📝محمد صدرا مازنی
💠اربعین عشق
🔻اولین باری که به سفرزیارت کربلا رفتم سال80 بود. اواسط خردادماه. هنوز سایه شوم حزب بعث با رئیسجمهور جانیاش برسر مردم عراق سنگینی میکرد؛ در ایران تب و تاب رقابت انتخابات ریاست جمهوری بود. زمان اخذ رأی به گمانم نجف بودم و خبر انتخاب مجدد نامزد پیروز را آنجا شنیدم.
🔻نمیدانم چگونه به این سفر دعوت شدم. اما تا قبل در رؤیایش هم نمیدیدم. مردم کشورم سالهای طولانی با درب بسته مواجه بودند. «زیارت کربلا نصیب ما بگردان» زینت دعا و تعقیبات نمازهای جماعت و مراسم صبحگاه مدارس و سربازخانهها بود. همه با عمق جانشان آن را طلب میکردند. نشان به آن نشان که بعد از بازشدن راه کربلا مردم از هر امکانی برای رفتن به زیارت استفاده میکردند. اولین اربعین بعد از تغییر شرایط عراق و اربعینهای پس از آن شور و اشتیاق مردم برای زیارت امام حسین(ع) دیدنیتر و حماسیتر شد.
🔻خلاصه اینکه اولین سفر برایم یک هدیهی ارزشمند الهی بود. با جمعی از مردم شهرستان گنبد کاووس رفتم. به عنوان روحانی کاروان. کاروانی با سه اتوبوس. از اقشار مختلف بودند؛ کشاورز، کاسب، معلم، کارمند، دانشجو و طلبه و من بیشتر همراه و روحانی اتوبوسی بودم که خودم در آن حضور داشتم. تقریباً مسئولیتی نسبت به دو اتوبوس دیگر نداشتم. و البته گاهی نیز مراسمی با حضور همۀ نفرات کاروان برگزار میکردم. خط پایان این سفر زیارت حضرت زینب(س) بود. سفر به سوریه تداعی سفر کاروان اسرای کربلا به شام بود.
🔻این سفر اصطلاحاً زمینی- هوایی بود. یعنی با اتوبوس به کشور عراق و زیارت عتبات عالیات رفتیم و از آنجا به سوریه و پس از زیارت حضرت زینب(س) از طریق خطوط هوایی به ایران برگشتیم.
یادم میآید یکی از زائرین در آستانه حرم اباعبدالله خواسته بود روضهی حضرت علی اصغر را بخوانم من بی اختیار به یاد شعری افتادم از فریدون مشیری. پیشتر با صدای محمد رضا شجریان شنیده بودمش. شعری که برای فیلم علی حاتمی خوانده بود. فیلم دلشدگان. این تنها باری بود که مرحوم شجریان برای فیلمی در مقام خواننده ظاهر شد و گویا او به شرطی حاضر شد که صدایش روی تصاویر بیاید که شکل لبخوانی توسط “اهرخان” (امین تارخ) را پیدا نکند. من به رغم میلم به دیدن دلشدگان اما هرگز فرصت نکردم آن را ببینم.
🔻دو بیت اولش از حافظ بود آن را در دستگاه همایون (گوشه شوشتری) خوانده بود.
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب/ تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم.
دیده بخت به افسانه او شد در خواب/ کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
و بعد شعری از فریدون مشیری را خواند. دو بیت بود که من بی اختیار بیت دومش را خواندم:
ای آفتاب آهسته نِه پا در حریم یار من/ ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند.
🔻به تیغ آفتاب اشارتم بود که آهسته و آرام و نوازش گونه بر سر و صورت کودک شش ماهه قدم بگذارد. کودکی که گویی با لالایی مادر به خواب آرمیده بود. به خیالم شاعر این شعر را برای خردسال کربلا سروده بود. اما من چگونه میتوانستم این بیت شعر را بخوانم؟ ماجرای کودک فراتر از صدای پای آفتاب بود. گرمای خورشید در مقابل تیر حرمله به نسیم شبیهتر بود. آفتاب اگر تیغ تیرحرمله را پیش بینی میکرد آن روز طلوع نمیکرد.
🔻نبودن خانواده در این سفر برایم انگار چیزی را کم داشت. بعدها فراوان موقعیت سفر داشتم؛ اما نمیتوانستیم با هم به این سفر برویم. تنها نیز نمیخواستم بروم. به خاطر شرایط ناامن عراق همسرم نیز نتوانست این سفر را تجربه کند چه با من و چه بدون حضورم.
🔻به تدریج سفر اربعین رونق گرفت؛ دوستان و همکارانم هرساله میهمان ضیافت اربعین بودند و من همواره مسافر جامانده این سفر. عقدهای شده بود برایم این سفر. یک سال درس، سالی دیگرکار و دو سال پیاپی بیماری و جراحیام امکان سفر را از من گرفته بود. هرسال به سال بعد حواله میشد. تا سال قبل(اربعین1441ه.ق). من در دفتر کارم بودم. حوالی ظهر آقای اخلاقی همکار ارجمندم که بسیار دوستش دارم به سراغم آمد. برای خدا حافظی و حلالیت طلبی آمده بود. گفتم کجا؟ گفت: کربلا و پیادهروی اربعین. از سرو وضعش معلوم بود که همان زمان عزم سفر کرده است. نمیدانم زمانش را از او پرسیدم یا نه و اینکه با چه وسیلهای تصمیم دارد این مسافت را طی کند. گفتم من هم خواهم آمد! گفت: یا علی. به همین سادگی. راهی منزل شدم. نماز ظهر را خواندم و ساکم را برداشتم و به سمت ترمینال راه افتادم. کوتاه بود این سفر. اما عالی و معنوی بود. اربعین عشق بود. با همراهی نازنین که معاشرت با او برایم موهبت و هدیه اربعین بود.
#اربعین
#امام_حسین
#علی_اصغر
#شجریان
#مشیری
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi