eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 ✍ روایت شهادت سردار دلاور فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) در : 🖌... در عملیات خیبر ، با سردار مهدی پیرمحمدی در ستاد فرماندهی لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب ع بودیم که خبر قیچی شدن گردان حضرت ولیعصر عج و شهادت سردار حسن باقری را به آقا مهدی زین الدین فرمانده لشگر دادند . گفتند که پیکر سردار شهید حسن باقری به همراه تعدادی از شهدای گردان حضرت ولیعصر عج در محل درگیری جامانده است . سردار زین الدین از این موضوع بسیار متاثر شد و برای لحظاتی چشمان قشنگش بارانی شد و بعد رو به ما کرد و گفت : شما چند نفر ( سردار جانباز نجم الدین تقیلو ، سردار شهید مهدی پیرمحمدی ، سردار شهید محمدناصر اشتری و سردار شهید طاهر اجاقلو ) سریع بروید جلو ، هم با منطقه آشنا بشوید تا اگر نیاز به بردن گردان بود شما ببرید و هم اگر توانستید و امکانش بود تعدادی از پیکرهای پاک شهدا را به عقب بیاورید . در ادامه با تاکید مجدد گفت : مخصوصا دنبال پیکر شهید حسن باقری باشید و پیدایش کنید . با دریافت فرمان ، بلافاصله آماده حرکت شده و چهار تایی راهی جزایر مجنون شدیم . زمانی که به خطوط درگیری رسیدیم ، اوضاع منطقه بدجوری به هم ریخته بود و بقدری هم آتش روی جزیره ریخته می شد که اصلاً نمی شد که رفت و آمد کرد . در آن شلوغی های عظیم نمی دانم چه شد که سردار طاهر اجاقلو و سردار محمدناصر اشتری را گم کرده و با مهدی پیرمحمدی تنها ماندیم اما با این وجود ماموریت را نیمه کاره رها نکرده و برای یافتن پیکر پاک شهدا و الخصوص پیکر مطهر شهید حسن باقری به سمت محل درگیری گردان حضرت ولیعصر عج با نیروهای عراقی رفتیم . از زمین و آسمان آتش می بارید و غرش انفجارات لحظه ای قطع نمی شد ، زمین جزیره با فرشی از ترکش های ریز و درشت و چاله های سیاه انفجار بصورت زیبایی تزئین شده بود . قدم به قدم جلو کشیدیم تا اینکه به نزدیکی های منطقه درگیری گردان حضرت ولیعصر عج رسیدیم . هنوز چند صد متری با خاکریز بچه های گردان حضرت ولیعصر عج فاصله داشتیم که بصورت ناگهانی از هر چهار طرف به سمت مان تیراندازی کردند . سریع پناه گرفته و مشغول بررسی اوضاع شدیم . در وضعیت بسیار خطرناکی گیر افتاده بودیم . دور تا دورمان را عراقی ها گرفته بودند و با هرچه بدست شأن می آمد به طرف مان تیراندازی می کردند . باورنکردنی نبود اما متأسفانه بی یار و یاور در حلقه محاصره دشمن افتاده بودیم و ماندن در آنجا مساوی با شهادت یا اسارت بود . چاره ای جز فرار نداشتیم و برای همین هم بی درنگ برخاسته و شروع به دویدن کردیم . من جلوتر از مهدی پیرمحمدی می دویدم ، زمانی احساس کردم که مهدی پشت سرم نیست ! برگشته و پشت سرم را نگاه کرده و دیدیم که مهدی کمی دورتر روی زمین افتاده است . سریع برگشته و خود را به بالای سرش رساندم . داد زدم مهدی پاشو ! عراقی ها دارند می رسند ! جوابی نیامد ، بی حرکت روی زمین مانده بود و هیچ واکنشی نشان نمی داد . کنارش نشسته و دیدم که چندتا گلوله به پشت و کمرش خورده و نای حرف زدن ندارد ، عراقی ها در گوشه و کنار سنگر گرفته و با تیراندازی متوالی به طرف مان می آمدند . نمی شد پیکر زخم خورده دوست و همرزمم را همانطور آنجا گذاشته و فرار کنم . باید به هر طریق ممکن او را هم به عقب می کشیدم . یک برانکارد همون نزدیکی ها افتاده بود ، برانکارد را آورده و پیکر زخمی مهدی را داخلش گذاشته و با چند دور طناب محکم بسته و شروع به حرکت کردم ، حدود پنج ساعتی برانکارد را به دنبال خود کشیدم تا اینکه عاقبت با هر سختی و مشقت بود از حلقه محاصره عراقی ها خارج شده و به محل امنی رسیدیم . جویای احوال مهدی شده و دیدم که هنوز نفس می کشید و واقعاً خوشحال شدم . درست در این زمان یک آمبولانس از راه رسید و شتابان جلوش را گرفته و پیکر نیمه جان مهدی را داخل آمبولانس گذاشته و به سمت اورژانس صحرایی حرکت کردیم . به مقر اورژانس رسیده و دیدم بالگردها در حال انتقال شهدا و مجروحین به عقب هستند . سریع مهدی را به بالگردی رسانیده و با کمک امدادگران برانکارد را سوار بالگرد کردیم . اما هنوز بالگرد از زمین بلند نشده بود که مهدی خود بال گشوده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 🖍 خاطره از زبان سردار جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ فرازی زیبا از وصیت نامه سردار دلاور : 🖌... و اینک باز همان حسین (ع) است که فریاد می زند ( ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی ) و شما را نیز به یاری طلبیده و ندا سر میدهد که ( هل من ناصر ینصرنی ) و باز همان شهیدان مظلوم و تشنه کام فرات اند که شما را به جهاد و قیام و صبر و استقامت در برابر یزیدیان دوران فرا می خوانند.... 🌺 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار دلاور از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۲ در ، منطقه عملیاتی عراق در کسوت فرمانده گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد . 🌸 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار : 🖌...اى پيروان روح‏ اللَّه و اى كربلائيان زمان كه عرصه را بر طاغوتيان و شيطان صفتان تنگ كرده‏ ايد بايد بدانيد كه ادامه حيات شجره سرخ‏گون انقلاب پر بار الهى ما جز با شهادت ميسر نمى‏ باشد و بايد آگاه باشيد كه در اين لحظات تاريخ‏ ساز دوباره همان حماسه ‏هاى بدر محمدى (ص) و نينواى حسينى (ع) است كه تجلى ديگرى در سرزمينهاى تفتيده غرب و جنوب پيدا كرده است و هم اينك باز همان حسين (ع) است كه فرياد مى ‏زند ( ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فياسيوف خذينى ) و شما را نیز به یاری طلبیده و ندا سر میدهد که ( هل من ناصر ینصرنی ) و باز همان شهیدان مظلوم و تشنه کام فرات اند که شما را به جهاد و قیام و صبر و استقامت در برابر یزیدیان دوران فرا می خوانند.... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده بی ادعا ، سردار دلاور از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات در منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گردان حضرت ولیعصر(عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ روایت شهادت سردار دلاور فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) در : 🖌...در عملیات خیبر ، با سردار مهدی پیرمحمدی در ستاد فرماندهی لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع) بودیم که خبر قیچی شدن گردان حضرت ولیعصر(عج) و شهادت سردار حسن باقری را به آقا مهدی زین الدین فرمانده لشگر دادند. گفتند که پیکر سردار شهید حسن باقری به همراه تعدادی از شهدای گردان حضرت ولیعصر(عج) در محل درگیری جامانده است . آقا مهدی از این موضوع بسیار متاثر شد و برای لحظاتی چشمان قشنگش بارانی شد و بعد رو به ما کرد و گفت: شما چند نفر (سردار جانباز نجم الدین تقیلو ، سردار شهید مهدی پیرمحمدی ، سردار شهید محمدناصر اشتری و سردار شهید طاهر اجاقلو) سریع بروید جلو، هم با منطقه آشنا بشوید تا اگر نیاز به بردن گردان بود، شما ببرید و هم اگر توانستید و امکانش بود تعدادی از پیکرهای پاک شهدا را به عقب بیاورید. در ادامه با تاکید مجدد گفت: مخصوصا دنبال پیکر شهید حسن باقری باشید و پیدایش کنید . با دریافت فرمان ، بلافاصله آماده حرکت شده و چهار تایی راهی جزایر مجنون شدیم. زمانی که به خطوط درگیری رسیدیم ، اوضاع منطقه بدجوری به هم ریخته بود و بقدری هم آتش روی جزیره ریخته می شد که اصلاً نمی شد رفت و آمد کرد. در آن شلوغی های عظیم، نمی دانم چه شد که سردار طاهر اجاقلو و سردار محمدناصر اشتری را گم کرده و با مهدی پیرمحمدی تنها ماندیم اما با این وجود ماموریت را نیمه کاره رها نکرده و برای یافتن پیکر پاک شهدا و الخصوص پیکر مطهر شهید حسن باقری به سمت محل درگیری گردان حضرت ولیعصر(عج) با نیروهای عراقی رفتیم . از زمین و آسمان آتش می بارید و غرش انفجارات لحظه ای قطع نمی شد، زمین جزیره با فرشی از ترکش های ریز و درشت و چاله های سیاه انفجار بصورت زیبایی تزئین شده بود. قدم به قدم جلو کشیدیم تا اینکه به نزدیکی های منطقه درگیری گردان حضرت ولیعصر(عج) رسیدیم. هنوز چندصد متری با خاکریز بچه های گردان حضرت ولیعصر(عج) فاصله داشتیم که بصورت ناگهانی از هر چهار طرف به سمت مان تیراندازی کردند. سریع پناه گرفته و مشغول بررسی اوضاع شدیم. در وضعیت بسیار خطرناکی گیر افتاده بودیم. دور تا دورمان را عراقی ها گرفته بودند و با هرچه بدست شأن می آمد به طرف مان تیراندازی می کردند. باورنکردنی نبود اما متأسفانه بی یار و یاور در حلقه محاصره دشمن افتاده بودیم و ماندن در آنجا مساوی با شهادت یا اسارت بود. چاره ای جز فرار نداشتیم و برای همین هم بی درنگ برخاسته و شروع به دویدن کردیم. من جلوتر از مهدی پیرمحمدی می دویدم، زمانی احساس کردم که مهدی پشت سرم نیست! برگشته و پشت سرم را نگاه کرده و دیدیم که مهدی کمی دورتر روی زمین افتاده است. سریع برگشته و خود را به بالای سرش رساندم. داد زدم مهدی پاشو! عراقی ها دارند می رسند! جوابی نیامد، بی حرکت روی زمین مانده بود و هیچ واکنشی نشان نمی داد. کنارش نشسته و دیدم که چندتا گلوله به پشت و کمرش خورده و نای حرف زدن ندارد، عراقی ها در گوشه و کنار سنگر گرفته و با تیراندازی متوالی به طرف مان می آمدند. نمی شد پیکر زخم خورده دوست و همرزمم را همانطور آنجا گذاشته و فرار کنم. باید به هر طریق ممکن او را هم به عقب می کشیدم . یک برانکارد همون نزدیکی ها افتاده بود، برانکارد را آورده و پیکر زخمی مهدی را داخلش گذاشته و با چند دور طناب محکم بسته و شروع به حرکت کردم، حدود پنج ساعتی برانکارد را به دنبال خود کشیدم تا اینکه عاقبت با هر سختی و مشقت بود از حلقه محاصره عراقی ها خارج شده و به محل امنی رسیدیم. جویای احوال مهدی شده و دیدم که هنوز نفس می کشید و واقعاً خوشحال شدم. درست در این زمان یک آمبولانس از راه رسید و شتابان جلوش را گرفته و پیکر نیمه جان مهدی را داخل آمبولانس گذاشته و به سمت اورژانس صحرایی حرکت کردیم . به مقر اورژانس رسیده و دیدم بالگردها در حال انتقال شهدا و مجروحین به عقب هستند. سریع مهدی را به بالگردی رسانیده و با کمک امدادگران برانکارد را سوار بالگرد کردیم. اما هنوز بالگرد از زمین بلند نشده بود که مهدی خود بال گشوده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 🖍 خاطره از زبان سردار جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 / فرازی زیبا از وصیتنامه سردار دلاور : 🖌...اى برادران عزيزى كه رسالت سنگين پاسدارى از آرمانهاى پاك شهيدان بر دوشتان سنگينى مى‏كند ، مبادا كه ارزشهاى پست دنيا چشم‏ هاى شما را از بصيرت بازداشته و دلهاى شما را از حُب ‏اللَّه محروم گرداند و خداى ناكرده پا روى خون شهيدان گلگون كفن گذاشته و از خط راستين امامت و ولايت خارج گرديد... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها، سردار دلاور از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۲ در عملیات ،‌ منطقه عملیاتی عراق در کسوت فرمانده گردان حضرت ولیعصر(عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ فرازی زیبا و خواندنی از وصیتنامه فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها : 🖌... ای برادران عزیزی که رسالت سنگین پاسداری از آرمانهای پاک شهیدان بر دوشتان سنگینی می کند ، مبادا که ارزشهای پست دنیا چشم های شما را از بصیرت باز داشته و دلهای شما را از حب الله محروم گرداند و خدای ناکرده پا روی خون شهیدان گلگون کفن گذاشته و از خط راستین امامت و ولایت خارج گردید... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار دلاور از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۲ در عملیات عاشورایی ، منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گردان خط شکن حضرت ولیعصر(عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab