eitaa logo
بیت الحسن(پایگاه تخصصی شعر سبک مقتل )
409 دنبال‌کننده
19 عکس
6 ویدیو
15 فایل
❌ انتشار مطالب همراه با نام شاعر و ذکر صلوات جهت تعجیل فرج و سلامتی آقا امام زمان (عج)❌ 🔷وقف زهراست همه گریه ما حَسنیه است حُسینیه ما 🔷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 همه رفتند از گودال،اما شمر مشغول است💢 حدودا ساعت سه شمر وارد شد به گودالش زنا زاده نگاهی کرد آقا را و می خندید بر حالش به خاک افتاده بود ارباب…چشمانش کمی بسته صدایش از ته حنجر..صدای خس خس خسته برش گرداند با پا تا کند پا مال جسمش را برش گرداند با پا تا بسوزاند دل زهرا به دورش صدنفر بودند با تیغ و نی و خنجر برای کشتنش خیلی مصمم بود آن لشکر حدودا ساعت «چار» است دیگر کار پیچیده به روی تل خاکی دختری از ترس لرزیده حدودا ساعت پنج است..در گودال غوغا شد سر دزدیدن پیراهن ارباب دعوا شد حدودا ساعت «شیش» است،قاتل دور مقتول است همه رفتند از گودال،اما شمر مشغول است ✅آرمان صائمی محرم 1403 T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 سرت به دامن شمشیر بود آن لحظه 💢 عقیله بر‌ روی تل ، پیر بود آن لحظه سرت به دامن شمشیر بود آن لحظه دوید تا که بیاید به داد تو برسد ولی چه سود ، دگر دیر بود آن لحظه به پای مادر تو عرشِ حق به پا برخاست خودش اگر چه زمینگیر بود آن لحظه چقدر از دم تیغت فرار می کردند اگر چه کوفه دگر شیر بود آن لحظه غروب آمد و بازارِ کوفه در فکرِ فروش و بهرهٔ زنجیر بود آن لحظه ✅حامد آقایی- محرم۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید 💢 بر آن شهیدِ غریبِ به خاک و خون غلطان رواست چشم جهان تا ابد شود گریان چرا که گریه کند روز و شب امام زمان (روایت است که چون تنگ شد بر او میدان بماند از حرکت ذوالجناح و از جولان) نه قلب اهل حرم تاب آن مصیبت داشت نه چشم های عطش خیز خواب راحت داشت نه آن امام دگر یاوری به غربت داشت (نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت) هجوم نیزه و شمشیرها فزون گردید صدای هلهله از شش جهت برون گردید زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید (هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید) ز خاتم همه پیغمبران نگین افتاد شکوه قامت آن محشر آفرین افتاد ز جمع آل کسا نور پنجمین افتاد (بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد) ✅میثم مؤمن نژاد T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 وای از ضربه ی دوازدهم ! 💢 اولین ضربه کربلا لرزید سرِ گودال مادری افتاد از حرم یک نگاه پُر خواهش به لب کُند خنجری افتاد دومین ضربه شمر هم لرزید! چکمه اش بر گلو ترحم کرد ناله ی یا بُنیه ای آمد خنجری دست و پای خود گم کرد سومین ضربه غنچه ای پژمرد لاله در چنگ خاروخس افتاد سینه ای غرق زخم بود اما خنجری کُند از نفس افتاد چارمین ضربه ، پنجمین ضربه وضع حنجر وخیم تر می شد ششمین ضربه ، هفتمین ضربه فاطمه داشت بی پسر می شد هشتمین ضربه کعبه هم لرزید درد بر استخوان مماس افتاد نهمین ضربه خنجر کهنه پشتِ گردن به التماس افتاد ! دهمین ضربه کاسه ی صبرِ لشکری رفته رفته سر می رفت زودتر از سر بریده به شام قاصدی داشت خوش خبر می رفت نوبت ضربه ای عجیب رسید! یازده بار آسمان غش کرد حرمله سمت خیمه ها می رفت در حرم معجری جوان غش کرد وای از ضربه ی دوازدهم ! ضربه ای که سنان پسندتر است شمر با دست های لرزان گفت: چه کسی نیزه اش بلندتر است ؟ ✅وحید قاسمی محرم ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 همه گفتند که بفرما شمر 💢 👈 با حال عاشورایی بخوانید شده آتش بیار صحرا شمر جان ندارد برای بلوا شمر هر که آمد به محضرت امروز دست خالی نرفت حتی شمر جان زهرا ! به جانت افتادند دو سه تا شمر نه چهل تا شمر سینه ات بالش رقیه ت بود حیف بر آن نشسته حالا شمر حق بده لطمه بر سرم بزنم می زند بر سر تو با پا شمر گره افتاده ست در مویت چه کسی وا کند خودم یا شمر ؟ تو خودت گفتی از قفا بزند ؟ به توافق رسیده ای با شمر ؟ وقت ذبح ات تعارفش کردند همه گفتند که بفرما شمر قتل وهن است نیت این ها همگی رفتنه اند اما شمر ... لب گودال ناسزایی گفت با همان طعنه کشت ما را شمر غیرت الله بعد رفتن تو بد نگاهی کند به زن ها شمر ✅علیرضا خاکساری -محرم ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 خواهری وا محمدا میگفت 💢 آسمان زیر دست و پا گم شد نور حق بود و در خفا گم شد جامه ، عمامه و ردای تنش یا به غارت رسید یا گم شد چشم برهم زدند عریان شد چشم بر هم زد و عبا گم‌شد نیزه هایی که خورده بود حسین همگی زیر چکمه ها گم شد وای از ناله ی انا العطشان که میان سر و صدا گم شد بین گرد و غبار مرکب ها همه هستیِ انبیا گم شد از تن شاه بی ردا میگفت خواهری وا محمدا میگفت آه از پیکر رها مانده از تن شاهِ بی ردا مانده وقت مغرب شده ست و ذبح حسین دیر شد ، خواهرش کجا مانده؟ پیر مردی عصا زنان میگفت صبر کن چند نیزه جا مانده پاک کن خواهرش نبیند که بر تنش چند رد پا مانده قاتل از روی سینه اش پا شد خنجر کُند بر قفا مانده همه رفتند خواهر است و حسین حیف این شمر بی حیا مانده زیر لب ها خدا خدا میگفت خواهری وا محمدا میگفت ✅امیرفرخنده- محرم۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 آقا گرسنه کُشته و تشنه شهید شد 💢 وقت غروب گشت و نشد سر جدا هنوز راحت جدا نشد سر او از قفا هنوز بعد از هزار و نهصد پنجاه جای زخم مانده است ده سوار و چهل جای پا هنوز آقا گرسنه کُشته و تشنه شهید شد خصمش چگونه سیر نشد از جفا هنوز دردا بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد و هست بر دل او دردها هنوز سوغاتی امشب از تنش انگشتری برند زینب خبر ندارد از این ماجرا هنوز ✅میثم مؤمن نژاد-محرم ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 خنجر کنار رفت و سنان با تبر رسید 💢 - از حنجر بریده ی آقا خبر رسید کار بدن تمام شد و قصه به سر رسید کار از هجوم تیغ اراذل گذشته بود خنجر کنار رفت و سنان با تبر رسید تیری که حرمله زده بر سینه ی حسین بود آنچنان قطور که تا عمق پر رسید ارباب ما به خاک سرش را نهاده بود شمر لعین آمد و زینب دگر رسید ای کاش در مقابل زهرا نمی برید وقتی که دید فاطمه خونین‌جگر رسید ✅آرمان صائمی - عاشورای ۱۴۴۶ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 قتلگاه از خولی و شمر و سنان پر می شود 💢 جیب شان پر می شود جیب هر مرد و زن و پیر و جوان پر می شود با فروش دین خود کوفیان بی مروت جیب شان پر می شود هرکسی بیعت شکست یک سپر گندم برایش رایگان پر می می شود آه از اشباه الرجال... قصه ی کوفی جماعت در جهان پر می شود چوب خط عده ای در بزنگاه خطیر امتحان پر می شود لشگر ابن زیاد  با هجوم مردمی نامهربان پر می شود محض تکفیر حسین دشت از یک عده بی نام و نشان پر می شود کوله بار حرمله بعد بغض و کینه از تیر و کمان پر می شود شمر مهمانش شده دامن مهمان به لطف میزبان پر می شود قتل صبرش را بیین قتلگاه از خولی و شمر و سنان پر می شود روضه خیلی سخت شد با سر نیزه همه حجم دهان پر می شود بعد همکاری تیر حفره ی خالیِ سینه ناگهان پر می شود هر شکاف زخم او با عصای پیرمردی ناتوان پر می شود فاخر است انگشترش با عقیقش دست و بال ساربان پر می شود بعد غارت شک نکن جیب خولی از النگوی زنان پر می شود از رد پای شبث چادر طفل یتیم کاروان پر می شود دور ناموس خدا از هزاران مطرب و آوازه خوان پر می شود پیش چشمان رباب مشک های خالی از آب روان پر می شود گوش اطفال حرم از رجزخوانی چوب خیزران پر می شود ✅علیرضا خاکساری- محرم۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 تا ضربه‌ی دوازدهم مرد خواهرش 💢 ساعت حدود سه طرف قتلگاه رفت آن شاه بی سپاه به جنگ سپاه رفت آن سو برادریست که گودال میرود این سمت خواهریست که از حال میرود خواهر ز حال میرود آنقدر که نگو درمانده‌ای به حسرت یک بوسه از گلو دامن کشید و‌ رفت ولی در غبارها افتاد بین دسته ای از نیزه دارها سرنیزه ها که روی تنش سر گذاشتند این جسم را به دسته‌ی دیگر گذاشتند شمشیرها سیوف خذینی شنیده اند لبیک‌ وار سر به دهانش کشیده اند ساعت گذشت از سه و نزدیک چار بود خورشید سر برهنه میان غبار بود آن ساقی شریف که میرفت هوکشان شمشیرهای مست پی او سبو کشان یک سو عزیز فاطمه صدپاره پیرهن یک سو عزیزه های حسینند مو کشان شمشیر میبرید و نمیدوخت هیچ کس پس نیزه ها زدند به جسمش رفوکشان با این که تیز بود نگاه سنان و شمر سرنیزه های خسته چه کنداست نوکشان پا بر دهان قاری قرآن نمیزنند این شرط ذبح نیست به پشت و به روکشان آنها که آمدند به گودال بی سلاح یک دسته پا زنان و دگر دسته مو کشان بعد از هزار و نهصد و پنجاه تا شکاف شمر آمده‌ست خنجر خود بر گلو کشان خون بر دل کبوتر مقتل نکن ببُر کارت بریدن است معطل نکن ببر این تیغ کند هرچه قدر زجر میدهد جایش ولی خدا به حسین اجر میدهد میدید روی تل چه می‌آرند بر سرش تا ضربه‌ی دوازدهم مرد خواهرش ساعت چهار  یوسف زهرا دریده شد با ضربه های شمر گلویش بریده شد ساعت چهار رد شد و سمت غروب رفت سردار سربلند سرش روی چوب رفت خارج شدند مردم کوفی ز قتلگاه وارد شدند خیمه‌ی عطشان به ذکر آه آنجا که پیش فاطمه نزدیکی فرات کون و مکان گریست براجسادالعاریات آنجاکه چنگ شمربه زلف حسین رفت وقتی بریده شد سرکل مقدسات جایی که خورد ، سینه‌ی ام‌الکتاب شد جایی که تکه تکه شد آیات محکمات فریاد زینب است که یاایهاالرسول هذا مرمل بدما ، هذه بنات ما را نگر که معجرمان آستین ماست خون گریه میکنند از این داغ کائنات این قوم هتک حرمت زینب نموده اند روز قیامت از تو نبینند التفات ✅وحید عظیم پور - محرم۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢  بحر طویل مرثیه روز عاشورا  💢 گرمْ ظهر است و هوا آتش و دشت آتش و خاک آتش و هر نیم نفس آتشِ خونبار  در این بار زمان وقت نماز است  گه راز و نیاز است امام آمدو هنگامه مهیا شدو صف‌ها همه برپا شدو حضرت زِ نمازی به نماز دگری با دل مشتاق‌تری  ایستاده‌است خودش رو به خودش حضرت قبله که کنَد روی به کعبه عرش مبهوت حضور شبه ظهورش همه نورش جبرئیل آمده سجاده‌ی او پهن  کند و بوسه به خاک کف پایش بزند منتظر بود جهان منتظر بود علی‌اکبر اذان گفت باز هم فاطمه ، جان گفت ایستاده است حسین این طرف و دور تا دور  سیاهی است تباهی است سپاهی است پُر از تیرو کماندار پُر از دشنه‌ی خونبار پُر از نیزه‌ی خون‌ریز ناجوانمردترین قوم  همه آماده پیکار ستمکار  نه رحمی  نه نفهمی چه بی‌عار همگی منتظر غفلت سردار ایستاده‌است حسین و  سپری پیش رویش داشت  سری پیش رویش داشت  جگری پیش رویش داشت سعید است  سعید ابن عبدلله است  خاک ثارالله است دیوانه تا به لب‌های حسین‌بن‌علی واژه‌ی تکبیر نشست به روی سینه‌ی سوزان سعید  اولین تیر نشست چشم را لیک نبست سوره‌ی حمد که آقا به لبش جاری شد دومین تیر دَمش کاری شد دومین تیر پَر خویش که چرخاند بر آن سینه نشست و جگر فاطمه سوزاند باز هم گفت سعید شُکرلله اباعبدالله قل هو الله احد گفت حسین باز هم نام صمد گفت حسین ایستاده است سعید باز هم تیر زدند تیر سوم زد و بد خورد به تَن یاد می‌کرد زِ تابوت حسن یادش اُفتاد که اُفتاد نوک تیر به تن دوخت کفن رفت آقا به رکوع با تمامیِ خشوع  و در آن داغ شدید با همه صبر و خضوع ایستاده است سعید  خواند سبحان و سبحان و سبحان حسین کرد تکرار سعید  تیر چهارم زد و پهلوش درید اشک از گوشه چشمش که چکید زیر لب زمزمه کرد  یاد دیوار و در و فاطمه کرد  لحظه‌ای هم نشکست لحظه‌ای هم نَخَمید در سجود  آقا گفت  ربی الاعلی گفت روی زانوست سعید تیر پنجم زد و بر کتف نشست استخوانی که شکست زیر لب خواند دعا که خدا بود و خدا رکعت بعدی شد ششمین تیر درِ سینه او را وا کرد  رد شد و تیزی خود را به قلبش جا کرد  داغ را معنا کرد در قنوت است حسین   از خدا آکنده از علایق کنده باصدای حیدر  آه مانند علی مثل آن روز که در اوج نبرد مثل آن روز که در وقت نماز تیر کندند زِ پای حیدر تیرها سوی حسین اما نه، سپری هست عجب  مردانه ایستاده است سعید  گفت من مات عَلی حب علی مات شهید تا تشهد را خواند زیر لب خواند سعید به شهودش بردند تیر بعدی به گلو زد ملکوتش بردند تیر بعدی به رخش زد جبروتش بردند همه جمعاً ملائک دورش غرق حیرت جبریل   مات حالات سعید است خلیل    مست حالش عیسی  محو رویش موسی  همه جمعند ولی چشم سعید  جز حسینش به خدا هیچ ندید ابن عبداللهی  حال عبدالله و همه‌اش الله است همه‌اش گرم نگاه  تیرِ بعدی آنگاه یا اباعبدالله گاه گاهی نیزه  می‌رسد هر لحظه مثل  یک کوه ستبر  مثل یک صخره‌ی پُر صبر  سعید گاه با بازویش  گاه با سینه‌ی خود  گاه با حنجره‌اش  چه شگفت است خدا منظره‌اش  لشکری حیران است ابن سعد است که سرگردان است بزنیدش که بیافتد از پا  تیرها خورد به پا  تیرها خورد بر آن گونه  بگو تو همه جا ایستاده است سعید  لشکری در بُهت و غرق حیرت همه‌ی جانبازان  مات این چهره‌ی پرپر شده تیراندازان حضرت صوم و صلات  تا که کشتی نجات  تا که آیینه ذات  السلامش را گفت به سلامش که رسید تیر آخر به گلوگاه سعید خون اگر می‌جوشید سیزده تیر سراپاش برید  او ولیکن نبرید جان به لب‌هاش سرانجام رسید  یاعلی از لبش آرام دمید گفت جبریل هلا عاش سعید مات سعید  آه افتاد سرش  روی دامان حسین  خیره مانده است به او  چشم گریان حسین آخرین جمله‌ی او ای عزیزم  بی کسم بی چیزم هیچ کاری که نکردم آقا  کاش می‌شد که به دور تو بگردم آقا عشق شد نوش سعید خون در آغوش سعید گفت در گوش سعید  بعد از این تا به ابد در بهشت ابدی  نه به پشتم هستی نه کنارم هستی همه جا پیش رویم خواهی ماند تا ابد روبرویم خواهی ماند ولی افسوس هنوز آرزویی به دلش داشت سعید غصه‌ای داشت مگو هرقدر تیر که اینجاست  همه خرجش می‌شد  کاش می‌خورد به او  ولی افسوس  به جا مانده هنوز تیر و سرنیزه و  شمشیر و عصا و دشنه  یک طرف یک تشنه بین آنها اما آتشی در جگر قافله هست چهار تا تیر سه‌شعبه است که با حرمله است خوب شد رفت و ندید  خوب شد عصر نبود  وای از قلب حسین  وای از حال رُباب آه از قحطی آب اولی سهم علی‌اصغر شد از لبِ او می‌گفت آه مُنوا می‌گفت به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند در عوض حرمله هم بچه را دوخت به دستان پدر  سوخت چشمان پدر بچه‌اش تیری خورد که سعید و که زهیر و که حبیب و وهب و عابس و حُر نیز نخورد نه گلو ماند از او  نه که رو ماند از او..‌ ✅حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 دومین تیر به چشم عموی قافله زد بازهم حرمله زد  کارِ سقا پیچید  چشم هم تا پیچید زره‌اش پُر خون شد  تیر از پشت سرش بیرون شد دست افسوس نداشت  ساقه‌اش را آقا بین زانو بگذاشت سرِ خود را به عقب زود کشید  چقدر تیر درید چشم افسوس که ریخت  در مدینه کمر ام‌بنین تیر کشید  فاطمه زد به سرش  ناله کشید خوب شد رفت و ندید ، خوب شد رفت و نبود تک و تنهاست حسین ، فکرِ زنهاست حسین زخمی و تشنه و بی‌کس  نه جوانی نه عبایی نه امیری نه برادر هرطرف یک نفر اُفتاده تنی چاک و این خاک چه خالی است زِ یاران عوضَش خیمه‌ی دارالشهدا پُر زِ بدن ، غرق شهید  یک طرف خفته سعید یک طرف اکبر پاشیده زِ هم پیش او قاسم پیچیده بهم دشت خالی است ، حسین است پر از زخم   ولی بر روی زین دوره‌اش کرده‌اند ای وای  به کین سنگی از دور شکست آینه را  خورد جبین چهراش خون و محاسن همه خون ابتدا آه کشید خواست با دامنِ پیراهن خود پاک کند حرمله دید عجب فرصت خوبی دارد نیست اینبار سعید ، نیست عباسِ رشید  قلب آقا را دید و کمان را که کشید چارمین تیرِ سه‌شعبه زود رسید دور خود چرخ‌زنان سینه درید فاطمه ضجه کشید خواست بیرون کشد از سینه، لبه‌هایش نگذاشت بیشتر رفت فرو ، خم شد از پشت کشید ساقه‌ی تیر بلند  همه بیرون آمد باز فواره‌ی خون  باز خونابه به جوش  مصطفی رفت زِ هوش نفسش رفت زِ دست  خواهرش بدحال است ذوالجناحِ پُرخون  ذوالجناحِ پُر زخم  به لب گودال است از روی زین اُفتاد  مجتبی آمده بود ریختند از همه‌جا  هرکه با هرچه که می‌شد می‌زد پدرش  آنجا بود همه با هرچه که دارد می‌زد مادرش آنجا بود یک نفر خواست که با تیغ تمامش بکند سپرش شد آنجا  پسرش عبدالله بدنش شد سپر ثارالله  بود بر روی عمو  به زمین ولوله بود همه‌جا هلهله بود ، باز هم حرمله بود  باز هم زیر گلو آخرین تیرِ سه‌شعبه به کمانش بگذاشت ولی اینبار  بگو  فاصله اندازه‌ی یک نیزه نه یک تیر نبود دوخت با ضرب سه‌شعبه دو گلو اخنس و اشعث و شمر.... همه بودند سنان آمد و زد نیزه‌ی خود را به گلو  به روی دامن زهراست سرش مادرش مُرد برش خواهرش داد کشید  دخترش جیغ کشید  نزنیدش نزنید جان من  زود خلاصش بکید ✅حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۴/۲۵ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