eitaa logo
دل باخته
1.1هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 💠 قسمت هشتم 📽 تصاویری بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از لحظات آغازین عملیات غرورآفرین و تصاویری دیدنی از نبرد نزدیک و جانانه رزمندگان اسلام با متجاوزین بعثی عراق در این عملیات شکوهمند 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 عملیات  یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس بود که دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز ، خرمشهر و دشت آزادگان با هدف آزادسازی شهر خرمشهر آغاز گردید و طی چهار مرحله عملیات هجومی در سوم خرداد ماه ۱۳۶۱ منجر به آزادی شهر خرمشهر شده و ضمن خسارات و تلفات سنگین به ماشین جنگی بعث عراق ، حدود ۱۹ هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند. 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی بسیار زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور در عملیات غرورآفرین ( آزادی خرمشهر ) 💠 قسمت چهارم 🖌... در گرماگرم نبرد با تانک ها بودیم که یک لحظه چشام به سیمای نورانی حسن آندی افتاد که در آن ظلمات شب همچون خورشید می درخشید ، چهره اش به قدری زیبا و نورانی شده بود که در آن تاریکی قیافه اش را به وضوح می دیدم. با شور و هیجان عجیبی تکبیر می گفت و بی ترس و واهمه به سمت تانک ها حمله ور می شد. رفتار و حرکاتش واقعاً عجیب و غریب شده بود و برای همین هم جلو رفته و از دستش گرفته و گفتم: حسن آقا ! چی شده ؟ چرا چنین می کنی ؟ کجا می روی؟ گفت: نباید بگزاریم این تانک ها فرار کنند. حرفش تمام نشده هم دستش را از دستم بیرون کشیده و شتابان به راهش ادامه داد. در حالی که بلند بلند تکبیر می گفت، رفت بالای یکی از تانک ها، سریع نارنجکی داخلش انداخت و برگشت.نارنجک منفجر شد و تانک از حرکت باز ایستاد. با این حرکت روحیه بخش برادر آندی رزمندگان بقدری به وجد آمدند که یکی پس از دیگری حمله بردیم طرف تانک ها و در فاصله زمان بسیار کوتاهی موفق به از کار انداختن چندین دستگاه تانک دشمن شدیم. در گرماگرم جنگ و گریز چند نفری از هم‌رزمان توانمند مثل حسن آندی ، علی یوسفی ، مسعود منتجب نیا و…را گم کرده و دیگر ندیده و نفهمیدم کجا رفتند. نبرد به شدت ادامه داشت تا اینکه یک لحظه همه جا ظلمات شد و آنچنان تاریکی میدان نبرد را فراگرفت که دیگر هیچ جا دیده نشد، عجیب بود که حتی یک منور هم در آسمان روشن نمی شد. ناگهان در آن تاریکی متوجه تانکی شدیم که چراغ خاموش به ما نزدیک می شد. دور و برم را نگاه کردم و رزمنده دلاور مصطفی حمیدی را دیدم که آرپی جی به دست دارد به سمتم می آید. گفتم: مصطفی تانک را بزن. مصطفی بی درنگ تانک مهاجم را نشانه گرفت. چشم دوخته بودم به او، قلبم به شدت می زد. آیا مصطفی موفق به زدن تانک می شود یا نه؟ تانک عراقی خیلی نزدیک شده بود. صدای مصطفی را می شنیدم که زیر لب زمزمه می کرد: و ما رمیت اذا رمیت ولکن الله رمی... موشک آرپی جی را شلیک کرد و در آن تاریکی محض موشک مثل تیری که از چله رها شده باشد، مستقیم رفت و درست خورد بین برجک و بدنه تانک . برجک از تانک جدا شد و از شدت انفجار زمین زیر پایمان به شدت لرزید. به قدری این صحنه زیبا و تماشایی بود که محو تماشاش شده و از دور و برم بی خبر بودم. یک لحظه دیدم چیزی نمانده که برجک تانک بیفتد روی سرمان. سریع از صحنه دور شدیم. مهارت مصطفی حمیدی در شلیک آرپی جی همه مان را در حیرت فرو برد. شکار تانک با آن کیفیت ، آن هم در دل تاریک شب ، اتفاق بسیار نادری بود. جایی را که گلوله آرپی جی مصطفی خورد را در اصلاح نقطه ثقل تانک می گویند که حتی تانک تی-۷۲ هم از از آن نقطه آسیب پذیر است. تانک در آتش می سوخت و اطرافش را روشن کرده بود. کریم بیات سعی می کرد نیروها خیلی پخش نشوند. ما در یک ساعت اول درگیری حدود بیست یا سی تانک دشمن را از رده خارج کردیم و طولی هم نکشید که کم کم از فشار تانک ها کاسته شد. تانک ها شروع به عقب نشینی کرده و در کمال ناباروری از کمند تانک ها رها شدیم. ولی با این وجود از همه سو گلوله و ترکش می بارید و ده ها و شاید صدها تیربار و مسلسل ضدهوایی بر سرمان آتش می ریختند؛ آن هم چه آتشی! هنوز تا رسیدن به محل الحاق یگان ها فاصله زیادی داشتیم ، دوباره به راهمان ادامه دادیم. مقداری رفته بودیم که این بار توپ ۵۷.م.م ضد هوایی دشمن و چند تیربار و پدافند ۲۳.م.م سد راه مان شدند. لوله هاشون را پایین آورده بودند و تیر مستقیم می زدند. ما هم به سویشان آتش گشودیم ، اما کاری از پیش نبردیم. مصطفی را پیدا کردم و گفتم: چاره ای بیندیش. شعار مصطفی در هدف گیری با آرپی جی همان آیه شریفه «وما رمیت اذا رمیت ولکن الله رمی» بود، شاید هیچ کدام مان تاثیر این آیه را به اندازه مصطفی درک نکرده بودیم. اینجا صحنه ای زیباتر از صحنه شکار تانک خلق کرد. چشم دوخته بودم ببینم این بار با آرپی جی چه میکند. موشک آرپی جی را شلیک کرد و در آن تاریکی گلوله رفت و درست داخل لوله توپ ۵۷ منفجر شد. با دیدن این صحنه تکبیر بود که از حنجره هامان بیرون زد و دشت را پر کرد. همه این ها را لطف و عنایت خداوند نسبت به رزمندگان اسلام می دانستیم. در آن لحظات احساس و پرخطر، حس می کردم که دست غیبی ما را هدایت میکند. امکان نداشت کسی بتواند در روز روشن کاری را که مصطفی انجام داد را انجام دهد و چنین صحنه زیبایی را بیافریند. این فقط لطف و عنایت خاص خداوند متعال بود. 🌀 🖍 راوی خاطرات سردار سرتیپ حاج محمدتقی اوصانلو از فرماندهان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 🌹یاد مردان خطر کرده بخیر یاد یاران سفر کرده بخیر یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر یاد آن شور آفرینان نبرد یاد حمله ها در آن شب های سرد یاد کردستان و یاد کاوه ها که ز ما دفع خطر کرده بخیر یاد آن عشاق و خونین جامه ها یاد آن سوز و گداز و ناله ها یاد یارانی که در پیکارها ترک پا و ترک سر کرده بخیر یاد نصر و کربلای چهار و پنج یاد شب های عملیات و رنج یاد فاو و بدر و خیبرها بخیر یاد آن الله اکبرها بخیر... 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 خاطره‌ بسیار زیبا و شنیدنی مداح باصفای جبهه ها از شهید والامقام و شهدای پاکباز با نوحه ای بسیار شنیدنی و خاطره انگیز از ایشان در خصوص حماسه آفرینان 🎞 این فیلم زیبا در دوران دفاع مقدس و مناطق عملیاتی جنوب کشور تصویربرداری شده است. 🎙سرباز سرافراز خمينی بدنت كو؟ پاسدار هويزه عزيزم كفنت كو؟ از چهره تو جلوه‌نما نور خدايی رفتی ز برم مونس جانباز بيائی ای ديده‌ور جبهه اسلام كجايی؟ ای يوسف گم‌گشته من پيرهنت كو؟ در راه خدا شد هدف تير سر تو بشكافت ز هم سينه پاك و جگر تو در سنگر قرآن رفقا منتظر تو آوازه تكبير و صدای محنت كو؟ بعد از تو دگر ندارم آسايش و آرام آيا كه به رهبر برساند ز تو پيغام در راه خدا و هدف و مكتب اسلام افتاده بخون پيكر صد پاره تنت كو؟ از هجر تو ياران و رفيقان همه دلتنگ گفتار تو آموزش و رفتار تو فرهنگ با جمع شهيدان و ملائك تو هماهنگ پس مهر و صفا با رفقای وطنت كو؟ 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار دیدنی و شنیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم 🎙 : پیام بسیجی اطاعت است ، اطاعتی كه از عشق به ولایت برمی‌خیزد. تاریخ جهان هزاران سال در انتظار ظهور این جوانان بوده است تا بیایند و امانت ازلی انسان را ادا كنند و آرمان‌های هزاران ساله‌ی انبیاء و اولیای خدا را محقق سازند. این بیابان صحنه‌ی تاریخ است و از این جنگ نیز در تاریخ آینده‌ی سیاره‌ی زمین همانگونه سخن خواهند گفت كه ما از بدر و حنین می‌گوییم. ای رمل‌ها ، بر سر و روی و موی ما بنشینید و آن روز كه زمین فروخورده‌های خویش را بیرون می‌ریزد و صحرای قیامت مجلای حقایق پنهان خواهد شد ، بر ما و آنچه می‌كنیم شهادت دهید. اگر به چشم راز بنگری ، اینجا كه قدمگاه مجاهدان راه خداست ، بوسه‌گاه فرشتگانی است كه شگفت‌زده از عظمتی كه در باطن این انسان خاكی یافته‌اند ، صلای «لا علم لنا الا ما علمتنا» سرداده‌اند و خدای را بر خلقت حكیمانه‌اش تقدیس می‌كنند. ای زائر حرم عشق ، بدین جا سفر كن و چون به این حریم كه وادی مقدس عشق و ایثار است رسی ، نعلین از پای بیرون كن و با احترام بر قدمگاه مجاهدان راه خدا بوسه زن و هر جا كه شهیدی بر خاك افتاده است نمازی بگزار ؛ شاید كه پروردگار متعال به مقامی كه آنان در پیشگاه ذوالجلالش دارند رحم آورد و تو را نیز به ضیافت عنداللهی بپذیرد... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 💠 قسمت نهم 📽 تصاویری بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از عملیات غرورآفرین و نبرد نزدیک و جانانه رزمندگان اسلام با متجاوزین بعثی عراق در این عملیات شکوهمند 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 عملیات  یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس بود که دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز ، خرمشهر و دشت آزادگان با هدف آزادسازی شهر خرمشهر آغاز گردید و طی چهار مرحله عملیات هجومی در سوم خرداد ماه ۱۳۶۱ منجر به آزادی شهر خرمشهر شده و ضمن خسارات و تلفات سنگین به ماشین جنگی بعث عراق ، حدود ۱۹ هزار نفر از نیروهای دشمن به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند. 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی بسیار زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور در عملیات غرورآفرین ( آزادی خرمشهر ) 💠 قسمت پنجم 🖌... در امتداد دژ مرزی به سمت جنوب به راه خود ادامه دادیم. حدود ۵ کیلومتر با دژ مرزی فاصله داشتیم ولی هر چه پیش می رفتیم از رزمندگان سایر یگان های عمل کننده هیچ خبری نبود. مجبور بودیم به راه مان ادامه دهیم و ادامه دادیم. موانع دشمن یکی دو تا نبود. از یکی رد می شدیم به آن یکی می رسیدیم. در یکی از این موانع ، با یک قبضه ضد هوایی ۲۳م.م دشمن مواجه شدیم که با تیراندازی مدام و بی امان خود همه رزمندگان را زمین گیر کرد. انگاری ضدهوایی قفل شده بود روی مسیرمان و با رگبار متوالی نمی گذاشت از جایمان جنب بخوریم. در این مواقع حساس همه چشم ها برمی گشت به سمت مصطفی حمیدی . اوضاع بقدری خراب بود که فرصت سربلند کردن هم نداشتیم . این بار خود مصطفی گفت :‌ من می روم جلو تا ببینم چه کاری می توانم بکنم. تند و تیز رفت و حدود چهارصد متری ضدهوایی نشست و نشانه گیری کرد. اما تقریباً غیرممکن بود که موشک آرپی جی از آن فاصله به هدف بخورد. مصطفی هم این را می دانست اما مهارت و توانش اجازه نداد که بگوید از این فاصله نمی شود به هدف زد ؛ آن هم در تاریکی شب ! یک لحظه موشک از آرپی جی رها شد و پس از طی یک مسیر منحنی درست افتاد روی قبضه ضدهوایی و منهدمش کرد. صدای تیرانداری ضدهوایی قطع شد و توانستیم سرمان را بلند کنیم. تا آن شب و حتی بعد از آن ، من شلیک آرپی جی به آن شکل ندیدم. تقریبا امکان پذیر نیست و با منطق نظامی هم سازگاری ندارد. اما مصطفی حمیدی این کار را در تاریکی شب انجام داد. حالا دیگر فکر و ذکرمان رسیدن به بالای دژ مرزی بود. با عراقی ها درگیر بودیم و باران خمپاره بود که بر سرمان می بارید. جا به جا خمپاره های ۶۰ ، ۸۲ ، ۱۲۰ می افتاد و منفجر می شد. زوزه ترکش ها فضا را پرکرده بود. چند نفر دور هم جمع شدیم که برویم سمت دژ. تعدادمان زیاد نبود. از سرشب تا ۵ صبح مدام جنگیده بودیم و تلفات مان زیاد بود. نیروهایمان اکثریت شهید و زخمی شده بودند. شب سختی بود و نمی دانستم چقدر از همرزمانم شهید شده اند. تعدای هم به خاطر شدت درگیری ها در تاریکی شب پراکنده شده بودند. حتی فرصت نکرده بودیم زخمی ها و شهدا را جمع کنیم. چیزی به روشن شدن هوا نمانده بود که گفتم باید برویم بالای دژ. در حالی که دورهم بودیم خمپاره ای افتاد درست وسط جمع مان. خمپاره که افتاد من بی اختیار و ناخودآگاه پرت شدم روی محمود تاران. محمود فرمانده دسته بود. با خودم این جور فکر کردم که آسیبی هم به محمود نمی رسد. تا خودم را جمع و جور کنم و از روی محمود بلند شوم ، محمود گفت : آخ ! خیال کردم که با پرت شدن من آسیبی یا ضربه ای به جایی از بدنش وارد شده که این طور آه و ناله کرد. پرسیدم : چی شد؟در تاریکی دستم را گرفت و کشید به طرف خودش ، یک لحظه دیدم دستم رفت داخل شکم محمود. تمام روده هایش را با دستم لمس کردم. خونش گرم بود. فهمیدم ترکش خمپاره شکمش را دریده است. با چفیه زخمش را بستم و کشیدمش پشت دژ. عراقی ها از بالای دژ متوجه ما شده بودند و می زدند. به چند قدمی دژ مرزی ایران رسیده بودیم . درست نقطه صفر مرزی. دستور بود ما بعد از اینکه از کوشک تا شلمچه ادامه دادیم و دشت را دور زدیم ، برگردیم بر روی دژ. حالا هم می خواستیم چنین کاری بکنیم. وقتی خواستیم بالای دژ برویم نیروهای دشمن که به طرف ایران پدافند کرده بودند برگشتند به سمت ما و شروع به شلیک کردند. تیراندازی ها شدت گرفت. با اینکه تعداد ما کم بود ولی برای تسخیر دژ سر از پا نمی شناختیم. جنگ که شدت گرفت عراقی ها دیدند این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست ؛ عده ای تسلیم شدند ، تعدادی پا به فرار گذاشتند و بقیه هم کشته شدند. با یک یورش دژ به دست ما افتاد. رفتیم روی دژ و موقعیت مان را تثبیت کردیم. تا طلوع خورشید چند دقیقه بیشتر فرصت نمانده بود و هنوز نمازمان را نخوانده بودیم. لباس هایم سر تا پا خونی بود. برگشتم داخل دژ پیش محمود که زخمی بود و به سختی نفس می‌کشید. پشت محمود را چسباندم به سینه ام و زیر گوش اش گفتم : می خوام نماز بخوانم. محمود با ایما و اشاره فهماند که کمک کن من هم نماز بخوانم. رمقی برایش نمانده بود و نمی توانست حتی تیمم کند. دست هایم را به عوض او به خاک زده و کشیدم به صورت و دست هایش. لحظات سختی بود. کمک کردم با آن حال نمازش را بخواند. کلمات را نمی توانست به درستی ادا کند. فقط اشاره می کرد... 🌀 🖍 راوی خاطرات سردار سرتیپ حاج محمدتقی اوصانلو از فرماندهان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 سخنان جالب و بسیار شنیدنی سرگرد ارتشی شریف‌النسب از لحظات سخت و نفس گیر نبرد با متجاوزین بعثی عراق در کوچه پس کوچه‌های شهر خرمشهر 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 مرحوم زنده یاد سرگرد شریف‌النسب از مدافعان ارتشی شهر خرمشهر بود که با آغاز جنگ تحمیلی بی درنگ راهی جنوب کشور شد و به صورت داوطلبانه به همراه شهید آقارب‌پرست به شهر خرمشهر رفت و در کنار نیروهای مردمی ، سپاهی و بومی به دفاع از خرمشهر پرداخت. این مصاحبه در عین درگیریهای خرمشهر فیلم برداری شده است. 🌺 روحش شاد و یادش گرامی 👌بسیار عالی و شنیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 نماهنگی بسیار زیبا و دیدنی برای سردار دل ها سپهبد شهید با بیاناتی شنیدنی از سید اهل قلم و حاج قاسم عزیز 🎙 : من با این پاها در حَرَمت پا گذارده‌ام و دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آن‌ها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی ، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم ، جهیدم ، خزیدم ، گریستم ، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم ؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها ، آن‌ها را ببخشی.... 🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی 👌بسیار عالی و شنیدنی ، تماشای این نماهنگ زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 رزمنده‌ دلاوری که با پای بسته ، جان ده‌ها رزمنده را نجات داد..! 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 تصاویری دیدنی و خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل با نوحه ای بسیار حماسی و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙سرباز سرافرازم من سر بر کف و جانبازم من در ارتش روح اللهی رزمنده ممتازم من من جمعی جندالله ام سر در ره ثارالله ام در مکتب سرخ حسین من پیرو ثارالله ام... 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌بسیار دیدنی و شنیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab