پروانه های وصال
✿❀﴾﷽﴿❀✿ ✿❀ #رمان_قبله_من #قسمت_اول #بخش_اول ❀✿ روبه روی آینه مے ایستم و موهایم را بالای سرم با یڪ گ
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀
#رمان_قبله_من
#قسمت_اول
#بخش_دوم
✿❀
دوباره سمت دفترش رو مے ڪند و شعرخواندن را ادامه مے دهد. ازجا بلند مے شوم و روی مبل درست بالاسرش مےشینم. یڪے از دستانم را زیر چانھ ام میگذارم و با دست دیگر هرزگاهے موهای حسنا را نوازش میکڪنم. بھ ساعت دیواری نگاه مے ڪنم. ڪمے بھ ظهر مانده! سرم را بھ پشتے مبل تڪیھ مےدهم و چشمانم را مے بندم!
_ باید دست ازاین ڪارا بردارم! مثلا قول دادم!
دردلم باخودم ڪلنجار و آخرسراز جا بلند مے شوم و سمت اتاقِ " یحیی " مے روم.پشت در لحظه ای مڪث مےڪنم و بعد چند تقھ به در مے زنم. جوابے نمے شنوم اما دررا باز مےڪنم و داخل مےروم! بوی عطر خنڪ ودل پذیر همیشگے به مشامم مے رسد. نفس عمیقی میڪشم و حس خوب را با ریھ هایم مے بلعم. دررا پشت سرم مے بندم و به سمت کمدش می روم. در آینه ی قدی ڪھ روی در کمد نصب شده، خودم را گذرا برانداز و درش را باز میڪنم.بوی خوش همان عطر،این بار قوی تر به صورتم می خورد. درست میان پیراهن های یحیی و بعداز ڪت و شلوار روز عروسی، دامن گل گلے و بلوز ابی رنگم را آویزان ڪرده بودم. لبخندی تلخ لب هایم را رنگ می زند.دست دراز مےڪنم و بلوز و دامنم را از روی رخت آویز برمیدارم و در ڪمد رامے بندم.مقابل آینھ لباسم را عوض و موهایم را اطرافم مرتب مےڪنم. گل سینه ی روی بلوزم روی زمین مے افتد ، خم مے شوم و دستم را روی فرش مےڪشم تا پیدایش ڪنم. صورتم را روی فرش مے گذارم و زیرڪمد را نگاه میڪنم.سنگ سرمھ ای رنگش درتاریڪے برق میزند! دست دراز میڪنم تا آن رابر دارم ڪھ دستم به چیزی تقریبا بزرگ و مسطح مے خورد.مےترسم و دستم را عقب مے ڪشم.چشمهایم را ریز و دقیق تر نگاه مے ڪنم. صدای حسنا از پشت در می آید :
_ ماما؟تو اتاق بابا چیڪامیڪنے؟؟!
عرق پشت لبم را پاڪ میڪنم و باملایمت جواب میدهم: هیچے! الان میام عزیزم!
مڪثے مےڪنم و ادامھ مے دهم: ڪار داری حسنا؟
با صدای نازڪ و دلنشینش مے گوید: حسین بیدار شده ! فک ڪنم گشنشھ!
هوفے مےڪنم و دستم را زیر ڪمد مے برم.همان چیز را بااحیتاط بیرون مےڪشم.
یڪ دفتر دویست برگ ڪھ باروزنامھ جلد شده.متعجب به تیترهای روی روزنامھ خیره و فڪرم درگیر چند سوال مےشود!
_ این برای ڪیھ؟
ڪےافتاده اینجا؟!
شانھ بالا میندازم و صفحه ی اولش را باز مےڪنم.
_ دست خط یحیی!
خط اول را از زیر نگاهم عبور مےدهم.همان لحظھ صدای گریه ی حسین بلند می شود.
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀ #رمان_قبله_من #قسمت_اول #بخش_دوم ✿❀ دوباره سمت دفترش رو مے ڪند و شعرخواندن را ادامه م
✿❀ ﴾﷽﴿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_دوم
❀✿
دفتررا مےبندم و باعجلھ ازاتاق بیرون مےروم. حسنا ، حسین را درآغوش گرفتھ و تڪانش مےدهد. دفتر را روی میز ناهار خوری مےگذارم و حسین رااز حسنا مے گیرم.
_ ممنون عزیزم ڪھ داداشیو بغل ڪردی!
حسنا لبخند بانمڪے مےزند و میگوید: خواسم ڪمڪ ڪنم ماما!
بعد هم پایین دامنم را مےڪشد و ادامه مےدهد: این چھ نازه! خیلے خوشگل شدی !
لبهایم را غنچھ و بافاصلھ برایش بوس مےفرستم! حسین بھ پیراهنم چنگ مے زند و پاهای ڪوچڪش را درهوا تڪان مےدهد...
*******
حسین را داخل گهواره اش مے خوابانم و به اتاق نشیمن برمےگردم. یڪ راست سمت میز ناهار خوری مے روم و دفتررا بر مےدارم. به قصد رفتن بھ حیاط، شالم را روی سرم میندازم و ازخانه بیرون مےروم. بادگرم ظهر به صورتم مےخورد و عطرگلهای سرخ و سفید باغچه ی ڪوچڪ حیاط درفضا مے پیچد. صندل لژ دارم را به پا مے ڪنم و سمت حوض مےروم . صفحه ی اول دفتر را باز میڪنم و لب حوض مےشینم.
یڪ بیت شعر ڪھ مشخص است با خودڪاربیڪ نوشتھ شده ! انبوهے از سوال در ذهنم مےرقصد. متعجب دوباره دفتر را مےبندم و درافڪارغرق مے شوم.
_ اگر این برای یحیے اس! چرا بمن نگفت؟ چرااونجا گذاشتھ.اگر نیست پس چرا نوشتھ ها با دست خط اونه! نڪنھ...نباید بخونمش.یا شاید... باید حتمن بخونمش!؟
نفس عمیقے مے ڪشم و صفحه ی اول را باز مےڪنم و بانگاه ڪلمھ به ڪلمھ رادقیق مےخوانم:
.
.
.
فصل اول: #تو_نوشت
.
" یامجیب یا مضطر "
جهان بے # عشق چیزی نیست به جز تڪرارِ یڪ تڪرار
گاهے باید برای گل زندگےات بنویسے
گل من
تجربه ی کوتاه نفس کشیدن ڪنار تو گرچھ ڪوتاه بود
اما چقدر من ڪوتاهے ماندن را درڪنارت دوست داشتم
یک دفتر ۲۰۰ برگ خریدم تا خط به خط و کلمه به کلمه فقط از تو بنویسم
امامیخواهم تو داستان این عشق را بنویسے
بنویس گلم
خط های سفید بعدی برق ازسرم پراند. تلخ مے خندم همیشه خواسته هایت هم عجیب بود.دفتررا مے بندم و بایڪ بغض خفیف سمت خانه بر میگردم
.دفتر را به سینھ ام مےچسبانم و سمت اتاق حسنا مے روم. بغضم را قورت مے دهم و آرام صدایش مے کڪم: حسنا؟...حسنا مامانے؟
قبل ازورود من به اتاقش، یڪدفعه مقابلم مےپرد و ابروهایش را بالا میدهد.
_ بعله ماما محیا؟
_ قربون دختر شیرینم.یه چیز ڪوچولو میخوام!
_ چے چے؟
_ یڪے ازون خودڪار خوشگل رنگےهات.ازونا ڪھ قایمش ڪردی.
سرش را بھ نشانھ ی فڪرڪردن، مےخاراند و جواب مےدهد: اونایے ڪه بابا برام خریده؟
دلم خالے مےشود.
_ اره گل نازم.
_ واسھ چے میخوای؟...توهم میخوای نقاشی بڪشے؟
لبخند مےزنم
_ نچ! میخوام یچیزایے بنویسم.
_ اون چیزا خیلے زیاده؟
_ چطو؟
_ عاخھ..
حرفش را مےخورد و سرش را پایین میندازد!
مقابلش زانو مے زنم و باپشت دست گونھ اش را لمس مےڪنم و مے پرسم:
چے شده خوشگلم؟
من من می کند و میگوید: عا...عاخھ..یوخ تموم نشن..عا...
_ نمیشن. اگرم بشن... برات میخرم.
_ نھ! به بابا یحیے بگو اون بخره
پلڪ هایم را روی هم فشار مےدهم و میگویم : باشھ
ذوق زده بالا و پایین مے پرد و به اتاقش می رود. من هم جلوی دراتاقش منتظر میمانم تا برگردد. چنددقیقه بعدبا یڪ بسته خودڪار رنگی برمی گردد و میگوید: ماما؟ میشه بگےازون چیزاهم بخره؟
_ ازکدوما؟
_ اون صورتی ڪھ بھ موهام میزدی..اونا !
_ باشه عزیزم.
بستھ خودکار رااز دستش میگیرم و پیشانے اش را مے بوسم.سمت اتاق خوابم مے روم و دررا مے بندم.حسین آرام درگهواره اش خوابیده . سمتش مے روم و باسرانگشت موهای طلایـےاش را لمس مے ڪنم. روی تختم مے شینم و دفتر را مقابلم باز میڪنم.یڪ روان نویس بنفش برمیدارم و بسم الله میگویم. شاید بامرور زندگے ام دق ڪنم.امامگر میشود به خواسته ات " نھ " گفت؟!
به خط های دفتر خیره مےشوم و زندگے ام را مثل یڪ فیلم ویدیوئی عقب میزنم. به نام او، به یاد او، برای او....
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉
❀✿
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 راهکار حفظ خانواده در #آخرالزمان
🌺 استاد #عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
٠•[▪️🏴▪️]•٠
*آن دخترى كه قبله ارباب حاجت است*
*حاجت رواست هر كه بدین قبله رو كند*
«شب سوم محرم»
🌌شب سوم: حضرت رقیه (س)
رقیه(س) دردانة سه ساله حسین بن علی(ع) است. نام مبارک او در بعضی از کتاب های تاریخی و مقاتل نقل شده است و برخی دیگر مانند ریاض الاحزان از او با نام فاطمه صغری یاد کرده اند. رقیه(س) در روز سوم صفر سال 61هـ ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نام گذاری روز سوم محرم به نام این بانوی کوچک به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود.
حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریدة پدر به زبان آورده به خوبی می توان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است.
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین 🥀
💕❤️💕❤️
19.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #استوری
🏴 #محرم_الحرام_١۴۴۴
🎤 کربلاییمحمدحسینپویانفر
📌جامعترینبانڪمداحے
°❀°🦋°❀°🦋°❀°🦋°❀°
بزرگواران، مشتاقان وصال الهی…‼️
✳️هر حاجتی داری بیا سمت #نمازشب…
✳️هر چی میخوای بیا سمت #نمازشب.
✳️دنیا آخرت درمان بیماری ثروت روزی مادیات معنویات …هر چی میخوای بیا سمت #نمازشب…
🏵نمیدونی چه #گنج بزرگیه…
شفای هرچیزی تو #نمازشبه.
هر درد و مرض روحی و جسمی داری بیا سمت #نمازشب...
هرچی از خدا میخوای بیا سمت #نمازشب...
🖇اگه می خوای محتاج هیچکس نباشی بیا سمت #نمازشب…
باور کن روزبهروز #اشتیاقت بیشتر میشه….
اگه همسری شایسته وفرزندی صالح میخواهید بیایید سمت نمازشب
اگه یه روز نخونید حس،کسی رو داریدکه چیزی روگم کرده ودچارخسران شده
🔴باور کن اصلا یه جوری میشی که بعد یه مدت دیگه حاجت های دنیایی نمیخوای و فقط خود #خدارو میخوای…
💫 #اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
#💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪اَلسَّلامُ عَلَیْکِ
▪️یا سَیِّـدَتَنـا رُقَیَّـةَ
🥀بیت الغزل هر
🖤غزل ناب رقیه(س)است
🥀خورشید ،علی اصغر(ع)
🖤و مهتاب رقیه(س)است
🥀نزدیک ترین راه
🖤به الله حسین(ع)است
🥀نزدیک ترین راه
🖤به ارباب رقیه (س)است
▪اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا
▪بِنْتَ الْحُسَیْـنِ الشَّهیدِ
🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪اَلسَّلامُ عَلَیْکِ
▪️یا سَیِّـدَتَنـا رُقَیَّـةَ
🥀بیت الغزل هر
🖤غزل ناب رقیه(س)است
🥀خورشید ،علی اصغر(ع)
🖤و مهتاب رقیه(س)است
🥀نزدیک ترین راه
🖤به الله حسین(ع)است
🥀نزدیک ترین راه
🖤به ارباب رقیه (س)است
▪اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا
▪بِنْتَ الْحُسَیْـنِ الشَّهیدِ
.🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌺
✨ پروردگارا 🙏
🌹در این صبح معنوی محرم
🍃بحق حضرت رقیه خاتون(س)
🌹دواے همه
🍃خسته دلان دست توست
🌹و شفای همه بیماران
🍃به نگاه توست
✨خدایا🙏
🌹به لطف خود همه را
🍃حاجت روا بفرما
🌹وما را از بهترین بندگانت
🍃قرار ده🙏
آمیــن🙏
.🌸🍃
این پا و اون پا نکن بابا - حاج مهدی رسـولی.mp3
14.81M
#صوت
این پا و اون پا نکن بابا
چشمام رو دریا نکن بابا
#مهدی_رسولی
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼تقدیم به شما
🤍عاشقان اهل بیت علیهم السلام
🌼عزاداری ها تون قبول حق
🤍حاجت روا باشید
🌼بحق سید الشهدا (ع )
🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️امـروز
💚روز حضرت رقیه است
▪️روز دردانه ارباب
💚روز بی بی 3 ساله
▪️شیرین زبون عمو عباس
💚خدایا🙏
▪️تو را به بیقرارے رقیه(س)
💚هیچ بچه ای مریض نشه
▪️هیچ بچه ای رو تخت بیمارستان نباشه
💚و هیچ پدرمادری داغ بچه نبینه
🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا رقیه خاتون(س)....🕊
السلام اِی دست گیر عالمِین
ای به اربابِ دو عالم نور عین
روز محشر
چشم ما بر دست توست
اشفعی لی فاطمه بنت الحسین...
🥀🍃
🌷عنِ النَّبِيِّ (ص) قَالَ لَا تَجْلِسُوا إِلَّا عِنْدَ كُلِّ عَالِمٍ يَدْعُوكُمْ مِنْ خَمْسٍ إِلَى خَمْسٍ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْيَقِينِ وَ مِنَ الرِّيَاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ
وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الرَّهْبَةِ وَ مِنَ الْكِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الْغِشِّ إِلَى النَّصِيحَةِ.
🌷رسول خدا ص:
ازعالمی بهره ببریدكه شما را از۵ چیز به ۵چیز برساند:
1- از شك به يقين؛
2- از ريا به اخلاص؛
3- از دنياپرستى به زهد؛
4- از غرور به تواضع؛
5- از دغل بازی به نصیحت پردازی
بحار الأنوار، ج71، ص: 189-188
💕❤️💕❤️
آیت الله مجتهدی:
سجده گناهان را می ریزد.
📚 روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد ، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید ،،،،
مخصوصا در نماز شب ده دقیقه یک ربعی در سجده باشدحسّ می کند وقتی که به سجده می رود سبک می شود.
آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است.
همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد سجده هم گناهان را می ریزد.
💕💙💕💙
647896834_-211309.mp3
8.54M
🇮🇷 سرود من افتخارمی کنم به حجابم که توسط دختران دهه نودی اجرا شده.ترویج کنید تا زمزمه لبشان باشد.
#حجاب #گشت_ارشاد