eitaa logo
پاورقی
466 دنبال‌کننده
256 عکس
62 ویدیو
36 فایل
پاورقی حاوی یادداشت‌‌ها و نکات مهم آموزشی و پژوهشی در عرصه‌ی سیاستگذاری پژوهشی، مهارت‌های پژوهشی، مباحث اخلاقی فرهنگی و اجتماعی، اولویت‌های پژوهشی، معرفی کتب فاخر دینی، فلسفی و اخلاقی ▫️برای ارتباط با مدیر به شناسه زیر مراجعه کنید: ✅ @sadramah
مشاهده در ایتا
دانلود
📝محمد صدرا مازنی 💠معرفی پنج کتاب(۳) در باب سیره نبوی(ص) و درباره‌ی امام مجتبی(ع) 🔻رادیوی معارف دیروز سخنرانی یکی از خطبای معروف قم را پخش کرده بود. من آن زمان از محل کار به سمت منزل می‌آمدم. به گمانم آقای نظری منفرد بود. بسیار دوستش دارم. انسان است این آقا. صدایش پرجذبه و بیانش هم همه پسند است. آخرین بار در یکی از کوچه های خیابان صفائیه دیده بودمش. پیاده بود. 🔻روز گذشته در برنامه ی رادیو درباره ی سیره پیامبر(ص) صحبت می‌کرد. نکته قابل توجهم این جمله ایشان بود که: هفت جلد از مجلدات بحارالانوار درباره‌ی سیره نبوی است. نمی دانستم! 🔻کتاب دوم: علامه طباطبایی و مقام علمی‌اش برای همگان آشنا است. دلم می‌گیرد وقتی به یاد می‌آورم که به عمر کرونا زیارتش نرفتم. حرم کریمه را تا حیاطش می‌روم؛ حسرت ندیدن ضریح بی بی یک طرف و سلب توفیق زیارت علامه و دیگر علما هم طرف دیگر. 🔻امروز در اینتساگرام، صفحه‌ی عرفان و اخلاق که بیش از 6000 دنبال کننده دارد، پرتره‌ی ایشان را دیدم. زیبایی‌اش که به وصف نمی‌گنجد. وقتی مرد خدا باشی زیباتر هم جلوه می‌کنی! با چشم‌هایی آبی و نگاه خیره به دوربینش هیپنوتیزمم کرد! صفحه زمینه‌اش آبی بود. عمامه مشکی و عبا و قبای مشکی‌اش ردی از انعکاس رنگ آبی را با خود داشت. برای دخترم فرستادم تا سیمایش را برایم نقاشی کند. قاب بگیرم. هر روز ببینم و هر روز هیپنوتیز نگاهش شوم! 🔻علامه را با کتاب شریف تفسیر المیزانش می‌شناسیم. اما سالهای دور اطراف حرم کریمه اهل بیت(ع) کتابی از ایشان را تهیه کردم به نام سنن النبی(ص). اول تعجب کرده بودم که نگارنده کتاب علامه باشد. مخصوصاً با سبک و سیاقی که در المیزان دارد و به بررسی روایی آیات که می‌رسد مو را از ماست بیرون می‌کشد و اتفاقاً بحث مختصری در شرح روایات بحار و نقد نظرات و تعلیقات مجلسی هم دارد! البته نه از نوع انتقاد مرحوم شریعتی بلکه نقدی تخصصی در مقام یک فرزانه و در فضای درس و بحث علمی. گویا کرسی نقدش نیز سرانجامی نداشت! ادامه دارد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠معرفی پنج کتاب(۴) در باب سیره نبوی(ص) و درباره‌ی امام حسن مجتبی(ع) 🔻کتاب سوم: سال 86 بود. ساختمان اداری محل کارم آن زمان مدرسه دارالشفا بود. مرکز مدیریت حوزه بخشی داشت به نام تایپ و تکثیر. چندتا همکار نازنین آنجا مشغول کار بودند. یکی از آنها آقای رحیمی بود. عباس رحیمی. الان باز نشسته شده. خیلی وقته ازش خبر ندارم. دوست دارم ببینمش. 🔻روزی کتابی به من هدیه داد که زحمت حروفچینی و نظارت چاپش به عهده خودش بود. عنوان کتاب پژوهش و تحقیقی نو در سیره نبی اعظم(ص) بود. جمعی از نویسندگان زیر نظر حجت الاسلام والمسلمین حسین ابراهیمی آن را تألیف کرده بودند. کتابی در قطع رحلی. ناشرش هم ثقلین بود. این کتاب 1034 صفحه دارد و زندگی رسول اعظم از دوره نوجوانی و جوانی با استفاده از متون معتبر تاریخ، روایی، به طور مستند به تصویر کشده شده است. 🔻کتاب به ویژگی‌های فردی و اجتماعی آن حضرت و هم‌چنین به ویژگی‌های ظاهری ایشان، پرداخته است و این که کلام و سخن آن حضرت، از باب « و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» است، به مفهوم وحی پرداخته شده و نیز عصمت، معجزات، علم غیب و خاتمیت پیامبر اعظم (ص) مورد تحقیق و مطالعه‌ی عمیق و کارشناسانه قرار گرفته است. 🔻تحلیل جامعه شناختی آموزه‌های اجتماعی پیامبر اعظم، سیاست، مدیریت، تعلیم و تربیت، آموزه‌های اقتصادی ایشان و هم‌چنین طلایه داری رسول اعظم در عرصه‌ی دفاع از حقوق زنان، حق آزادی بیان در تفکر وحیانی، حقوق بشر دوستانه وحقوق بشر و... موضوعات و مطالبی است که محتوای ارشمند کتاب حاضر را شکل داده است. ادامه دارد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠معرفی کتاب(۵) درباب سیره نبوی(ص) و درباره امام مجتبی(ع) 🔻معرفی کتاب چهارم: آثار شهید مطهری هم که به قول امام همه‌اش مفید است. کتابی دارد به نام سیری در سیره نبوی(ص). شورای نظارت بر نشر آثار استاد در تیرماه۱۳۸۳ در مقدمه‌ی چاپ بیست و پنجمش از قول ایشان نوشته است: چند سال پیش من فکر کردم که در زمینه سیره پیغمبر اکرم کتابی بنویسم...مقدار زیادی یادداشت تهیه کردم ولی هرچه جلوتر رفتم دیدم مثل این است که دارم وارد دریایی می‌شوم که به تدریج عمیق‌تر می‌شود. البته صرف نظر نکردم و می‌دانم که من نمی‌توانم ادعا کنم که می‌تونم سیره پیغمبر را بنویسم ولی ما لایدرک کله لا یترک کله. 🔻بالاخره تصمیم دارم به حول و قوه الهی روزی چیزی در این زمینه بنویسم ت ابعد دیگران بیایند بهترش را بنویسند به جهت بهتر دیدم که نام این کتاب را سیری در سیره نبوی بگذارم. 🔻سبک و سیاق کتاب تحلیلی است. بخشهایی دارد. بخش اول دیباچه نام گرفته است. بخش دوم که قسمت اصلی کتاب است مشتمل بر هشت سخنرانی استاد شهید تحت عنوان سیره نبوی است که در ایام فاطمیه سال۵۴ در مسجد جامع بازار ایراد شده است. این کتاب هم خواندنی است. ادامه دارد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠معرفی پنج کتاب(۶) در باب سیره نبوی(ص) و درباره‌ی امام حسن مجتبی(ع) 🔻کتاب پنجم: رمضان امسال کرونایی بود. مساجد تعطیل بودند. هیئات مذهبی هم. برادر عزیزم حاج محمد آقا در شهرمان مشغول تدریس دروس فلسفه و منطق و معارف اسلامی است. با اینکه به حج تمتع مشرف شده است؛ اما مردم شهرم او را کربلایی صدایش می کنند. تداعی گر نام پدرم. دو سالی از من بزرگتر است، از کودکی مراقبم بود. هنوز حواسش به من هست. وقتی دوسال قبل تلاش داشتم خبر جراحی ام را از اقوام شهرستانی ام پنهان کنم. تا به زحمت نیافتند. فهمید! چند صد‌کیلومتر را طی کرد و خودش را رساند. مثل برق. بعدها همسرم می گفت پشت اتاق عمل با حضورش احساس قوت قلب می کردم. همواره خود را مدیونش می دانم و به خاطر همه ی خوبی هایش به ویژه مراقبت از مادر نازنینم قدردانش هستم. 🔻 حاج محمد آقا وقتی رمضان امسال را می بیند و حسرت نرفتن مسجد و جزء خوانی قران، به فکر چاره می افتد. گروهی را در یکی از پیام‌رسانها راه اندازی می کند به نام هیئات مذهبی شهر نوکنده. استقبال خوبی از این گروه شد. هنوز فعال است و پر رونق. 🔻هر شب برنامه ی تلاوت یک جزء قرانشان ترک نشد. متفاوت تر از سالهای قبل. به نوعی برون مرزی هم بود. همشهری هایم از سراسرکشور در برنامه جزء خوانی مشارکت داشتند. 🔻برنامه دیگری نیز تجربه شده بود. برگزاری مسابقه فرهنگی و اعتقادی. از من خواست تا از کتابی سؤال طرح کنم. نام کتاب پیشنهادی‌اش صلح امام حسن(ع) پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ بود. به ترجمه‌ی حضرت آیت الله خامنه‌ای. استقبال کردم‌. آقا این کتاب را سال 1348 ترجمه کرد. در 30سالگی. نویسنده‌ی کتاب شیخ راضی آل یاسین از علمای نجف بود. اون تعبیر پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ به گمانم ابتکار حضرت آقا است. چون در اصل اثر تنها عنوان صلح الحسن را دیدم. فرصت مبارکی بود تا باری دیگر این کتاب ارزشمند را مرورکنم. کتاب تحلیلی از دوران امام مجتبی(ع) و صلح ایشان با معاویه است. برای اولین بار این کتاب را در کتابخانه شخصی اخوی ارشدم حاج احمدآقا دیدم. این روزها که دوباره بحث مقاومت و صلح مطرح است، خواندنش برای بصیرت بیشتر مفید است. بخوانیدش. خواندنی است. تمام. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠چل‌هشتم 🔻۱. آخر صفر خانه های شیعیان ماتمکده است. منازل ایرانی‌ها اما بیشتر. تنها امامی که در ایران مدفون است، در این روز به شهادت رسید. به امام رئوف و ضامن آهو خوانده می‌شود. مردم ترک زیارتش را ذنب لایغفر می‌دانند. مخصوصاً وقتی به ایام شهادتش می‌رسیم تلاطم مردم بیشتر می‌شود. همیشه‌ی خدا هم صحن‌و‌سرایش شلوغ است. با اینکه طرح توسعه‌ی حرم عملکرد خوبی داشته، اما حریف مدیریت جمعیت زائر نشدند. یادم نمی‌آید کسی از سفر زیارتش برگشته باشد و نگفته باشد«حرم خیلی شلوغ بود». 🔻با سابقه ترین هیئت مذهبی شهرم «هیئت زینبیه‌ی نوکنده» است. زیارت امام رضا(ع) رسم هر ساله‌ی هیئت است. اعضای هیئت از اربعین تا شهادت امام هشتم را به زیارتش می‌روند. از کودکی این را یادم هست. اتوبوسی فراهم می‌شد، روبروی ساختمان زینبیه که در مرکز شهر قرار دارد، می ایستاد و مردم به وسیله ی آن راهی می شدند. در شمال ایران آخر صفر به چهل و هشتم مشهور است. زمان سنج شهادت امام رضا(ع) هم برای مردم شهرم امام حسین(ع) است. یعنی چهل و هشتمین روز شهادت امام حسین(ع). اغلب مردم روز شهادت امام رضا(ع) را به آخر صفر نمی‌شناسند. می‌گویند چل‌هشتم. 🔻من نتوانستم در هیچ یک از سفرهای این هیئت به مشهدالرضا(ع) همراهشان باشم. شاید به خاطر اینکه برنامه‌ی زیارتی خانواده‌ از زمان کودکی‌ام، وقت دیگری تنظیم می‌شد. اخوی‌هایم حوزه‌علمیه مشهد درس خواندند. حاج احمدآقا آنجا ساکن بود و من اولین سفر زیارتی‌ام را به مشهد در دوسالگی به اتفاق پدر مرحوم و مادر عزیزم دشت کردم. با قطار. مثل بوعلی سینا حافظه‌ی رؤیایی ندارم و مانند او که درباره‌ی حافظه‌اش چیزهایی گفته شد که به افسانه بیشتر شبیه است، چیزی از آن زمان به یاد ندارم. می‌گویند: خیلی قبل‌تر از چندماهگی را هم یادش بود! اما من هیچ از آن زمان به خاطر ندارم. 🔻یادگار آن سفر خاطراتی است که از مادر و اخوی می‌شنوم. عمدتاً گزارش‌ بازیگوشی ها و بی‌طاقتی و گریه‌های ممتدم. و نیز تصویر سیاه و سفیدی که برداشته شد. پنج نفر در تصویر هستیم. پدرم که به‌گمانم سن و سال الان من باشد. حدود چهل و شش ساله. با کت و شلواری مشکی. و یک جفت کفش شِبرو که غبار رویش در مبهمی از سیاه و سفید عکس پیداست. مادرم چادری بر سر دارد با گلهایی ریز و پیراهنی باگلهای درشت. حاج احمد آقا با عمامه و قبا و عبای بر تن. شهید مهدی برادر دیگرم که با چشم‌های درشتش به دوربین خیره شده و من با روسری‌ای که گوشه‌هایش یک دور گردنم را طواف کرده و پشت سرم بسته شد! بجای کلاه. پشت تصویر مان هم عکس بزرگی از حرم امام رئوف بر دیوار نصب شده. 🔻این عکس زمانی که هنوز پدر در قید حیات بود بر دیوار سه در چهار اتاقِ نشیمنِ خانه‌ی کاهگلیِ پدری نصب شده بود. من آن را برداشتم و اینک در آلبوم شخصی‌ام چشمهای بیننده را در آخرین صفحه‌اش بدرقه می‌کند. 🔻2. مدتی بود که زیارتش روزی‌ام نمی‌شد. عصر یکی از روزهای خدا مشغول مطالعه بودم. خودم را برای امتحان آماده می‌کردم. ترم سوم دانشگاه بودم. به گمانم دی‌ماه سال94 بود. گوشی همراهم زنگ خورد. خودش را معرفی کرد. از حوزه‌ی علمیه خراسان. دعوت شده بودم. برای برگزاری کارگاه نیازسنجی پژوهشی. کارگاه بهانه بود، برای زیارت دعوت شده بودم. با سر قبول کردم و برای بهمن ماه وقت را تنظیم کردیم. بعد از بازگشتم از سفر تماس گرفتند. شماره حساب می‌خواستند. گفتم خیلی پیشتر به حسابم واریز شد! @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠من سیاسی نیستم!(۱) 🔻۱. نادر فتوره‌چی را نمی‌شناسم؛ اما کتابی از ایشان دیدم که به دلیل قرار داشتن در سبد دغدغه‌های معرفتی‌ام مشتاق خواندنش شدم. شیوه‌ی نگارش و قوت استدلال‌هایش را پسندیدم. عنوان کتاب میانمایگی است. به اصطلاح اهالی ادب و هنر شروع طوفانی‌ای دارد. از لنین آغاز می‌کند و یک سال قبل از به قدرت رسیدنش و اینکه تا آن‌موقع از انقلاب اکتبر کسی او را نمی‌شناسد...اینجای داستان محل بحثم نیست. اگر میل داشتید به سراغش بروید و بخوانیدش! اما نگاه جامعه‌شناختی و نقادانه‌اش به وضع اندیشه‌ورزی در دنیای سیاست و فرهنگ و هنر برایم جالب بود. تفکرات مبتنی بر عرف عام را به چالش می‌کشد و گریز از سیاست را با عنوان «من سیاسی نیستم» خود یک موضع سیاسی می‌داند. 🔻دنبال کنندگان این صفحه می‌دانند که چندی پیش درباره قضاوت کردن نوشتم و سنجشگرانه‌اندیشی را پسندیده و قضاوت نکردن را انفعال و نامعقول دانستم. اتفاقاً در صفحه64 این کتاب عنوانی دارد اینچنین:«قضاوت نکن؛ اصلی‌ترین ابزار دفاعی میانمایگان». 🔻نگارنده در واکاوی بسترهای شگل‌گیری چنین باوری عمومی می‌نویسد: «به موازات پیروزی جناح‌های سیاسی هوادار اقتصاد بازار یک شعار به ظاهر اخلاقی، به اصلی‌ترین ابزار دفاعی میانمایگان دربرابر معدود نقدهای غیر سازنده موجود تبدیل شده است: دیگران را قضاوت نکن!» 🔻نکته حائز اهمیت در این نوشته این است که شعار یادشده با هدف تبدیل شدن نقد به تابو ترویج می‌شود! پشت پرده‌ی مروجان این شعار در عرصه عمومی، جا انداختن ژستی به ظاهر اخلاقی است که طی آن از منتقدان و ناراضیان خواسته شود به جای نقد بنیادین و انضمامی ابتذال موجود در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...، در برابر میدان‌داری میانمایگانی که به لطف پروبال گرفتن از سوی نهادهای قدرت فضای عمومی را اشغال کرده‌اند، سکوت کنند. 🔻فتوره‌چی آنگاه در تحلیلی واکاونه‌تر بحث قوه حکم کانت را به میان می‌کشد و بر این باور است که مروجان و توصیه کنندگان شعار یادشده حتی یک‌بار هم اصطلاح تاریخ سازه قوه حکم کانت به گوش‌شان نخورده باشد. حتی لازم نیست سری به مفاهیم کانتی زده باشند، بلکه فقط کافی است که درباره‌ی آنچه که به آن شناخت، ادراک، فهم و مانند آن می‌گویند، تعمق کنند. مگر ممکن است شناختی بدون قضاوت وجود داشته باشد؟ چگونه می‌توان چیزی را دید، شنید، چشید، خواند، لمس کرد و...اما درباره‌اش قضاوت نکرد؟ 🔻«من سیاسی نیستم!»؛ مطلب دیگری است که از نظر نگارنده محبوب هنرمندان، چهره‌های فرهنگی، متخصصین و مانند آنها در ایران است. این شعار در حالی در بین این افراد فراگیر شده که می‌توان آن را با رجوع به ایده‌ی برملا کننده فروید درباره‌ی مرحله انکار به راحتی رسوا کرد و تاکید بر سیاسی نبودن، خود یک انتخاب شدیداً سیاسی است. چرا که گوینده‌ی این موضع، با علم به دشواری‌های مترتب بر «سیاسی بودن»، یعنی خطرات امنیتی، طرد، حذف و عدم برخورداری از امکانات رانتی و حکومتی و...، ترجیح می‌دهد با پناه گرفتن در پشت این شعار، اتفاقاً در تمامی پروژه‌های سیاسی- تبلیغاتی- حکومتی شرکت کند و از این طریق امکانات آن به شهرت و ثروت و منزلت دست یابد. پ.ن: نقد قوه‌ی حکم نام یکی از آثار کانت است که دو اثر دیگرش یعنی نقدعقل محق و نقد عقل عملی را به هم پیوند می‌دهد. او در این اثر تلاش می‌کند گذار از فلسفه‌ی نظری به فلسفه‌ی اخلاق را عملی کند. ادامه دارد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠من سیاسی نیستم!(۲) 🔻۲. سال۹۴ بود. مشغول دیدزدن کتابها بودم. به گمانم کتاب فروشی شهر کتاب بود. شاید هم بوستان کتاب. کتابی توجهم را به خود جلب کرد. عنوانش در دفاع از سیاست بود. تورق کردم و سبک و سیاق نگارش و محتوایش را پسندیدم. چند مقاله در آن کتاب درج شده بود. اولینش مقاله‌ای بود که عنوان کتاب از آن انتخاب شده بود. نویسنده‌اش محققی بود به نام مرتضی مردیها. 🔻سطور نخستین کتاب با ضرب المثلِ سیاست پدر و مادر ندارد، شروع می‌شود. و اینکه سیطره‌ی این ضرب‌المثل چنان بر عامه سایه انداخته است که اخلاق و انصاف را از دایره سیاست بیرون می‌گذارد و برآن است تا چهره‌ی غیر انسانی آن را آشکار کند. و البته این برداشت برآمده از ضایعات بزرگ ناشی از فقدان اخلاق و غیاب انسانیت در قدرت سیاسی بود که با مصادیق قتل، کشار، زندان، تبعید، حذف رقیب و مانند آنها در صفحات تاریخ ثبت شده است. 🔻از نظر مؤلف این باور که شهرت جهانی دارد برای نخستین بار توسط ماکیاولی نظریه پردازی شده است. نگارنده با دفاع از سیاست به مصادیق فراوانی از نقش سیاسیون در شکل‌گیری تمدن و معماری و توسعه فرهنگ و هنر و اخلاق اشاره کرده و آنگاه ماکیاولیسم را در معنای مشهورش به کار می‌گیرد که استفاده از زور و تزویر و کژی وکاستی، در عرصه رقابت برای نیل جلب بیشتر مطلوبات اجتماعی است. پر واضح است که مطلوباتی از قبیل مال و منزلت اختصاص به سیاست ندارد و در عموم عرصه‌های اجتماعی رواج دارد. 🔻اگر بپذیریم انسان موجودی است خواهش‌گر و لذت‌جو، می‌توان پذیرفت این سائق قدرتنمد او را وا می دارد که در هر حوزه‌ای که مشغول است، تلاش کند، از راهی نزدیک‌تر به لذتی بزرگتر برسد، در این صورت دشوار نیست، بپذیریم که چنین شرایطی هر فرد را، در حدود توانایی‌اش، از ماکیاولیسم ناگزیر می‌کند آن چه باعث می‌شود بعضی کم‌تر و برخی بیشتر به این شیوه رفتار کنند عوامل جانبی و فرعی است. 🔻براین اساس ماکیاولیسم جای دور دستی نیست، لازم نیست سیاستمدار باشی؛ چه بسیار سیاست‌مداران درست‌کار و چه بسیار دیگرانی در لباسی مقدس، بدکردار! هنرمند باشی یا قاضی و وکیل، پزشک یا استاد حوزه و دانشگاه، استاد عرفان و فلسفه باشی یا شیمی و فیزیک، مکانیک و تراشکار باشی یا کشاورز و بازاری و یا حتی در نقش پدر مسلط در خانواده، فرقی نمی‌کند. کافی است به افکار و عملکردت بنگری، ممکن است ماکیاولی را ببینی! تمام @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠آینده ی نگران کننده اخلاق(۱) 🔻شبی که گذشت، به اتفاق خانواده فیلم سینمایی«سر وقت» یا «در زمان» را دیدم. به کارگردانی اندرو نیکول، محصول آمریکا، در ژانر علمی–تخیلی و اکشن که در سال ۲۰۱۱ ساخته شده است. از قرار اطلاع ۴۰ میلیون دلار برای ساختش هزینه شده و ۳۷ میلیون دلار در آمریکا و ۱۳۶ میلیون دلار در بقیه جهان فروش کرده است که در مجموع ۱۷۳٬۹۳۰٬۵۹۶ دلار، فروش موفقی در گیشه داشته باشد. 🔻فیلم از آینده سخن می گوید. آینده ای که در آن، گرد پیری بر صورت هیچ انسانی ننشسته و قامتی خمیده نشده است. آینده ای که عمر مردمش در ۲۵ سالگی متوقف می شود. البته چندان ناامید کننده نیست؛ می‌توان تحت شرایطی به زندگی ادامه داد. این به میزان دارایی شهروندان وابسته است. اگر شخص بسیار ثروتمند باشد، می‌تواند با هزینه کردن، میزان عمرش را تا حد زیادی افزایش دهد. با استفاده از فناوری و از طریق مهندسی ژنتیک. 🔻بر اساس این فیلم زمان به جای پول می نشیند. اما تا چه زمانی می‌توان به عمر خویش افزود؟ تا بینهایت. در این آینده؛ وقتی زمان (=ثروت) نباشد، حیات و زندگی هم نیست. پس فقیر محکوم به جوانمرگی است! شانس زنده ماندن پس از ۲۵ سال به صفر می رسد. فقرای بیچاره هم برای ادامه حیات یک راه بیشتر در پیش ندارند؛ اینکه با دزدی برای خویش زمان بخرند و به عمرشان بیافزایند. 🔻در فیلم «سر وقت» شخصیت اول داستان مرد جوانی است که با دختر ثروتمند شهر آشنا می شود. مرد جوان که مورد ظن پلیس واقع شده است؛ با هم دستی دختر ناچار به دزدی از پدر حریص و خسیسش می‌شود. در این عملیاتِ سرقت، یک میلیون سال زمان، از پدر دختر می‌دزند و چون راببن هود آن را به مردم فقیر می‌بخشند. 🔻یکی از سکانس‌های فیلم بین پدر و دختر گفتگویی واقع می‌شود که فلسفه‌ی مرد ثروتمند را در توجیه رفتارش نشان می‌دهد. او با منطقی که دارد، راحت زندگی می کند. رفتار غلط اگر تئوریزه شود، خطرناکتر می شود. 🔻اما متن گفتگو که در سکانس سرقت از گاو صندوق روی می دهد: پدر: حتی اگر به همه یک سال عمر بدهید فقط درد و رنجشان را بیشتر می کنید. دختر: طول عمرشان را بیشتر می کنیم. 🔻پدر: وجود یک میلیون نفر در یک منطقه ی اشتباهی سیستم را زمین‌گیر می‌کند(این منطقه‌ی به قول پدر اشتباهی محصول لیبرال سرمایه داری و اختلاف طبقاتی است که مردم فقیر را برای زنده ماندن به بزه کاری کشانده است.) 🔻دختر: ما نمی‌خواهیم ابدی باشیم، اما می‌خواهیم بدانیم آیا یک روز در عمرت زندگی کردی؟ (زندگی همراه با اخلاق و نوع دوستی که با روح انباشت سرمایه و تکاثر فاصله دارد. در این گفتگو انباشت سرمایه به منزله مرگ اخلاق تلقی شده است.) 🔻پدر تقلا می‌کند رفتار و عملکرد خویش را توجیه کند؛ از این‌رو می‌گوید: تو ناراحتی که برای یک نسل؛ بلکه دو نسل توازن ایجاد کردم؟ پدر پس از مکثی کوتاه می‌گوید: خودت را گول نزن. آخرش هیچ چیز عوض نمی شود. چون همه می‌خواهند تا ابد زندگی کنند. فکر می‌کنن شانس ابدی شدن را دارند، هرچند تمام شواهد عکسش را نشان می دهد. 🔻پدر اضافه می کند: مردم فکر می‌کنند استثنائند؛ ولی حقیقت اینه که برای تعدادی که می‌خواهند ابدی باشند، خیلی ها می‌میرند. جوان حرف آخر را در این سکانس می‌زند: هیچ کس نباید ابدی شود، حتی اگر تنها یک نفر به خاطرش بمیرد. ادامه دارد @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠آینده ی نگران کننده اخلاق(۲) 🔻برداشتم از آخرین کلام در سکانس سرقت این است که ابدی زیستن حتی اگر به قیمت مرگ یک نفر تمام شود، نیز ‌نمی‌ارزد. این فلسفه می‌گوید: مرگ انسان‌های بی‌گناه در فرض مرگ اخلاق رخ می‌دهد. به انسان می‌آموزد که بخش زیادی از مرگ و میرها ناشی از فاصله‌ی طبقاتی است. فاصله‌ای که گاه منجر به یأس و ناامیدی و پوچی می‌شود. کودک می‌کشد و استثمار را به نام توازن بین نسل‌ها و ایجاد نظم نوین جهانی تمام می‌کند. 🔻روشن است که فیلم یادشده مانند دیگر آثار آمریکایی فلسفه دارد. فلسفه‌ای که علی‌القاعده مروج ارزش‌های آمریکایی است. به‌رغم اینکه اساسا مخالف دیدن چنین فیلم‌هایی-البته مشروط به تحلیل محتوا-نیستم. و بلکه آن را برای ایجاد مفاهمه و همدلی بیشتر بین ملت‌ها و زندگی بهتر در کره خاکی ضروری می‌دانم. اما ابا ندارم بگویم فیلم‌های خوب و اخلاقی آمریکا و حتی فیلم‌های آمریکایی که ضد سیاست‌های پنتاگون و کاخ سفید تولید می‌شود، نیز به صورت نرم در حال ترویج فلسفه‌ی آمریکایی است و به جان می‌خرم نقد دوستان را و می‌گویم: هر فیلمی که از دنیای غرب پخش می‌شود، اگر با بصیرت بینندگان و تفکر نقادانه همراه نباشد، یک قدم جوان‌های ما را به آمریکایی شدن و اخلاق آمریکایی نزدیکتر می‌کند. 🔻فیلم«سر وقت» در قامت یک فیلسوف اخلاق ظاهر شده است. در غیاب فیلم‌های پرمایه و عمیق ایرانی، که می‌تواند، اندیشه‌های دینی و فلسفه‌ی ایرانی- اسلامی را در قالب هنری و جلوه‌های بصری و پر محتوا منتشر کند، در وضعیتی خوشبینانه جوان ایرانی با چنین فیلم هایی سرگرم می‌شود. حال یا همراه با تفکر انتقادی و یا بدون نگرش سنجشگرانه و با آسیبهای احتمالی اش. تمام @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠سرمایه های فراموش شده 🔻چقدر درباره ی سوالات زیر اندیشیده اید؟ ۱. آیات و روایات چگونه به کارمان می آید؟ ۲. باورهایمان چگونه دشواری های کار را آسان و مصائب شغلی ما را تحمل پذیر می کند؟ ۳. چگونه می توانیم با استفاده از آیات و روایات روز کاری لذت بخشی را تجربه کنیم؟ ۴. آیا می توان با استفاده از باورهای دینی نا کامی های شغلی را تحمل پذیر کرد؟ ۵.در وضعیت بی پولی(بودجه و اعتبار) چه کنیم؟ 🔻پاسخ به همه ی پرسشهای یادشده در مجال اندک ممکن نیست. تلاش می کنم تجربه هایم را (به تدریج) درباره ی سوالات یادشده بنویسم؛ اما اینک به پرسش زیر توجه کنید.👇 به این روایت علی(ع) چقدر توجه کرده ایم؟ مال کمی که برنامه ریزی و تدبیر پشتوانه ی آن است پاینده تر از مال فراوانی است که همراه با ریخت و پاش است. لطفا حوصله کنید و تجربه هایم را در کانال مسائل پژوهشی که طی سه قسمت ارائه می شود، بخوانید.👇 @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠 سرمایه های فراموش شده(۱) 🔻۱. امروز یکی از همکاران پر انرژی و با انگیزۀ ما که در مدت کوتاه مسئولیتش اقدامات خوب و قابل توجهی داشته است، ضمن ارائه گزارش کار، گلایه می کرد‌. درباره ی برخی از همکاران. بدون اینکه نامی ذکر کند. می گفت: برخی از همکاران همه چیز را به بودجه گره می زنند. این دوستان انگار به بن بست رسیده اند‌. انگار شرایط را درک نمی کنند. درباره ی فعالیتهایی که چندان به بودجه و اعتبار وابسته نبود. از انفعالشان متعجب و ناخرسند بود. 🔻2. سال هشتادویک یا هشتادو دو بود. بخش امتحانات کتبی مرکز مدیریت حوزه‌ی علمیه‌ی قم مشغول کار بودم. آن زمان هنوز مدیریت‌های استانی شکل نگرفته بود؛ البته خدمات استانی داشتیم؛ اما با عنوان معاونت امور شهرستانها به مدیریت حضرت آقای فرخ‌فال اداره می‌شد. و مرکز مدیریت هنوز به «مرکزمدیریت حوزه‌های علمیه» نام‌گذاری نشده بود. آیت‌الله بوشهری مدیر حوزه علمیه‌ی قم بود. سال‌های اول ورودمان به آن بخش که به سال۷۹ بر می‌گردد، حضرت آقای رفعتی نائینی معاون آموزش بود، آقای فخاراصفهانی مسئول امتحانات و آقای داوود عباسی مسئول امتحان کتبی که اتاق کوچکی در طبقه ی اول، کنار اتاق مسئول دفتر معاون آموزش داشت. روبرویش هم اتاقی بود که آقای منصور ملانوری و آقای عباس منتظری مشغول کار بودند. در اتاق ما اما چندنفر از بچه‌های جبهه و جنگ بودند؛ مرحوم علی بامدادپسند که جانباز جنگ تحمیلی و برادر دوشهید بود، آقای میرزانیا که از جانبازان جنگ بودند که بعدها فهمیدم با برادر شهیدم علی‌‍اکبر همرزم بود. آقای رضا اسماعیلی که اصالتاً همدانی بود و سابقه رزم داشت و مهربان و موقر بود. آقای رستمانی که به گمانم قمی باشد، که از او فراوان آموختم، آقای حر خراسانی که با سن کمش جبهه را درک کرده بود و برادر طلبه‌اش به شهادت رسیده بود، کمی بعد مرحوم محمدعلی حیدری هم به جمع ما اضافه شد. آقای حیدری بچه قروه بود و یک کردستانی اصیل بود. آقای محمد حسنی هم که در قسمت طرح سؤال فعال بود به جمع ما ملحق شد. طلبۀ فاضل و دوست‌داشتنی از استان کرمان. 🔻کمی بعد آقای عباسی به گمانم به بخش امتحان شفاهی منتقل شدند و آقای محمدکریم ابراهیم‌پور که از طلاب کشکوئیه رفسنجان بود و پیش‌تر دفتر معاون آموزش کار می‌کرد به بخش ما آمدند و شدند رئیس ما. کم کم در تیم امتحانات تغییراتی ایجاد شد. من به همراه آقایان محمدحسنی، حرّ خراسانی، مرحوم ساجدی و مرحوم حیدری در دایره امتحانات به همراه رئیس جدید ماندیم. گزاف نیست اگر بگویم که کار جهادی به معنای واقعی کلمه را در آنجا تجربه کردم. اگر بگویم غالباً حتی ده دقیقه در روز پِرت نداشتیم پَرت‌وپلا نگفتم. نمی‌دانم آن دوستان اگر این یادداشت را بخوانند؛ چه حس و حالی خواهند داشت؛ اما من تنم می‌لرزد. از دشواری‌های آن روزهای سخت. گاهی نه یک روز و یک ماه فصولی از سال به همراه سایر همکاران تا شب مشغول کار بودم. کار شبانه روزی را که همین الان هم تجربه می‌کنم؛ اما کار در امتحانات با اعمال شاقّه بود. اینک کار ما مطالعاتی است، ارباب رجوع ما محدود است؛ اما آن زمان با ارباب رجوع چند هزار نفری مواجه بودیم. مراجعاتی داشتیم با روحیات و منش‌های متفاوت که هرکدام شیوه‌ی زبانی خودشان را داشتند. برخی شبها تاصبح سر کار بودم و با کمی استراحت! مانند باقی همکاران. سایر شبها با اضطرابِ اینکه فردا مجدداً باید سرکار بروم می‌خوابیدم و صبح با نگرانی از شروع یک روز کاریِ سخت و دشوار دیگر به محل کار می‌رفتم. همیشه در یک وضعیتی از نگرانی بودم. ادامه دارد @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠سرمایه های فراموش شده(۲) 🔻اتاق ما طبقه‌ی اول ساختمان اداری دارالشفا بود. به شماره‌ی27. اتاق ۲۷ از نظر ما همه ی مرکز بود! از حضرت آقای بوشهری نقل شده بود که امتحانات پیشانی حوزه است. این مسئولیت ما را بیشتر می‌کرد. همیشه‌ی خدا هم سرمان شلوغ بود. سال‌های اول ورودم به آن اتاق درب اتاق باز بود و طلاب برای رفع نیازهای‌شان وارد اتاق می‌شدند؛ بعدها به خاطر ازدحام جمعیت و عدم امکان کنترل ارباب رجوع حفره‌ای در دیوار کنار درب ایجاد کردیم. اینجوری هم ما راحت‌تر بودیم. همه ارباب رجوع. خدمات‌رسانی به آنان راحت‌تر بود. طلبه ها از پشت دریچه درخواست‌هایشان را مطرح می کردند‌. هنوز آن دریچه هست. اما به برکت فناوری اطلاعات فعالیتها عمدتا به صورت غیر حضوری انجام می شود. خلاصه اینکه روزهای‌مان به سختی می‌گذشت. خانواده‌های ما عصبی شده بودند. ما را نمی‌دیدند. آسیب دیده بودند. در غربت اما چاره‌ای نداشتند. 🔻اما چرا با همه‌ی این دشواری‌ها ماندیم؟ چرا بیش از چهار سال آن شرایط را در بخش امتحانات تحمل کردم؟ و دیگران سالهای بیشتر. مگر چقدر حقوق می‌گرفتیم؟ مگر چه گلی به سر خانواده زده بودیم؟ مگر دیگرانی که جذب کارهای اینچنینی نشده بودند چقدر با ما تفاوت داشتند؟ آیا به سختی‌ها و مرارت‌هایش می‌ارزید؟ آیا به افت تحصیلی ما می‌ارزید؟ شده بودیم مثل دفتر دار مدرسه و کارمان شده بود: ثبت نام امتحان و برگزاری امتحان و نظارت و ثبت نمره و کنترل نمرات و دریافت درخواست تجدید نظر و ارسال برگه‌ها و اعلام نمرۀ نهایی ثبت نمره. و این تکرار می شد. هنوز پرونده امتحان خرداد بسته نمی شد که شهریور می رسید و هنوز امتحان شهریور جمع و جور نشده بود، پروژه ی موسوم به حضور و غیاب طلاب در کلاسهای آزاد می رسید. آن موقع بهش می گفتیم طرح امضای استاد. 🔻عمده‌ی دلایل ماندن ما در آن روزها بماند؛ دو موردش را می‌گویم: همدلی و صمیمیت بچه‌های امتحانات. همه با هم دوست بودیم. این حال را الان هم داریم. طیفی از همکارانی که در عین جدیت در کار، با هم صمیمی هستیم و دوستانه کار می کنیم. دلیل دیگر هم اگر متهم به ریاورزی نشوم آقای منصور ملانوری بود!! با لهجه‌ی یزدی‌اش یک جمله‌ی کوتاه گفت و شد جمله‌ی ماندگاری که من هنوز آن را فراموش نکردم. او گفت: «ما در حال خدمت به مردمیم. ارباب رجوع ما سربازان امام زمان‌اند، مروج احکام شریعت‌اند؛ سرباز امام زمان اهل تهجد و تعبد است. اهل راز و نیاز است. اهل نماز شب است. کافی است چند نفر از این طلبه‌هایی که به ما مراجعه می‌کنند (که گاهی در روز به بیش از دویست سیصد نفر می‌رسید) در قنوت نماز شبشان دعایمان کنند.» بعد با لبخندی ملیح و با همان لهجه‌ی شیرینش می گفت« نمی ارزه؟» بعد خودش جواب می داد《می ارزه》. این جمله کافی بود که قلب و روح ما تسخیر شود. امروز که از آن زمان بیش از بیست سال می‌گذرد؛ همان جمله به من نیرو می‌دهد. و انگیزه‌ام را برای کار بیشتر می‌کند. . ادامه دارد @masaelepazuheshi