eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 نماهنگی بسیار زیبا و دیدنی از نامه سردار دل ها سپهبد شهید خطاب به دختر عزیزش با تصاویری زیبا و ناب از حاج قاسم 🖌... سی سال است که نخوابیده‌ام ، اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد ، تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی ، نرجس اســت ، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌گر باشم ، بیخیال باشم ، تاجر باشم؟ نه من نمی توانم اینگونه زندگی بکنم... 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این نماهنگ زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
18.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید اهل قلم 🎙 : ‌‌‌‌‌‌شب ، گنجینه‌ی رازهای نامكشوف خلقت و بطنی است كه روز را در خود می پرورد. اكنون‌ تاریخ ، بعد از آن شب طولانی و سیاه كفر ، به طلوع فجری دیگر رسیده است و از این پس هر روزی كه می گذرد ، با نزدیك شدن به صبح دولت حق ، جهان روشن و روشن‌تر می گردد. اینجا منبع و منشأ آن نور عظیمی است كه در وسعت جهان جلوه كرده است و البته ناگفته پیداست كه جبهه نیز نور خود را مدیون شمس ولایت است ، ولایت آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین. جهان هرگز باور نداشت كه اینچنین روزهایی را ببیند. سال‌ها بود كه راه و یاد انبیاء فراموش شده بود و ذخایر خدا نیز همچون ستارگانی كه در ظلمت شب می درخشند جز به چشم بیداران نمی آمدند ، تا ناگاه خورشیدی دیگر متولد شد و انفجار عظیمی از نور ، شب را شكست و اراده‌ی حق از وجود مؤ‌منینی كه لایق آیینگی بودند تجلی یافت و آخرین عصر جاهلیت نیز با انقلاب اسلامی ایران سپری شد. خفتگان هنوز از طلوع فجر بی خبرند و نمی دانند كه تاریخ در انتظار چه فردایی است. اما ای من ! تو كه نخفته‌ای؟ چشم باز كن و جلوه‌ی اراده‌ی حق را از وجود این مجاهدان راه خدا ببین... 🌸 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
26.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 نماهنگی بسیار دیدنی و شنیدنی ویژه چهارمین سالگرد شهادت سردار دل ها سپهبد شهید با خوانندگی محمد معتمدی منتشر شد. 🎙من تشنه دیدارم ای زیبای تنها با یک نظر آتش بزن خاکسترم را پس کی به دادم می‌رسی ای عشق خونین تلخی مکن، تلخی مکن ای شور شیرین این بی‌قراری پایان ندارد کی می‌رسد وقت قرار بوسه تو کوهم ولی کاش از هم بپاشم بر ناگهان انفجار بوسه تو من تشنه دیدارم ای پیداترین راز دلتنگ تو، دلتنگ آن آغوش دلباز جنگیده‌ام من با رقیبان تو ای عشق کی می‌گذارم سر به دامان تو ای عشق این بی‌قراری پایان ندارد کی می‌رسد وقت قرار بوسه تو.... 🌸 روحت شاد و یادت گرامی سردار دلاورم ♦️نماهنگ «بوسه تو» توسط بنیاد مکتب حاج قاسم با همکاری مؤسسه هنری وصف صبا ساخته شده و با تصاویری کمتر دیده شده از حاج قاسم طراحی و ساخته شده است. 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این نماهنگ زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
23.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 توصیف قداست و ویژگی های خاک مطهر و خونین از زبان رزمنده دلاور ، جانباز شهید سیدمجتبی علمدار با تصاویری دیدنی از منطقه خونرنگ شلمچه و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 رزمنده نستوه جبهه های حق علیه باطل شهید سیدمجتبی علمدار از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز شهر ساری بود که ۱۱ دیماه ۱۳۷۵ بر اثر جراحات وارده در جنگ و اثرات گازهای شیمیایی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد. 🌸 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢️ ✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی از شب خونبار عملیات : 💠 🖌... آبی که چند دقیقه پیش راکد و ساکت و آرام بود ، حالا موج برداشته بود و از همه جا بوی باروت می آمد.آسمان به وسیله کرکس های آهنی روشن تر شد تا لاشخورها بتوانند طعمه خود را بهتر ببینند. هنوز خوشه ای به خاموشی نگراییده ، خوشه دیگری روشن می شـد. دیگر شـب نبود. هوا مثل روز روشـن شـده بود و سـاحل دشمن دیده می شد ؛ به طوری که می توانستیم تک تک سنگرهای دشمن را از روی سیل بند بشماریم. گاهـی صـدای بچه لاشـخورها به گوش میرسـید که فریاد می کشـیدند و چیزهایی به هم میگفتند. به ما دستور حرکت دادند. با عمیق ترشدن آب ، پاها از زمین کنده شد. در هـر دسـته ای ، به غیـر از چهار نفر ، سـر بقیه زیر آب بـود ؛ دو نفر از اول و دو نفر از آخر ستون. سرهای بقیه زیر آب بود. از اشنوگر استفاده میکردند. من و برادر عباس راشـاد در اول سـتون بودیم و برادر حسـین یوسـفی هم از کنـار سـتون حرکـت میکـرد. از گونی کلاه اسـتتار دوخته بودنـد. به علت هم رنگ بـودن بـا آب رودخانـه ، دید دشـمن را به مقدار زیـادی از بین می برد. اشـنوگرها هم با گونی اسـتتار شده بودند. حرکت به طرف وسط رود به کندی انجـام می شـد و اگـر همین طور پیش می رفتیم ، از میـان جزیره بوارین و ماهی سـر درمی آوردیم و همان سـر را هم باید دودسـتی تقدیم منقار بچه لاشخورها می کردیم. معاون گردان ، برادر مجید بربری ( سردار رشید اسلام حاج مجید ارجمندفر ) از دسـته سـه می خواست طناب ارتباطی را قطع و به طرف جزیره ام الرصاص برود. به حسین گفتم طناب را ببرد. حسین طنـاب را بریـد و از آن لحظـه به بعد او را ندیدم. با شـدت تمام به طرف جزیره ام الرصـاص فین میزدیم. آتش دشـمن از سـه جهـت روی آب متمرکز بود و هر لحظه شدت می گرفت. از طرف مقابل ام الرصاص ، از سمت راست جزیره ماهی و از پشت جزیره بوارین قرار داشت.  دسته اول و دوم گروهان به طرف ساحل خودمان فین میزدند. به نزدیکی نهـر خیـن و بواریـن رسـیده بودنـد. هیچ گونـه تـرس و رعبـی در نیروهـا دیده نمی شـد. حتـی بعضی ها شـوخی هـم می کردنـد. برادر راشـاد به مـن میگفت عباس آقا ، مثل اینکه فیلم سینمایی است. هر لحظه منتظر بودیم که تیر یا ترکشی به پیشوازمان بیاید و ما را تا آسمان اوج دهد. برادر مجید بربری هم به کمک ما آمد تا سه نفره دسته را سریعتر بکشیم. به بچه ها گفتم که وزنه های اضافی را باز کنند و به روی آب بیایند. همه وزنه ها را باز و در آب رها کردند و سرها را از آب بیرون آوردند. یکـی از فین هـای بـرادر راشـاد از پایـش درآمد و او مجبور شـد که جایش را بـا یکـی از برادران تخریبچی به نام محسـن اقدمی عوض کند. کم کم به تنگه بین جزیـره ماهـی و ام الرصاص نزدیک میشـدیم. رو به روی ما یـک دکل دیدبانی به ارتفاع تقریبی پانزده متر دیده می شد که اتاقک هم نداشت. در سمت چپ دکل ، یک سـنگر دوشـکا بود که مرتب کار می کرد. یک دسـته نیرو در سـمت چپ و موازی ما به طرف آن سنگر در حرکت بودند. آتش در سمت تنگه خیلی کم بود ؛ به همین دلیل تصمیم گرفتیم که خود را به طرف شمال جزیره ام الرصاص بکشیم. یک لحظه سوزشی در بازوی راستم احساس کردم. فکر کردم شاید ترکش خورده و رد شده است و زیاد هم مهم نیست ؛ اما چند متر بیشتر نتوانستم طناب را بکشم. به تخریبچی دسته ، برادر حبیب هاتف گفتم که طناب را بکشد و خودم چندصد متر به انتهای تنگه نمانده بود که از کنار دسـته حرکت کردم. تقریباً به سیم خاردارها رسیدیم. چند متر مانده به سیم خاردار ، برادر حسن پام از ناحیه دهان مورد اصابت تیر قرار گرفت و تعادل خود را از دسـت داد. حسـن دو دسـتش را بلنـد می کـرد و بی اختیـار به شـانه بچه ها می گذاشـت و باعث می شـد که طناب پیچ بخورد و بچه ها کنترل خود را از دسـت بدهند. به حسـن گفتم طناب را رها کن. او هم گره ها را از دستش درآورد و به طرفم آمد. یک لحظه سرش در آب فرورفت و بیرون آمد. همان لحظه شـهید شـد. بچه ها او را به طرف سـیم خاردار کشیدند تا شاید لباسش به سیم خاردار گیر کند و آب او را از آنجا دور نسازد.... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص از رزمندگان دلاور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های عاشورایی بود که مردادماه ۱۳۶۶ در ، منطقه عملیاتی منطقه عمومی عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌸 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
دل باخته
💢️ #شب_حمله ✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_عباس_محمدی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار : 💠
💢 🎙 حضرت امام خمینی (ره) : خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان كه در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی كه این گوهرها را در دامن خود پروراندند! خداوندا ، این دفتر و كتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز ، و ما را هم از وصول به آن محروم مكن. خداوندا ، كشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت ، تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.... 🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab