eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
سامری در فیسبوک #قسمت_چهل_سوم🎬: همبوشی به همراه حیدرالمشتت از حرم خارج شدند، کمی که جلوتر رفتند حید
سامری در فیسبوک 🎬: احمد همبوشی با شتاب داخل خانه شد و یک راست به سمت زیر زمین خانه رفت، جایی که خیلی وقتها در آنجا خلوت می کرد و زن و فرزندش فکر می کردند در آنجا مشغول دعا و تجهد به درگاه خداوند است. زینب از پنجره اتاق که رو به سردر خانه بود، امدن شوهرش را دید، چون پسر دومش در تب می سوخت و او کاری از دستش بر نمی آمد از جا برخواست و به سمت حیاط رفت تا خودش را به زیر زمین برساند. وارد حیاط شد و پله های زیرزمین را دوتا یکی طی کرد و دید که مثل همیشه در زیرزمین بسته است و احتمالا از داخل قفل بود. احمد همبوشی روی تخت چوبی که در کنار دیوار گذاشته بود، نشسته بود و آماده می شد تا با موکل شیطانی اش ارتباط بگیرد که صدای کوبیدن در بلند شد. همبوشی که می‌دانست کسی جز همسرش پشت در نیست با غضبی در صدایش فریاد زد : برو برو فعلا کار مهمی دارم اما انگار زن دست بردار نبود و دوباره و دوباره در را کوبید. همبوشی با عصبانیت از جا بلند شد و همانطور که فحش های رکیکی میداد ، در را باز کرد و بدون اینکه از احوالات همسرش جویا شود، دستش را بالا برد و محکم بر صورت زن بینوا فرود آورد و همزمان گفت: مگر نمی گویم کار مهمی دارم مزاحمم نشو! زینب همانطور که دست لاغرش را روی گونه اش که از ضرب سیلی سرخ شده بود می کشید گفت: بچه حالش خوب نیست، در تب می سوزد اگر ان را به پزشک نشان ندهیم و دارو و درمان نکنیم شاید از دست برود. احمد بصری که انگار کار خودش واجب تر بود با دست روی سینه زن زد و او را به عقب هل داد و همانطور در را می بست گفت: به جهنم! کاش تو هم همراهش می مردی! برو هر دارویی توی خانه داری به خوردش بده، پولم کجا بود که خرج دوا و دکتر کنم، مگه سر گنج قارون نشستم؟! تمام خرجی ما از حقوق طلبگی بود که آن هم امروز اخراج شدم و از دستم رفت و با زدن این حرف در را قفل کرد و سرجای اولش قرار گرفت. زینب که غمزده و ناامیدتر از قبل شده بود، درحالیکه اشک چشمانش را با گوشهٔ شال روی سرش پاک می کرد به طرف ساختمان خانه رفت. همبوشی نفسش را محکم بیرون داد و چند بار نام موکلش را برد و سپس صدای نخراشیده ای در گوشش پیچید. همبوشی لبخندی زد و گفت: تو مأموری بروی سراغ علی فرزند صدیقه، تا فردا همین موقع بلایی بر سرش بیاوری، اگر دستت میرسد باعث مرگش بشو و اگر نمی رسد سلامتش را نشانه برو به شرطی که محرز باشد و مردم ببینید که حالش دگرگون است. موکل که ارادت خاصی به او داشت باشه ای گفت و عبور هوایی داغ و تفتیده و بدبو از کنار احمد همبوشی، نشان می داد که او در پی مأموریتش رفته است. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🎞🎞🎞🎞🎞🎞
پروانه های وصال
سامری در فیسبوک #قسمت_چهل_چهارم 🎬: احمد همبوشی با شتاب داخل خانه شد و یک راست به سمت زیر زمین خانه
سامری در فیسبوک 🎬: احمد همبوشی حالا که خیالش راحت شده بود از جا بلند شد و از زیر زمین خارج شد،به طرف ساختمان رفت، داخل خانه شد و نزدیک بستر پسر کوچکش رفت، صدای بهم خوردن ظرفها از داخل آشپزخانه می آمد. همبوشی دستش را روی پیشانی کودک گذاشت، بدنش چون کوره آتش بود. احمدهمبوشی صدا زد: یه ظرف آب بیار بچه را باید پاشویه کنیم . پسر دیگر همبوشی با دستمالی در دست به طرف او آمد و همسرش در حالیکه ظرفی پر از آب در دست داشت جلو آمد و گفت: پاشویه برایش اثری نمی کند، کمی گلاب داخل آب ریختم شاید زودتر تبش پایین بیاید. همبوشی به طرف او برگشت و گفت گلاب؟! زینب سرش را تکان داد و ظرف آب را به طرفش داد و گفت: بگیر، من بروم کمی اسپند بیاورم،شاید چشم زخمی به بچه رسیده، آخر طفل چند ماهه به چشم نزدیک است. همبوشی با صدای بلند فریاد زد: اسپند لازم نکرده، بشین بچه را پاشویه کن. زینب ناگهان یادش آمد که همبوشی گفته به دود اسپند حساسیت دارد، چشمی گفت و کنار بستر پسرکش نشست. در این حین صدایی کنار گوش همبوشی شروع به وز وز کرد و ناگهان پسر کوچک و تب دار که انگار در خواب بود با فریاد جیغ وحشتناکی از خواب پرید و همانطور که به جای خالیی در کنار پدرش چشم دوخته بود، پشت سر هم جیغ می کشید زینب پسرک را در آغوش گرفت و شروع کرد به گفتن بسم الله و احمد همبوشی با سرعت از جا بلند شد و از ساختمان خارج شد و به سمت زیر زمین رفت و عجیب اینکه با رفتن همبوشی، پسرش آرام گرفت. احمدبصری وارد زیر زمین شد، در را بست و همانطور که به سمت تخت چوبی می رفت، فریاد زد: چرا نمیشه؟ چرا نمی تونی؟ مگر تو موکل قوی نیستی که هر کاری را می توانستی انجام دهی؟ خوب کار به این کوچکی را چه طور نمی توانی انجام دهی؟ یعنی آن مرد اینقدر روحش قوی و ایمانش محکم است که تو قادر به انجام هیچ کاری نیستی؟ ناگهان صدای ترسناک و نخراشیده ای به گوش رسید: نه! آن مرد آنقدر قوی نیست که قدرت من نتواند بر او غلبه کند اما... احمد فریاد زد اما چه؟! صدا دوباره بلند شد: اما او به جایی پناه برده که در قدرت ما نیست به آنجا وارد شویم، او در پناه بزرگ مردی قرار گرفته که ابلیس هم از آن بزرگ مرد هراس دارد، همانا هر کس در پناه علی بن ابیطالب باشد انگار به ریسمان محکم الهی چنگ انداخته و خودش را در حصاری قرار داده که نه من و نه قدرتمند تر از من قادر نخواهد بود به آن آسیبی بزند. همبوشی آهی کشید و گفت: این علی کیست که دشمنانش هم اینچنین ستایشش می کنند؟! صدا بلند شد: واقعیتی ست غیر قابل انکار، تا آن مرد در حرم علی بن ابیطالب حضور داشته باشد از دسترس ما خارج است، باید به طریقی او را به بیرون کشانیم تا... احمد همبوشی فریادی زد و گفت: ساکت باش! نه وقتش را دارم و نه کسی را که اینکار را برایم انجام دهد. ناگهان چیزی به فکرش خطور کرد، سریع از جا بلند شد و از زیر زمین خارج شد و به سمت ساختمان رفت و بعد از دقایقی در حالیکه لباسش را عوض کرده بود و با تیپ و قیافه ای که به طلبه ها شباهتی نداشت از در ساختمان بیرون آمد. کفش هایش را پوشید و با شتاب به طرف در خانه حرکت کرد. زینب که فکر می کرد همسرش دنبال دوا و درمان پسر هست، صدایش را بلند کرد و گفت: خدا خیرت بدهد، تا پسرمان از دست نرفته دارو به ما برسان و اما نمی دانست که همسرش در فکری شیطانی دست و پا می زند و اصلا حرف او را نشنیده است. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🎞🎞🎞🎞🎞🎞
14031124_46657_128k.mp3
23.61M
❇️ بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با دانشمندان، متخصصان و مسئولان صنعت دفاعی کشور 🗓 ۱۴۰۳/۱۱/۲۴ 💯 با انتشار حداکثری سخنرانی‌های مقام معظم رهبری، جهاد تبیین کنید. ♨️ 🏷 @parvaanehaayevesaal
ترجمه فارسی مناجات شعبانیه - مهدی کاروند(1).mp3
9.19M
