eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 ✍ خاطره ای عجیب و شنیدنی از شهادت فرمانده گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی 🖌... سردار بسیجی ، آزاده سرافراز حدود هشت سالی اسیر دژخیمان صدام بوده و اینگونه تعریف میکنه که سحرگاه ۲۴ اسفندماه ۱۳۶۳ وقتی برای نماز صبح پاشدم ، دیدم که بیداره و خیلی هم آشفته و پریشان نشسته و داره نماز میخونه و مدام هم مثل بارون اشگ میریزه ! راستش با اینکه از قبل با راز و نیازهای عاشقانه و نمازهای پر از احساسش آشنا بودم ، اما اینبار اوضاع و احوالش خیلی فرق داشت ، یجورهایی حدس زدم که حتماً اتفاقی براش افتاده و یا خبر مهمی بهش رسیده که اینجوری حالشو آشفته و خراب کرده ! خلاصه خیلی مشکوک شده و همونجور ساکت نشستم تا نمازشو تموم کرد و بلافاصله علت حالشو ازش پرسیدم ، محسن هم گریه کنان جواب داد که مصطفی ! شهید شده ! حرفش خیلی عجیب و غریب بود ! آخه اسیر بودیم و مزدوران بعثی اجازه نمیدادن که هیچ خبری از جنگ و کشورمون به ارودگاه برسه ، هر خبری هم که از بچه های رزمنده زنجانی داشتیم ، توسط اسرای جدیدی که به جمع مون اضافه میشد ، برامون آورده شده بود ، واسه همین هم خیلی با شک و تردید ازش پرسیدم ، محسن جان خبرشو از کی شنیدنی و از کجا بدست رسیده !؟ اسیر جدیدی به اردوگاه آوردند که من ازش بی خبرم !؟ . محسن اشگ ریزان و با لکنت زبان گفت : مصطفی ! خبرشو خودش بهم داد ! از حرفش واقعا شوکه شدم و چند لحظه اصلا نفهمیدم که چی باید بگم ! خلاصه بعد یه مدت حیرت و تعجب بخودم اومدم و خیلی باهیجان و اشتیاق ازش پرسیدم : آخه محسن جان! چطوری !؟ زد زیر گریه و گفت : مصطفی ! شب خواب مولامون امام حسین (ع) را دیدم ، فداش بشم !خودش گفت که حمید را بردیم ، پیش خودمون ! تو حرفهاش صداقت و اخلاص موج میزد و لحن صداش طوری روی قلب و روحم تاثیر گذاشت که سریع اوضاع حالم دگرگون شد و بی اختیار قطرات اشک از گوشه چشمانم جاری شد، خلاصه این جریان اونقدر برام شگفت آور و جالب بود که سریع زمان و تاریخ گفته های محسن را روی تکه کاغذی ثبت کردم تا بعدها ببینم واقعا همونجوری که محسن میگه ! اونروزها حمید به شهادت رسیده یا خوابش فقط یه رویای زیبا و شیرین بوده !؟ خلاصه بعدها چندتا از اسرای عملیات بدر را به ارودگاه آوردند و فهمیدیم که خواب محسن رویای صادق بوده و همونجوری که مولا امام حسین (ع) خبرشو بهش داده ، تو و خودش هم دقیقأ همون شب که محسن خواب دیده ، یعنی بعدازظهر ۲۳ اسفندماه ۱۳۶۳ در کنار به درجه والای شهادت رسیده ! 🖍 خاطره از آزاده سرافراز 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده مخلص و دلاور جبهه ها ، سردار پاسدار از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در ، منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گردان حضرت امام سجاد (ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌺 نامش جاوید و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 شهیدی که خبر شهادتش را حضرت امام حسین (ع) داد... ✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از سردار آزاده : 🖌... سردار بسیجی ، آزاده سرافراز حدود هشت سالی اسیر دژخیمان صدام بوده و اینگونه تعریف میکنه که سحرگاه ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۳ وقتی برای نماز صبح پاشدم ، دیدم بیداره و خیلی هم آشفته و پریشان نشسته و داره نماز میخونه و مدام هم مثل بارون اشگ میریزه ! راستش با اینکه از قبل با راز و نیازهای عاشقانه و نمازهای پر از احساسش آشنا بودم ، اما اینبار اوضاع و احوالش خیلی فرق داشت ، یجورهایی حدس زدم که حتماً اتفاقی براش افتاده و یا خبر مهمی بهش رسیده که اینجوری حالشو خراب کرده ! خلاصه مشکوک شده و همونجور ساکت نشستم تا نمازشو تموم کرد و بلافاصله علت حالشو ازش پرسیدم ، محسن هم گریه کنان جواب داد که مصطفی ! شهید شده ! حرفش خیلی عجیب و غریب بود ! آخه اسیر بودیم و مزدوران بعثی اجازه نمیدادن که هیچ خبری از جنگ و کشورمون به ارودگاه برسه ، هر خبری هم که از بچه های رزمنده زنجانی داشتیم ، توسط اسرای جدیدی که به جمع مون اضافه میشد ، برامون آورده می شد ، واسه همین هم خیلی با شک و تردید ازش پرسیدم ، محسن جان ! خبرشو از کجا بدست آوردی !؟ اسیر جدیدی آوردند که من بی خبرم !؟ محسن اشگ ریزان و با لکنت زبان گفت : مصطفی ! خبرشو خودش بهم داد ! از حرفش واقعا شوکه شدم و چند لحظه اصلا نفهمیدم که چی باید بگم ! خلاصه بعد یه مدت حیرت و تعجب بخودم اومدم و خیلی باهیجان و مشتاق ازش پرسیدم : آخه محسن جان! چطوری !؟ زد زیر گریه و گفت : مصطفی ! شب خواب مولامون امام حسین (ع) را دیدم ، فداش بشم !خودش گفت که حمید را بردیم ، پیش خودمون ! تو حرفهاش صداقت و اخلاص موج میزد و لحن صداش طوری روی قلب و روحم تاثیر گذاشت که سریع اوضاع حالم دگرگون شد و بی اختیار قطرات اشگ از گوشه چشمانم جاری شد، خلاصه این جریان اونقدر برام شگفت آور و جالب بود که سریع زمان و تاریخ گفته های محسن را روی تکه کاغذی ثبت کردم تا بعدها ببینم واقعا همونجوری که محسن میگه ! اونروزها حمید به شهادت رسیده یا خوابش فقط یه رویای زیبا و شیرین بوده !؟ خلاصه بعد از مدتی چندتا از اسرای عملیات بدر را به ارودگاه آوردند و فهمیدیم که خواب محسن رویای صادق بوده و همونجوری که مولامون حضرت عبدالله الحسین (ع) خبرشو بهش داده سردار دلاور تو و خودش هم دقیقأ همون شب که محسن خواب دیده ، یعنی بعدازظهر ۲۳ اسفند ماه ۱۳۶۳ در کنار به درجه والای شهادت نائل آمده است . 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار پاسدار از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی بدر ، منطقه عملیاتی شرق دجله عراق در کسوت فرمانده دلاور گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر ۳۱ عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab