📝محمد صدرا مازنی
💠دلدادگی
در باب کیفیت سخنرانی(۲)
🔻۲) سال ۹۶ مأموریت داشتم(به اتفاق همکار ارجمندم آقای اکبرپور)درخواست مکتوب آیتالله اعرافی را به دست حدود سی تن از اساتید خارج فقه و اصول که در قلمرو فقه معاصر دغدغه مند بودند و امکان برپا کردن کرسیهای درس خارج فقه مسائل مستحدثه را داشتند برسانم. در بعضی از جلسات حجت الاسلام والمسلمین میرمعزی هم حضور داشتند و زمانی هم که نزد جمعی از مراجع عظام تقلید رسیده بودیم تا رهنمود آن بزرگان را درباره تقویت فقه معاصر بشنویم آیت الله اعرافی نیز شخصا حاضر بود.
آن سال شروع خوبی داشتیم. اجلاسیه فقه مسائل مستحدثه و کرسیهای درس خارج را برگزار کردیم و اقدامات مفید دیگری نیز در عرصه گفتمانسازی فقه معاصر انجام شد.
🔻در این مراجعات عمدتا آسیب شناسی ای از دروس خارج نیز انجام می شد. یکی از مخاطبان پیام، آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی بود. میگفت: یکی از مدرسین درس خارج اصول فقه معترف بود شبِ قبلِ تدریس خارج اصول، سیری کامل در اصول فقه(دوره ده ساله خارج اصول) مرحوم والد را میخواند و بعد به کلاس درس میرود! او از این کار به فاجعه تعبیر کرده بود.
🔻همین اواخر نیز درباره برخی از کرسیهای دروس سطح حوزه شنیدم که برخی از مدرسین جوان شب قبل از تدریس، سیدیهای تدریس علما را گوش فرامی دهند و بعد در کلاس درس حاضر میشوند. این اگر تکمله مطالعات پیشینی باشد که خوب؛ اما اگر با همین بضاعت به سراغ تدریس بروند، به قول استاد این هم فاجعه ای دیگر است.
🔻۳) چهار مرداد سال جاری خبرگزاری حوزه مصاحبهای با آیتالله خاتمی عضو شورای عالی حوزه داشت. ایشان امام جمعه موقت تهران هم هست. بخشی از کفایه را نزد او آموختم. مدرسه فیضیه درس میگقت. به گمانم مدرس ساحلی. میگفت برای هر خطبه بیست ساعت مطالعه میکنم که البته نه بیست ساعت تقریبی بلکه تحقیقی یعنی 20 تا شصت دقیقه و بعد به شیوۀ شهید مطهری اشاره میکند که: اتفاقاً عین این عبارت را شهید مطهری هم بیان کردهاند که ایشان دعوت یکی از مدعوین برای مجلس را رد کردهاند و گفتند که من برای یک مجلس باید 20 ساعت مطالعه کنم.
🔻۴) امروز که صفحات آغازین والدن را با عنوان زندگی بدون اصول میخواندم در همان سطور نخست متوقف شدم. سوژه این یادداشت هم مرهون همین سطور است: نویسنده از تجربهاش میگفت درباره سخنرانی که بیش از اندازه از موضوعی که مطرح کرده است بیگانه بود. و این بیگانگی مهمترین دلیل بیتوجهی مخاطب بود. ثورو مینویسد:«او چیزهایی را شرح میداد که در قلبش نبود، بلکه به آن نزدیک هم نبود، بلکه نزدیک به بیرونیترین لایهها و ظواهر او بود.» تحلیل ثورو این است که در تفکر این شخص هیچ اندیشه حقیقتاً مرکزی و یا تمرکز بخشی وجود نداشت.
🔻به خوانندگان نکته سنج و دقیق این یادداشت می گویم که من جان کلام ثورو را خوب فهمیدم، او نتیجه ی دیگری از این کلامش گرفته است. که جای بحثش اینجا نیست؛ اما من می خواهم از آن(با ربط یا بی ربط) صید خودم را داشته باشم و در کنار کلمات دیگر بزرگان بگذارم!
من از کلام آقایان عابدی، خاتمی، شهید مطهری، فاضل و نویسندهی کتاب والدن برداشت میکنم: برای اثرگذاری باید دارای اندیشه مرکزی و تمرکزبخش باشیم. برای مفید بودن کلام باید خالق اثر بود و زمانی میتوانیم در نقش خالق اثر ظاهر شویم که کلاممان نه معرف بیرونیترین لایههای حافظه که کانونیترین اندیشهورزیهایمان باشند. اندیشههایی که با مطالعه روشمند و عمیق و خردورزانه به دست آمده باشد.
#سخنرانی
#کتاب
#مسائل_پژوهشی
#آیت_الله_اعرافی
#آیت_الله_عابدی
#آیت_الله_خاتمی
#آیت_الله_فاضل
#هنری_دیوید_ثورو
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi