NilofarAbi:
✨﷽✨
✍️توصیه های ناب بزرگان در مورد مجلس روضه و اشک بر حضرت امام حسین عليه السلام
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
1⃣ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻗﺎﺿﯽ (رحمة الله عليه):
ﺩﺭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﻣﺴﺎﻣﺤﻪ ﻧﻨﻤﺎﯾﯿﺪ ، #ﺭﻭﺿﻪ_ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ ﺩﻫﻪ ﺍﻭﻝ ﻣﺤﺮﻡ ﺗﺮﮎ ﻧﺸﻮﺩ.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
2⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻪ ﺑﻬﺠﺖ (رحمة الله عليه) :
ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﺷﺐ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ .
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
3⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (رحمة الله عليه) :
برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد ؛ یا در حرم اباعبدالله یا در #مجلس ابا عبدالله…
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
4⃣ شیخ جعفر شوشتری(رحمة الله عليه) :
کسانی که نام این بزرگوار را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، جداً نگران ایمان خود باشند! نام آقا امام حسین علیه السلام #محک ایمان است.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
5⃣ آیت الله علامه امینی (رحمة الله عليه) :
به هنگام شنیدن مدایح و مراثی آل محمد چنان بی قرار می شد که بر اثر شادی یا اندوه، زمان و مکان را از یاد میبرد و روحش چنان به پرواز در می آمد که گویی هم اکنون در همان صحنه ای است که اشعار و مدایح و مراثی از آن سخن می گوید.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
6⃣ آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری (رحمة الله عليه) :
روضه خوانی و #گریه بر سیدالشهدا علیه السلام عمل مستحبی است که هزار واجب در آن است.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
7⃣ حاج میرزا اسماعیل دولابی (رحمة الله عليه) :
محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند. کلنا سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع. همه ی ما اهلبیت کشتی نجاتیم ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است . هنگام عزاداری انسان در دلش را باز میکند و امام حسین علیه السلام داخل میشوند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
8⃣ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (رحمة الله عليه) :
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ، «این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را #شفاعت می کنند».
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
9⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻠﭙﺎﯾﮕﺎﻧﯽ (رحمة الله عليه) :
ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﺀ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ علیه السلام ﺛﺒﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🔟 آیت الله بهاءالدینی (رحمة الله عليه) : دستگاه امام حسین علیه السلام فوق فقه است… نباید به دستگاه امام حسین علیه السلام اهانت شود، این عزاداری ها احیا کننده نماز و مساجد است.
#التماس_دعا
@دانستنیهای زیبا
💕💜💕💜
از یخ پرسیدن که چرا اینقدر سردی؟
یخ جواب خوبی داد
گفت : که من اوّلم آب و آخرم آب؛
پس *گرمی* را با من چه کار؟
پس اِی انسان ،
اوّلت *خاک* و آخـَرَت هم *خاک*؛
پس این همه غرور ازکجا
💕🧡💕🧡
واحد: بشکن ای بغض کهنه، بسم الله | حاج میثم مطیعی - Haj Meysam Motiee.mp3
2.77M
🥀بشکن ای بغض کهنه، بسم الله
👤بانوای: حاج میثم مطیعی
#محرم
🥀🍃
🌸دو چیز شما را تعریف میکند👌
🍃بردباری تون، وقتی هیچ چیز ندارید
🌸و نحوه رفتارتون، وقتی همه چیز دارید
🌸تنها دو روز در سال هست
🍃 که نمیتوانی هیچ کاری بکنی👌
🌸یکی دیروز
🍃و دیگری فردا
🌸دو شخص به تو میآموزد👌
🍃یکی آموزگار، یکی روزگار
🌸اولی به قیمت جانش،
🍃دومی به قیمت جانت
🌸آدما دو جور زندگی میکنن👌
🍃یا غرورشونو زیر پاشون میذارن
🌸و با انسانها زندگی میکنن
🍃یا انسانها رو زیر پاشون میذارن
🌸 و با غرورشون زندگی میکنن
🌸دو چیز که برا همه درسته👌
🍃همه يادشون میمونه
🌸 باهاشون چيكار كردى
🍃ولی يادشون نميمونه براشون چیکار كردى
💕💚💕💚
🔴 ۴ گروه لعن شده در کربلا 👇
🔶اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی
1⃣ جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ
با امام حسین (ع) پیکار کردند
2⃣وَ شایَعَتْ
با قاتلان همراهی کردند
3⃣وَ بایَعَتْ
برای کشتن امام حسین (ع) پیمان بستند
4⃣ وَ تابَعَتْ علی قتله
و از هم پیروی کردند تا #امام_حسین علیهالسلام کشته شود
✅ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً
خدایا همه انها را لعنت کن
✍سید حسین
#ماه_محرم #محرم🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹در راه قدس...
❤️ اولین سرود خوانده شده
به زبان عبری و فارسی
توسط نسل #سلام_فرمانده
#امام_زمان
✌️پ.ن: استفاده از عکس شهید طهرانیمقدم؛ پدر موشکی ایران خیلی هوشمندانه بوده و پیام روشنی برای اسراییلیها داره..✌️
❇️ نمیخواهیم هیچکس با زور چادر سر کند
🔸امام جمعه مشهد و نماینده ولی فقیه در خطبه های نماز جمعه گفت:
امروز در میدان فرهنگ دنیا زن دو شخصیت دارد، یک شخصیت در تمدن غربی و یک شخصیت در تمدن انقلاب اسلامی. شخصیت زن در تمدن غربی یک کالای جنسی در استخدام شهوات مردان واقع شده ولی در انقلاب اسلامی، زن وزیر، مدیر و ورزشکار میشود و عنصر فرهنگی و فعال اقتصادی آنهم با #حجاب و پوشش قرار میگیرد.
🔹ایشان با تأکید بر اینکه نمیخواهیم هیچکس با زور چادر سر کند افزود: امروز بحث این نیست که بگوییم یک زن بیحجاب هم چادر سرش کند یا نکند که بگویند با زور نمیشود چادر سرش کنید، هیچوقت با زور نمیخواهیم کسی چادر سرش کند اما واقعیتی است که باید زنان اندیشمند ما بدانند و آن این است که اگر بنا شد #حجاب را کنار بگذارند، میشود زن تمدن غربی که میخواهد از زن کالای جنسی درست کند.
🔸 اگر میخواهند در آزادی اجتماعی، فرهنگی و علمی بهعنوان استاد دانشگاه، استادیار دانشگاه و فرهیخته دانشگاهی و علمی قرار بگیرند و هدف تیر نگاههای زهرآلود مردان قرار نگیرند، در سایه حجاب و پوشش میتوانند به همه مقامات برسند.
🔹بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، قویترین و برجستهترین کارشناسان و متخصصین از زنان به وجود آمد. در بسیاری از رشتههای تخصصی پزشکی، خانمها برترینها هستند که با پوشش کامل به این مقام رسیدند، این افتخار جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی است که زن به این عظمت رسیده است.#گشت_ارشاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #ببینید | جهاد تبیین در هیئتها، برای احیای مکتب اهلبیت(علیه السلام)
👈 مفهوم اَحیوا اَمرَنا
🏴 #از_تبیین_تا_قیام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تفاوت یاران امام زمان(عجل الله) با یاران امام حسین(ع) چیست؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
ده روش علمی برای خوشحالی
• ورزش 🏸
ورزش باعثِ ترشح اندورفین و تقویت روحیه میشه
• مثبت اندیشی 🌿
اگر برای خوشحالی نیازمند موفقیت هستید به سختی احساس شادی میکنید چون همیشه دنبالِ نمره یا حقوقِ بیشتر و... هستید. همین حالا مثبت اندیش باشید نه وقتی مثلا پولدار یا مشهور شدید.
• نوشتنِ افکارمنفی و بعد نابود کردنشون🔖
بهتره اونا رو پاره کنید، بسوزونید یا در سطل زباله بندازید.
• بها دادن به تجربه و خاطرات بیشتر از دارایی ها 💰
بهتره همیشه دنبالِ دیدن جاهای جدید یا یه پیادهرویِ ساده در طبیعت باشیم.
• قدردانی و شکرگزاری 🧘🏼♀
اولِ روز به خاطر داشتههاتون شکرگزاری کنید مثلا هرروز وقتی بیدار شدید ٣چیز در زندگیتون که به خاطرش قدردانید رو یادآوری کنید، با عزیزانتون تماس بگیرید، ازشون قدردانی کنید، داوطلبانه کمک کنید، از همکاری که کمکتون کرده برای سپاسگزاری به یه بستنی دعوت کنید
• توجه به گذرِ زمان ⏳
در لحظه زندگی کنید، تمرکزتون رو الان باشه و اونو همونطور که هس بدون غر و قضاوت بپذیرید.
• خوب خوابیدن 🛌
خوابِِ خوب خیلی روی تمرکز و قدرتِ به یادآوردنمون تاثیرگذاره
• کمک به بقیه 🫂
پژوهشها نشون داده صرف کمی وقت یا پولمون برای کمک به بقیه نقش زیادی در شادی و رضایتمون داره
• زندگی کردن اونطور که دلتون میخواد 🫀
بر اولویتها و خواستههای واقعیتون تمرکز کنید
• تمرکز روی توانایی ها 🔎
آدمهایی که روی به کارگیریِ تواناییهاشون جای ضعفهاشون تمرکز میکنن، معمولا شادترند.
💕💛💕💛
یادمه یه عزیزی گفت که:
چشمی که در عزای تو تَر میشود حسین،
بی حرمتی است خیره به نامحرمی شود💔...
.....................
+میگفت:
برایِاینکهتومحرم
اشکچشمتبیشتر
بشه،حواستباشه
چشمتغیرضروری
نامحرمُنبینه....!
💕💖💕💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای حجره ای که هر کس واردش میشد شب جمعش از دنیا میرفت...
🎙#مرحوم_سراج
#امام_حسین صلوات الله علیه
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ماجرای جوانی که در کما همه چیز را می دید!
🔺این قسمت: بازآ
🔹تجربه گر: آقای امیر گمرکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تاثیر دعا و انابه اطرافیان بر روح بیمار در کما
🔺این قسمت: بازآ
🔹تجربه گر: آقای امیر گمرکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترشی_مخلوط_دونه_درشت 😋😋😋
کرفس
هویج
سیب زمینی ترشی
سیر
فلفل سبز وقرمز تند
برگ کرفس
کلم برگ سفید
مواد رو درشت خرد کنید وپیاز بنفش کوچک هم مخلوط وداخل شیشه بریزید ومخلوط سرکه وآب جوش خنک ونمک بریزید ودرجای خنک نگهداری کنید.
برای ترشی کلم قرمز وانار هم کلم قرمزو خرد کنید وانارو دون کنید داخل شیشه بریزید نمک وسرکه بریزید.
در کل برای ترشی اندازه دقیقی لازم نیست کم یا زیاد کردن هر کدوم از سبزیجات به سلیقه وذائقه شما بستگی داره.
سعی کنید برای ریختن ونگهداری ترشی از ظرف شیشه ای استفاده کنید👌
#کیک_باقلوا 👆👆
#کیک_باقلوا(کیک شربتی)هنردوست خوبم النازعزیز
نوش جان عالی وباسلیقه👌😍
کیک باقلوا یا کیک شربتی یکی از خوشمزه ترین وپر طرفدارترین کیک هاست
.این کیک رومیشه توی قابلمه و بدون فر هم درست کرد
آرد سفید دوپیمانه
شکر 1 پ
روغن 1پ
جامد یا مایع فرقی نمی کنه
ماست شیرین 1 پیمانه
تخم مرغ 4 عدد
هل ربع ق چ
بکینگ پودر 2 ق چ
مواد شربت :
آب ا لیوان
شکر ا الیوان
زعفرون ا ق
گلاب ربع پیمانه
هل ربع ق چ
پودر پسته و نارگیل برای تزیین
1. ابتدا فر را روی 180 تنظیم کنید .
2. روغن و شکر را کاملا خوب هم بزنید .
3. تخم مرغ رادانه دانه اضافه کرده و خوب هم بزنید. .
4. هل و بعد هم ماست شیرین رو اضافه کنید و خوب هم بزنید
.ماست شیرین و بدون آب باشه وگرنه کیکتون پودر میشه .
. خوب هم زدن توی بافت کیکتون خیلی تاثیر داره.
5 . حالا آرد و بکینگ پودر رو خوب الک کنید و کم کم به مواد تون اضافه کنید . در این مرحله نباید زیاد هم بزنید . چون بافت کیک زبر میشه .
دقت کنید گوله آرد نمونه که زیر دندون بیاد و تلخ بشه .
قالب رو چرب و یه کاغذ روغنی بزارید و مواد رو توی اون بریزین و توی فر بزارید .من 45 دقیقه گذاشتم . شما بعد از سی دقیقه چک کنید چون بسته به نوع فر و ارد و روغن تایمش متفاوته .
یه تستر فرو ببرید اگه تمیز دراومد آماده است بعد هم گریل روشن( 5 دقیقه) کنید .
برای اینکه روی کیک خوشرنگ بشه یه زرده ی تخم مرغ رو با یه قاشق ماست و یه کوچولو زعفرون مخلوط کنید و رومال کنید و بعد گریل کنید
شربت:
اب و شکر و زعفرون رو ده دقیقه میجوشونیم و بعدباهاش کیک روتزیین میکنیم
#ترشی_زیتون 🍈 😋
🔸یک کیلو زیتون سبز بدون هسته رو خرد میکنم .
نیم کیلو هویج رو بخار پز میکنم و رنده درشت میزنم .(این بار هویج رو کمتر ریختم )
یک بوته بزرگ سیر رو خیلی ریز خرد میکنم .
یک یا دو قاشق رب گوجه فرنگی رو با یک لیوان سرکه رقیق کنید . (اندازه رب بستگی به غلظت اون داره )
🔸مواد رو مخلوط کنید ، نمک و فلفل بزنید و سس رو روی اون بریزید بعد هم بزنید . سرکه رو کم کم اضافه کنید تا یه سس غلیظ بدست بیاد
نباید سرکه خیلی زیاد باشه
♦️این ترشی رو توی یخچال نگه دارید و از سه روز بعد قابل استفاده است
✿❀﴾﷽﴿❀✿
✿❀
#رمان_قبله_من
#قسمت_اول
#بخش_اول
❀✿
روبه روی آینه مے ایستم و موهایم را بالای سرم با یڪ گیره ڪوچیڪ جمع میڪنم.با سر انگشت روی ابروهایم دست میڪشم
_چقدر ڪم پشت!
لبخند تلخے میزنم و دسته ای از موهایم را روی صورتم مےریزم. لابه لای موج لخت و فندقے ڪه یڪی از چشمانم را پوشانده، چندتار نقره ای گذشته را بھ رخم مےڪشند!
پلڪ هایم را روی هم فشار و نفسم را باصدا بیرون مے دهم.
_ تولدت مبارڪ من!
نمے دانم چند سالھ شده ام؟
_ بیست و پنج؟
نه.کمتر! اما این چهره یڪ زن سالخورده را معرفے میڪند!
ڪلافھ مے شوم و ڪف دستم را روی تصویرم در آینھ مے گذارم!
_ اصن چه فرقی مے ڪند چند سال؟!
دستم را برمیدارم و دوباره به آینھ خیره مے شوم. گیره را از سرم باز مےڪنم و روی میز دراور مے گذارم. یڪ لبخند مصنوعی را چاشنے غم بزرگم مے ڪنم!
_ تو قول دادی محیا!
موهایم را روی شانه هایم مے ریزم و به گردنم عطر مے زنم.
_ میدانے؟ اگر این قول نبود تا بحال صدباره مرده بودم!
ڪشوی میز را باز مےڪنم و بھ تماشا مے ایستم.
_ حالا حتمن باید ارایش هم ڪنم؟!....
شانھ بالا میندارم و ماتیڪ صورتے ڪم رنگم را برمیدارم و ڪمے روی لبهایم مےڪشم!
_ چه بے روح!
دوباره لبخند مےزنم! ماتیڪ را ڪنار گیره ام مے گذارم و از اتاق خارج مےشوم. حسنا دفتر نقاشے اش را وسط اتاق نشیمن باز ڪرده ، باشڪم روی زمین خوابیده و درحالے ڪھ شعر مے خواند ، مثل همیشھ خودش رابا لباس صورتے و موهای بلند تا پاهایش مے ڪشد! لبخند عمیقی میزنم و ڪنارش میشینم. چتری های خرمایے و پرپشتش را با تل عقب داده و به لبهایش ماتیک زده ! نیشگون ریز و ارامی از بازوی نرم و سفیدش میگیرم و مےپرسم: توڪے رفتےسراغ لوازم ارایش من؟
دستش را میڪشد و جای نیشگونم را تندتند میمالد. جوابے نمی دهد و فقط لبخند دندون نمایے تحویلم مے دهد. دست دراز میڪنم و بینے اش را بین دوانگشتم فشار میدهم...
_ ای بلا! دیگه تڪرار نشه ها!
سرڪج میڪند و جواب میدهد: چش!
سمتش خم مے شوم و پیشانے اش را مے بوسم
_ قربونت بره مامان!
❀✿
💟 نویسنــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻ڪپـے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
✿❀
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✿❀﴾﷽﴿❀✿ ✿❀ #رمان_قبله_من #قسمت_اول #بخش_اول ❀✿ روبه روی آینه مے ایستم و موهایم را بالای سرم با یڪ گ
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀
#رمان_قبله_من
#قسمت_اول
#بخش_دوم
✿❀
دوباره سمت دفترش رو مے ڪند و شعرخواندن را ادامه مے دهد. ازجا بلند مے شوم و روی مبل درست بالاسرش مےشینم. یڪے از دستانم را زیر چانھ ام میگذارم و با دست دیگر هرزگاهے موهای حسنا را نوازش میکڪنم. بھ ساعت دیواری نگاه مے ڪنم. ڪمے بھ ظهر مانده! سرم را بھ پشتے مبل تڪیھ مےدهم و چشمانم را مے بندم!
_ باید دست ازاین ڪارا بردارم! مثلا قول دادم!
دردلم باخودم ڪلنجار و آخرسراز جا بلند مے شوم و سمت اتاقِ " یحیی " مے روم.پشت در لحظه ای مڪث مےڪنم و بعد چند تقھ به در مے زنم. جوابے نمے شنوم اما دررا باز مےڪنم و داخل مےروم! بوی عطر خنڪ ودل پذیر همیشگے به مشامم مے رسد. نفس عمیقی میڪشم و حس خوب را با ریھ هایم مے بلعم. دررا پشت سرم مے بندم و به سمت کمدش می روم. در آینه ی قدی ڪھ روی در کمد نصب شده، خودم را گذرا برانداز و درش را باز میڪنم.بوی خوش همان عطر،این بار قوی تر به صورتم می خورد. درست میان پیراهن های یحیی و بعداز ڪت و شلوار روز عروسی، دامن گل گلے و بلوز ابی رنگم را آویزان ڪرده بودم. لبخندی تلخ لب هایم را رنگ می زند.دست دراز مےڪنم و بلوز و دامنم را از روی رخت آویز برمیدارم و در ڪمد رامے بندم.مقابل آینھ لباسم را عوض و موهایم را اطرافم مرتب مےڪنم. گل سینه ی روی بلوزم روی زمین مے افتد ، خم مے شوم و دستم را روی فرش مےڪشم تا پیدایش ڪنم. صورتم را روی فرش مے گذارم و زیرڪمد را نگاه میڪنم.سنگ سرمھ ای رنگش درتاریڪے برق میزند! دست دراز میڪنم تا آن رابر دارم ڪھ دستم به چیزی تقریبا بزرگ و مسطح مے خورد.مےترسم و دستم را عقب مے ڪشم.چشمهایم را ریز و دقیق تر نگاه مے ڪنم. صدای حسنا از پشت در می آید :
_ ماما؟تو اتاق بابا چیڪامیڪنے؟؟!
عرق پشت لبم را پاڪ میڪنم و باملایمت جواب میدهم: هیچے! الان میام عزیزم!
مڪثے مےڪنم و ادامھ مے دهم: ڪار داری حسنا؟
با صدای نازڪ و دلنشینش مے گوید: حسین بیدار شده ! فک ڪنم گشنشھ!
هوفے مےڪنم و دستم را زیر ڪمد مے برم.همان چیز را بااحیتاط بیرون مےڪشم.
یڪ دفتر دویست برگ ڪھ باروزنامھ جلد شده.متعجب به تیترهای روی روزنامھ خیره و فڪرم درگیر چند سوال مےشود!
_ این برای ڪیھ؟
ڪےافتاده اینجا؟!
شانھ بالا میندازم و صفحه ی اولش را باز مےڪنم.
_ دست خط یحیی!
خط اول را از زیر نگاهم عبور مےدهم.همان لحظھ صدای گریه ی حسین بلند می شود.
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀ #رمان_قبله_من #قسمت_اول #بخش_دوم ✿❀ دوباره سمت دفترش رو مے ڪند و شعرخواندن را ادامه م
✿❀ ﴾﷽﴿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_دوم
❀✿
دفتررا مےبندم و باعجلھ ازاتاق بیرون مےروم. حسنا ، حسین را درآغوش گرفتھ و تڪانش مےدهد. دفتر را روی میز ناهار خوری مےگذارم و حسین رااز حسنا مے گیرم.
_ ممنون عزیزم ڪھ داداشیو بغل ڪردی!
حسنا لبخند بانمڪے مےزند و میگوید: خواسم ڪمڪ ڪنم ماما!
بعد هم پایین دامنم را مےڪشد و ادامه مےدهد: این چھ نازه! خیلے خوشگل شدی !
لبهایم را غنچھ و بافاصلھ برایش بوس مےفرستم! حسین بھ پیراهنم چنگ مے زند و پاهای ڪوچڪش را درهوا تڪان مےدهد...
*******
حسین را داخل گهواره اش مے خوابانم و به اتاق نشیمن برمےگردم. یڪ راست سمت میز ناهار خوری مے روم و دفتررا بر مےدارم. به قصد رفتن بھ حیاط، شالم را روی سرم میندازم و ازخانه بیرون مےروم. بادگرم ظهر به صورتم مےخورد و عطرگلهای سرخ و سفید باغچه ی ڪوچڪ حیاط درفضا مے پیچد. صندل لژ دارم را به پا مے ڪنم و سمت حوض مےروم . صفحه ی اول دفتر را باز میڪنم و لب حوض مےشینم.
یڪ بیت شعر ڪھ مشخص است با خودڪاربیڪ نوشتھ شده ! انبوهے از سوال در ذهنم مےرقصد. متعجب دوباره دفتر را مےبندم و درافڪارغرق مے شوم.
_ اگر این برای یحیے اس! چرا بمن نگفت؟ چرااونجا گذاشتھ.اگر نیست پس چرا نوشتھ ها با دست خط اونه! نڪنھ...نباید بخونمش.یا شاید... باید حتمن بخونمش!؟
نفس عمیقے مے ڪشم و صفحه ی اول را باز مےڪنم و بانگاه ڪلمھ به ڪلمھ رادقیق مےخوانم:
.
.
.
فصل اول: #تو_نوشت
.
" یامجیب یا مضطر "
جهان بے # عشق چیزی نیست به جز تڪرارِ یڪ تڪرار
گاهے باید برای گل زندگےات بنویسے
گل من
تجربه ی کوتاه نفس کشیدن ڪنار تو گرچھ ڪوتاه بود
اما چقدر من ڪوتاهے ماندن را درڪنارت دوست داشتم
یک دفتر ۲۰۰ برگ خریدم تا خط به خط و کلمه به کلمه فقط از تو بنویسم
امامیخواهم تو داستان این عشق را بنویسے
بنویس گلم
خط های سفید بعدی برق ازسرم پراند. تلخ مے خندم همیشه خواسته هایت هم عجیب بود.دفتررا مے بندم و بایڪ بغض خفیف سمت خانه بر میگردم
.دفتر را به سینھ ام مےچسبانم و سمت اتاق حسنا مے روم. بغضم را قورت مے دهم و آرام صدایش مے کڪم: حسنا؟...حسنا مامانے؟
قبل ازورود من به اتاقش، یڪدفعه مقابلم مےپرد و ابروهایش را بالا میدهد.
_ بعله ماما محیا؟
_ قربون دختر شیرینم.یه چیز ڪوچولو میخوام!
_ چے چے؟
_ یڪے ازون خودڪار خوشگل رنگےهات.ازونا ڪھ قایمش ڪردی.
سرش را بھ نشانھ ی فڪرڪردن، مےخاراند و جواب مےدهد: اونایے ڪه بابا برام خریده؟
دلم خالے مےشود.
_ اره گل نازم.
_ واسھ چے میخوای؟...توهم میخوای نقاشی بڪشے؟
لبخند مےزنم
_ نچ! میخوام یچیزایے بنویسم.
_ اون چیزا خیلے زیاده؟
_ چطو؟
_ عاخھ..
حرفش را مےخورد و سرش را پایین میندازد!
مقابلش زانو مے زنم و باپشت دست گونھ اش را لمس مےڪنم و مے پرسم:
چے شده خوشگلم؟
من من می کند و میگوید: عا...عاخھ..یوخ تموم نشن..عا...
_ نمیشن. اگرم بشن... برات میخرم.
_ نھ! به بابا یحیے بگو اون بخره
پلڪ هایم را روی هم فشار مےدهم و میگویم : باشھ
ذوق زده بالا و پایین مے پرد و به اتاقش می رود. من هم جلوی دراتاقش منتظر میمانم تا برگردد. چنددقیقه بعدبا یڪ بسته خودڪار رنگی برمی گردد و میگوید: ماما؟ میشه بگےازون چیزاهم بخره؟
_ ازکدوما؟
_ اون صورتی ڪھ بھ موهام میزدی..اونا !
_ باشه عزیزم.
بستھ خودکار رااز دستش میگیرم و پیشانے اش را مے بوسم.سمت اتاق خوابم مے روم و دررا مے بندم.حسین آرام درگهواره اش خوابیده . سمتش مے روم و باسرانگشت موهای طلایـےاش را لمس مے ڪنم. روی تختم مے شینم و دفتر را مقابلم باز میڪنم.یڪ روان نویس بنفش برمیدارم و بسم الله میگویم. شاید بامرور زندگے ام دق ڪنم.امامگر میشود به خواسته ات " نھ " گفت؟!
به خط های دفتر خیره مےشوم و زندگے ام را مثل یڪ فیلم ویدیوئی عقب میزنم. به نام او، به یاد او، برای او....
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉
❀✿
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 راهکار حفظ خانواده در #آخرالزمان
🌺 استاد #عالی