان می پرستیدند، دلیل نمیشود، پدران شما اشتباه می کردند آیا این دلیل می شود که شما هم اشتباهشان را تکرار کنید؟! و مرتکب همان اشتباه شوید، همانا اگر در این کار لجاجت کنید به گمراهی و ضلالت می رسید همانطور که پدرانتان در گمراهی بوده اند.
این سخن ابراهیم برای جمعی که پیش رویش بودند گران آمد و فریاد اعتراض از هر طرف به پا خاست، در این هنگام همان پیرمرد برای اینکه ابراهیم را کوچک کند و بحث را به بیراهه بکشاند و تعصب های کوری که شعله ور شده بود را اندکی التیام دهد با طعنه رو به ابراهیم گفت: آیا سخنانت واقعی ست یا به خاطر سن کم خود، ما را به بازی گرفته ای؟! آگاه باش که اینجا معبد بزرگ بابل است نه میدان بازی که مردم را به سُخره گرفتی..
ابراهیم رو به مردم کرد لبخندی بر چهره پر از مهرش نهاد و فرمود: ای مردم! من ابراهیم هستم؛ همانکه خود به درستکاری و راستگویی من شهادت میدهید، همان که بارها و بارها در کنار شما در همین معبد حاضر شدم و از خدایانی که اینجا هستند، تعارف زیادی شنیدم، حال می خواهم همانطور که من به سخنان شما گوش دادم اینک اندکی به سخنانم توجه کنید، من می خواهم خدای واقعی شما را به شما معرفی کنم.
بدانید و آگاه باشید که پروردگار شما، همانکه شما را آفرید و از کودکی به بزرگسالی رسانید و هر روز روزی شما را می دهد، همان آفریدگار آسمان ها و زمین و ماه و خورشید و ستارگان است، خداوندی که نزاده شده و نه فرزندی دارد، خداوندی که شما را آفریده نه اینکه شما او را با دستان خود خلق کرده باشید، خداوندی که آگاه بر همهٔ رازهاست و مهربان بر تمام بندگان و...
ابراهیم از خدای یکتا می گفت و همه مردم بی آنکه لب بگشایند خدا را در دلهایشان تقدیس می کردند، چرا که فطرت پاک ابراهیم با این سخنان حق تلنگری بر فطرت خداجوی مردم میزد و میل به پرستش قدرتی مافوق بشری را در وجودشان به تقدیس این خدای نادیده رهنمون می کرد.
ابراهیم گفت و گفت و گفت...
مردم با اینکه به گفته های حق ابراهیم باور قلبی داشتند، اما آن تعصب کور و آن عادت همیشگی شان باعث شد که باورهای قلبیشان را بر زبان نیاورند و همه همراه با کاهنان از ابراهیم خواستند تا زبان به دندان گیرد و دیگر چیزی نگوید و معبد را ترک کند.
ابراهیم از این برخورد سخت ناراحت شد بی آنکه به آنان روی کند به سمت در رفت و زیر لب زمزمه کرد: به خدای یکتا قسم می خورم، بلایی سر بت هایتان بیاورم که در تاریخ بماند و بدانید فکر و تصمیم های در سر برای خدایان بی جانتان دارم
و براستی که این قسم ابراهیم حق بود و دیری نگذشت که آن واقعه به وقوع پیوست
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_پنجاه🎬: ابراهیم رو به آزر کرد و همانطور که بت های اطراف را نش
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_پنجاه_یکم🎬:
آن جلسه هم از نظر کاهنان بی نتیجه تمام شد و تنها کاری که انجام شد این بود اعتقادات ابراهیم علنا در صحن برج بابل به گوش تمام مردم رسید.
آزر از آن روز به بعد ابراهیم را زیر نظر گرفت، می خواست بداند این جلسه و برخورد مردم هیچ تاثیری در رویه او گذاشته است با خیر؟
آزر پس از چند روز زیر نظر گرفتن، خود را به معبد رساند و در جمع کاهنانی که مدام از حرکات و رفتار ابراهیم سوال می کردند حاضر شد و در جواب سوالات آنان خنده بلندی کرد و گفت: به نظرم ابراهیم آرام گرفته، دیگر کمتر سخن می گوید و احتمالا قوه تفکر خود را به کار گرفته و فهمیده که اگر بیش از این سخن بگوید و از اعتقادات سراسر کفرش حرفی بزند، جانش در خطر می افتد
کاهنان با خوشحالی سر تکان می دادند و گفتند: بله عاقبت کسی که با خدایان بابل در بیافتد، مرگ و نیستی خواهد بود.
