📝محمد صدرا مازنی
💠کتاب بس! (۴)
🔻هفته ی گذشته در جمع تعدادی از نخبه گان نویسندگی حوزه شنونده مطالبشان بودم. همه نگران وضعیت فرهنگ و آیین جوانان بودند و درباره چالشهای نوپدید فرا روی جوانان هشدار میدادند. سلاحهای ما کهنه شده است. جوانهای ما در حیرتی از گفتارها و کردارهای متناقض گرفتار شده اند.
قلمهای ما سست شده است و سینمای ما سرگرم فیلم های سطحی و بی محتوا است. ما نتوانستیم هنر را به ستایش سوژههای ناب علی حاتمی و ابراهیم حاتمی کیا بخوانیم.
این هنرمندان لشکریانی بی فرمانده شده اند. در عرصه نوشتن نیز همین وضع را داریم. تمام زحمات اهل ادب و هنر در بیهنری اهل سیاست هدر می رود.
🔻حدود پنج شش سال قبل یادداشتی نوشتم با عنوان «کتاب بَس» آن را به پیشنهاد چند تن از دانشجویان تهیه کرده بودم. اهدافی داشت: سفارش به بهداشت مطالعه و تفکر و نخواندن کتابهای آسیبزا و داشتن سیر مطالعاتی تحت نظارت یک نفر که اشراف و احاطه علمی دارد. اینک اما چه بنویسم؟ کتاب بس جواب نمیدهد. کتابی خوانده نمیشود که بگوییم نخوانند! با این غول فضای مجازی و دنیای درن دشت و البته سطحیاش، دیگر فرصتی برای عمیقخوانی نمانده. کتاب را کسی میخواند که به آن احساس نیاز کند با فضای مجازی دیگر چنین نیازی احساس نمی شود. انسان امروز توئیتی شده و خواندن را در آکادمی و دانشگاه و آنهم دریافت مدرک، با پیچاندنهایی برای فرار از درس و بحث محدود کرده است. چه باید کرد؟
تمام.
#کتاب_بس
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
♦️ دستور ویژه رییس قوهقضاییه برای برخورد با بازپرس و مامورین تحقیرکننده مجرمان: تعرض به متهم ولو اوباش قطعا مجاز نیست
🔹 طبق اعلام مرکز رسانه قوه قضاییه، در ماجرای اوباش گردانی اخیر، آیت الله رییسی ازهمان لحظات اولیه اطلاع، به دادستان تهران دستور داده است در خصوص مصادیق تعدی از قانون و نقض حقوق شهروندی، با متخلفین اعم از بازپرس و یا مامورین برخورد شود. رییس قوه قضاییه ضمن تاکید بر برخورد قاطع و بی امان با اراذل و اوباش، حکم به تشهیر را صرفا در صلاحیت دادگاه و آنهم در چارچوب قوانین و مقرارت میداند که تعرض به متهم ولو اوباش قطعا مجاز نیست
جزئیات در 👇👇
entekhab.ir/002Qjv
🆔 @Entekhab_ir
📝محمد صدرا مازنی
💠همدیگر را قضاوت کنیم؛ داوری نسنجیده ممنوع!
🔻۱. در کنار دغدغه های کاری و علمی زمانی را با همسر و فرزندانم به گفتگو مینشینیم؛ اگرچه این مهم همیشگی نیست؛ اما کمش هم خوب و مفید است. گاهی با هم فیلم میبینیم و درباره شخصیتها یا سبک و فرم و محتوای فیلم صحبت میکنیم. گاهی گزیدهای از یک کتاب را به معرض گفتگو و نقد میگذاریم و خلاصه از هر دری گپوگفت داریم. تعطیلات هفته گذشته با دخترم درباره یکی از شخصیت های فرهنگی صحبت میکردم. من که نظرات متضاد دو دسته مقابل هم(که یکی تحت تأثیر 《شیدایی》 آن شخصیت اغراق می کرد و دیگری متأثر از 《نفرت》 تخصصش را نیز نادیده انگاشته بود) را مرور میکردم و البته به دنبال موضع گیری سنجشگرانه بودم، اما او تلاش داشت تا از قضاوت دربارهاش بپرهیزد. من ایتدا گمان کردم متاثر از کلیشه ی《هم دیگر را قضاوت نکنیم》 از داوری پرهیز می کند، اما زود فهمیدم که شواهد استدلال له یا علیه آن شخصیت را کافی نمی داند. اقدام او را ستودم زیرا دلیلش «معیار» بود. میگفت شناختش نسبت به این شخصیت ناچیز است و مطالبی هم که از این و آن نقل کرده بودم قابل اعتماد نیست.
🔻۲. ویدئویی از استاد شفیعی کدکنی که شعرها و سبک شعری اش را دوست دارم، منتشر شده است که از او خواسته شد دربارۀ مرحوم شجریان نظر بدهد، او چنین گفت: «حق و حد خودم نمیدانم درباره استاد شجریان صحبت کنم، چون من در موسیقی شنونده مبتدی و بیفرهنگی هستم و شجریان در موسیقی، جایگاه حافظ در شعر را دارد.»
《معیار》 او هم متواضعانه و درس آموز بود.
🔻۳. استادی داشتم که حاشیه ملاعبدالله در منطق و اصول فقه و بخشی از تفسیر قران حکیم را نزد او آموختم، هنوز طنین صدایش را در گوشم فراموش نمیکنم؛ آنگاه که آیات نخست سوره دهر را تلاوت میکرد: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا.
به غایت باسواد و پرجذبه بود. هرگز ادعایی نداشت؛ اما هیبت و هیمنهای داشت میان ما طلبهها، شخصیت علمیاش تا حدودی برای ما شناخته شده بود. دربارهی مقام معنویاش چیزهای غلو آمیز میشنیدیم. ساده ترینشان اینکه حیوانات اهلی و وحوش رام اویند، نمی دانم آیا درباره مواجهه اش با شیر و ببر و گرگ افسانه ای ساخته بودند یا خیر، اما می گفتند گربههایی که از چند متری ما طلبههای پر شور و شر و کم سن و سال فرار را برقرار ترجیح میدادند و احساس امنیت نمی کردند، با او اما همراه میشدند و با عبایش بازی میکردند. یا گنجشکهای با هوش و با احتیاطی که مشغول نوک زدن به دانهها و ریزههای نان بودند و با یک صدای ضعیفی پرواز میکردند، از او نمیگریختند و رفت و آمدش را مخل امنیت نمی دانستند. از ارتباط او با عوالم غیب که الا ماشاءالله صحبت میشد. او هرگز خویش را آنگونه نمینمود، اما نزد شاگردانش با مبالغه توصیف میشد. گویا شاگردانش میخواستند او را اینگونه و شاید بالاتر از آنچه هست ببینند. من هم از این نوع تلقی دربارۀ استاد تأثیر گرفته بودم. ممکن است متاثر از همین نوع تلقی بود که وقتی مقالهای که بیشتر صبغه اعتقادی و کلامی داشت را نزد او بردم تا راهنمایی کند و نظر بدهد. زمانی که هرگز از کسی نمیدانم و بلد نیستم را نشنیده بودم. او به من گفت: در حوزه کلام تخصص ندارد. دهانم باز شده بود. مگر میشد استادی با چنین مقام علمی و معنوی بگوید نمی داند و یا نتواند به من کمک کند؟ شاید در بادی امر کمی ناراحت شده بودم؛ اما خیلی زود فهمیدم که او بهترین پاسخ را به من داد. اگر چه میتوانست به گونه ای دیگر به اصطلاح مرا سربدواند؛ اما صریح گفت که در آن حوزه تخصص ندارد. پاسخ او هم پاسخی《معیار》 بود.
🔻۴. هنرمندی را میشناسم که نقاشیهای انتزاعیاش معروف است. اما به دلیل خطای سیاسی مورد انتقاد جدی واقع شد. نقد عمل سیاسیاش منطقی به نظر میرسید؛ اما اثر هنریاش هجو شد.
رفتار مغالطه آمیزی که فراوان از ما سر می زند.
سخن پایانی: قضاوت صرفاً یک حرفه نیست که عدهای به خاطرش دستمزد میگیرند. حتی اگر روزی صدبار بگوییم همدیگر را قضاوت نکیم، اما فراوان مرتکبش میشویم. روزی چندین بار در 《موقعیت داوری》 قرار میگیریم و دیگران را قضاوت می کنیم. رفتارشان را، حرفهایشان و عملکردشان. افکار و ذهنیات ما همواره در حال بررسی و آماده شدن برای داوری هستند.
درباره بسیاری از حیطهها ممکن است چیزی ندانیم. بدون لکنت بگوییم که در آن حوزه تخصص نداریم. 《بلد نیستم 》و 《نمیدانم》 را تمرین کنیم. و در مواقعی که ناگزیر از داوری هستیم. از آن نگریزیم. قضاوت بد نیست؛ پیش داوری ناپسند است. از نگاه غیر منصفانه به اشخاص بپرهیزیم. در قضاوت خویش اصول و معیارهای اخلاقی را رعایت کنیم. شواهد کافی برای داوری خویش داشته باشیم. جوانب مختلف را بسنجیم و از شتاب بپرهیزیم. قبل از داوری نسبت به صحت خبر مطمئن شویم.
#قضاوت
#تفکر_نقادانه
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
نقد جناب مستطاب آقای زیبایی درباره یادداشت کتاب بس را ضمن تشکر از ایشان می خوانیم:
کتاب باز
سلام
تشکر از طرح مباحث به روز و مسئله محور شما
یک نکته ای درباره بحث کتاب بس داشتم با شما به اشتراک خواهم گذاشت، با توجه به این الان کتاب کلن به حاشیه رانده شده و در غربت به سر می برد، تعبیر کتاب بس که باری منفی دارد، مثل آخرین میخ بر تابوت کتاب و مطالعه است، گذشته از آن، کتاب بس راه چاره به نظر نمی آید بلکه واکنشی موقتی است، چون با زمین گذاشتن کتاب مشکلات که حل نمی شوند، مسایل همچنان باقی و چشم انتظار پاسخ اند و شخص را به حرکت وا می دارند که به دنبال پاسخ و درمان باشد، حال اگر کتاب را بر زمین بگذارد باید مسیرهای دیگری برود که ناشناخته و شاید نامطمئن ترند، ناگفته نماند، این استدلال همان استدلال شما درباره ممنوع کردن کتب ممنوعه است،
بر این اساس به نظر می رسد، کتاب همان است که باید گفت، هم بیماری از توست و هم درمان ز تو،
بنابراین به جای
کتاب بس
باید گفت
کتاب باز
اما در این میانه به کسانی مانند پزشک عمومی نیاز است که به مراجعه شود تا تشخیص دهد باید به کدام متخصص مراجعه کنیم، که البته همین واسطه هم می تواند از جنس کتاب باشد یعنی کتابهایی چاپ شود که راهنمایی کند هر کس برای رسیدن به پاسخ مناسبش باید به کدام کتابها مراجعه، ممنون و پوزش از درازی سخن
توضیح درباره یادداشتهای کتاب بَس
در این باره که نُرم مطالعه در کشور ما رضایت بخش نیست و اینکه توسعهیافتگی و عقبماندگی یک جامعه با معیار میزان مطالعه مردمش قابل تشخیص است، فراوان شنیدیم و فعلاً نیز قصد ندارم در اینباره بنویسم. اما یادداشت کتاب بَس نه توصیه به کتاب نخواندن؛ بلکه توجه دادن به بهداشت مطالعه است. جراکه خواندن کتاب نامناسب مانند دیدن فیلمهای مبتذل است والبته میپذیرم که از سطور آخر یادداشت کمی انفعال فهم میشود که البته ناشی از نوعی دلگیری از این وضع آشفتهی فرهنگی است. در موقعیتی خسته کننده قرار گرفتیم. واقعاً نمیدانیم این درد را باید به که بگوییم و این غم را به کجا ببریم!
اگرچه من با انتخاب کتاب بس به نوعی از ترفند ژورنالیستی برای توجه دادن و خواندن یادداشت استفاده کردم و هدفم ایجاد رغبت به پرشدن کتابفروشی (بجای ازدحام در فروشگاههای پوشاک و لوازم آرایش و فستفودها ) بود. در عین حال با دوست عزیزم جناب آقای زیبایی همداستانم که باید برای رغبت مردم به کتاب خواندن از عبارات فخیمتر و مناسبتر استفاده کنیم. با این اوصاف وقتی کتابخوان یا کتاببازی مانند ایشان عنوان کتاب بس را نامناسب میداند جز تسلیم چارهای دیگر ندارم. عنوان پیشنهادی ایشان یعنی کتاب باز عنوان زیباتری است و از این نقد هشدارگونه صمیمانه قدردانی میکنم.
جناب جت الاسلام والمسلمین اسفندیار که از نویسندگان حوزوی است توضیحی درباره نوشته کتاب بس نوشته اند که تقدیم خوانندگان می شود.
سلام و خدا قوت
اخیرا در یکی از نوشته هایم از عبارت «جهانکتاب» استفاده کرده ام مثل جهانشهر؛ به نظر می رسد در به کارگیری واژه ها برای کتابخوان کردن مردم، باید به دربرگیری مخاطبانی آن هم فکر کرد.
و ما با جهانکتاب رو به رو هستیم؛ هم با افزایش عجیب و بی سابقه بازار نشر(مجازی و حقیقی) رو به روییم و هم با تنوع فکری، سلیقه ای و سبک های زندگی آدم های این جهان.
کتابباز در تطبیق با زبان و فرهنگ عمومی واژه خوبی شاید نباشه
اساسا «بازی»، تأمل و تفکر نمی آورد بازی از نظر علمی را نمی گویم
و این واژه بیشتر تداعی کننده سرگرمی و یا اعتیاد به کاری است مثل هوس باز، ماشین باز، بندباز (جالبه درباره بندباز تعبیر قشنگی خونده بودم «آن که حاضر است گردنش بشکند اما شکمش سیر شود» )
کتاب باید هوشمندانه انتخاب شود و خوانده
توضیح جناب حجت الاسلام والمسلمین مهدوی سردبیر محترم کانال مناهج درباره یادداشت کتاب بس:
عرض سلام و احترام
خدا قوت
🔹 درباره کتابخوانی، مباحث و دغدغه خوبی از سوی حضرتعالی و سایر بزرگوارانی که ابراز نظر کردند مطرح شده است.
در مورد ترغیب به کتابخوانی و تبلیغ و ترویج کتب سودمند و همچنین پرهیز دادن از کتب سوء که مثل غذای مسموم، موجب مسمومیت و بیماری روح و روان مخاطبین خواهد شد، چند نکته به نظر میرسد:
1⃣ از عناوینی باید استفاده کرد که بار معنایی منفی نداشته باشند. لذا بنده هم با آقای زیبایی موافقم که «کتاببس» جنبه ایجابی مسأله حاضر و دغدغه آن را پوشش نمیدهد.
2⃣ اگر صرفا ترغیب به کتابخوانی داشته باشیم بدون جهتدهی و تنبه به اینکه کتاب خوب و بد داریم، عنوان «کتابباز» مقبول است؛ اما چون دغدغه ما هم ترغیب است و هم جهتدهی، این عنوان هم کامل و گویا نیست.
به نظر تعابیری چون «جهان کتاب» و امثال آن هم عظمت و تکثر کتب و عقب ماندن ما را از مطالعهی کتب میرسانند؛ اما باز جنبه جهتدهی ندارند.
3⃣ شاید برای انتباه به این مسأله که هم باید فراوان مطالعه داشت و هم این مطالعه باید مفید و رشد دهنده باشد، تعابیری همچون «کتابجو»، «کتابیاب»، «کتابشناس» و نظایر آن مقصود را بهتر حاصل کنند؛ چراکه این تعابیر، اشعار به لزوم قطبنمای صحیح برای یافتن کتاب مفید میتوانند داشته باشند.
ارادت و تشکر
علی مهدوی
تکمیل پیشنهاد استفاده از تعبیر کتاب باز تدسط جناب آقای زیبایی:
سلام
کتابها باز روی میز
نخست از صدرای عزیز که بستری مناسب برای کند و کاو پیرامون مسئله کتاب نخوانی ما ایرانیان فراهم کرده است بسیار سپاس گذارم،
چند نکته در باب تعبیر کتاب باز
کتاب باز، تعبیری، باز است که به شهباز خیال امکان بازنمایی های مختلف از کتاب را ممکن می سازد:
از یک طرف اشاره به عشاق کتاب و کتاب بازان دارد از اين رو تعبیری صمیمی و نشانگر رابطه دوستانه با کتاب است،
از طرف دیگر آدمی را می برد پشت نیمکت های مدرسه تا این تیکه کلام معلم را بياد آورد که بچه ها کتاب ها باز روی میز.؛ بعد سوم این تعبیر اشاره به کتاب محور بودن زندگی آدمی است به گونه ای که به هر طرف که حرکت کند باز به کتاب می رسد، نیاز انسان به کتاب چنان نیست با یک یا چند کتاب برآورده شود بلکه پس از هر کتاب، باز نیاز به کتاب است، بنابراین هر جور فکر کنیم و جهان را هر گونه که ببینیم باز می رسیم به کتاب، پس کتاب باز و باز هم کتاب باز.
ح.ز.
📝محمد صدرا مازنی
💠شوخ طبعی
🔻سال ۸۴ بود که به همراه یکی دونفر از همکاران برای خرید کتاب به پاساژ قدس رفتیم و از کتاب فروشیهای بوستان کتاب و خانه کتاب نیز دیدن کردیم. به سفارش مسئول ارشدمان ماموریت داشتیم کتابی درباره فضیلت کار تهیه کنیم. میخواست آن را به همکاران هدیه دهد.
🔻کتاب مناسبی در این زمینه تهیه نکردیم. اما من از این ماموریت درون شهری بی نصیب نماندم. به طور اتفاقی کتاب رساله ای کوچک درباره فضیلت های بزرگ نوشته آندره کنت اسپونویل را دیدم. با ترجمه دکتر مرتضی کلانتریان که توسط انتشارات آگه منتشر شده است. کتابی که نه یک بار بلکه چند بار آن را خواندم.
🔻شاید اولین باری که درباره جدی بودن شوخ طبعی تامل کردم، هنگام مطالعه فهرست همین کتاب بود. بلافاصله صفحات مربوط (۲۸۴_۲۹۹) را باز کردم.
درباره شوخ طبعی در گفتار و رفتار و سلوک اهل علم فراوان دیدم؛ اما از این زاویه که می تواند یک فضیلت اخلاقی به شمار رود، به آن نگاه نکرده بودم.
خودِ مولف ارجمند نیز جملاتش را اینگونه شروع می کند: 《از این که شوخ طبعی فضیلت باشد می تواند موجب شگفتی شود.》 و پس از یک صفحه که درباره این فضیلت می نویسد، نمی تواند نگرانی اش را از اتهام نگاه اغراق آمیز به خودش پنهان کند. از این رو می نویسد: 《در اهمیت شوخ طبعی مبالغه نکنیم. یک رذل هم می تواند شوخ طبع باشد.》
🔻در آن کتاب نکات پراهمیتی درباره اش نوشته شده است. اما تا اکنون زیباترین جمله ای که در باره شوخ طبعی خواندم مطلبی از نویسنده ی کتاب تسلی بخشی های فلسفه است، در کتاب کوچک و جیبیِ در باب مشاهده و ادراک است که: 《هدف نا خود آگاه و ضمنی شوخی پردازان شاید_با بهره گیری از کاربرد ماهرانه طنز_ پدید آوردن جهانی است که در آن شمار چیزهایی که باید بهِشان خندید اندکی کمتر شود.》
🔻نکته ی این نوشته آن است که هدف شوخی خودشکنی است. نویسنده تاکید دارد که شوخی زائیده عدم تناسبها است. وقتی یک ناهنجاری برجسته می شود، خود را می نمایاند. و در بستر شوخی است که می توان با کمترین هزینه به نقد آن نشست. اگرچه گاهی گرفتار بی ظرفیتی می شویم که ممکن است کار به جای باریک بکشد. مخصوصا اگر با صاحبان قدرت شوخی کنیم و اگر آنها جنبه شوخی را نداشته باشند.
🔻شوخی روشی برای ترسیم یک آرمان سیاسی، آفرینش جهانی معقول تر و منصف تر است. هر کجا بی عدالتی یا فریب بیداد کند، فضا برای انتقادهایی با پوشش طنز باز می شود.
طنز راه را برای خطا کردن می بندد. اگر پوست کلفت نباشیم طنز مانند دستگاه عدلیه است. هر شوخی با سیاسیون(عمدتا به خاطر تصمیم های غلطشان)، از ضربات شلاق هم دردناک تر است.
#شوخ_طبعی
#فضیلت_گرایی
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠دلدادگی
در باب کیفیت سخنرانی(۱)
🔻پیش از هر چیز منظورم را درباره انتخاب عنوان یادداشت روشن کنم. سالهای دور من کتاب سیر و سلوک شمس آل احمد را دیدم؛ تصور کردم در حوزۀ عرفان نظری نوشته شده است. علاقهای به خواندنش نشان ندادم چون از محتوا و مفاهیم تخصصیاش سر در نمیأوردم. آن زمان من سن و سالی نداشتم و اما بعد دانستم که سیر و سلوک نه به سلوک و سیر معنوی و عرفانی که به سیر و سفر جناب مؤلف به دیار فرنگ_آلمان و اسپانیا_اشارت دارد. بعدها کتابی از دوباتن دریافت کردم به نام هنر سیر و سفر. این اما بیمسما نبود. از سفر میگفت. مانند همه آثارش که به مسائل روزمرّه توجه دارد، در این کتاب نیز جزئیات و ظرایف فلسفهی سفر را برای عموم مردم بیان میکند.
🔻دلدادگی در این نوشته نیز نه شیدایی و عشق و مانند آن که دل دادن، توجه کردن و عمیق بودن در همه ابعاد به ویژه در مقام مبلغ و مدرس منظور شده است.
🔻۱) حدود سال91 کلاس درس خارج فقه و اصول آیتالله دکتر احمد عابدی شرکت میکردم. مقید به نوشتن و تقریر بیانات استاد بودم. نصایح و نکات اخلاقیِ لابلای بحثش را دوست داشتم. از آن حواشیای که در یک کلاس جدی و اجتهادی در حدّ یک لیوان آب خنک و گوارا در هوای گرم تابستان دلچسب مینمود. سایر درسها هم اینگونه بود درس خارج قضای آیتالله مقتدایی با آن صدای آرامش بخشش. گاهی روایت اخلاقی میخواند و این برایم لذت بخش بود. بعد فهمیدم خودم در مقام مدرس نیز نکتههای حاشیهای کلاسم را دوستتر دارم!
🔻یک روز آقای دکتر عابدی طلاب را به مطالعه و خواندن کتاب سفارش میکرد و اینکه در تبلیغ باید دستتان پر باشد و طلبه بیسواد بدردنخور است. و بعد اضافه کرد: مطالعه و آمادگی برای سخنرانی نه به معنی حفظ مطالب یک کتاب یا از بَر کردن یک سخنرانی مکتوب؛ که به معنی پُرخوانی و فکرورزی و یادداشت برداری است که به تدریج مطالب در ذهن شما ملکه میشود. حفظ مطلب و گفتن برای مردم مانند حرکت در سطح است. به دل نمینشیند و مردم تفاوت سخنرانی سطحی را از منبری که حاکی از عمق دانش سخنران است تمیز میدهند.
🔻به یاد یک مداح محلی افتادم. در شهرمان؛ روشن دل بود. از مهاجرین روستاهای هزارجریب بود به گمانم. مدتها است که او را نمیبینم. گویا از شهرمان به شهر مجاور کوچ کرد. روزهایی که گوش دادن نوارهای کاست مرحوم کافی یکی از سرگرمیهای مقدسِ خانوادههای متدین بود، او نیز به سخنرانیهای مرحوم کافی علاقهمند بود. یک روز رخصت خواست تا در مسجد جامع شهرم که به قم استان معروف است و از قبل از پیروزی انقلاب حوزه علمیه پررونقی داشت و خطبای خوبی پرورش داده است سخنرانی کند. به او تریبون دادند. اینکه طفلک با لحن مرحوم کافی هم شروع کرده بود یا خیر نمیدانم. اما کلمات و عباراتی که به کار برده بود برای همه آشنا مینمود. از بداقبالیاش اغلب حاضرین آن سخنرانی را گوش داده بودند. چه بسا مانند ایشان آن را از بر بودند. بیچاره هنوز دقایقی از سخنرانیاش را ایراد نکرده بود که یکی از ریش سفیدهای مکلای مجلس با یک عبارت محلی توی ذوقش زد و از پای منبر به زیرش کشید.
#سخنرانی
#کتاب
#مطالعه
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠دلدادگی
در باب کیفیت سخنرانی(۲)
🔻۲) سال ۹۶ مأموریت داشتم(به اتفاق همکار ارجمندم آقای اکبرپور)درخواست مکتوب آیتالله اعرافی را به دست حدود سی تن از اساتید خارج فقه و اصول که در قلمرو فقه معاصر دغدغه مند بودند و امکان برپا کردن کرسیهای درس خارج فقه مسائل مستحدثه را داشتند برسانم. در بعضی از جلسات حجت الاسلام والمسلمین میرمعزی هم حضور داشتند و زمانی هم که نزد جمعی از مراجع عظام تقلید رسیده بودیم تا رهنمود آن بزرگان را درباره تقویت فقه معاصر بشنویم آیت الله اعرافی نیز شخصا حاضر بود.
آن سال شروع خوبی داشتیم. اجلاسیه فقه مسائل مستحدثه و کرسیهای درس خارج را برگزار کردیم و اقدامات مفید دیگری نیز در عرصه گفتمانسازی فقه معاصر انجام شد.
🔻در این مراجعات عمدتا آسیب شناسی ای از دروس خارج نیز انجام می شد. یکی از مخاطبان پیام، آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی بود. میگفت: یکی از مدرسین درس خارج اصول فقه معترف بود شبِ قبلِ تدریس خارج اصول، سیری کامل در اصول فقه(دوره ده ساله خارج اصول) مرحوم والد را میخواند و بعد به کلاس درس میرود! او از این کار به فاجعه تعبیر کرده بود.
🔻همین اواخر نیز درباره برخی از کرسیهای دروس سطح حوزه شنیدم که برخی از مدرسین جوان شب قبل از تدریس، سیدیهای تدریس علما را گوش فرامی دهند و بعد در کلاس درس حاضر میشوند. این اگر تکمله مطالعات پیشینی باشد که خوب؛ اما اگر با همین بضاعت به سراغ تدریس بروند، به قول استاد این هم فاجعه ای دیگر است.
🔻۳) چهار مرداد سال جاری خبرگزاری حوزه مصاحبهای با آیتالله خاتمی عضو شورای عالی حوزه داشت. ایشان امام جمعه موقت تهران هم هست. بخشی از کفایه را نزد او آموختم. مدرسه فیضیه درس میگقت. به گمانم مدرس ساحلی. میگفت برای هر خطبه بیست ساعت مطالعه میکنم که البته نه بیست ساعت تقریبی بلکه تحقیقی یعنی 20 تا شصت دقیقه و بعد به شیوۀ شهید مطهری اشاره میکند که: اتفاقاً عین این عبارت را شهید مطهری هم بیان کردهاند که ایشان دعوت یکی از مدعوین برای مجلس را رد کردهاند و گفتند که من برای یک مجلس باید 20 ساعت مطالعه کنم.
🔻۴) امروز که صفحات آغازین والدن را با عنوان زندگی بدون اصول میخواندم در همان سطور نخست متوقف شدم. سوژه این یادداشت هم مرهون همین سطور است: نویسنده از تجربهاش میگفت درباره سخنرانی که بیش از اندازه از موضوعی که مطرح کرده است بیگانه بود. و این بیگانگی مهمترین دلیل بیتوجهی مخاطب بود. ثورو مینویسد:«او چیزهایی را شرح میداد که در قلبش نبود، بلکه به آن نزدیک هم نبود، بلکه نزدیک به بیرونیترین لایهها و ظواهر او بود.» تحلیل ثورو این است که در تفکر این شخص هیچ اندیشه حقیقتاً مرکزی و یا تمرکز بخشی وجود نداشت.
🔻به خوانندگان نکته سنج و دقیق این یادداشت می گویم که من جان کلام ثورو را خوب فهمیدم، او نتیجه ی دیگری از این کلامش گرفته است. که جای بحثش اینجا نیست؛ اما من می خواهم از آن(با ربط یا بی ربط) صید خودم را داشته باشم و در کنار کلمات دیگر بزرگان بگذارم!
من از کلام آقایان عابدی، خاتمی، شهید مطهری، فاضل و نویسندهی کتاب والدن برداشت میکنم: برای اثرگذاری باید دارای اندیشه مرکزی و تمرکزبخش باشیم. برای مفید بودن کلام باید خالق اثر بود و زمانی میتوانیم در نقش خالق اثر ظاهر شویم که کلاممان نه معرف بیرونیترین لایههای حافظه که کانونیترین اندیشهورزیهایمان باشند. اندیشههایی که با مطالعه روشمند و عمیق و خردورزانه به دست آمده باشد.
#سخنرانی
#کتاب
#مسائل_پژوهشی
#آیت_الله_اعرافی
#آیت_الله_عابدی
#آیت_الله_خاتمی
#آیت_الله_فاضل
#هنری_دیوید_ثورو
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۱)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام مجتبی(ع)
🔻کتاب نخست:
سالهای آغازین ورودم به حوزهی علمیه برایم به یاد ماندنی است. شروع تحصیلم در مدرسه امام خمینی گرگان بود. با در و دیوار و حیاط و حوض و زمین فوتبال و میز پینگ پنگش خاطره دارم. دور تا دور حیاط نارنجستانی بود برای خودش. یک شنبه ها ناهارمون آبگوشت بود. نارنج حیاط طعمش را معرکه می کرد.
🔻نمازخانه و مدرس های بزرگی داشت. حجرههایش هم دل باز بودند. همه خوب بودند؛ دوستان و هم حجرهایهایم نیز. هنوز زیباترین دیالوگهای دوستانه ی ما با جمع رفقای آن روزها مرور خاطرات دوران باهم بودن است. یادش به خیر.
🔻اساتید دانشمند، مهذب و باصفایی داشتیم. روزهای پنجشنبه درس اخلاق بود. این رسم از چه زمانی در حوزه باب شد نمیدانم؛ اما رسم خوبی است، اگرچه اخلاق بیش از آنکه به گفتار باشد به رفتار است. به قول سعدی: از من بگوی عالم تفسیرگوی را / گر در عمل نکوشی نادان مفسری / بار درخت علم ندانم مگر عمل / با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری/ علم آدمیتست و جوانمردی و ادب / ورنه ددی، به صورت انسان مصوری.
🔻انصافاً اخلاق و رفتار اساتید ما خوب بود. فراوان از آنان آموختم. آیتالله نورمفیدی مدرس اخلاق ما بود. از متن کتاب چهل حدیث امام خمینی(ره) درس میگفت. به مناسبت از سیره نبوی(ص) میگفت. از اخلاق نبوی می گفت. از خشوعش در مواجهه با خدا و تواضعش در برابر مردم و استقامتش در مقابل جباران.
به این نکته اشاره میشد که در کنار ثروت خدیجه(س) و شمشیرعلی(ع) اخلاق پیامبر(ص) نقش مهمی در پیشرفت اسلام داشت.
🔻بیانش شیرین بود. به نظر امام(ره) درباره مرحوم علامه مجلسی که میرسید، تعریضی به نظر مخالفان مرحوم مجلسی داشت. و بعد عبارات و توصیفات امام را دربارهی بحار و نویسندهاش میگفت؛ نظیر «محقق خبیر و محدث بینظیر».
🔻بعدها این را دیدم که امام در مقابل نقد یک سویه و ناقص به مرحوم مجلسی از ایشان دفاع تمام قدی دارد. گرچه دیگرانی مانند حکمی زاده نویسنده کتاب اسرار هزار ساله نیز به علامه مجلسی حمله کردند؛ اما نمایندهی رسمی و نظام مند نقد به مجلسی مرحوم علی شریعتی بود. مخصوصاً وقتی به تقسیمبندی تشیع صفوی و علوی میرسد، و علامه مجلسی را برجستهترین روحانی صفوی میخواند.
🔻نگاه شریعتی به مجلسی تک بعدی بود؛ او نتوانست شرایط و زیست بوم علامهی مجلسی را درک کند. فضای اندیشهگی شریعتی متأثر از حال و هوای انقلابی بود. اگر چه او در انقلاب بود؛ اما انقلابیتر از امام خمینی نبود. طبیعی هم بود. شریعتی سردار عرصه مبارزه بود. اما امام خمینی(ره) در قامت یک رهبر بود. شور شریعتی قابل درک بود. و جامعیت و تدبیر و شعور امام خمینی هم از او به عنوان یک رهبر هذهبی و سیاسی ساخته بود. امام(ره) با نگاهی واقع بینانه حقیقت بحارالانوار را توصیف میکرد. میگفت: بحار خزانه همه اخباری است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد یا نادرست، در آن کتابهایی هست که خود صاحب بحار آنها را درست نمیداند و او نخواسته کتاب علمی بنویسد تا کسی اشکال کند که چرا این کتابها را فراهم کردی!
🔻خلق کتاب بحار 40 سال به طول انجامید. مجلسی هدف از اقدامش را گردآوری احادیث و علوم اهل بیت(ع) عنوان کرده است. روایاتی که در کتابهای مختلف پراکنده بود و گذشت زمان و حوادث روزگار آنها را در معرض نابودی و نسیان قرار داده بود.
ادامه دارد.
#سیره_نبوی
#معرفی_کتاب
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۲)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام مجتبی(ع)
🔻سالهای حضورم در حوزه به مدد اساتیدم با معارف حدیثی آشنا بودم. در آستانه ورودم به سطح2حوزه احادیث فراوانی را جمع آوری کرده بودم. در موضوعات مختلف اخلاقی. منابع در دسترسم اصول کافی شیخ کلینی بود. آن را هدیه گرفته بودم. از آقایی به نام رنجکش. تعدادی دیگر از کتب حدیثی از جمله الحیات محمدرضا حکیمی هم در دسترسم بودند. (شب گذشته مستند 《در لباس سربازی》 از سیما پخش میشد. تاریخ شفاهی قطعهای از زندگی حضرت آقا(حفظهالله) پشت سر ایشان کتابخانه بود. احتمالاً کتابخانهی شخصی در محل منزل حضرت آقا باشد. یک کتاب را توانستم از شکل و رنگ جلدش بشناسم. سه مجلد از الحیات آقای حکیمی بود.)
🔻خلاصه اینکه دور از آبادی نبودم؛ اما اعتراف میکنم خُرده شناختم از عظمت بحار و دریای نورش به ترم نخست حضورم در مقطع دکتری دانشگاه قران و حدیث بر میگردد!
عنوان درسی ما معارف نظری در قران بود. اما مگر میشود از قران گفت و مفسر قران را نادیده انگاشت؟ و مگر ممکن است که از حدیث گفت و جایی برای بحار علامه مجلسی باز نکرد؟
🔻مدرس ما جناب آقای جعفراصفهانی بود. او فراوان از بحار میگفت. من آنجا ارادت و تواضعم نسبت به مرحوم مجلسی بیشتر شد. و نسبت به بحار احساس خُردیام افزونتر. درحالی که فراوان تا روایتی از بحار نقل میشود، عوام نیز بر گویندهاش خرده میگیرند! شاید به خاطر بی احتیاطی های ما طلبه ها در مقام روشنگری یا روشنفکری درباره علمای سلف در مواجهه با مردم.
🔻امشب به طور اتفاقی مطلبی را در اینستاگرام دیدم. صفحهی سیرهعلما. از قول استادم آیتالله عابدی که: سه دور بحار را خوانده بود. میدانید که بحار111مجلد است. استاد برای خواندن هر دور فقط سه ماه وقت گذاشته بود! استاد عابدی البته تندخوان است. و به قولی در دقیقه 1200کلمه میخواند. از همو خواندم که حضرت آقا(حفظهالله) هم در همان مؤسسه ای آموزش دیده است، که ایشان کسب مهارت کردند.
میگفت: ابتدایی که در تهران به مجموعهی نصرت رفتم تا مهارت تندخونی بیاموزم. تابلویی بر دیوار مؤسسه دیدم که نوشته بود: حضرت آیتالله خامنه ای، در مجموعه نصرت تندخوانی فرا گرفتهاند و در میان هنرجویان رتبهی اول را دارند! این آرزوی من است که یک دور کامل بحار را بخوانم و به یاری خدا میخوانم و استقصایم را از این دریای پر از مروارید معرفت مینگارم.
ادامه دارد.
#سیره_نبوی
#معرفی_کتاب
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۳)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام مجتبی(ع)
🔻رادیوی معارف دیروز سخنرانی یکی از خطبای معروف قم را پخش کرده بود.
من آن زمان از محل کار به سمت منزل میآمدم. به گمانم آقای نظری منفرد بود. بسیار دوستش دارم. انسان است این آقا. صدایش پرجذبه و بیانش هم همه پسند است. آخرین بار در یکی از کوچه های خیابان صفائیه دیده بودمش. پیاده بود.
🔻روز گذشته در برنامه ی رادیو درباره ی سیره پیامبر(ص) صحبت میکرد. نکته قابل توجهم این جمله ایشان بود که: هفت جلد از مجلدات بحارالانوار دربارهی سیره نبوی است. نمی دانستم!
🔻کتاب دوم:
علامه طباطبایی و مقام علمیاش برای همگان آشنا است. دلم میگیرد وقتی به یاد میآورم که به عمر کرونا زیارتش نرفتم. حرم کریمه را تا حیاطش میروم؛ حسرت ندیدن ضریح بی بی یک طرف و سلب توفیق زیارت علامه و دیگر علما هم طرف دیگر.
🔻امروز در اینتساگرام، صفحهی عرفان و اخلاق که بیش از 6000 دنبال کننده دارد، پرترهی ایشان را دیدم. زیباییاش که به وصف نمیگنجد. وقتی مرد خدا باشی زیباتر هم جلوه میکنی! با چشمهایی آبی و نگاه خیره به دوربینش هیپنوتیزمم کرد! صفحه زمینهاش آبی بود. عمامه مشکی و عبا و قبای مشکیاش ردی از انعکاس رنگ آبی را با خود داشت. برای دخترم فرستادم تا سیمایش را برایم نقاشی کند. قاب بگیرم. هر روز ببینم و هر روز هیپنوتیز نگاهش شوم!
🔻علامه را با کتاب شریف تفسیر المیزانش میشناسیم. اما سالهای دور اطراف حرم کریمه اهل بیت(ع) کتابی از ایشان را تهیه کردم به نام سنن النبی(ص). اول تعجب کرده بودم که نگارنده کتاب علامه باشد. مخصوصاً با سبک و سیاقی که در المیزان دارد و به بررسی روایی آیات که میرسد مو را از ماست بیرون میکشد و اتفاقاً بحث مختصری در شرح روایات بحار و نقد نظرات و تعلیقات مجلسی هم دارد! البته نه از نوع انتقاد مرحوم شریعتی بلکه نقدی تخصصی در مقام یک فرزانه و در فضای درس و بحث علمی. گویا کرسی نقدش نیز سرانجامی نداشت!
ادامه دارد.
#سنن_النبی
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۴)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام حسن مجتبی(ع)
🔻کتاب سوم:
سال 86 بود. ساختمان اداری محل کارم آن زمان مدرسه دارالشفا بود. مرکز مدیریت حوزه بخشی داشت به نام تایپ و تکثیر. چندتا همکار نازنین آنجا مشغول کار بودند. یکی از آنها آقای رحیمی بود. عباس رحیمی. الان باز نشسته شده. خیلی وقته ازش خبر ندارم. دوست دارم ببینمش.
🔻روزی کتابی به من هدیه داد که زحمت حروفچینی و نظارت چاپش به عهده خودش بود. عنوان کتاب پژوهش و تحقیقی نو در سیره نبی اعظم(ص) بود. جمعی از نویسندگان زیر نظر حجت الاسلام والمسلمین حسین ابراهیمی آن را تألیف کرده بودند. کتابی در قطع رحلی. ناشرش هم ثقلین بود. این کتاب 1034 صفحه دارد و زندگی رسول اعظم از دوره نوجوانی و جوانی با استفاده از متون معتبر تاریخ، روایی، به طور مستند به تصویر کشده شده است.
🔻کتاب به ویژگیهای فردی و اجتماعی آن حضرت و همچنین به ویژگیهای ظاهری ایشان، پرداخته است و این که کلام و سخن آن حضرت، از باب « و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» است، به مفهوم وحی پرداخته شده و نیز عصمت، معجزات، علم غیب و خاتمیت پیامبر اعظم (ص) مورد تحقیق و مطالعهی عمیق و کارشناسانه قرار گرفته است.
🔻تحلیل جامعه شناختی آموزههای اجتماعی پیامبر اعظم، سیاست، مدیریت، تعلیم و تربیت، آموزههای اقتصادی ایشان و همچنین طلایه داری رسول اعظم در عرصهی دفاع از حقوق زنان، حق آزادی بیان در تفکر وحیانی، حقوق بشر دوستانه وحقوق بشر و... موضوعات و مطالبی است که محتوای ارشمند کتاب حاضر را شکل داده است.
ادامه دارد.
#پیامبر_اعظم
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی کتاب(۵)
درباب سیره نبوی(ص) و درباره امام مجتبی(ع)
🔻معرفی کتاب چهارم:
آثار شهید مطهری هم که به قول امام همهاش مفید است. کتابی دارد به نام سیری در سیره نبوی(ص). شورای نظارت بر نشر آثار استاد در تیرماه۱۳۸۳ در مقدمهی چاپ بیست و پنجمش از قول ایشان نوشته است:
چند سال پیش من فکر کردم که در زمینه سیره پیغمبر اکرم کتابی بنویسم...مقدار زیادی یادداشت تهیه کردم ولی هرچه جلوتر رفتم دیدم مثل این است که دارم وارد دریایی میشوم که به تدریج عمیقتر میشود. البته صرف نظر نکردم و میدانم که من نمیتوانم ادعا کنم که میتونم سیره پیغمبر را بنویسم ولی ما لایدرک کله لا یترک کله.
🔻بالاخره تصمیم دارم به حول و قوه الهی روزی چیزی در این زمینه بنویسم ت ابعد دیگران بیایند بهترش را بنویسند به جهت بهتر دیدم که نام این کتاب را سیری در سیره نبوی بگذارم.
🔻سبک و سیاق کتاب تحلیلی است. بخشهایی دارد. بخش اول دیباچه نام گرفته است.
بخش دوم که قسمت اصلی کتاب است مشتمل بر هشت سخنرانی استاد شهید تحت عنوان سیره نبوی است که در ایام فاطمیه سال۵۴ در مسجد جامع بازار ایراد شده است.
این کتاب هم خواندنی است.
ادامه دارد.
#معرفی_کتاب
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠معرفی پنج کتاب(۶)
در باب سیره نبوی(ص) و دربارهی امام حسن مجتبی(ع)
🔻کتاب پنجم:
رمضان امسال کرونایی بود. مساجد تعطیل بودند. هیئات مذهبی هم. برادر عزیزم حاج محمد آقا در شهرمان مشغول تدریس دروس فلسفه و منطق و معارف اسلامی است. با اینکه به حج تمتع مشرف شده است؛ اما مردم شهرم او را کربلایی صدایش می کنند. تداعی گر نام پدرم. دو سالی از من بزرگتر است، از کودکی مراقبم بود. هنوز حواسش به من هست. وقتی دوسال قبل تلاش داشتم خبر جراحی ام را از اقوام شهرستانی ام پنهان کنم. تا به زحمت نیافتند. فهمید! چند صدکیلومتر را طی کرد و خودش را رساند. مثل برق. بعدها همسرم می گفت پشت اتاق عمل با حضورش احساس قوت قلب می کردم. همواره خود را مدیونش می دانم و به خاطر همه ی خوبی هایش به ویژه مراقبت از مادر نازنینم قدردانش هستم.
🔻 حاج محمد آقا وقتی رمضان امسال را می بیند و حسرت نرفتن مسجد و جزء خوانی قران، به فکر چاره می افتد.
گروهی را در یکی از پیامرسانها راه اندازی می کند به نام هیئات مذهبی شهر نوکنده. استقبال خوبی از این گروه شد. هنوز فعال است و پر رونق.
🔻هر شب برنامه ی تلاوت یک جزء قرانشان ترک نشد. متفاوت تر از سالهای قبل. به نوعی برون مرزی هم بود. همشهری هایم از سراسرکشور در برنامه جزء خوانی مشارکت داشتند.
🔻برنامه دیگری نیز تجربه شده بود. برگزاری مسابقه فرهنگی و اعتقادی. از من خواست تا از کتابی سؤال طرح کنم. نام کتاب پیشنهادیاش صلح امام حسن(ع) پرشکوهترین نرمش قهرمانانهی تاریخ بود. به ترجمهی حضرت آیت الله خامنهای. استقبال کردم. آقا این کتاب را سال 1348 ترجمه کرد. در 30سالگی. نویسندهی کتاب شیخ راضی آل یاسین از علمای نجف بود. اون تعبیر پرشکوهترین نرمش قهرمانانهی تاریخ به گمانم ابتکار حضرت آقا است. چون در اصل اثر تنها عنوان صلح الحسن را دیدم. فرصت مبارکی بود تا باری دیگر این کتاب ارزشمند را مرورکنم. کتاب تحلیلی از دوران امام مجتبی(ع) و صلح ایشان با معاویه است. برای اولین بار این کتاب را در کتابخانه شخصی اخوی ارشدم حاج احمدآقا دیدم. این روزها که دوباره بحث مقاومت و صلح مطرح است، خواندنش برای بصیرت بیشتر مفید است. بخوانیدش. خواندنی است.
تمام.
#صلح_امام_حسن
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠چلهشتم
🔻۱. آخر صفر خانه های شیعیان ماتمکده است. منازل ایرانیها اما بیشتر. تنها امامی که در ایران مدفون است، در این روز به شهادت رسید. به امام رئوف و ضامن آهو خوانده میشود. مردم ترک زیارتش را ذنب لایغفر میدانند. مخصوصاً وقتی به ایام شهادتش میرسیم تلاطم مردم بیشتر میشود. همیشهی خدا هم صحنوسرایش شلوغ است. با اینکه طرح توسعهی حرم عملکرد خوبی داشته، اما حریف مدیریت جمعیت زائر نشدند. یادم نمیآید کسی از سفر زیارتش برگشته باشد و نگفته باشد«حرم خیلی شلوغ بود».
🔻با سابقه ترین هیئت مذهبی شهرم «هیئت زینبیهی نوکنده» است. زیارت امام رضا(ع) رسم هر سالهی هیئت است. اعضای هیئت از اربعین تا شهادت امام هشتم را به زیارتش میروند. از کودکی این را یادم هست. اتوبوسی فراهم میشد، روبروی ساختمان زینبیه که در مرکز شهر قرار دارد، می ایستاد و مردم به وسیله ی آن راهی می شدند. در شمال ایران آخر صفر به چهل و هشتم مشهور است. زمان سنج شهادت امام رضا(ع) هم برای مردم شهرم امام حسین(ع) است. یعنی چهل و هشتمین روز شهادت امام حسین(ع). اغلب مردم روز شهادت امام رضا(ع) را به آخر صفر نمیشناسند. میگویند چلهشتم.
🔻من نتوانستم در هیچ یک از سفرهای این هیئت به مشهدالرضا(ع) همراهشان باشم. شاید به خاطر اینکه برنامهی زیارتی خانواده از زمان کودکیام، وقت دیگری تنظیم میشد. اخویهایم حوزهعلمیه مشهد درس خواندند. حاج احمدآقا آنجا ساکن بود و من اولین سفر زیارتیام را به مشهد در دوسالگی به اتفاق پدر مرحوم و مادر عزیزم دشت کردم. با قطار. مثل بوعلی سینا حافظهی رؤیایی ندارم و مانند او که دربارهی حافظهاش چیزهایی گفته شد که به افسانه بیشتر شبیه است، چیزی از آن زمان به یاد ندارم. میگویند: خیلی قبلتر از چندماهگی را هم یادش بود! اما من هیچ از آن زمان به خاطر ندارم.
🔻یادگار آن سفر خاطراتی است که از مادر و اخوی میشنوم. عمدتاً گزارش بازیگوشی ها و بیطاقتی و گریههای ممتدم. و نیز تصویر سیاه و سفیدی که برداشته شد. پنج نفر در تصویر هستیم. پدرم که بهگمانم سن و سال الان من باشد. حدود چهل و شش ساله. با کت و شلواری مشکی. و یک جفت کفش شِبرو که غبار رویش در مبهمی از سیاه و سفید عکس پیداست. مادرم چادری بر سر دارد با گلهایی ریز و پیراهنی باگلهای درشت. حاج احمد آقا با عمامه و قبا و عبای بر تن. شهید مهدی برادر دیگرم که با چشمهای درشتش به دوربین خیره شده و من با روسریای که گوشههایش یک دور گردنم را طواف کرده و پشت سرم بسته شد! بجای کلاه. پشت تصویر مان هم عکس بزرگی از حرم امام رئوف بر دیوار نصب شده.
🔻این عکس زمانی که هنوز پدر در قید حیات بود بر دیوار سه در چهار اتاقِ نشیمنِ خانهی کاهگلیِ پدری نصب شده بود. من آن را برداشتم و اینک در آلبوم شخصیام چشمهای بیننده را در آخرین صفحهاش بدرقه میکند.
🔻2. مدتی بود که زیارتش روزیام نمیشد. عصر یکی از روزهای خدا مشغول مطالعه بودم. خودم را برای امتحان آماده میکردم. ترم سوم دانشگاه بودم. به گمانم دیماه سال94 بود. گوشی همراهم زنگ خورد. خودش را معرفی کرد. از حوزهی علمیه خراسان. دعوت شده بودم. برای برگزاری کارگاه نیازسنجی پژوهشی. کارگاه بهانه بود، برای زیارت دعوت شده بودم. با سر قبول کردم و برای بهمن ماه وقت را تنظیم کردیم. بعد از بازگشتم از سفر تماس گرفتند. شماره حساب میخواستند. گفتم خیلی پیشتر به حسابم واریز شد!
#مشهدالرضا
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠من سیاسی نیستم!(۱)
🔻۱. نادر فتورهچی را نمیشناسم؛ اما کتابی از ایشان دیدم که به دلیل قرار داشتن در سبد دغدغههای معرفتیام مشتاق خواندنش شدم. شیوهی نگارش و قوت استدلالهایش را پسندیدم. عنوان کتاب میانمایگی است. به اصطلاح اهالی ادب و هنر شروع طوفانیای دارد. از لنین آغاز میکند و یک سال قبل از به قدرت رسیدنش و اینکه تا آنموقع از انقلاب اکتبر کسی او را نمیشناسد...اینجای داستان محل بحثم نیست. اگر میل داشتید به سراغش بروید و بخوانیدش! اما نگاه جامعهشناختی و نقادانهاش به وضع اندیشهورزی در دنیای سیاست و فرهنگ و هنر برایم جالب بود. تفکرات مبتنی بر عرف عام را به چالش میکشد و گریز از سیاست را با عنوان «من سیاسی نیستم» خود یک موضع سیاسی میداند.
🔻دنبال کنندگان این صفحه میدانند که چندی پیش درباره قضاوت کردن نوشتم و سنجشگرانهاندیشی را پسندیده و قضاوت نکردن را انفعال و نامعقول دانستم. اتفاقاً در صفحه64 این کتاب عنوانی دارد اینچنین:«قضاوت نکن؛ اصلیترین ابزار دفاعی میانمایگان».
🔻نگارنده در واکاوی بسترهای شگلگیری چنین باوری عمومی مینویسد: «به موازات پیروزی جناحهای سیاسی هوادار اقتصاد بازار یک شعار به ظاهر اخلاقی، به اصلیترین ابزار دفاعی میانمایگان دربرابر معدود نقدهای غیر سازنده موجود تبدیل شده است: دیگران را قضاوت نکن!»
🔻نکته حائز اهمیت در این نوشته این است که شعار یادشده با هدف تبدیل شدن نقد به تابو ترویج میشود!
پشت پردهی مروجان این شعار در عرصه عمومی، جا انداختن ژستی به ظاهر اخلاقی است که طی آن از منتقدان و ناراضیان خواسته شود به جای نقد بنیادین و انضمامی ابتذال موجود در عرصههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...، در برابر میدانداری میانمایگانی که به لطف پروبال گرفتن از سوی نهادهای قدرت فضای عمومی را اشغال کردهاند، سکوت کنند.
🔻فتورهچی آنگاه در تحلیلی واکاونهتر بحث قوه حکم کانت را به میان میکشد و بر این باور است که مروجان و توصیه کنندگان شعار یادشده حتی یکبار هم اصطلاح تاریخ سازه قوه حکم کانت به گوششان نخورده باشد. حتی لازم نیست سری به مفاهیم کانتی زده باشند، بلکه فقط کافی است که دربارهی آنچه که به آن شناخت، ادراک، فهم و مانند آن میگویند، تعمق کنند. مگر ممکن است شناختی بدون قضاوت وجود داشته باشد؟ چگونه میتوان چیزی را دید، شنید، چشید، خواند، لمس کرد و...اما دربارهاش قضاوت نکرد؟
🔻«من سیاسی نیستم!»؛ مطلب دیگری است که از نظر نگارنده محبوب هنرمندان، چهرههای فرهنگی، متخصصین و مانند آنها در ایران است. این شعار در حالی در بین این افراد فراگیر شده که میتوان آن را با رجوع به ایدهی برملا کننده فروید دربارهی مرحله انکار به راحتی رسوا کرد و تاکید بر سیاسی نبودن، خود یک انتخاب شدیداً سیاسی است. چرا که گویندهی این موضع، با علم به دشواریهای مترتب بر «سیاسی بودن»، یعنی خطرات امنیتی، طرد، حذف و عدم برخورداری از امکانات رانتی و حکومتی و...، ترجیح میدهد با پناه گرفتن در پشت این شعار، اتفاقاً در تمامی پروژههای سیاسی- تبلیغاتی- حکومتی شرکت کند و از این طریق امکانات آن به شهرت و ثروت و منزلت دست یابد.
پ.ن: نقد قوهی حکم نام یکی از آثار کانت است که دو اثر دیگرش یعنی نقدعقل محق و نقد عقل عملی را به هم پیوند میدهد. او در این اثر تلاش میکند گذار از فلسفهی نظری به فلسفهی اخلاق را عملی کند.
ادامه دارد.
#سیاست
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠من سیاسی نیستم!(۲)
🔻۲. سال۹۴ بود. مشغول دیدزدن کتابها بودم. به گمانم کتاب فروشی شهر کتاب بود. شاید هم بوستان کتاب. کتابی توجهم را به خود جلب کرد. عنوانش در دفاع از سیاست بود. تورق کردم و سبک و سیاق نگارش و محتوایش را پسندیدم. چند مقاله در آن کتاب درج شده بود. اولینش مقالهای بود که عنوان کتاب از آن انتخاب شده بود. نویسندهاش محققی بود به نام مرتضی مردیها.
🔻سطور نخستین کتاب با ضرب المثلِ سیاست پدر و مادر ندارد، شروع میشود. و اینکه سیطرهی این ضربالمثل چنان بر عامه سایه انداخته است که اخلاق و انصاف را از دایره سیاست بیرون میگذارد و برآن است تا چهرهی غیر انسانی آن را آشکار کند. و البته این برداشت برآمده از ضایعات بزرگ ناشی از فقدان اخلاق و غیاب انسانیت در قدرت سیاسی بود که با مصادیق قتل، کشار، زندان، تبعید، حذف رقیب و مانند آنها در صفحات تاریخ ثبت شده است.
🔻از نظر مؤلف این باور که شهرت جهانی دارد برای نخستین بار توسط ماکیاولی نظریه پردازی شده است. نگارنده با دفاع از سیاست به مصادیق فراوانی از نقش سیاسیون در شکلگیری تمدن و معماری و توسعه فرهنگ و هنر و اخلاق اشاره کرده و آنگاه ماکیاولیسم را در معنای مشهورش به کار میگیرد که استفاده از زور و تزویر و کژی وکاستی، در عرصه رقابت برای نیل جلب بیشتر مطلوبات اجتماعی است. پر واضح است که مطلوباتی از قبیل مال و منزلت اختصاص به سیاست ندارد و در عموم عرصههای اجتماعی رواج دارد.
🔻اگر بپذیریم انسان موجودی است خواهشگر و لذتجو، میتوان پذیرفت این سائق قدرتنمد او را وا می دارد که در هر حوزهای که مشغول است، تلاش کند، از راهی نزدیکتر به لذتی بزرگتر برسد، در این صورت دشوار نیست، بپذیریم که چنین شرایطی هر فرد را، در حدود تواناییاش، از ماکیاولیسم ناگزیر میکند آن چه باعث میشود بعضی کمتر و برخی بیشتر به این شیوه رفتار کنند عوامل جانبی و فرعی است.
🔻براین اساس ماکیاولیسم جای دور دستی نیست، لازم نیست سیاستمدار باشی؛ چه بسیار سیاستمداران درستکار و چه بسیار دیگرانی در لباسی مقدس، بدکردار! هنرمند باشی یا قاضی و وکیل، پزشک یا استاد حوزه و دانشگاه، استاد عرفان و فلسفه باشی یا شیمی و فیزیک، مکانیک و تراشکار باشی یا کشاورز و بازاری و یا حتی در نقش پدر مسلط در خانواده، فرقی نمیکند. کافی است به افکار و عملکردت بنگری، ممکن است ماکیاولی را ببینی!
تمام
#سیاست
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠آینده ی نگران کننده اخلاق(۱)
🔻شبی که گذشت، به اتفاق خانواده فیلم سینمایی«سر وقت» یا «در زمان» را دیدم. به کارگردانی اندرو نیکول، محصول آمریکا، در ژانر علمی–تخیلی و اکشن که در سال ۲۰۱۱ ساخته شده است. از قرار اطلاع ۴۰ میلیون دلار برای ساختش هزینه شده و ۳۷ میلیون دلار در آمریکا و ۱۳۶ میلیون دلار در بقیه جهان فروش کرده است که در مجموع ۱۷۳٬۹۳۰٬۵۹۶ دلار، فروش موفقی در گیشه داشته باشد.
🔻فیلم از آینده سخن می گوید. آینده ای که در آن، گرد پیری بر صورت هیچ انسانی ننشسته و قامتی خمیده نشده است. آینده ای که عمر مردمش در ۲۵ سالگی متوقف می شود. البته چندان ناامید کننده نیست؛ میتوان تحت شرایطی به زندگی ادامه داد. این به میزان دارایی شهروندان وابسته است. اگر شخص بسیار ثروتمند باشد، میتواند با هزینه کردن، میزان عمرش را تا حد زیادی افزایش دهد. با استفاده از فناوری و از طریق مهندسی ژنتیک.
🔻بر اساس این فیلم زمان به جای پول می نشیند. اما تا چه زمانی میتوان به عمر خویش افزود؟ تا بینهایت. در این آینده؛ وقتی زمان (=ثروت) نباشد، حیات و زندگی هم نیست. پس فقیر محکوم به جوانمرگی است! شانس زنده ماندن پس از ۲۵ سال به صفر می رسد. فقرای بیچاره هم برای ادامه حیات یک راه بیشتر در پیش ندارند؛ اینکه با دزدی برای خویش زمان بخرند و به عمرشان بیافزایند.
🔻در فیلم «سر وقت» شخصیت اول داستان مرد جوانی است که با دختر ثروتمند شهر آشنا می شود. مرد جوان که مورد ظن پلیس واقع شده است؛ با هم دستی دختر ناچار به دزدی از پدر حریص و خسیسش میشود.
در این عملیاتِ سرقت، یک میلیون سال زمان، از پدر دختر میدزند و چون راببن هود آن را به مردم فقیر میبخشند.
🔻یکی از سکانسهای فیلم بین پدر و دختر گفتگویی واقع میشود که فلسفهی مرد ثروتمند را در توجیه رفتارش نشان میدهد. او با منطقی که دارد، راحت زندگی می کند.
رفتار غلط اگر تئوریزه شود، خطرناکتر می شود.
🔻اما متن گفتگو که در سکانس سرقت از گاو صندوق روی می دهد:
پدر: حتی اگر به همه یک سال عمر بدهید فقط درد و رنجشان را بیشتر می کنید.
دختر: طول عمرشان را بیشتر می کنیم.
🔻پدر: وجود یک میلیون نفر در یک منطقه ی اشتباهی سیستم را زمینگیر میکند(این منطقهی به قول پدر اشتباهی محصول لیبرال سرمایه داری و اختلاف طبقاتی است که مردم فقیر را برای زنده ماندن به بزه کاری کشانده است.)
🔻دختر: ما نمیخواهیم ابدی باشیم، اما میخواهیم بدانیم آیا یک روز در عمرت زندگی کردی؟ (زندگی همراه با اخلاق و نوع دوستی که با روح انباشت سرمایه و تکاثر فاصله دارد. در این گفتگو انباشت سرمایه به منزله مرگ اخلاق تلقی شده است.)
🔻پدر تقلا میکند رفتار و عملکرد خویش را توجیه کند؛ از اینرو میگوید: تو ناراحتی که برای یک نسل؛ بلکه دو نسل توازن ایجاد کردم؟
پدر پس از مکثی کوتاه میگوید: خودت را گول نزن. آخرش هیچ چیز عوض نمی شود. چون همه میخواهند تا ابد زندگی کنند.
فکر میکنن شانس ابدی شدن را دارند، هرچند تمام شواهد عکسش را نشان می دهد.
🔻پدر اضافه می کند: مردم فکر میکنند استثنائند؛ ولی حقیقت اینه که برای تعدادی که میخواهند ابدی باشند، خیلی ها میمیرند.
جوان حرف آخر را در این سکانس میزند: هیچ کس نباید ابدی شود، حتی اگر تنها یک نفر به خاطرش بمیرد.
ادامه دارد
#فرهنگ
#اخلاق
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠آینده ی نگران کننده اخلاق(۲)
🔻برداشتم از آخرین کلام در سکانس سرقت این است که ابدی زیستن حتی اگر به قیمت مرگ یک نفر تمام شود، نیز نمیارزد. این فلسفه میگوید: مرگ انسانهای بیگناه در فرض مرگ اخلاق رخ میدهد. به انسان میآموزد که بخش زیادی از مرگ و میرها ناشی از فاصلهی طبقاتی است. فاصلهای که گاه منجر به یأس و ناامیدی و پوچی میشود. کودک میکشد و استثمار را به نام توازن بین نسلها و ایجاد نظم نوین جهانی تمام میکند.
🔻روشن است که فیلم یادشده مانند دیگر آثار آمریکایی فلسفه دارد. فلسفهای که علیالقاعده مروج ارزشهای آمریکایی است. بهرغم اینکه اساسا مخالف دیدن چنین فیلمهایی-البته مشروط به تحلیل محتوا-نیستم. و بلکه آن را برای ایجاد مفاهمه و همدلی بیشتر بین ملتها و زندگی بهتر در کره خاکی ضروری میدانم. اما ابا ندارم بگویم فیلمهای خوب و اخلاقی آمریکا و حتی فیلمهای آمریکایی که ضد سیاستهای پنتاگون و کاخ سفید تولید میشود، نیز به صورت نرم در حال ترویج فلسفهی آمریکایی است و به جان میخرم نقد دوستان را و میگویم: هر فیلمی که از دنیای غرب پخش میشود، اگر با بصیرت بینندگان و تفکر نقادانه همراه نباشد، یک قدم جوانهای ما را به آمریکایی شدن و اخلاق آمریکایی نزدیکتر میکند.
🔻فیلم«سر وقت» در قامت یک فیلسوف اخلاق ظاهر شده است. در غیاب فیلمهای پرمایه و عمیق ایرانی، که میتواند، اندیشههای دینی و فلسفهی ایرانی- اسلامی را در قالب هنری و جلوههای بصری و پر محتوا منتشر کند، در وضعیتی خوشبینانه جوان ایرانی با چنین فیلم هایی سرگرم میشود. حال یا همراه با تفکر انتقادی و یا بدون نگرش سنجشگرانه و با آسیبهای احتمالی اش.
تمام
#فرهنگ
#اخلاق
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سرمایه های فراموش شده
🔻چقدر درباره ی سوالات زیر اندیشیده اید؟
۱. آیات و روایات چگونه به کارمان می آید؟
۲. باورهایمان چگونه دشواری های کار را آسان و مصائب شغلی ما را تحمل پذیر می کند؟
۳. چگونه می توانیم با استفاده از آیات و روایات روز کاری لذت بخشی را تجربه کنیم؟
۴. آیا می توان با استفاده از باورهای دینی نا کامی های شغلی را تحمل پذیر کرد؟
۵.در وضعیت بی پولی(بودجه و اعتبار) چه کنیم؟
🔻پاسخ به همه ی پرسشهای یادشده در مجال اندک ممکن نیست. تلاش می کنم تجربه هایم را (به تدریج) درباره ی سوالات یادشده بنویسم؛ اما اینک به پرسش زیر توجه کنید.👇
به این روایت علی(ع) چقدر توجه کرده ایم؟
مال کمی که برنامه ریزی و تدبیر پشتوانه ی آن است پاینده تر از مال فراوانی است که همراه با ریخت و پاش است.
لطفا حوصله کنید و تجربه هایم را در کانال مسائل پژوهشی که طی سه قسمت ارائه می شود، بخوانید.👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠 سرمایه های فراموش شده(۱)
🔻۱. امروز یکی از همکاران پر انرژی و با انگیزۀ ما که در مدت کوتاه مسئولیتش اقدامات خوب و قابل توجهی داشته است، ضمن ارائه گزارش کار، گلایه می کرد. درباره ی برخی از همکاران. بدون اینکه نامی ذکر کند. می گفت: برخی از همکاران همه چیز را به بودجه گره می زنند. این دوستان انگار به بن بست رسیده اند. انگار شرایط را درک نمی کنند. درباره ی فعالیتهایی که چندان به بودجه و اعتبار وابسته نبود. از انفعالشان متعجب و ناخرسند بود.
🔻2. سال هشتادویک یا هشتادو دو بود. بخش امتحانات کتبی مرکز مدیریت حوزهی علمیهی قم مشغول کار بودم. آن زمان هنوز مدیریتهای استانی شکل نگرفته بود؛ البته خدمات استانی داشتیم؛ اما با عنوان معاونت امور شهرستانها به مدیریت حضرت آقای فرخفال اداره میشد. و مرکز مدیریت هنوز به «مرکزمدیریت حوزههای علمیه» نامگذاری نشده بود. آیتالله بوشهری مدیر حوزه علمیهی قم بود. سالهای اول ورودمان به آن بخش که به سال۷۹ بر میگردد، حضرت آقای رفعتی نائینی معاون آموزش بود، آقای فخاراصفهانی مسئول امتحانات و آقای داوود عباسی مسئول امتحان کتبی که اتاق کوچکی در طبقه ی اول، کنار اتاق مسئول دفتر معاون آموزش داشت. روبرویش هم اتاقی بود که آقای منصور ملانوری و آقای عباس منتظری مشغول کار بودند. در اتاق ما اما چندنفر از بچههای جبهه و جنگ بودند؛ مرحوم علی بامدادپسند که جانباز جنگ تحمیلی و برادر دوشهید بود، آقای میرزانیا که از جانبازان جنگ بودند که بعدها فهمیدم با برادر شهیدم علیاکبر همرزم بود. آقای رضا اسماعیلی که اصالتاً همدانی بود و سابقه رزم داشت و مهربان و موقر بود. آقای رستمانی که به گمانم قمی باشد، که از او فراوان آموختم، آقای حر خراسانی که با سن کمش جبهه را درک کرده بود و برادر طلبهاش به شهادت رسیده بود، کمی بعد مرحوم محمدعلی حیدری هم به جمع ما اضافه شد. آقای حیدری بچه قروه بود و یک کردستانی اصیل بود. آقای محمد حسنی هم که در قسمت طرح سؤال فعال بود به جمع ما ملحق شد. طلبۀ فاضل و دوستداشتنی از استان کرمان.
🔻کمی بعد آقای عباسی به گمانم به بخش امتحان شفاهی منتقل شدند و آقای محمدکریم ابراهیمپور که از طلاب کشکوئیه رفسنجان بود و پیشتر دفتر معاون آموزش کار میکرد به بخش ما آمدند و شدند رئیس ما. کم کم در تیم امتحانات تغییراتی ایجاد شد. من به همراه آقایان محمدحسنی، حرّ خراسانی، مرحوم ساجدی و مرحوم حیدری در دایره امتحانات به همراه رئیس جدید ماندیم. گزاف نیست اگر بگویم که کار جهادی به معنای واقعی کلمه را در آنجا تجربه کردم. اگر بگویم غالباً حتی ده دقیقه در روز پِرت نداشتیم پَرتوپلا نگفتم. نمیدانم آن دوستان اگر این یادداشت را بخوانند؛ چه حس و حالی خواهند داشت؛ اما من تنم میلرزد. از دشواریهای آن روزهای سخت. گاهی نه یک روز و یک ماه فصولی از سال به همراه سایر همکاران تا شب مشغول کار بودم. کار شبانه روزی را که همین الان هم تجربه میکنم؛ اما کار در امتحانات با اعمال شاقّه بود. اینک کار ما مطالعاتی است، ارباب رجوع ما محدود است؛ اما آن زمان با ارباب رجوع چند هزار نفری مواجه بودیم. مراجعاتی داشتیم با روحیات و منشهای متفاوت که هرکدام شیوهی زبانی خودشان را داشتند. برخی شبها تاصبح سر کار بودم و با کمی استراحت! مانند باقی همکاران. سایر شبها با اضطرابِ اینکه فردا مجدداً باید سرکار بروم میخوابیدم و صبح با نگرانی از شروع یک روز کاریِ سخت و دشوار دیگر به محل کار میرفتم. همیشه در یک وضعیتی از نگرانی بودم.
ادامه دارد
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سرمایه های فراموش شده(۲)
🔻اتاق ما طبقهی اول ساختمان اداری دارالشفا بود. به شمارهی27. اتاق ۲۷ از نظر ما همه ی مرکز بود! از حضرت آقای بوشهری نقل شده بود که امتحانات پیشانی حوزه است. این مسئولیت ما را بیشتر میکرد. همیشهی خدا هم سرمان شلوغ بود. سالهای اول ورودم به آن اتاق درب اتاق باز بود و طلاب برای رفع نیازهایشان وارد اتاق میشدند؛ بعدها به خاطر ازدحام جمعیت و عدم امکان کنترل ارباب رجوع حفرهای در دیوار کنار درب ایجاد کردیم. اینجوری هم ما راحتتر بودیم. همه ارباب رجوع. خدماترسانی به آنان راحتتر بود. طلبه ها از پشت دریچه درخواستهایشان را مطرح می کردند. هنوز آن دریچه هست. اما به برکت فناوری اطلاعات فعالیتها عمدتا به صورت غیر حضوری انجام می شود. خلاصه اینکه روزهایمان به سختی میگذشت. خانوادههای ما عصبی شده بودند. ما را نمیدیدند. آسیب دیده بودند. در غربت اما چارهای نداشتند.
🔻اما چرا با همهی این دشواریها ماندیم؟ چرا بیش از چهار سال آن شرایط را در بخش امتحانات تحمل کردم؟ و دیگران سالهای بیشتر. مگر چقدر حقوق میگرفتیم؟ مگر چه گلی به سر خانواده زده بودیم؟ مگر دیگرانی که جذب کارهای اینچنینی نشده بودند چقدر با ما تفاوت داشتند؟ آیا به سختیها و مرارتهایش میارزید؟ آیا به افت تحصیلی ما میارزید؟ شده بودیم مثل دفتر دار مدرسه و کارمان شده بود: ثبت نام امتحان و برگزاری امتحان و نظارت و ثبت نمره و کنترل نمرات و دریافت درخواست تجدید نظر و ارسال برگهها و اعلام نمرۀ نهایی ثبت نمره. و این تکرار می شد. هنوز پرونده امتحان خرداد بسته نمی شد که شهریور می رسید و هنوز امتحان شهریور جمع و جور نشده بود، پروژه ی موسوم به حضور و غیاب طلاب در کلاسهای آزاد می رسید. آن موقع بهش می گفتیم طرح امضای استاد.
🔻عمدهی دلایل ماندن ما در آن روزها بماند؛ دو موردش را میگویم: همدلی و صمیمیت بچههای امتحانات. همه با هم دوست بودیم. این حال را الان هم داریم. طیفی از همکارانی که در عین جدیت در کار، با هم صمیمی هستیم و دوستانه کار می کنیم.
دلیل دیگر هم اگر متهم به ریاورزی نشوم آقای منصور ملانوری بود!! با لهجهی یزدیاش یک جملهی کوتاه گفت و شد جملهی ماندگاری که من هنوز آن را فراموش نکردم. او گفت: «ما در حال خدمت به مردمیم. ارباب رجوع ما سربازان امام زماناند، مروج احکام شریعتاند؛ سرباز امام زمان اهل تهجد و تعبد است. اهل راز و نیاز است. اهل نماز شب است. کافی است چند نفر از این طلبههایی که به ما مراجعه میکنند (که گاهی در روز به بیش از دویست سیصد نفر میرسید) در قنوت نماز شبشان دعایمان کنند.» بعد با لبخندی ملیح و با همان لهجهی شیرینش می گفت« نمی ارزه؟» بعد خودش جواب می داد《می ارزه》.
این جمله کافی بود که قلب و روح ما تسخیر شود. امروز که از آن زمان بیش از بیست سال میگذرد؛ همان جمله به من نیرو میدهد. و انگیزهام را برای کار بیشتر میکند.
.
ادامه دارد
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi