هدایت شده از پروانه های وصال
#یه_نکته
💟اگه مردو زن
هرکدوم به وظایف خودشون عمل ڪنن
(زن ازشوهر #اطاعت ڪنه ومرد به خانومش #محبت ڪنه)✅
و
توی زندگیشون فداڪاری،عشق وگذشت باشه👌
💕باصفاترین خانواده رو
خواهند داشت
هدایت شده از پروانه های وصال
🍃دلم تنگ است يامهدي
🍃کجاماندي؟
🌷بگوديشب نمازت را
🌷کجاخواندي؟
🍃کناربارگاه مرتضي بودي؟
🍃وياکه زائرموسي الرضا بودي؟
🌷بگودرمکه درحال دعاهستي ؟
🌷ويامهمان شاه کربلا هستي؟
💚وياهرنيمه شب دلتنگ وتنهايي
💚عزاداربقيع وقبرزهرايي؟
💛دلم تنگ است يامهدي
💛براي ديدنت هردم
💛حلالم کن اگريکدم
💛توراآزرده ات کردم
🌷دراين دنياکه گرديده
🌷پراز نيرنگ ونامردي
🌷دعايت ميکنم هرشب
🌷که فردايش توبرگردي
*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَليِّکَ الفَرَج*
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_صد_چهارده: خدای کعبه مشخص بود فهميده، جمله ام يه جمله عادي نيست ... با چهره اي
#مردی_در_آینه
#قسمت_صد_پانزده: نشانی از بی نشان
هر لحظه که مي گذشت حالتش منقلب تر از قبل مي شد ... آرام به چشم هاي سرخي که به لرزه افتاده بود خيره شدم ...
ـ نپرسيدم ...
ديگه صورتش کاملا مي لرزيد ... و در برابر چشم هاش پرده اشک حلقه زد ...
ـ چرا؟ ...
لرزش صدا و چشم و صورتش ... داشت از بعد مکان مي گذشت و وارد قلب من مي شد ... خم شدم و آرنجم رو پام حائل کردم ... سرم رو پايين انداختم و دستي به صورتم کشيدم ...
ـ چون دقيقا توي مسجد ... همين فکري که از ميان ذهن تو مي گذره ... از بين قلب و افکارم گذشت ...
سرم رو که بالا آوردم ... ديگه پرده اشک مقابل چشمانش نبود ... داشت با چهره اي خيس و ملتهب به من نگاه مي کرد ...
ـ پس چرا چيزي نپرسيدي کيه؟ ...
ـ اون چيزهايي رو درباره من مي دونست که احدي در جريان نبود ... و با زباني حرف زد که زبان عقل و انديشه من بود ... با کلماتي که شايد براي مخاطب ديگه اي مبهم به نظر مي رسيد اما ... اون مي دونست براي من قابل درک و فهمه ...
هر بار که به من نگاه مي کرد تا آخرين سلول هاي مغز و افکارم رو مي ديديد ... اين يه حس پوچ نبود ...
من يه پليسم ... کسي که هر روز براي پيدا کردن حقيقت بايد دنبال مدرک و سند غيرقابل رد باشم ... کسي که حق نداره براساس حدس و گمان پيش بره ...
اون جوان، يه انسان عادي نبود ... نه علمش ... نه کلماتش ... نه منش و حرکاتش ...
يا دقيقا کسي بود که براي پيدا کردنش اومده بودم ... يا انساني که از حيث درجه و مقام، جايگاه بلندي در درک حقايق و علوم داشت ... و شايد حتي فرستاده شخص امام بود ...
مفاهيمي که شايد قرن ها از درک امروز بشر خارج بود که حتی قدرتش رو داشته باشه بدون هدايت فکري بهش دست پيدا کنه ... و شک نداشتم چيزهايي رو که اون شب آموخته بودم ... گوشه بسيار کوچکی از معارف بود ... گوشه اي که فقط براي پر کردن ظرف خالي روح و فکر من، بزرگ به نظر مي رسيد ...
اشک هاي بي وقفه، جاي خالي روي چهره مرتضي باقي نگذاشته بود ... حتي ريش بلندش هم داشت کم کم خيس مي شد ... دوباره سوالش رو تکرار کرد ... اين بار با حالي متفاوت از قبل ... درد و غم ... ملتمسانه ...
ـ چرا سوال نکردي؟ ...
اين بار چشمان من هم، پشت پرده اشک مخفي شد ... براي لحظاتي دلم شديد گرفت ... انگار فاصله سقف و زمين داشت کوتاه تر مي شد و ديوارها به قصد جانم بهم نزديک مي شدن ... بلند شدم و رفتم سمت پنجره ...
ـ چون براي بار دوم ازم سوال کرد ... چرا مي خواي آخرين امام رو پيدا کني؟ ...
همون اول کار يه بار اين سوال رو پرسيده بود ... منم جواب دادم ... و زماني دوباره مطرحش کرد که پاسخ همه نقاط گنگ ذهنم رو داده بود ... و بار دوم ديگه به معناي علت اومدنم به ايران نبود ...
شک ندارم ذهن و فکرم رو مي ديد ... مي دونست چه فکري در موردش توي سرم شکل گرفته ... و دقيقا همون موقع بود که دوباره سوال کرد ...
براي پيدا کردن يه نفر، اول بايد مسيري رو که طي کرده پيدا کني ... تا بتوني بهش برسي ... رسما داشت من رو به اسلام دعوت می کرد اما همه اش اين نبود ...
با طرح اون سوال بهم گفت اگه بخواي آخرين امام رو پيدا کنم ... بايد از همون مسيري برم که رفته ... بايد وارد صراط مستقيمي بشم که دنيل مي گفت ...
اما چيز ديگه اي هم توي اين سوال بود ... چيزي که به خاطر اون سکوت کردم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_صد_پانزده: نشانی از بی نشان هر لحظه که مي گذشت حالتش منقلب تر از قبل مي شد .
#مردی_در_آینه
#قسمت_صد_شانزده: ظهور ...
برگشتم سمت مرتضي ... که حالا دقيق تر از هميشه داشت به حرف هام گوش مي کرد ...
ـ دقيقا زماني که داشتم فکر مي کردم که آيا اين مرد، آخرين امام هست یا نه؟ ... اين سوال رو از من پرسيد ... درست وسط بحث ... جايي که هنوز صحبت ما کامل به آخر نرسيده بود ... جز اين بود که توي همون لحظه متوجه شده بود دارم به چي فکر مي کنم؟ ...
دقيقا توي همون نقطه دوباره ازم سوال کرد چرا مي خواي آخرين امام رو پيدا کني؟ ...
و اين سوال رو با ضمير غائب سوال کرد ... نگفت چرا دنبال من مي گردي ... در حالي که اون من رو به خوبي مي شناخت ... و مي دونست محاله با چنين جمله اي فکرم نسبت به هويت احتمالي عوض بشه ...
مي دوني چرا اين سوال رو ازم پرسيد؟ ...
با همون اندوه و حسرت قبل، سرش رو در جواب نه، تکان داد ...
ـ من براي پيدا کردن حقيقت دنبالش مي گشتم ... و بهترين نحو، توسط خودش يا يکي از پيروان نزديکش ... همه چيز براي من روشن شده بود ...
اگر اون جوان، حقيقتا خود امام بود ... اون سوال با اون شرايط، دو مفهوم ديگه هم به همراه داشت ...
اول اينکه به من گفت ... زماني که انسان ها براي شکستن شرط هاي مغزي آماده بشن، ظهور اتفاق مي افته ... و يعني ... اگر چه اين ديدار، اجازه اش براي تو داده شده ... اما تو هنوز براي اينکه با اسم خودم ... و نسب و جايگاهم نسبت به رسول خدا من رو بشناسي آماده نيستي ...
از دنيل قبلا شنيده بودم افرادي هستند که هدايت بی واسطه ايشون شامل حالشون شده ... اما زماني که هويت رسما براشون آشکار ميشه ديگه اذن ديدار بهشون داده نميشه ...
پس هر سوالی می تونست نقطه صد در صد اتمام این ارتباط بشه ... چون من آماده نبودم ...
و دومين مفهوم، که شايد از قبلي مهمتر بود اين بود که ... من حقيقت رو پيدا کرده بودم ... به چيزي که لازمه حرکت من بود رسيده بودم ... و در اون لحظات مي خواستم مطمئن بشم چهره مقابلم به آخرين امام تعلق داره یا نه ... و دقيقا اون سوال نقطه هشدار بود ... مطرح شدنش درست زماني که داشتم به چهره اش فکرش مي کردم ... يعني چرا مي خواي مطمئن بشي اين چهره منه؟ ... يعني اين فهميدن و اطمينان براي تو چه سودي داره توماس؟ ... اين سوال نبود ... ايجاد نقطه فکري بود ...
شناختن چهره چه اهميتي داره ... وقتي من هنوز اجازه اين رو نداشته باشم که رسما با اسم امام، نسب امام و به عنوان پيرو امام باهاش صحبت کنم؟ ...
پس چيزي که اهميت داره و من بايد دنبالش باشم شناخت چهره امام نيست ... ماهيت وجودي امام هست ... چيزي که بهش اشاره کرده بود ... تبعيت ...
و اين چيزي بود که تمام مسير برگشت رو پياده بهش فکر مي کردم ... دقيقا علت اينکه بعد از هزار سال هنوز ظهور اتفاق نيوفتاده ...
انسان ها به صورت شرطي دنبال مي گردن ... و اين شرط فقط در چهره خلاصه شده ... کاري که شيطان داشت در اون لحظه با من هم مي کرد ... ذهنم رو از ماهيت تبعيت و مسئوليت ... داشت به سمتي سوق مي داد که اهميت نداشت ... چهره اون جوان حاشيه وجود و حرکت ... و علت غيبت هزارساله اش بود ...
ظهور اون، ظهور چهره اش نيست ... ظهور ماهيت تفکرش در ميان انسان هاست ... نه اينکه براساس يک ميل باطني که منشا نامشخصي داره ... به دنبالش باشن ...
يعني اين باور و فکر در من ايجاد بشه که بتونم به هر قيمتي اعتماد خدا رو به دست بيارم ... يعني بدونم شيطان، هزار سال براي کشتن اون مرد برنامه ريخته تا روزي سربازانش اين هدف رو عملي کنن ...
پس منم ايمان داشته باشم جان اون از جان من مهمتره ... خواست اون از خواست من مهمتره ... تا خدا به من اعتماد کنه و حفظ جان جانشينش رو در دستان من قرار بده ... آيا من اين قدرت رو دارم که عامل بر خواست و امر خداي پسر پيامبر باشم؟ ...
اون سوال، سر منشا تمام اين افکار بود ... و من، در اون لحظه هيچ جوابي نداشتم ...
سوالی که هر سه این مباحث رو در مقابل من قرار داد ... و غیر مستقیم به من گفت ... تا زمانی که این شایستگی در وجودم ایجاد نشه و از اینها عبور نکنم ... حق ندارم بیشتر از حیطه و اجازه ام وارد بشم ...
و من هنوز حتی قدرت پاسخ دادن بهش رو هم ندارم ...
چند قدم رفتم سمتش ... حالا ديگه فاصله اي بين ما نبود ...
ـ و مرتضي ... از اينجا به بعد، گوش من به تو تعلق داره ... شايد زمان چنداني از آشنايي ما نمي گذره اما شک ندارم انسان شايسته اي هستي ...
مي خوام بهت اعتماد کنم ... و قلب و باورم رو براي پذيرش اسلام در اختيارت بذارم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌸🍃🌸
🍃🌸
*صلوات_شعبانیه*
*🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَاوَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِق*
*🌷ٌاللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِين ِوَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ....اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ.*
*🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الْأَبْرَارِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلايَتَهُمْ .اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِكَ وَ لا تُخْزِنِي بِمَعْصِيَتِكَ وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْت عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ،،بِمَاوَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَنَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ أَحْيَيْتَنِي تَحْتَ ظِلِّكَ*
*🌷وَهَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوَان الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ[سَلَّمَ] يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعا لَكَ فِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِه*
*🌷ِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّاعَلَى الاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعا مُشَفَّعا وَ طَرِيقا إِلَيْكَ مَهْيَعا وَ اجْعَلْنِي لَهُ مُتَّبِعا حَتَّى أَلْقَاكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّي رَاضِيا وَ عَنْ ذُنُوبِي غَاضِيا قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِي دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَارِ..*
🍃🌸
🌸🍃🌸
ﺩﻋﺎﯼ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺳﺎﻝ🌸
ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺍﻣﺴﺎﻟﻢ،
ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻤﺎﻡ ﺍَﺷﻜﻬﺎﻯ امسالم
ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﺱ ﻫﺎﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﺴﺎﻟﻢ،
ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﻯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ
ﻫﻤﻴﺸﻪ...
ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻜﻮﻓﻪ ﻫﺎﻯ ﺍﻳﻦ ﺑﻬﺎﺭ،
ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ،
ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﻮﻕ،
ﺁﺭﺍﻣﺸﻰ ﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﻰ ﺭﻧﮕﻴﻦ ﻛﻤﺎﻥ ﺩﺍﻧﺎﻳﻰ،
ﺑﻴﻨﺎﻳﻰ ﻭ ﻣَﻨِﺸﻰ ﺑﻪ ﻭُﺳﻌﺖ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ،
ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮین ها ﭘﺮ ﺑﺸﻪ...
ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮﯾﻢ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﮕﯿﺮ ؛
ﻋﻤﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ،
ﺭﻫﺎﯾﺶ ﻣﮑﻦ!
ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﻣﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺗﺎ ﻗﻠﺐ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﺍ ﺷﺎﺩ ﮐﻨﻢ؛
ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺳﺎﻝ،
ﻣﺸﮑﻼﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ،
ﺩﻋﺎﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ،
ﻭ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﺎﺩ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ...
ﺁﻣﯿﻦ❤️🙏
🌸سلام بر شعبان و اعیادش،
✨سلام بر حسین و عباسش،
🌸سلام بر سجاد و سجودش،
✨سلام بر نیمه شعبان و ظهور مولودش.
#فرارسیدناعیـادشعبانیه💐
#مبارڪباد💕
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
امشب از ذوق آمدنت دل ما قرار ندارد
زبان قلمم بند آمده از شوق عطر تو
آمدی برکت زندگی ...
روشنی دیده ....
شور جوانی ....
معنی ایمان ....
آمدی هستی عاشق ها شوی
آمدی تاج بندگی ام شوی
قدم به چشم عاشقانت گذاشتی پادشاه دوعالم
چگونه دل و جانم نلرزد برای کسی که نه فقط ملائک،
نه فقط پیغمبران و کائنات و هستی،
که خدا خاطرخواه اوست...
فدای قدم های پاکت
خوش آمدی جانم به قربانت........
حسین جاااان
🌹🌹 #میلادت_بر_ما_مبارک 🌹🌹
هدایت شده از پروانه های وصال
امشب از ذوق آمدنت دل ما قرار ندارد
زبان قلمم بند آمده از شوق عطر تو
آمدی برکت زندگی ...
روشنی دیده ....
شور جوانی ....
معنی ایمان ....
آمدی هستی عاشق ها شوی
آمدی تاج بندگی ام شوی
قدم به چشم عاشقانت گذاشتی پادشاه دوعالم
چگونه دل و جانم نلرزد برای کسی که نه فقط ملائک،
نه فقط پیغمبران و کائنات و هستی،
که خدا خاطرخواه اوست...
فدای قدم های پاکت
خوش آمدی جانم به قربانت........
حسین جاااان
🌹🌹 #میلادت_بر_ما_مبارک 🌹🌹
مداحی آنلاین - خودمونیم عجب صحن و سرایی داری - نریمانی.mp3
3.09M
🌸 #میلاد_امام_حسین(ع)
خودمونیم عجب کرببلایی داری
عجب صحن و سرایی داری
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#میلاد_امام_حسین_ع_مبارک
#تبریک_امام_زمانم
══💝══════ ✾ ✾ ✾
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨ حضرت محمد صلىاللّٰهعليهوآلهوسلم فرمودند:
خداى والا مى فرمايد: وقتى بنده من كار نيكى اراده كند و نكند آن را يك كار نيك براى وى ثبت كنم و اگر بكند ده كار نيك تا هفتصد برابر ثبت كنم و وقتى كار بدى اراده كند و نكند بر عهده او ثبت نكنم و اگر بكند يك كار بد بر عهده او ثبت كنم.✨
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
مداحی آنلاین - ای مهربان امام - رسولی.mp3
6.05M
🌸 #میلاد_امام_حسین(ع)
ای مهربان امام
بر محضرت سلام
🎤 #مهدی_رسولی
#میلاد_امام_حسین_ع_مبارک
#تبریک_امام_زمانم
══💝══════ ✾ ✾ ✾