آنها در ضلالت و غفلت بودند و نمی دانستند که ابراهیم مأمور به انجام وظیفه است و اینک برهان نظری برای آشکاری حقیقت تمام شده و ابراهیم نقشه کشیده که با عمل به مردم غافل بابل نشان دهد که پرستیدن بت ها کاری عبث و کفر مسلم است و اینک وقت برهان عملی ست تا به وسیله آن، مردم را به سمت خدا بخواند.
روزها از پی هم می آمد و میگذشت و مردم در تدارک جشنی بزرگ بودند، جشنی که در عید خدایان، هر سال در شهر بابل برگزار می سد و در این جشن سربازان نمرود و تمام کاهنان و مردم شرکت داشتند.
این عید به شکرانه وجود بت ها برگزار می شد و به این ترتیب بود که هر کدام از بابلیان، لذیذترین غذایی را که می توانستند فراهم کنند، آماده می کردند و در روز عید به کوه و دشت و صحرا می رفتند و آنجا با خوردن خوراکی های متنوع جشن می گرفتند و بعد از برگشت به شهر، یک راست به معبد بزرگ بابل می آمدند و در پیشگاه بت ها سجده می نمودند و از بت ها به خاطر نعمتهایی که به مردم ارزانی داشته بودند تشکر می کردند و به تقدیس بت ها می پرداختند.
دم دم های غروب شب عید بود و مردم در جوش و خروش بودند، بازار شهر بابل، غلغله بود و هر کس در پی تهیهٔ خوارکی بود، آنها می خواستند از انواع خوردنی ها و نوشیدنی ها بهره ببرند.
انگار تمام بابلیان در بازار جمع شده بودند.
ابراهیم از خانه خارج شد و آزر به دنبالش امد و صدا زد: ابراهیم! کجا می روی؟!
ابراهیم به عقب برگشت و گفت: مگر فردا عید نیست؟! خوب من هم می خواهم به بازار بروم و خوارکی تهیه کنم تا با آن غذایی لذیذ درست کنم و عید را جشن بگیرم.
آزر که از شنیدن این حرف خوشحال شده بود، لبخندی زد و گفت: لختی صبر کن تا من نیز با تو آیم.
ابراهیم چشمی گفت و منتظر شد تا پدر بزرگش با او همراه شود و هر دو به راه افتادند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده 98 🔷 برای مردم هم این مهم نیست که چی بخورن که برای بدنشون مفید باشه! 💢 نوشاب
🎆 #نکات_تربیتی_خانواده 99
"فرهنگ دینی در مورد غذا"
🔸 ولی فرهنگ دینی میگه: عزیزم برای اینکه از غذا خوردن لذت ببری من بهت برنامه میدم.💞
✅ اولا «تا گرسنه نشدی غذا نخور». 🍗
✅ بعدش هم اینکه «قبل از سیر شدن دست از غذا بکش».
✅ ضمنا بین دو وعده غذایی، مراقب باش که غذاهای اضافی نخوری.
🔷 انجام این کارا باعث میشه که «اتفاقا از غذا خوردن خیلی بیشتر لذت ببری».😊
«دیگه غذا سوار تو نیست بلکه تو سوار غذا خوردن هستی».
✔️ پس سعی کن آروم و با حوصله غذا بخوری. ☺️
همراهش بلافاصله آب نخور و قبل از غذا و بعد از غذا دستات رو بشور
و نمک و ادویه جات و غذاهای طبیعی استفاده کن...👌
🍀
🌿🌺🍀
🌸🌿🌺🍀🌷🍀🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 امام زمان علیه السلام در غیبت نیستند!
🎙 آیت الله ناصری (ره)
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_فرجه #سخنرانی_مذهبی
#آیت_الله_ناصری (ره)
@parvaanehaayevesaal