و من در#اتاق_شماره_شش مات #خال_سیاه_عربی تو که عمقی به اندازه ی #زخم_شیر دارد،
خاطراتت را مرور می کردم و در غمی کهنه فرو می رفتم ،
باید پیش تر می فهمیدم که #پروانه_ها_گریه_نمیکنند
.
.
#چالش_نوشتن
#چهار_کتاب
@paulowni
✍🏻مریم آرایش
حج
از وقتی یادم می آید حج رفتن را دوست داشتم. مدام دنبالش بودم تا قسمتم شود. تصور اینکه کنار خانه ی خدا باشم مالش عجیبی در دلم ایجاد میکرد. ازدواج که کردیم در شرایط ضمن عقدم نبود اما همسرم متعهد به بردنم به مکه شد. اما شرطی گذاشت و انهم رفتن به حج بعد از کربلا بودـ
سال ۹۲ سال مالی بدی برایمان بود اما او دل در گرو کربلا داشت و تمام تلاشش را میکرد. من نه اینکه زیارت خوبان را دوست نداشتم اما زیارت خانه ی خدا را راغبتر بودم. چندباری پیشنهاد کردم که تنها برود اما قبول نکرد.
از اداره برایش پیشنهاد کاری شد که دقیقا معادل دو بلیط به کربلا بود.خیلی اصرار کردم که نرویم اما گفت اینکار نذر حسین است. ما سفر کردیم آبانماه ۹۲.
در نجف حج را خواستم و در کربلا هیچ نخواستم. رویم نشد اما کیست که کرم این خاندان را ندیده باشد.
حسین تذکره ی حج را امضا کرده بود. خانه ام را هم خریده بود و تا اسفند ۹۲تحویلمان داد.
اردیبهشت ۹۳راهی حج شدم. دوستمان در بعثه، کل مسیر را همراهمان شد. سفر نبود برایم قند مکرر بود.آقایم حسین مارا بی نیاز و من را تا ابد شرمنده ی خودش کرده بود.
#مریم آرایش
#خال_سیاه_عربی
#به_بهانه_ی_شروع کتاب