فایل صوتی ترجمه فارسی مناجات شعبانیه ✨ تجربه‌ای بی‌نظیر و الهام‌بخش که قلب و جان را صیقل می‌دهد و نورانی می‌کند. 🎧 این اثر زیبا و معنوی را گوش دهید و با عزیزانتان به اشتراک بگذارید تا همه از این نور الهی بهره‌مند. 🎤 مهدی کاروند 💡 تاکید امام خمینی (ره) بر اهمیت توجه به معنی ادعیه و تفکر در آنها: 🔸 ... تو که ادعیه و مناجات وارده از ائمه معصومین، سلام الله علیهم، را صحیح می دانی، ... قدری تأمل کن در مضمون آنها، قدری تفکر نما در فقرات (=جملات) آنها. لازم نیست یک دعای طولانی را یک دفعه با عجله و شتاب بخوانی و تفکر در معانیش نکنی؛ بنده و شما حال سید سجّاد، علیه السلام، را نداریم که آن دعای مفصل را با حال بخوانیم؛ شبی یک ربع آن را، یک ثلث آن را، با حال بخوان و تفکر کن در فقراتش شاید صاحب حال شوی. ⬅️ کتاب شرح چهل حدیث (اربعین حدیث) - صفحه ۲۱ 🏷 @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗯 امام خمینی: ما از خدا می‌خواهیم رابطه‌مان با آمریکا قطع شود! 🗯یک سال بعد از پیروزی انقلاب، خبرنگاری تلویحاً از رابطه ایران و آمریکا از سوال می‌پرسد: «جمهوری اسلامی به این ترتیبی که جلو می‌رود اکثریت کشورهای جهان با او مخالف و دشمن خواهند بود. روابط خارجی شما بر چه اساسی است؟» 🗯ببینید امام چه پاسخی می‌دهد: 🗯ما از خدا می‌خواهیم که رابطه قطع بشود. شرافتی نیست رابطه داشتن با امثال . 🗯دولت امریکا این است که مظلوم را در هر جا پیدا می‌کند پوست می‌کند. بمب سرشان می‌ریزد. هر چه بتواند ذخایر ملت‌ها را می‌برد. ما بخواهیم روابط با این‌ها داشته باشیم؟ (۲۶ آذر ۱۳۵۸) 🗯پ.ن: امام گفت. تاریخ نشان داد. بارها تجربه کردیم. اما گویا عده‌ای نمی‌خواهند باور کنند رابطه و با آمریکا، رابطه با شیطان بزرگ است. @parvaanehaayevesaal
نیمه شعبان.mp3
17.52M
🔰حجت‌ الاسلام‌ فرازی‌ نیا 🔻 🔸موضوع «شرح مختصر بر زیارت امین‌الله۱۵/بیان۱۵نکته پیرامون مهدویت و جشن » ⏰تاریخ: ۱۴۰۳/۱۱/۲۴ @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌹 ⚱️⁩ ⚱️⁩ 🌠☫﷽☫🌠 💝 کارت پستال هدیه بگیرید‌👇🏻⁩ https://digipostal.ir/shabaan عیدتون مبارک😍😍 @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشارت شانزدهم: ✅ عارف صاحب کرامات و دارای مقام تشرف خدمت امام زمان (عج)، آیت الله حاج شیخ محمد حسن مولوی قندهاری (ره): 🔸 «این انقلاب متصل است به انقلاب جهانی حضرت بقیه الله الاعظم.» «این سید جلیل القدر و عظیم الشأن، س‍پهسالار سپاه مولایمان صاحب الزمان است.» ✅ حجت الاسلام شیخ علی خسروی (ره): ▫ «این انقلاب متصل است به انقلاب جهانی حضرت بقیه الله الاعظم.» و این جمله را من از زبان اون پیر خردمندی (شنیدم) که صد سال از خدا عمر گرفت (مرحوم آقای مولوی قندهاری (۱)) و فرمود: 🔸 از چهار سالگی تمام مفاتیح را از برم. تمام قرآن را از برم. ▫ و می‌فرمود: 🔸 در ۷ ،۸ سالگی در علوم کیمیا، لیمیا، سیمیا، جبر و رمل و اسطرلاب مجتهد (صاحب نظر) بودم. ▫ اون ولی خدا روزی که مقام معظم رهبری تشریف آوردند به مشهد و به وسیله‌ی یکی از دوستان، حاج مهدی آقای عزیزیان و فرزند ارجمندشان از من خواستند که وقتی از آقای مولوی برای دیدار (بگیرم)، وقتی ایشون رو بردیم و موقع برگشتن، من از ایشون سوال کردم که: 🔹 آقای مولوی، مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را چگونه دیدید؟ ▫ فرمود (عین جملات ایشانه): 🔸 «این سید جلیل القدر و عظیم الشأن، س‍پهسالار سپاه مولامون صاحب الزمان است.» (۱). آیت الله شیخ محمد حسن مولوی قندهاری (ره)، از علمای صاحب کرامت و دارای تشرفاتی خدمت امام زمان(عج) بودند. ایشان از شاگردان آیت الله العظمی سید علی قاضی(ره)، آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(ره) و ... بودند. در ۱۳۷۷ شمسی، روح آیت الله مولوی قندهاری به ملکوت اعلی پیوست. 🏷
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ پیشگویی های ترسناک حضرت علی علیه السلام قوم برتر در آخرالزمان چه کسانی هستند؟ 👈 پیشنهاد دانلود و نشر بشدت ♡اللّهـــــم عجّـل لولیـــک الفـــرج ♡ ❤️ @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا