eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 ✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص : 🖌... خداوندا ! رهبر عظيم الشان اسلام را تا ظهور حضرت ولی عصر (عج) حفظ بفرما و آنهائی را كه به ياريش برخواسته اند ياری و آنهايی كه قد علم كرده اند در برابرش اگر قابل هدايت هستند هدايت فرما و اگر قابل هدايت نيستند نابودشان بفرما ... 🌺 روحش شاد و یادش گرامی 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که مرداد ماه ۱۳۶۶ در عملیات در منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢️ ✍ خاطره ای شنیدنی از غواص بسیجی از شب خونبار عملیات : 🌀 🖌... قبل از اذان مغرب همه لباس پوشـیده و آماده بودند. وقت اذان راز و نیازها شـروع شـد. در تمام عمرم چنین نماز باشـکوهی ندیده بودم. بدون استثناء همه برادران در حال نماز خواندن ، به شـدت می گریسـتند. مسـئول دسـته چند بار به برادران گفت که یواش گریه کنید. دشمن متوجه حضورتان می شود. حضور قلـب و نمـاز رزمنده هـا ، انسـان را بـه گریـه می انداخـت. نماز که تمام شـد ، به چهارده معصـوم توسـل کردیـم و در انتهـا ، پیروزی رزمندگان و سلامتی امـام را از خداونـد متعال خواسـتیم. در حین دعا چند خمپاره سـنگر را به لرزه درآورد. در یکی از انفجارها برادر سـیدرحیم ( بسیجی غواص سید رحیم صفوی ) ، مسـئول دسته زخمی شد و او را به عقب فرستادند. سـاعت هفت شـب نیروها آرایش گرفته بودند. با یاد خدا به طرف کانالی کـه تا سـیل بند ادامه داشـت به راه افتادیم. از جلوی سـنگری کـه قبلاً یکی دو شب را در آن گذرانده بودیم رد شدیم. چنـد نفـر از بیسـیم چی های گـردان را دیـدم ؛ از جملـه جـواد و ناصـر که جلوی سـنگر نشسـته بودند. با آنها خداحافظی کردم. به دسـته دو که رسـیدم قاسم را دیدم. یک بیسیم پشتش بود. او را هم به عنوان بیسیم چی به گروهان داده بودند. آخرین نفر دسته دوم بود. به سیل بند اول خودمان رسیدیم. در دلمان اضطراب داشتیم که چه خواهد شد. آیا به آنطرف میرسیم؟ دقیقه به دقیقه تیربارهای دشمن سکوت شب را می شکستند. پولیکا را باز کردیم و گره ها را به دسـت برادران دادیم. دسـته دوم لوله های پولیکا از سیل بند به طرف آب سرازیر شدند. از سیل بند تا لبه آب ، کمتر از صد متر و پوشش تا لبه آب از نوع چولان بود. نیروهای دسـته سـه هم دو به دو از سـیل بند گذشـتند و در آن طرف سیل بند روی زمین نشستند. از دست چپ صدای خش خش حرکت بر روی چولان ها  و حتـی صـدای پای آنها کـه در آب حرکت می کردند، به گوش می رسـید. مسـئله سـکوت ، امر مهمی در عملیات اسـت. بی توجهی به آن ممکن اسـت به شکست هر عملیاتی منجر شود. از سـیل بند کـه رد شـدیم ، اضطرابمـان از بین رفت و جایش را سـکینه و وقار گرفت. مثل اینکه برای شنا و آب تنی و تفریح به رودخانه می رفتیم. از سیل بند تا لبه آب را بهُ کندی طی کردیم. به لبه آب که رسیدیم ، فین ها را به پا کردیم و وارد آب شدیم. دسته سه آخرین دسته از نیروهای لشگر بود که وارد آب میشد. طنابی بـه طول پنج متر بین دسـته ها ارتبـاط برقرار می کرد تا هر گروهان در یک سـتون حرکت کند. ساعت ۸:۳۰ در آب نشسته بودیم و فقط سرمان بیرون بود. ابتدا مـد بـود و آب ارونـد به شـمال بصره جریان داشـت. بعضاً آسـمان روشـن می شـد و دوبـاره تاریکی همه جـا را فرا می گرفت. آسـمان صاف ، صاف بود. ستاره ها در آسمان چشمک میزدند و نگاه شان به خط شکنان غواص بود.هـوا کاملا آرام بـود و حتی نسـیم هم نمی وزیـد. موجی در آب مشـاهده نمی شـد ؛ مثل اینکه آب راکد اسـت و هیچگونه حرکتی ندارد. چند لحظه ای از نشسـتن مـا در آب نمی گذشـت کـه یـک دسـته را در وسـط رود دیدم که صدایی شـنیدم. همراه با جریان آب ، به طرف شـمال در حرکت بودند. متعاقباً درسـت یادم نیسـت ؛ اما فکر می کنم که یک نفر به فرد دیگری می گفت، اگر نمیتوانی بکش کنار... شـاید یکـی از آنهـا زخمـی شـده یـا پایش گرفتـه بـود و مسـئولش از او می خواست که به عقب برگردد . صدایی که در وسط آب می خواست همراهش به ساحل خودی برگردد. به گوش ما می رسید حتماً به گوش دشمن هم خواهد رسید. بعد از چند لحظه دشمن با خمپاره و منور و کلت منور ، آسمان را چراغانی کرد. برای این نوع چراغانی بایـد منتظـر نالـه خفاشـان و جیـغ کرکس هـا و لاشخورها هم بود. خفاشـان و لاشخور صفتان این کمبود را هم برآورده ساختند و با تیربار ، آر پی جی۷ و ۱۱ و خمپاره هـای ۶۰ ، به طـرف ملائکه خدا در روی زمین چنـگ انداختند. آنان نمی دانستند که خداوند سدی بین ما و آنها قرار داده و عاقبت ، چنگ شان خرد و ناله و جیغ شوم شـان در گلو خفه خواهد شـد. تیرها و ترکش ها از روی سـر بچه ها رد می شـد. گاهی تیرها نزدیک آنها به آب می خورد و کمانه می کرد یا به آب فرو میرفت ... 💠 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص از رزمندگان دلاور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های عاشورایی بود که مردادماه ۱۳۶۶ در ، منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌸 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام 📖 آیات مبارک روز دوم ، آیات ۲۰ تا ۲۲ سوره مبارکه توبه : ...كسانى كه ایمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند (۲۰) پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودى و باغهایى [ در بهشت ] كه در آنها نعمتهایى پایدار دارند مژده مى‏دهد (۲۱) جاودانه در آنها خواهند بود در حقیقت‏ خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است. (۲۲) 🇮🇷 شهید والامقام امروز : سردار ، شیرمرد زنجانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آذرماه ۱۳۶۲ در عملیات منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گردان حضرت علی ابن ابیطالب (ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی دلاور : 🖌... بار الها ! توفیق شهادت را بر من عنایت فرما و از گناهانم در گذر تا بتوانم شهد شیرین شهادت را بچشم و چقدر شیرین و دلپذیر است در راه تو در خون قطعه قطعه شدن و چه خوشبختند کسانی که لذت نماز و عبادت ، سختی ، گرسنگی ، زجر و سرما در راه تو را می فهمند. باید که خون داد تا پرچم خون رنگ اسلام را همیشه بر رفیع ترین قله جهان سرفراز نگهدارید تا امام مهدی (عج) بیاید و جهان را پر از عدل سازد... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور از رزمندگان سلحشور و بسیجیان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آذرماه ۱۳۶۲ در عملیات ، منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام 📖 آیات مبارک روز بیست و هفتم ، آیات ۲۰ تا ۲۲ سوره مبارکه توبه : ...كسانى كه ایمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند (۲۰) پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودى و باغهایى [ در بهشت ] كه در آنها نعمتهایى پایدار دارند مژده مى‏دهد (۲۱) جاودانه در آنها خواهند بود در حقیقت‏ خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است. (۲۲) 🌸 وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ 🇮🇷 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی ، فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آذرماه ۱۳۶۲ در عملیات ، منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گردان حضرت علی ابن ابیطالب (ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 / فرازی زیبا از وصیتنامه سردار دلاور ✍... تمام تلاش و کوشش خود را خواهم کرد و جوانان ایثارگر خواهند کوشید ، تا خون بهای مظلومان و قدس عزیز و حرمین شرفین و کربلای حسینی را از غاصبان پس بگیرند و تمام اماکن مقدسه را از زیر سلطه استعمارگران شرق و غرب آزاد نموده و کاخ نشینان سفید و سرخ را با خون خود رسوا کرده و همه آنان را به پای میز محاکمه بکشند... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آذرماه ۱۳۶۲ در عملیات ، منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گردان حضرت علی ابن ابیطالب (ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 مصاحبه بسیار زیبا و شنیدنی فرمانده مخلص و بی ادعای جبهه ها ، سردار دلاور در عملیات غرورآفرین 😔 لازم به ذکر است که تعداد کثیری از رزمندگان حاضر در این فیلم در طول جنگ تحمیلی به درجه والای شهادت نائل آمدند. 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی ، فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آذرماه ۱۳۶۲ در عملیات ، منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گردان حضرت علی ابن ابیطالب (ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 / فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی دلاور شهید ✍ بار الها...! توفیق شهادت را بر من عنایت فرما و از گناهانم در گذر تا بتوانم شهد شیرین شهادت را بچشم و چقدر شیرین و دلپذیر است در راه تو در خون قطعه قطعه شدن و چه خوشبختند کسانی که لذت نماز ، عبادت ، سختی ، گرسنگی ، زجر و سرما در راه تو را می فهمند... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور شهید از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آذرماه ۱۳۶۲ در عملیات ، منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و نامش جاوید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطره ای بسیار زیبا و شنیدنی از شهامت و شجاعت مثال زدنی بسیجی دلاور شهید  : 💠 قسمت دوم 🖌... مزدورها همه شون بزرگ سال و هیکل شأن چند برابر ما بود و برای همین هم اصلاً نتونستیم مقابل شأن مقاومت کنیم و هرکدام سراسیمه به سمتی فرار کردیم، چند دقیقه اینطرف و اونطرف دویدیم و اونا هم دنبالمون دویدن تا اینکه جعفر را گرفته و وسط خیابان چندنفری مشغول زدنش شدن و آنچنان بی رحمانه و وحشیانه کتکش زدن که شهید علیرضا یوسفی دیگه طاقت نیاورده و با فحش و ناسزا به سمت شون حمله ور شد، ماهم با دیدن این صحنه جرأت پیدا کرده و با سنگ و هرچی که به دستمون اومد به سمت مزدوران یورش بردیم. خیابان به دلیل توقف ماشین ها حسابی ترافیک شده و با تجمع مردم هم مدام به نفرات مون اضافه شد و مزدوران هم با دیدن این اوضاع احساس خطر کرده و دست از کتک زدن جعفر و علیرضا برداشته و نم نم عقب کشیده و شتابان پا به فرار گذاشتند. جعفر با اینکه حسابی کتک خورده و تموم سر و صورتش کبود و خونی بود ، مثل یه پهلوان مرد از کف خیابان بلند شده و لنگان و لنگان رفت و دوباره میلگرد را برداشته و مشغول شکستن قفل کرکره شد، مردم هم که دیگه حسابی سر شوق و هیجان اومده بودند با تکیبر و صلوات به کمکش رفته و تو چند ثانیه درب مغازه باز شد و هر چه کتاب و جوزه و اعلامیه و هفته نامه توش بود، وسط خیابان ریخته شد و در میان تکیبر و شعار مردم به آتش کشیده شد، تو این گیر و داد به همراه علیرضا یوسفی وارد انباری کوچک کتاب فروشی شده و تعداد زیادی عکس بزرگ از عزت الدین حسینی و قاسملو ( رهبران گروهگهای ضد انقلاب دردگیر با نظام در کردستان ) را آنجا پیدا کردیم و برای آگاهی مردم ، سریع چندتا از عکس هارو به کرکره مغازه بغلی چسبونده و با فریاد و سروصدا مردم را برای تماشای عکس ها دعوت کرده و مدام از شهدای والامقام شهرمان زنجان گفتیم که به دست ایادی همین مزدوران مظلومانه به شهادت رسیده و امروز صبح دفن شون کرده بودیم. مردم هم با دیدن عکس رهبران ضد انقلاب و شنیدن حرفهای پر از شور و انتقام ما چنان عصبانی و سرخشم آمدند که با داد و فریاد شروع به آتش زدن مغازه نمودن و آنچنان بلائی سر کتاب فروشی آوردن که دیگه هیچ کدام از گروهک های ضد انقلاب جرأت نکردند که دوباره درشو باز کنند و در داخلش فعالیت نمایند و با اینکار یکی از مراکز اصلی فعالیت گروهک کمونیست و ضدانقلاب فدائیان خلق در شهر زنجان با ایثار و از جان گذشتگی شهید جعفر پهلوان افشار و شهید علیرضا یوسفی و سرباران کوچک و کم سن و سال پیر جماران خمینی کبیر (ره) برای همیشه تعطیل شد. راستش آن روز چنان شهامت و ایثار و مردانگی و شجاعتی از بسیجی شهید جعفر پهلوان افشار و بسیجی شهید علیرضا یوسفی دیدم که هیچگاه فراموشش نمیکنم و همین امر هم باعث شد که بعد اون در اکثر درگیریهای سخت و دشوار با گروهکهای ضد انقلاب در شهر زنجان همچون یه رفیق و همرزم کوچک کنارشون باشم و از دلیر مردیها و فداکاری هایشان درس های فراوانی بگیرم.  🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی 🖍 خاطره از بسیجی جانباز عباس لشگری 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور شهید از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آذرماه ۱۳۶۲ در عملیات ، منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌺 روحش شاد و نامش جاوید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 📸 چندتا عکس زیبا و خاطره برانگیز از بسیجی شهید و رزمندگان دلاور و حماسه ساز شهر زنجان ... روزِ وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد ! کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گرچه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور شهید از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که آذرماه ۱۳۶۲ در عملیات ، منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و نامش جاوید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطره ای بسیار زیبا و شنیدنی از رزمندگان ( شهید والامقام رحیم جوادی ) در عملیات غرورآفرین 🖌... پاسدار رحیم جوادی نوجوان ۱۷ ساله یکی از همرزمان سپاهی من بود ، پدرش فوت کرده بود و سه بردار داشت که مادرشان خیلی به آنها حساس بود . یک دست لباس فرم سپاه کاملاً نو و دست نخورده با خود آورده بود که خیلی قشنگ بود ‌. گفتم لباس فرمت را بده تا عکس بندازیم ، خیلی تند و صریح گفت : نمی توانم بدهم...! حسابی دلگیر شده و دلم ازش شکست ! یک مدت از این موضوع گذشت تا اینکه یک روز برای وضو گرفتن رفتم . سمت تانکر آب ، رحیم جوادی صدایم زد و گفت که بیاید اینجا یک آب روان و بسیار زلال پیدا کرده ام که برای وضو گرفتن جون میده . رفتم و یک کم مصاحفه کردیم . گفت راستش را بگو از من ناراحتی؟ در ظاهر گفتم نه ! اما در درون واقعاً ازش ناراحت بودم . خنده نازی کرد و گفت : علت ندادن لباس فرم این بود که من اولین شهید این گردان هستم و این لباس فرم را آوردم که هنگام شهادت تنم کنم و دلم می خواهد تا آنروز همینطور نو و تمیز و دست نخورده باقی بماند . حرف هاش خیلی عجیب و غریب بود اما بقدری جدی حرف می زد که فقط گوش می دادم ، باور کردنی نبود زمان و مکان و نحوه شهادتش را قشنگ توضیح داده و محل اصابت گلوله را هم نشانم داد و در آخر هم گفت که همه آنها را خواب دیده است . زمان عملیات فرا رسید و رزمندگان وصیت نامه ها را نوشته و آماده حرکت شدند. ۲۷ مهر ماه ۱۳۶۲ شب هنگام عملیات والفجر چهار آغاز شد تا بتوانیم از تاریکی شب استفاده کرده و عملیات موفقیت آمیز باشد. به دلیل کمبود تجهیزات اکثر عملیات ها شب انجام می شد. شب ساعت یازده و نیم عملیات شروع شد و فرمانده گردان اجازه نداد تا با رزمندگان رفته و وارد عملیات شوم! خواهش و تمنا کرده و حتی گریه کردم! اما قبول نکرد و گفت: ماموریت شما رساندن مهمات و آب و غذا به گردان می باشد که صبح باید انجام دهید. منطقه کوهستانی و پر از ارتفاعات کوچک و بزرگ بود و حمل و نقل و ایاب و ذهاب با قاطر انجام می شد. صبح بعد از نماز دهها قاطر را بار بسته و راهی منطقه درگیری شدیم. اما هرچه راه رفتیم ، نیروهای گردان را پیدا نکردیم. به ناچار برگشته و از یک مسیر دیگر رفتیم و بازهم بعد از ساعتی راهپیمایی راه بجایی نبرده و اثری از بچه‌ها پیدا نکردیم. رزمندگان مسئول قاطرها خسته شده و شروع به پیاده کردن بار قاطرها نموده و دست جمعی قصد بازگشت به عقب نمودند. هرچه خواهش و تمنا کردم قبول نکردند تا اینکه کار به جاهای باریک کشیده و در نهایت به رویشان اسلحه کشیده و گفتم نیروهای گردان الان در مقابل دشمن گشنه و تشنه و بی مهمات چشم انتظار ما هستند ، باید هر طوری هست خود را به ایشان برسانیم ، خلاصه با عنایت خداوند متعال حرفام به دلشان نشست و دوباره مشغول جستجوی اطراف شدیم تا اینکه حوالی ساعت چهار عصر بالاخره محل استقرار گردان را پیدا کرده و در زیر آتش سنگین عراقیها به خط نزدیک شدیم . دشمن بی وقفه منطقه را می زد اما با این وجود راه می رفتیم. وقتی به خطوط پدافندی گردان رسیدم . بلافاصله به یاد حرف های رحیم جوادی افتاده و از حال و روزش پرسیدم..؟ گفتن شهید شده است . رفتم کنار پیکر پاکش نشسته و دیدم رحیم با همان لباس فرم تر و تمیز و پاکیزه اش شهید شده و همانگونه هم که گفته بود گلوله‌ای به آرم مقدس سپاه و درست زیر قلبش اصابت کرده است... 🖍خاطره از سرهنگ پاسدار علی اصغر محمودی 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، پاسدار دلاور ، از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که مهرماه ۱۳۶۲ در عملیات ، منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab