پروانه های وصال
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_هفتاد_و_پنجم با کنجکاوی پرسیدم:من که باورم نمیشه تو اصلا گناه کردن بلد
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_هفتاد_و_ششم
الهام بیچاره بهم اعتماد کرد و سوار ماشین شد.
چند جا ماشین خاموش کرد.
بعضی ازاین مردها رو هم که میشناسی چطورین!.فقط کافیه ببینن یک زن پشت فرمونه! اونوقت ولت نمیکنن و اینقدر با بوق زدن و دست انداختن رو مخت میرن که کار خرابتر میشه. .حسابی خودم رو باخته بودم.الهام هم استرس داشت ولی دلش نمیخواست با نشون دادن اضطرابش اعتماد به نفس منو کور کنه. . از دقیقه ی پنجم تا لحظه ی حادثه چندبار وسط خیابون ماشین خاموش کرد و من حتی آدرس رو اشتباهی رفتم. دنبال یک دور برگردون بودم که بیفتم تو مسیر اصلی..عصبی بودم..مدام به راننده هایی که واسم بوق میزدن فحش میدادم. .ولی طفلی الهام فقط با آرامش بهم میگفت..از این ور برو..نه مراقب باش.. سرعتت و کم کن..
آخر سر نفهمیدم چیشد..فقط میدونم سرعتم بخاطر عصبانیتم زیاد بود..محکم خوردیم به گارد ریل ..سمت راست ماشین،درست جاییکه الهام نشسته بود جمع شد داخل..من حالم خوب بود..حتی یک خراش هم رو دستم نیفتاد..اما الهام غرق خون شد و ناله میکرد.
فاطمه انگار تمام صحنه ها رو دوباره میدید..تمام بدنش میلرزید..او را محکم در آغوش گرفتم وشانه هایش رو ماساژ دادم.چند دقیقه ای در آن حالت ماند.من هم با او گریه میکردم.
بلند شدم براش کمی شربت آوردم و او در میان گریه،جرعه جرعه از شربتش مینوشید و انگار باز هم تصاویر روز حادثه رو تماشا میکرد!
وجدانم درد گرفت.اگر میدونستم او تا این حد از یاد آوری حادثه عذاب میکشد هیچ گاه اصرارش نمیکردم!
خودش بعد از چند لحظه ادامه داد: الهام ازش خون زیادی رفته بود.بچش در جا مرد.خودشم رفت زیر تیغ جراحی.حاج مهدوی روز بعدش اومد که الهامش رو سالم و سرحال ببینه اما بجاش یک تیکه گوشت وسط بیمارستان دید..کمتر ازیک هفته تو آی سیو بود.. کلی نذر ونیاز کردم برگرده.زن عموم تو این مدت فقط یک جمله میگفت:چقدر بهت گفتم نرو..گفتی هرچی شد با خودم..حالا دخترمو برگردون..سرپاش کن بچشو برگردون!
میتونی بفهمی چی میکشیدم؟؟
با تمام وجود میفهمیدم.اشکهام رو پاک کردم و گفتم :بمیرم برات..
فاطمه ادامه داد:نمیدونی چه روزگاری شده بود؟چه جهنمی بپا شده بود!حامد همش سعی میکرد امیدوارم کنه.. آرومم کنه ولی نمیتونست.چون فقط بهوش اومدن الهام حالم رو خوب میکرد.اما الهام نموند..وقتی رفت زندگی هممون یک دفعه شبیه برزخ شد.خدا هیچ بنده ای رو اینطوری امتحان نکنه رقیه سادات.نه روم میشد تسلیت بگم..نه روم میشد سر خاک برم…نه حتی روی نگاه کردن به صورت عمو وزن عموم و حاج مهدوی رو داشتم. .
پرسیدم:وقتی الهام فوت کرد عکس العمل عموت اینا با تو چی بود؟
او با زهر خندی گفت:الهام تک دختر بود..عزیز دل بود.فک کردی به همین راحتی میتونند منو ببخشن؟ هنوزهم که هنوزه در خونه ی مارو نزدند.
من با ناباوری گفتم:پس..پس تکلیف تو وحامد چی میشد؟حامد هم تو رو مقصر میدونست؟؟
_هه!!! حامد بیچاره تمام سعیش رو کرد که اوضاع رو سرو سامون بده ولی بی فایده بود.نه عمو وزن عموم دلشون با من صاف میشد ونه من روی نگاه کردن تو صورت اونها رو داشتم.تاوان گناه من جدایی ازحامد بود یک روز به حامد گفتم همه چی بین ما تمام..براش هم همه چی رو توضیح دادم وگفتم که این حرف دل پدرو مادرش هم هست فقط روی گفتنش رو ندارن!!
_به همین راحتی؟ ؟ اونم قبول کرد؟
_راحت؟؟!! خدا میدونه چی به ما گذشت..حامد روز آخر جلوی پدرو مادرم قسم خورد تا آخر عمرش ازدواج نمیکنه اگه ما به هم نرسیم.
_سرقولش موند؟
فاطمه سرش رو به علامت تایید تکون داد!!
ادامه دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
مداحی آنلاین - سیاه چشم و کشیده ابرو - مطیعی.mp3
4.94M
#میلاد_حضرت_ابوالفضل(ع)
سیاه چشم و کشیده ابرو
به قبله مایل ابوالفضائل
🎤 #میثم_مطیعی
#میلاد_حضرت_عباس_ع_مبارک
جانبازان ، یادگاران روزهای عشق و حماسه اند ؛ خاطرات مجسّم سال هایی که درهای آسمان به روی عاشقان باز بود و فرشتگان در آسمانِ زمین گرم گلچینی بودند .
روز ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، روزجانباز بر اولیای گرانقدر علی الخصوص جانبازان سرافراز میهن مبارک باد💐
برادر عزیزم روزت مبارک,،🌺
چندسالتوبسترچه عاشقانه باخدای خود عشق بازی کردی عزیزدلم😭😭
شفیع ما باش جانبازشهید روحت شاد
#شهادتش_مصادف_با_تولد_جانباز بزرگ کربلا ابالفضل العباس شد چه عاشقانه رفتی روحت شاد🌹🌹
#جانباز_شهید_محمدرضا_تقی_ملک
از «مادری» پرسیدند؛
«کدامیک از فرزندان خود را»،
«بیش از دیگران» دوست میداری؟
#مادر گفت؛
غایب آنها را تا وقتی که «بازگردد»،
بیمارآنهارا تاوقتی که «خوب شود»،
کوچکترین آنها را تا وقتیکه
«بزرگ شود»،
و،«همهٔ آنها را»،
تا «وقتی که زنده هستم»
دوست دارم.!!!
قدر این «گوهر نایاب»،
و «غیرقابل تکرار» را ،،،
«تا هست»، بدانید،
و «حرمتش» را،،،،
«عاشقانه پاس بدارید.»
✅سلامتی اولین عشق زندگی #مادر
💕💕💕
#ڪلامے_از_بهشت
زمان بازرگانان به ما بچسب چریک زدند،زمان بنےصدر برچسب منافق❌،الان هم برچسب خشک مقدس،هرقدمی که در راه خدا☝️ و مستضعفین برداشتیم برچسب بارانمان کردند.
اما ای بسیجیان دلسرد نباشید،
حاشا ڪه یک #بچه_بسیجی میدان را خالی کند🙂✌️
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت⭐️
💕💕💕
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
اسـتـادی می فـرمـود :
ایـن آیــه معـنـایـش ایـن نـیـست کــه
بـا ذکـر خـدا دل آرام می گـیـرد
این جـمـلــه یـعنی خــدا می گـویـد :
جوری سـاختــه ام تـو را کــه جـز بـا یـاد من آرام نـگیـری !!!
⊰⊰ تـفـاوت ظـریـفے است!!!!
اگر بیقـرارے...
اگر دلتـنـگے...
اگر دلگیرے...
گیـر کـار آنجـاست کـه هـزار یـاد
جـز یـاد او
در دلـت جـولـان میدهد.
💕💕💕
╭━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
✨ امام سجاد (ع) فرمودند:
خدا حضرت عباس را رحمت کند! حقاً که امام حسین را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دستهای مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دستهای عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب عطا کرد. عبّاس را نزد خداوند منزلتی است که در روز قیامت همه شهیدان بر آن رشک میبرند.✨
من در سبد صبح،
درودی دارم...
با تابش خورشید
وپیامی دارم
خدایا !
به فرشتگانت بسپار
درهنگام نیایش خود
دوستان مراازیاد نبرند
سلام دوستان خوبم✋
صبحتون پُراز اتفاقهای خوب🌸
💕💕💕
❤️امام صادق ع فرمودند :
🌷ثلاث لایضرمعهن شئ
🌷۱. الدعاء عندالکرب
🌷۲. والاستغفارعندالذنب
🌷۳. والشکرعندالنعمه
کافی ج۲ ص ۹۵
🌷باوجود ۳ چیز،هیچ چیزبه ماضررنمیزند
🌷۱. دعا برای حل مشکلات
🌷۲. استغفاربرای گناهان
🌷۳. شکرنعمتها
💕💕💕