📝محمد صدرا مازنی
💠من سیاسی نیستم!(۲)
🔻۲. سال۹۴ بود. مشغول دیدزدن کتابها بودم. به گمانم کتاب فروشی شهر کتاب بود. شاید هم بوستان کتاب. کتابی توجهم را به خود جلب کرد. عنوانش در دفاع از سیاست بود. تورق کردم و سبک و سیاق نگارش و محتوایش را پسندیدم. چند مقاله در آن کتاب درج شده بود. اولینش مقالهای بود که عنوان کتاب از آن انتخاب شده بود. نویسندهاش محققی بود به نام مرتضی مردیها.
🔻سطور نخستین کتاب با ضرب المثلِ سیاست پدر و مادر ندارد، شروع میشود. و اینکه سیطرهی این ضربالمثل چنان بر عامه سایه انداخته است که اخلاق و انصاف را از دایره سیاست بیرون میگذارد و برآن است تا چهرهی غیر انسانی آن را آشکار کند. و البته این برداشت برآمده از ضایعات بزرگ ناشی از فقدان اخلاق و غیاب انسانیت در قدرت سیاسی بود که با مصادیق قتل، کشار، زندان، تبعید، حذف رقیب و مانند آنها در صفحات تاریخ ثبت شده است.
🔻از نظر مؤلف این باور که شهرت جهانی دارد برای نخستین بار توسط ماکیاولی نظریه پردازی شده است. نگارنده با دفاع از سیاست به مصادیق فراوانی از نقش سیاسیون در شکلگیری تمدن و معماری و توسعه فرهنگ و هنر و اخلاق اشاره کرده و آنگاه ماکیاولیسم را در معنای مشهورش به کار میگیرد که استفاده از زور و تزویر و کژی وکاستی، در عرصه رقابت برای نیل جلب بیشتر مطلوبات اجتماعی است. پر واضح است که مطلوباتی از قبیل مال و منزلت اختصاص به سیاست ندارد و در عموم عرصههای اجتماعی رواج دارد.
🔻اگر بپذیریم انسان موجودی است خواهشگر و لذتجو، میتوان پذیرفت این سائق قدرتنمد او را وا می دارد که در هر حوزهای که مشغول است، تلاش کند، از راهی نزدیکتر به لذتی بزرگتر برسد، در این صورت دشوار نیست، بپذیریم که چنین شرایطی هر فرد را، در حدود تواناییاش، از ماکیاولیسم ناگزیر میکند آن چه باعث میشود بعضی کمتر و برخی بیشتر به این شیوه رفتار کنند عوامل جانبی و فرعی است.
🔻براین اساس ماکیاولیسم جای دور دستی نیست، لازم نیست سیاستمدار باشی؛ چه بسیار سیاستمداران درستکار و چه بسیار دیگرانی در لباسی مقدس، بدکردار! هنرمند باشی یا قاضی و وکیل، پزشک یا استاد حوزه و دانشگاه، استاد عرفان و فلسفه باشی یا شیمی و فیزیک، مکانیک و تراشکار باشی یا کشاورز و بازاری و یا حتی در نقش پدر مسلط در خانواده، فرقی نمیکند. کافی است به افکار و عملکردت بنگری، ممکن است ماکیاولی را ببینی!
تمام
#سیاست
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠آینده ی نگران کننده اخلاق(۱)
🔻شبی که گذشت، به اتفاق خانواده فیلم سینمایی«سر وقت» یا «در زمان» را دیدم. به کارگردانی اندرو نیکول، محصول آمریکا، در ژانر علمی–تخیلی و اکشن که در سال ۲۰۱۱ ساخته شده است. از قرار اطلاع ۴۰ میلیون دلار برای ساختش هزینه شده و ۳۷ میلیون دلار در آمریکا و ۱۳۶ میلیون دلار در بقیه جهان فروش کرده است که در مجموع ۱۷۳٬۹۳۰٬۵۹۶ دلار، فروش موفقی در گیشه داشته باشد.
🔻فیلم از آینده سخن می گوید. آینده ای که در آن، گرد پیری بر صورت هیچ انسانی ننشسته و قامتی خمیده نشده است. آینده ای که عمر مردمش در ۲۵ سالگی متوقف می شود. البته چندان ناامید کننده نیست؛ میتوان تحت شرایطی به زندگی ادامه داد. این به میزان دارایی شهروندان وابسته است. اگر شخص بسیار ثروتمند باشد، میتواند با هزینه کردن، میزان عمرش را تا حد زیادی افزایش دهد. با استفاده از فناوری و از طریق مهندسی ژنتیک.
🔻بر اساس این فیلم زمان به جای پول می نشیند. اما تا چه زمانی میتوان به عمر خویش افزود؟ تا بینهایت. در این آینده؛ وقتی زمان (=ثروت) نباشد، حیات و زندگی هم نیست. پس فقیر محکوم به جوانمرگی است! شانس زنده ماندن پس از ۲۵ سال به صفر می رسد. فقرای بیچاره هم برای ادامه حیات یک راه بیشتر در پیش ندارند؛ اینکه با دزدی برای خویش زمان بخرند و به عمرشان بیافزایند.
🔻در فیلم «سر وقت» شخصیت اول داستان مرد جوانی است که با دختر ثروتمند شهر آشنا می شود. مرد جوان که مورد ظن پلیس واقع شده است؛ با هم دستی دختر ناچار به دزدی از پدر حریص و خسیسش میشود.
در این عملیاتِ سرقت، یک میلیون سال زمان، از پدر دختر میدزند و چون راببن هود آن را به مردم فقیر میبخشند.
🔻یکی از سکانسهای فیلم بین پدر و دختر گفتگویی واقع میشود که فلسفهی مرد ثروتمند را در توجیه رفتارش نشان میدهد. او با منطقی که دارد، راحت زندگی می کند.
رفتار غلط اگر تئوریزه شود، خطرناکتر می شود.
🔻اما متن گفتگو که در سکانس سرقت از گاو صندوق روی می دهد:
پدر: حتی اگر به همه یک سال عمر بدهید فقط درد و رنجشان را بیشتر می کنید.
دختر: طول عمرشان را بیشتر می کنیم.
🔻پدر: وجود یک میلیون نفر در یک منطقه ی اشتباهی سیستم را زمینگیر میکند(این منطقهی به قول پدر اشتباهی محصول لیبرال سرمایه داری و اختلاف طبقاتی است که مردم فقیر را برای زنده ماندن به بزه کاری کشانده است.)
🔻دختر: ما نمیخواهیم ابدی باشیم، اما میخواهیم بدانیم آیا یک روز در عمرت زندگی کردی؟ (زندگی همراه با اخلاق و نوع دوستی که با روح انباشت سرمایه و تکاثر فاصله دارد. در این گفتگو انباشت سرمایه به منزله مرگ اخلاق تلقی شده است.)
🔻پدر تقلا میکند رفتار و عملکرد خویش را توجیه کند؛ از اینرو میگوید: تو ناراحتی که برای یک نسل؛ بلکه دو نسل توازن ایجاد کردم؟
پدر پس از مکثی کوتاه میگوید: خودت را گول نزن. آخرش هیچ چیز عوض نمی شود. چون همه میخواهند تا ابد زندگی کنند.
فکر میکنن شانس ابدی شدن را دارند، هرچند تمام شواهد عکسش را نشان می دهد.
🔻پدر اضافه می کند: مردم فکر میکنند استثنائند؛ ولی حقیقت اینه که برای تعدادی که میخواهند ابدی باشند، خیلی ها میمیرند.
جوان حرف آخر را در این سکانس میزند: هیچ کس نباید ابدی شود، حتی اگر تنها یک نفر به خاطرش بمیرد.
ادامه دارد
#فرهنگ
#اخلاق
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠آینده ی نگران کننده اخلاق(۲)
🔻برداشتم از آخرین کلام در سکانس سرقت این است که ابدی زیستن حتی اگر به قیمت مرگ یک نفر تمام شود، نیز نمیارزد. این فلسفه میگوید: مرگ انسانهای بیگناه در فرض مرگ اخلاق رخ میدهد. به انسان میآموزد که بخش زیادی از مرگ و میرها ناشی از فاصلهی طبقاتی است. فاصلهای که گاه منجر به یأس و ناامیدی و پوچی میشود. کودک میکشد و استثمار را به نام توازن بین نسلها و ایجاد نظم نوین جهانی تمام میکند.
🔻روشن است که فیلم یادشده مانند دیگر آثار آمریکایی فلسفه دارد. فلسفهای که علیالقاعده مروج ارزشهای آمریکایی است. بهرغم اینکه اساسا مخالف دیدن چنین فیلمهایی-البته مشروط به تحلیل محتوا-نیستم. و بلکه آن را برای ایجاد مفاهمه و همدلی بیشتر بین ملتها و زندگی بهتر در کره خاکی ضروری میدانم. اما ابا ندارم بگویم فیلمهای خوب و اخلاقی آمریکا و حتی فیلمهای آمریکایی که ضد سیاستهای پنتاگون و کاخ سفید تولید میشود، نیز به صورت نرم در حال ترویج فلسفهی آمریکایی است و به جان میخرم نقد دوستان را و میگویم: هر فیلمی که از دنیای غرب پخش میشود، اگر با بصیرت بینندگان و تفکر نقادانه همراه نباشد، یک قدم جوانهای ما را به آمریکایی شدن و اخلاق آمریکایی نزدیکتر میکند.
🔻فیلم«سر وقت» در قامت یک فیلسوف اخلاق ظاهر شده است. در غیاب فیلمهای پرمایه و عمیق ایرانی، که میتواند، اندیشههای دینی و فلسفهی ایرانی- اسلامی را در قالب هنری و جلوههای بصری و پر محتوا منتشر کند، در وضعیتی خوشبینانه جوان ایرانی با چنین فیلم هایی سرگرم میشود. حال یا همراه با تفکر انتقادی و یا بدون نگرش سنجشگرانه و با آسیبهای احتمالی اش.
تمام
#فرهنگ
#اخلاق
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سرمایه های فراموش شده
🔻چقدر درباره ی سوالات زیر اندیشیده اید؟
۱. آیات و روایات چگونه به کارمان می آید؟
۲. باورهایمان چگونه دشواری های کار را آسان و مصائب شغلی ما را تحمل پذیر می کند؟
۳. چگونه می توانیم با استفاده از آیات و روایات روز کاری لذت بخشی را تجربه کنیم؟
۴. آیا می توان با استفاده از باورهای دینی نا کامی های شغلی را تحمل پذیر کرد؟
۵.در وضعیت بی پولی(بودجه و اعتبار) چه کنیم؟
🔻پاسخ به همه ی پرسشهای یادشده در مجال اندک ممکن نیست. تلاش می کنم تجربه هایم را (به تدریج) درباره ی سوالات یادشده بنویسم؛ اما اینک به پرسش زیر توجه کنید.👇
به این روایت علی(ع) چقدر توجه کرده ایم؟
مال کمی که برنامه ریزی و تدبیر پشتوانه ی آن است پاینده تر از مال فراوانی است که همراه با ریخت و پاش است.
لطفا حوصله کنید و تجربه هایم را در کانال مسائل پژوهشی که طی سه قسمت ارائه می شود، بخوانید.👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠 سرمایه های فراموش شده(۱)
🔻۱. امروز یکی از همکاران پر انرژی و با انگیزۀ ما که در مدت کوتاه مسئولیتش اقدامات خوب و قابل توجهی داشته است، ضمن ارائه گزارش کار، گلایه می کرد. درباره ی برخی از همکاران. بدون اینکه نامی ذکر کند. می گفت: برخی از همکاران همه چیز را به بودجه گره می زنند. این دوستان انگار به بن بست رسیده اند. انگار شرایط را درک نمی کنند. درباره ی فعالیتهایی که چندان به بودجه و اعتبار وابسته نبود. از انفعالشان متعجب و ناخرسند بود.
🔻2. سال هشتادویک یا هشتادو دو بود. بخش امتحانات کتبی مرکز مدیریت حوزهی علمیهی قم مشغول کار بودم. آن زمان هنوز مدیریتهای استانی شکل نگرفته بود؛ البته خدمات استانی داشتیم؛ اما با عنوان معاونت امور شهرستانها به مدیریت حضرت آقای فرخفال اداره میشد. و مرکز مدیریت هنوز به «مرکزمدیریت حوزههای علمیه» نامگذاری نشده بود. آیتالله بوشهری مدیر حوزه علمیهی قم بود. سالهای اول ورودمان به آن بخش که به سال۷۹ بر میگردد، حضرت آقای رفعتی نائینی معاون آموزش بود، آقای فخاراصفهانی مسئول امتحانات و آقای داوود عباسی مسئول امتحان کتبی که اتاق کوچکی در طبقه ی اول، کنار اتاق مسئول دفتر معاون آموزش داشت. روبرویش هم اتاقی بود که آقای منصور ملانوری و آقای عباس منتظری مشغول کار بودند. در اتاق ما اما چندنفر از بچههای جبهه و جنگ بودند؛ مرحوم علی بامدادپسند که جانباز جنگ تحمیلی و برادر دوشهید بود، آقای میرزانیا که از جانبازان جنگ بودند که بعدها فهمیدم با برادر شهیدم علیاکبر همرزم بود. آقای رضا اسماعیلی که اصالتاً همدانی بود و سابقه رزم داشت و مهربان و موقر بود. آقای رستمانی که به گمانم قمی باشد، که از او فراوان آموختم، آقای حر خراسانی که با سن کمش جبهه را درک کرده بود و برادر طلبهاش به شهادت رسیده بود، کمی بعد مرحوم محمدعلی حیدری هم به جمع ما اضافه شد. آقای حیدری بچه قروه بود و یک کردستانی اصیل بود. آقای محمد حسنی هم که در قسمت طرح سؤال فعال بود به جمع ما ملحق شد. طلبۀ فاضل و دوستداشتنی از استان کرمان.
🔻کمی بعد آقای عباسی به گمانم به بخش امتحان شفاهی منتقل شدند و آقای محمدکریم ابراهیمپور که از طلاب کشکوئیه رفسنجان بود و پیشتر دفتر معاون آموزش کار میکرد به بخش ما آمدند و شدند رئیس ما. کم کم در تیم امتحانات تغییراتی ایجاد شد. من به همراه آقایان محمدحسنی، حرّ خراسانی، مرحوم ساجدی و مرحوم حیدری در دایره امتحانات به همراه رئیس جدید ماندیم. گزاف نیست اگر بگویم که کار جهادی به معنای واقعی کلمه را در آنجا تجربه کردم. اگر بگویم غالباً حتی ده دقیقه در روز پِرت نداشتیم پَرتوپلا نگفتم. نمیدانم آن دوستان اگر این یادداشت را بخوانند؛ چه حس و حالی خواهند داشت؛ اما من تنم میلرزد. از دشواریهای آن روزهای سخت. گاهی نه یک روز و یک ماه فصولی از سال به همراه سایر همکاران تا شب مشغول کار بودم. کار شبانه روزی را که همین الان هم تجربه میکنم؛ اما کار در امتحانات با اعمال شاقّه بود. اینک کار ما مطالعاتی است، ارباب رجوع ما محدود است؛ اما آن زمان با ارباب رجوع چند هزار نفری مواجه بودیم. مراجعاتی داشتیم با روحیات و منشهای متفاوت که هرکدام شیوهی زبانی خودشان را داشتند. برخی شبها تاصبح سر کار بودم و با کمی استراحت! مانند باقی همکاران. سایر شبها با اضطرابِ اینکه فردا مجدداً باید سرکار بروم میخوابیدم و صبح با نگرانی از شروع یک روز کاریِ سخت و دشوار دیگر به محل کار میرفتم. همیشه در یک وضعیتی از نگرانی بودم.
ادامه دارد
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سرمایه های فراموش شده(۲)
🔻اتاق ما طبقهی اول ساختمان اداری دارالشفا بود. به شمارهی27. اتاق ۲۷ از نظر ما همه ی مرکز بود! از حضرت آقای بوشهری نقل شده بود که امتحانات پیشانی حوزه است. این مسئولیت ما را بیشتر میکرد. همیشهی خدا هم سرمان شلوغ بود. سالهای اول ورودم به آن اتاق درب اتاق باز بود و طلاب برای رفع نیازهایشان وارد اتاق میشدند؛ بعدها به خاطر ازدحام جمعیت و عدم امکان کنترل ارباب رجوع حفرهای در دیوار کنار درب ایجاد کردیم. اینجوری هم ما راحتتر بودیم. همه ارباب رجوع. خدماترسانی به آنان راحتتر بود. طلبه ها از پشت دریچه درخواستهایشان را مطرح می کردند. هنوز آن دریچه هست. اما به برکت فناوری اطلاعات فعالیتها عمدتا به صورت غیر حضوری انجام می شود. خلاصه اینکه روزهایمان به سختی میگذشت. خانوادههای ما عصبی شده بودند. ما را نمیدیدند. آسیب دیده بودند. در غربت اما چارهای نداشتند.
🔻اما چرا با همهی این دشواریها ماندیم؟ چرا بیش از چهار سال آن شرایط را در بخش امتحانات تحمل کردم؟ و دیگران سالهای بیشتر. مگر چقدر حقوق میگرفتیم؟ مگر چه گلی به سر خانواده زده بودیم؟ مگر دیگرانی که جذب کارهای اینچنینی نشده بودند چقدر با ما تفاوت داشتند؟ آیا به سختیها و مرارتهایش میارزید؟ آیا به افت تحصیلی ما میارزید؟ شده بودیم مثل دفتر دار مدرسه و کارمان شده بود: ثبت نام امتحان و برگزاری امتحان و نظارت و ثبت نمره و کنترل نمرات و دریافت درخواست تجدید نظر و ارسال برگهها و اعلام نمرۀ نهایی ثبت نمره. و این تکرار می شد. هنوز پرونده امتحان خرداد بسته نمی شد که شهریور می رسید و هنوز امتحان شهریور جمع و جور نشده بود، پروژه ی موسوم به حضور و غیاب طلاب در کلاسهای آزاد می رسید. آن موقع بهش می گفتیم طرح امضای استاد.
🔻عمدهی دلایل ماندن ما در آن روزها بماند؛ دو موردش را میگویم: همدلی و صمیمیت بچههای امتحانات. همه با هم دوست بودیم. این حال را الان هم داریم. طیفی از همکارانی که در عین جدیت در کار، با هم صمیمی هستیم و دوستانه کار می کنیم.
دلیل دیگر هم اگر متهم به ریاورزی نشوم آقای منصور ملانوری بود!! با لهجهی یزدیاش یک جملهی کوتاه گفت و شد جملهی ماندگاری که من هنوز آن را فراموش نکردم. او گفت: «ما در حال خدمت به مردمیم. ارباب رجوع ما سربازان امام زماناند، مروج احکام شریعتاند؛ سرباز امام زمان اهل تهجد و تعبد است. اهل راز و نیاز است. اهل نماز شب است. کافی است چند نفر از این طلبههایی که به ما مراجعه میکنند (که گاهی در روز به بیش از دویست سیصد نفر میرسید) در قنوت نماز شبشان دعایمان کنند.» بعد با لبخندی ملیح و با همان لهجهی شیرینش می گفت« نمی ارزه؟» بعد خودش جواب می داد《می ارزه》.
این جمله کافی بود که قلب و روح ما تسخیر شود. امروز که از آن زمان بیش از بیست سال میگذرد؛ همان جمله به من نیرو میدهد. و انگیزهام را برای کار بیشتر میکند.
.
ادامه دارد
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠سرمایه های فراموش شده(۳)
🔻۴. چهار سال اخیر دشوارترین سالهای زندگی کاری ما بود. به حیث بودجه و اعتبار. دوسال اول مسئولیت امور پژوهش مدارس قم هم به عهده ما بود. مدارس قم و مراکز تخصصی. هنوز هم پژوهش مراکز تخصصی توسط مدیریت ترویج پژوهش اداره میشود. آقای اکبرپور در ترویج پژوهش سطوح عالی به همراه آقای جدی در کنار دهها کار دیگر زحمت ادارهاش را برعهده دارند. در این مدت یکی از برنامههای ما دیدار از مدارس بود. به مراکز تخصصی هم میرفتیم. با مدیران و معاونین پژوهش و بعضاً با طلاب جلسه داشتیم. با دستهای خالی به دیدارشان میرفتیم. دریغ از ریالی بودجه و اعتبار. دخل ما خالی بود. ته کشیده بود. اما برنامهی ما برای دیدار ادامه داشت. الان هم با توجه به شرایط کرونا به گونهی دیگر ادامه دارد. اوایل که به دیدن برخی از مدیران مدارس می رفتیم شیوهی تعامل با ما هم گوناگون بود. غالبا از ما استقبال میشد و گاهی ابتدا به چشم طلبکار به ما نگاه میشد و به تدریج یخ بیاعتمادی آب میشد. در یکی از دیدارها آقای محترمی در مقابل پیگیریهای ما برای اجرای برنامههای مدرسه پرسید: برای اجرای این برنامهها چقدر بودجه و اعتبار تخصیص داده شد؟ چه می توانستم بگویم. وضعیت مالی مرکز را برایش توضیح دادم. اصلا مگر آن بزرگوار کجا مشغول کار بود؟ همکارمان در دوتا خاکریز آن طرفتر. نمیدانم الان از گفتهاش پشیمان است یا نه. اما جملهای تاریخی گفت! برایم عجیب بود و اصلا انتظارش را نداشتم. گفت: پس جمع کنید بروید پی کارتان. دلم شکست. و کمی تامل کردم و آنگاه به زبان خودش پاسخ دادم!
۴. در این سالهای اخیر هرگاه با آقای میرمعزی درباره بودجه و اعتبار صحبت می کردیم. وضعیت را توضیح می داد و خاطره ای از جبهه می گفت: بچهی بسیجی که خط نگهدار بودند، وقتی فشنگهاشان تمام میشد به فرماندهان بیسیم میزدند و تقاضای فشنگ میکردند. پاسخ میشنیدند: فشنگ نداریم. خط را هم نگه دارید! ما اینک در شرایط جنگ هستیم اما نه با آن ابعاد. با مختصات و شرایطی متفاوت.
پول نداریم، اما خط فرهنگی را با تمام وجودمان حفط می کنیم.
🔻منکر نقش پول در پیشرفت کار نیستم؛ اما آیا مگر منابع در اختیار محدود به پول است که اگر نباشد، مثل آدمهای عاطل و باطل بنشینیم و دست روی دست بگذاریم؟
🔻۵. در جمع تعدادی از معاونین پژوهش مدارس قم بودم. سالهای 96 و 97 برنامهی منظمی داشتیم. با آقای نیکزاد و خسروانی. بعد از ملحق شدن آقای صمدزاده به جمع مدیریت ترویج پژوهش این برنامه منظمتر شد هر دو هفته یک بار میدیدمشان از وضعیت مالی گلایه داشتند. بحق بود. اما یکی از معاونین محترم که او هم در شرایط مشابه به سر میبرد و تحلیل واقع بینانهتری داشت، در حمایت از من روایتی از امیرالمؤمنین (ع) خواند: « حسن التدبیر ینمی قلیل المال و سوء التدبیر یفنی کثیره» برنامه ریزی خوب و مناسب مال[ و امکانات] کم را افزایش میدهد و برنامهریزی بد و غلط اموال و [امکانات] زیاد را از بین میبرد. و بعد از توضیح کوتاه دربارهی روایتی که محکم است و نیازی به تفسیر ندارد، روایت دیگری از امام (ع) خواند. روایتی که گویی آن حضرت برای امروزمان گفته باشد: «القلیل مع التدبیر ابقی من الکثیر مع التبذیر» مال کمی که برنامهریزی و تدبیر پشتوانهی آن است پایندهتر از مال فراوانی است که همراه با ریخت و پاش است.
🔻سخن آخر: این نگرش که سرمایه فقط پول است را از ذهن و روح و روان خویش پاک کنیم.
از مزیت های نسبی استفاده کنیم.
سرمایه های عظیم اعتقادیمان، درایت و قدرت برنامه ریزی و اداره ی امور و نیروی جوان و کارآمدمان را هم ببینیم.
خودمان را باور کنیم. ما نسل جبهه و جنگیم. با روحیه کار جهادی و بسیجی رشد کردیم. فرزندان ما نیز از نسل همت و باکری و سلیمانی اند. اگر همت و باکری را ندیدند، با سلیمانی و اخلاقش رشد کرده اند
تمام.
#آموزش
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب نطق انتخاباتی ترامپ درباره ایران
🔻ترامپ یک شخص نیست و ما در قضیه آمریکا با یک شخص رو به رو نیستیم؛ بلکه با یک سیستم مبتنی بر فلسفهای آشنا مواجهیم. فلسفهای که روانگردان است و تحلیل آن نیز از جنس روانشناختیِ فیلسوفهایی است که هیتلر را تئوریزه کرده بودند. این فلسفه را میتوان برخاسته از توهم دانست. از روانی ناآرام و رنجور. فلسفهای که بر مغز و سلسله اعصاب اثر میگذارد. شخص را وارد وادی توهم میکند. و آدمی را از خود بی خود مینماید. چنین فلسفهای خطرناک میشود. خود میزند و دیگرزنی میکند. استکبار یک خودبزرگ بینی برخاسته از «توهم» در عصر فرومایگی دولتهای ضعیف و میانمایگی دولتهای متوسط است.
متن کامل را در کانال مسائل پژوهشی بخوانید.👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب نطق انتخاباتی ترامپ درباره ایران(۱)
🔻دونالد ترامپ در نطق انتخاباتیاش وقتی به ایران میرسد، می گوید:«ما کسانی هستیم که سعی در نابودی و سرنگونی رژیم ایران از ابتداي تغيير تا كنون داریم.» یعنی مسأله دست چدنی داخل دستکش مخملی نیست. ترامپ است و بیپروا حرف میزند. او اهمیتی به حفظ ظواهر هم نمی دهد و میگوید:
🔻«این کاری است که ما با بسیاری از کشورها و رژیم ها انجام دادهایم.» و آنگاه متکبرانا میگوید: «برای اینکه قویترین در جهان بمانیم، باید همه را ضعیف کنیم. و اجازه استقلال، قوی شدن و نفس كشيدن به آنها ندهيم.» و اعتراف میکند که کشورش در گذشته رژیم ها را سرنگون و به نام دموکراسی نابود میکرد و مردم را میکشت و هستيشان را به نابودي ميكشيد، برای اینکه باید به همه ثابت شود که پلیس جهان هستند. اما امروز دیگر نیازی به پنهان شدن در پشت انگشت نیست. او میگوید: «آمریکا از پلیس جهاني بودن به شرکتي جهاني تبدیل شده است و شرکتها معامله میکنند با کسانی که پول بیشتری میپردازند. شرکتهایی که برای ساختن آن تلاش میکنند باید تخریب شوند و هیچ جایی برای تخریب آمادهتر از جهان عرب نیست.»
🔻دیوید ثورو 160سال قبلتر در مقاله ی نافرمانی مدنی درباره حکومت آمریکا چیزی مینویسند که گویی برای امروزش نوشته است. سال 1775 ایالات متحده آمریکا اگرچه ضعیفتر بود؛ اما به مکزیک حمله کرد. و از این رو ثورو «شخصیت حکمرانی» آمریکا را نمیتواند برتابد. شخصیت حکمرانی آمریکا با استیلای خارجی و مفهوم قرانی استکبار معنی میشود. بر این قرار با یک شخص رو به رو نیستیم؛ بلکه با یک سیستم مبتنی بر فلسفهای آشنا مواجهیم. فلسفهای که روانگردان است و تحلیل آن نیز از جنس روانشناختیِ فیلسوفهایی است که هیتلر را تئوریزه کرده بودند. این فلسفه را میتوان برخاسته از توهم دانست. از روانی ناآرام و رنجور. فلسفهی روانگردان. فلسفهای که بر مغز و سلسله اعصاب اثر میگذارد. شخص را وارد وادی توهم میکند. و آدمی را از خود بی خود میکند. چنین فلسفهای خطرناک میشود. خود میزند و دیگرزنی میکند. استکبار یک خودبزرگ بینی برخاسته از «توهم» در عصر فرومایگی دولتهای ضعیف و میانمایگی دولتهای متوسط است.
ادامه دارد
#ترامپ
#استکبار
@masaeleaklaqi
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب نطق انتخاباتی ترامپ درباره ایران(۲)
🔻برای اینکه دولتهای فرومایه را بشناسیم، این جملات ترامپ را بخوانیم: «آنچه عربستان سعودی در جنگ خود علیه یمن هزینه کرد تقریباً معادل آنچه آمریکا در جنگ طوفان صحرا گذرانده است و آنچه عربستان سعودی به دست آورد، در مقابل آنچه كه ما بدست آورديم هيچ چيز نيست.[عربستان] باید از ما محافظت کند، زمانی که یک میلیون دلار برای یک موشک برای از بین بردن یک اتومبیل پرداخت میکند که قیمت آن از چند هزار دلار تجاوز نمیکند از ما محافظت میکند.» و در همین راستا چراغ کارخانههای اسلحهسازی را روشن میبیند و بر این اساس برایش فرقی نمیکند که نخبهگان چه میگویند. وقتی چنین است بیمی ندارد اگر بگوید: « من نمیخواهم بدانم نخبگان چه میگویند و کجا هستند، زیرا میدانم که کارخانههای تولید اسلحه کار میکنند.» و وقتی قانون انسانیت حاکم نباشد شخصیت استکبار رخ مینماید آنگاه که میگوید: «برای من کسانی که میمیرند و کسانی که در آن منطقه کشته میشوند، اهمیتی ندارد. من پروژه کنترل نفت عرب را ادامه خواهم داد،»
🔻و این توهم را تا رویارویی با ملتی متمدن و بزرگ به پیش میبرد: «و بايد مثل قبل بر نفت ايران نيز تسلط پيدا كنيم.» و با استدلالی عریان و در مقابل میلیاردها چشم، دولتهای میانمایه را به هماوردی میخواند: «زیرا این(تسلط بر نفت ایران) به ما کمک میکند تا اروپا، چین ژاپن و دنيا را کنترل کنیم،» او به منطقه بر میگردد و ملتها را خوابزدگانی که اگر هوشیار بودند مانع از شخصیت استکباری آنها میشدند، معرفی میکند: «علاوه بر این هیچ مردم هوشياري در منطقه وجود ندارد که اگر آنها وجود داشتند، ما نمیتوانستیم خود را پیدا کنیم».
🔻و درباره ی ایران به عنوان بیدارگر مردم منطقه میگوید:«اجازه نمیدهیم که این مردم توسط ايرانيان بیدار شوند.» و سپس استدلالش را که نه ماکیاولیستی و ترامپیستی که از روح عریان شخصیت استکبار میجوشد و از زبان یک روانرنجورِ ناآشنا به سیاست میتراود، بیان میکند: «بنابراین ما ایران را در مقابل دو گزینه قرار میدهیم. یا جنگ یا تسلیم، » آنگاه در مقابل هوادار ان از تحریمهای ظالمانه بر ملت ایران میگوید که:«و ما حداکثر آن را به آنها تحمیل کردیم. تحریم هایی که ما را به جنگی سوق می دهد که در آن هیچکس در منطقه پیروز نشود.» و با لاف در غریبی آرزویش را میگوید: «تنها برنده نظم نوین جهانی آمريكا است و برای حفظ این پیروزی از تمام آنچه که به دست آورده ایم در تمام سطوح نظامی، فنی و اقتصادی استفاده خواهیم کرد.« و با سرنخ به داخل دنبال یارگیری از درون کشور میگردد: « و اگر از داخل ایران کمک شویم تنها مانع را از سر راه بر می داریم و من ضامن آن خواهم بود . . ..»
🔻در پاسخ به بیهوده گویی های ترامپ که مصرف تبلیغاتی برای جمع کردن آرای صهیونیستهای ساکن آمریکا دارد، به این سخن حضرت آقا بسنده می کنم که:《بدن این رئیس جمهور آمریکا هم زیرخاک رفته و خوراک مار و مور میشود و جمهوری اسلامی همچنان خواهد ایستاد.》
تمام
#ترامپ
#استکبار
@masaeleaklaqi
📝محمد صدرا مازنی
💠 تفکر نقادانه و سبک زندگی
🔻نقادانه زیستن یک انتخاب آگاهانه و به مثابه سبک زندگی است. راهنمایی برای فلسفی زیستن است. با زندگی نقادانه مهارتمان برای فهم و شناخت بالا می رود.
🔻فایده تفکر نقادانه، بصیرت است. بصیرت همان شناخت و دانش واقعی است. دانش واقعی نور است و نور روشنی بخش است. اگر علم ما از جنس نور باشد، خطا نکرده و مرعوب مغالطات یمین و یسار نمی شویم.
🔻دیگر فایده ی تفکر نقادی بالا رفتن کیفیت زندگی است. یعنی اگر راهنمای عقلی داشته باشیم کیفیت زندگی ما بهتر می شود.
🔻کیفیت زندگی به میزان بالارفتن درجه ی خوبی بالاتر می رود. هرچه خوبی زندگی بیشتر، کیفیت زندگی بهتر است. یعنی ملاک زندگی خوب، عقلانی زیستن است.
🔻با خوب زندگی کردن چه نفعی می بریم؟ با زندگی خوب آرامش خواهیم داشت. آرامش البته به معنی بی تفاوتی نسبت به وقایع تلخ و شیرین پیرامونمان نیست. آرامشی که رهاورد بی تفاوتی و مسئولیت گریزی باشد عقیم است. از نوع آرامش منفی است؛ در حالی که آرامش مثبت نوعی دیگر و نتیجه ی انتخاب آگاهانه و مسئولیت پذیری است.
🔻در زندگی متعقلانه مصائب زندگی دیگران دیده می شود. نوعی دلهره یا به تعبیر کگارد ترس و لرز بر اندام انسان می افتد. این ترس معادل جُبن نیست، بلکه محصول اندیشناکی است. یعنی بر آمده از ترسی است که از روی تفکر حاصل شده است. خوف متعقلانه است. نه ترس بزدلانه.
🔻اگر فیلسوفانه زندگی کنیم، نسبت به درد و رنج انسانها بی تفاوت نیستیم. امیرالمومنین(ع) نسبت به ظلم و ستم معاویه با مردم بی تفاوت نبود. او رنج می کشید و خواب بر چشم نداشت. در نوشته ی اندیشمندی خوانده بودم: شبها به خاطر رنجهای مردم قرار نداشت و در بسترش پهلو به پهلو می شد، در عین حال آرام بود!
🔻جنس آرامش علی(ع) اما دیگرگونه بود:
۱)از یک طرف در مقابل دشمن آرام بود؛ یعنی ثبات و تعادل داشت. ماجرای آرامش او در مبارزه ی تن به تن با عمرو ابن عبد ود گواه روشنی است.
۲)او همچنین در مقابل توهین و افترای نادانان نیز آرام بود و در مواجهه با سفیهان جاهل می سرود:
و ذی سفه یواجهنی بجهل؛
و اکره ان اکون له مجیبا؛
یزید سفاهتا و ازید حلما؛
کعود زاده الاحراق طیبا
ناسزاگو از سر نادانی با من دیدار می کند؛
و من ناپسند می شمرم به او پاسخ دهم.
او بر سفاهتش و من بر بردباری ام می افزایم.
مانند عودی هستم که با سوختن و صبوری، بوی خوشش بیشتر می شود.
۳)از طرف دیگر آرامش به خاطر انجام وظیفه و ادای تکلیف بود.
🔻بر این بنا آرامش مطلوب و مثبت می تواند طی فرایند زیر به دست آید.
الف)شناخت یقینی وظیفه؛
ب) اراده و عزم برای انجام وظیفه؛
ج) اقدام و عمل برای انجام وظیفه در زندگی.
🔻یادگرفتن روش تفکر نقادانه به ما کمک می کند بهینه و بهداشتی تر به شناخت برسیم.
انجام وظیفه نیز به انتخاب روش زندگی یا سبک زندگی بستگی دارد.
🔻خلاصه اینکه آموزش تفکر نقادانه نه یک مقوله ی شیک و تزئینی بلکه ضرورتی است که می تواند در سبد آموزشهای عموم مردم به ویژه زوج های جوان قرار گیرد..
#امام_علی
#سبک_زندگی
#تفکر_نقادانه
#محمدصدرامازنی
@masaeleaklaki
قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری – علیه السلام : قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، مُؤْمِنُهُمْ وَ مُخالِفُهُمْ، أمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَیَبْسِطُ لَهُمْ وَجْهَهُ، وَ أمَّا الْمُخالِفُونَ فَیُکَلِّمُهُمْ بِالْمُداراهِ لاِجْتِذابِهِمْ إلَی الاْیِمانِ.
«مستدرک الوسائل، ج. ۱۲، ص. ۲۶۱، ح. ۱۴۰۶۱»
امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: با دوست و دشمن خوش گفتار و خوش برخورد باشید، امّا با دوستان مؤمن به عنوان یک وظیفه که باید همیشه نسبت به یکدیگر با چهرهای شاداب برخورد نمایند، امّا نسبت به مخالفین به جهت مدارا و جذب به اسلام و احکام آن.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
@masaelepazuheshi