🌺 یه بانوی نمونه
✅ عالمی که از شدت علاقه به همسر تا چندین سال بعد از فوت او هر روز سر مزارش میرفت.
🔸علامه طباطبایی: «در طول زندگی ما هیچگاه نشد خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم ای کاش این کار را نمیکرد، یا کاری را ترک کند که من بگویم ای کاش این عمل را انجام داده بود.
هیچگاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی یا چرا ترک کردی ... من این همه محبت و صفا را چگونه میتوانم فراموش کنم؟
🌷 همسر شهید مطهری : «تا چند سال، هر وقت به منزل علامه میرفتم، به خاطر دوستی که من با خانم ایشان داشتم، من را که میدیدند یاد همسرشان میافتادند و با صدای بلند گریه میکردند.»
🔸این محبت باعث شده بود علامه به یکی از شاگردانشان پولی دهند تا به دست کسی برساند و او شبهای جمعه به نیابت از قمرالسادات، حرم حضرت معصومه(س) را زیارت کند.
🔸علامه در پاسخ نامه تسلیت یکی از شاگردانش نوشت: «با رفتن او برای همیشه خط بطلان بر زندگانی خوش و آرامی که داشتیم کشیده شد.»
🔸پدرم ميگفت: اين زن بود كه مرا به اينجا رسانيد، او شريك من در كارهاي علمي بوده و هر چه #كتاب نوشته ام نصفش مال اين خانم است....
🌺 یه بانوی نمونه
✅ عالمی که از شدت علاقه به همسر تا چندین سال بعد از فوت او هر روز سر مزارش میرفت.
🔸علامه طباطبایی: «در طول زندگی ما هیچگاه نشد خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم ای کاش این کار را نمیکرد، یا کاری را ترک کند که من بگویم ای کاش این عمل را انجام داده بود.
هیچگاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی یا چرا ترک کردی ... من این همه محبت و صفا را چگونه میتوانم فراموش کنم؟
🌷 همسر شهید مطهری : «تا چند سال، هر وقت به منزل علامه میرفتم، به خاطر دوستی که من با خانم ایشان داشتم، من را که میدیدند یاد همسرشان میافتادند و با صدای بلند گریه میکردند.»
🔸این محبت باعث شده بود علامه به یکی از شاگردانشان پولی دهند تا به دست کسی برساند و او شبهای جمعه به نیابت از قمرالسادات، حرم حضرت معصومه(س) را زیارت کند.
🔸علامه در پاسخ نامه تسلیت یکی از شاگردانش نوشت: «با رفتن او برای همیشه خط بطلان بر زندگانی خوش و آرامی که داشتیم کشیده شد.»
🔸پدرم ميگفت: اين زن بود كه مرا به اينجا رسانيد، او شريك من در كارهاي علمي بوده و هر چه #كتاب نوشته ام نصفش مال اين خانم است....
#شهید_ابراهیم_هادی
شهید هادی کجا و من کجا؟
مذهبی بودم،
کارم شده بود چیک و چیک📸
سلفی و یهویی...
عکسهای مختلف با #چادر و #روسریلبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافیشاپ
من و زهرا یهویی #گلزارشهدا... !!
من و خواهرم یهویی... !!!
عکس لبخند با #عشوه های ریز دخترانه...
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها...😔
#کامنتهایم یکی در میان احسنت و فتبارک الله...
#دایرکتهایم پر شده بود از تعریف و تجمیدها...
از نظر خودم کارم اشتباه نبود
چرا که حجاب داشتم ، #حجاب_برتر
کم کم در عکسهایم رنگ و لعابها بالا گرفت☺️
تعداد #مزاحمها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت...😓
یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟!
چشمم خورد به کتابی📚
رویش نشسته بود
#خروارها_خاک_غفلت...
فوت کردم و خاکها پرید از هر طرف...
📖«#سلام_بر_ابراهیم» بود عنوان زیر خاکی من.
" #ابراهیم_هادی" خودمان...
همان گل پسر
#خوشتیپ
#چارشانه
#هیکل روی فرم
#اخلاق ورزشی
شکست #نفس خود را...
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه...
ساک ورزشیاش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ #ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها؛
۸۰ درصدش جنس #مذکر بود !!!
با احسنت ها و درودهای فراوان!!!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای #نسبتابودار برادرها!
دایرکتهایم که بماند!
⚡️عجب لبخند ملیحی...
⚡️عجب حجب و حیایی...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده؛
💥عجب هلویی...
💥عجب قند و نباتی، ای جان!
از خودم بدم آمد😔
شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری...
#شهید_هادی کجا و من کجا😥
باید نفس را قربانی میکردم...
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیمها...
🌷 دعا میکنم اگر تا حالا این #کتاب رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه.
4_5805405464623580843.pdf
1.56M
آشتی با امام زمان.pdf
1.37M
👈📖کتاب #آشتی_با_امام_زمان یه کتاب عالی برای اونایی که می خوان به بابای واقعیشون نزدیک بشن😍
🎯برای اونایی که میخوان وظیفشون رو نسبت به امام زمانشون بدونن🌹
💡برای اونایی که می خوان نقش ایرانیان رو در ظهور امام زمان بدونن و...
✅این کتاب رو از دست ندین🔦
#کتاب
#امام_زمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
0004.pdf
1.35M
📗 #کتاب دُرّ و صدف
👌کتابی فوق العاده برای عمیق شدن در بحث #حجاب 🌹
#لذت_چادر
#استادشجاعی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
#بهشت_مادری
#آیت_الله_مظاهری
📚 اگر پدر و مادر، اهل #تحقیق و مطالعه باشند و در مقابل دید فرزندان خود با کتاب سر و کار داشته باشند، #فرزندان از شیرخوارگی با برداشت از رفتار والدین خود #کتاب خواندن را میآموزند و تا آخر عمر اهل #مطالعه میمانند.
📌 همچنانکه اگر پدر و مادر، صرفاً اهل #خوشگذرانی و تماشای فیلم و سرگرمیهای دیگر باشند و وقت خود را به #بطالت بگذرانند، نباید از فرزندان خود انتظار #مطالعه داشته باشند.
#کتابخوانی
#سبک_زندگی_اسلامی
💕💕💕
13910827_4862_192k.mp3
3.07M
👓 کلیپصوتی | بدترین تنبلی
🔻رهبر انقلاب: به گمان من یکی از بدترین و پرخسارتترین تنبلیها، تنبلی در خواندن کتاب است. هرچه هم انسان به این تنبلی میدان بدهد، بیشتر میشود. ۱۳۹۰/۴/۲۹
🔁 بازنشر به مناسبت آغاز هفته کتابخوانی
✍🏻 #کتاب باید دغدغههای فرهنگی همه باشد
هفته_کتابخوانی گرامیباد
کتاب خوب در قلب #نفوذ میکند و تاثیرش را میگذارد. #دولت_انقلابی باید به مسأله کتابخوانی بیشتر توجه کند.
▫️غرب با این همه فسادهایی که دارد، باید اصلا مضمحل میشد و مثل دود به هوا میرفت. اما علت اینکه دود نشد و به هوا نرفت چند عنصر حسابی بوده. نظم، خستگیناپذیری و پرکاری از عناصر مثبت و مطلوب فرهنگ غرب است. اینها را البته باید یاد گرفت و استفاده کرد.
✍🏻 #کتاب باید دغدغههای فرهنگی همه باشد
#هفته_کتابخوانی گرامیباد
کتاب خوب در قلب #نفوذ میکند و تاثیرش را میگذارد.
پروانه های وصال
❤️قسمت چهل و شش❤️ . نفس های ثانیه ای ایوب جزئی از زندگیمان شده بود. تا آن وقت از شیمیایی شدن فقط این
❤️قسمت چهل و هشت❤️
.
دوست نداشت کسی جز من کنارش باشد.
مادرش هم خیلی اصرار کرد اما ایوب قبول نکرد.
ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش همیشه #کتاب بود.
از هر موضوعی،کتاب می خواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام آن را زمین نگذاشته بود.
گفتم:
+ دیر وقت است نمیخوابی؟
سرش را بالا انداخت
+ مگر دنبالت کرده اند؟
سرش توی،کتاب بود.
_ باید این را تا صبح تمام کنم.
صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود.
با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود.
تا دوساعت بعد هنوز جای دوتا فرورفتگی کوچک، بالا و پایین چشم هایش باقی مانده بود
.
❤️قسمت چهل و نه❤️ با همین اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد.
آن روزها در دانشگاه آزاد تبریز زبان انگلیسی می خواند.
گفتم:
+ تو استعدادش را داری که دانشگاه دولتی قبول شوی.
ایوب دوباره #کنکور داد
کارنامه قبولیش که آمد برای زهرا پستش کردم.
او برای ایوب انتخاب رشته کرد.
ایوب زنگ زد تهران
_ چه خبر از انتخاب رشته م؟
+ تو کاری نداشته باش داداش ایوب، طوری زده ام که تهران قبول شی.
قبول شد.
مدیریت دولتی دانشگاه تهران
بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و آمد بین تهران و تبریز تمام شد.
برای درس ایوب آمدیم تهران.
ایوب مهمان خیلی دوست داشت.
در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود.
دوستان و فامیل برای دیدن ایوب آمده بودند.
ایوب با هیجان از خاطراتش می گفت.
مهمانها به او نگاه می کردند و او مثل همیشه فقط به من...
قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش معذب می شوم و احساس می کنم با این کارش به باقی مهمان ها بی احترامی می کند.
چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت.
آخر سر با چشم و ابرو به او اشاره کردم.
منظورم را متوجه شد.
یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من
از خجالت سرخ شدم.
بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه
دوست داشت مخاطب همه حرف هایش من باشم.
😍
#ادامہ_دارد
#شهیدایوب_بلندی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#تلنگرانه
وقتیمیخوایمبهکسیکادوبدیم!
ــیهجا #نماز کوچیک ..
ــیهتسبیح ..
ــیه #کتاب ..
وخلاصهازاینجورچیزاییکهباهاشون
کارخیرمیشهکردهدیهبدیم😎..
اینجوریتاهروقتکهبااونجانماز؛نمازبخونه ..
بااونتسبیحذکربگه!-
وازاونکتاببخونهواستفادهکنه ..
یاهروسیلهیدیگهکهباهاشکارخیرکنہ
برایماهمخیرحسابمیشه!🙂
برای ترک گناه، هنوز #دیر_نشده
#همین_الان_ترڪش_ڪن💥💪