eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
15.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دخترخانمی که به وسیله یک کتاب یا حجاب آشنا شد🍃😍 ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat ...........☆💓☆..................
سه دقيقه در قیامت 52.mp3
38.82M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat ...........☆💓☆..................
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ بسم رب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_5 نامه باز کردم با همون خط اول اشکم شروع شد
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ بسم الرب الشهدا ساعت شش غروب بود آماده جلوی در ساختمان منتظر خانم رضایی بودم پنج دقیقه بعد خانم رضایی رسیدن خانم حدودا ۲۹-۳۰ساله با چهره کاملا معمولی ولی یه مهربونی که کاملا مشخص بود تانشستم تو ماشین دستاش باز کرد به آغوشش پناه بردم شاید حدود یک ربع بیست دقیقه فقط تو آغوشش گریه کردم خانم رضایی :آروم شدی عزیزم ؟ فقط با اشک نگاهش کردم خانم رضایی:میبرمت یه جایی که بوی حضور حسین بده بعداز گذشت ۴۵دقیقه روبروی معراج الشهدا نگه داشت وارد که شدیم خیلی داشتن میمودن سمتم ولی بهار مانع شد به سمت حسینه معراج الشهدا راهنماییم کرد حسینه ای هنوز پرچم عزای اباعبدالله الحسین روی دیوارهاش خودنمایی میکرد خانم رضایی با یه باکس جلوم نشست در دیوارای معراج حسین قبل محرم با بچه ها سیاه پوش کرد 😭 اینکه چطوری تو رو سپرد دست من بمونه برای بعد 😔 اما فعلا فقط میخام امانتهای دستم بهت بدم به بچه ها گفتم نیان اینجا خودم ی ساعت دیگه بهت سر میزنم این باکس همون امانتهای که حسین چندروز قبل از اعزام بهم داد گفت اگه اتفاقی براش افتاد یک هفته بعد از اعلام خبر بهت بدم خودش از حسینه رفت بیرون باکس باز کردم یه نامه بود یه بسته بود نامه باز کردم بسم رب الشهدا و الصدیقین ما را بنویسید فدای سرِ زینب آماده ترین افسر رزم آورِ زینب باید به مسلمانی خود شک کند آنکه یک لحظه ی کوتاه شود کافرِ زینب کافیست که با گوشه ی ابرو بدهد اذن فرماندهی کل قوا؛ مادرِ زینب از بیخ درآورده و خواهیم درآورد چشمی که چپ افتد به دور و برِ زینب آن کشور سوریه و این کشور ایران مجموع دو کشور بشود کشورِ زینب رهبر بدهد رخصت میدان؛ بگذاریم مرحم به سر زخم دل مضطرِ زینب سلام خواهر گلم زینب قشنگم تو این دو سالی که لیاقت مدافع بی بی جانم بودم تمام نگرانیم تو بودی، خواهرجانم تو انقدر بچه حساسی بودی که هیچوقت نتونستم از سوریه بهت بگم وقتی بعد از شهادت آقاسید محمدحسین اونقدر نگرانت بودم که نمیتونم بیان کنم زینبم این نامه زمانی میخونی اسیر یا شهید شدم که امیدوارم شهید باشه زینبم بعداز رفتنم اونقدر حرف میشنوی دوست دارم زینب وار ادامه بدی و به حرفای خانم رضایی گوش بدی و باهش هم قدم بشی برای شناخت بقیه شهدا امیدوارم تو سوریه چیزای که مد نظرم برات بتونم یادگاری بخرم همراه این نامه یه تابلو هست بزن تو اتاق خوابت دوست دارم پیکرم هیچوقت برنگرده اگه برنگشت قرارمنو تو هرموقعه دلت گرفت قعطه ۵۰بهشت زهرا مزار شهید میردوستی دوست دارم گل نازم ....فردا ظهر❤️ نام نویسنده :بانوی مینودری ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat ...........☆💓☆..................
❣ 🍃 برای آنکه دلش را جلا کند 🌷یا آنکه فکر سینه ی پرمبتلا💔 کند 🍃باید بلافاصله بعد بیدارباش 🌷بایک رو به سوی شما کند😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat ...........☆💓☆..................
سلام دوستان😊✋ طاعاتتون قبول درگاه حضرت حق ان شاءالله🌹 از امروز در قسمت پست صوتی قرار pdf یکسری از کتابهای صوتی براتون بزاریم☺️ اُمیدوارم حتما بخونید و دنبال کنید🍃 چون فایل صوتی حجم کمتری دارن و به صرفه تر هم هستن😉 کتابهایی از شهدا و بزرگان🌺 امروز کتاب خاطرات شهید صیاد شیرازی رو براتون ارسال میکنیم. صیاد دلها رو همه میشناسیم ولی چه خوبه که بهتر و دقیق تر بشناسیم😊 آیت الله بهاالدینی در باره شهید صیاد شیرازی فرمودند : اگر صیاد شدید هم دنیا را دارید هم اخرت.... درضمن اگه مطالبی مفید و دقیق درباره ظهور ویا معادو قیامت دوست دارید بخونید حتما به دیگر ما سر بزنید☺️ آیدی کانالها در بیو همین کانال موجوده😉 بریم سراغ پارت اول کتاب صیاد دلها👇👇
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 سلام خسته نباشید ۱۴ سالم بود اهل خوش گذرونی و ولگردی اهل همه نوع کاری بودم از مشروب بگیرین تا سیگار کشیدن توی مدرسه معروف بودم دیگه یکی از بچه ها یک بار به من گفت تو که این همه اهنگ و چرت و پرت گوش دادی بیا اینو گوش کن یک فلش بهم داد داخلش فایل صوتی سخنرانی اقای یکتا بود با خنده گفتم گفتم حالا بذار گوش کنم چیزی ازم کم نمیشه درباره شهدا گفتن واقعا دلم شکست و یه تلنگر بهم وارد شد انگار منی که حجاب نداشتم کمی مغنعه جلو اورده بودم همه تعجب کرده بودن اخه منی که همیشه انقدر ارایش میکردم که حد نداره اصلا ارایش نکردم و مغنعه ام جلو بود چند هفته همینجوری گذشت و منم توی خودم بودم کاری به کسی نداشتم تا دیدم سفر راهیان نور گذاشتن داخل مدرسه گفتم منم میخوام بیام مدیر مدرسه مخالفت کرد گفت اونجا جای تو نیسته من دلم شکست گفتم ای شهدا منم دعوت کنید بیام سرم انداختم پایین اومدم برم معلممون صدام کرد گفت بیا باشه اسمتو نوشتم میتونی بیایی خیلی خیلی خوشحال بودم من که اصلا چادر نداشتم رفتم چادر خریدم و راهی شلمچه شدم وقتی رسیدم دیگه چیزی نمیدیدم انگار فقط حال و هوای اونجا رو عشق بود قرار بود شش روزی اونجا باشیم روز چهارم من داشتم داخل منطقه میچرخیدم اتفاقی دیدم یک نفر داره سخنرانی میکنه دیدم خیلی برام صداش آشناس گفتم خدایا من کجا ایشون دیدم یا صداشون شنیدم از یک نفر پرسیدم ایشون کی هستن گفتندآقای یکتا هستند خیلی خیلی خوشحال شدم گفتم میشه با ایشون صحبت کرد همراه های ایشون گفتند صبر کنید بحثشون تموم شد بعدش منم گفتم چشم صبر کردم بحثشون تموم شد بعدش رفتم پیش ایشون باهاشون صحبت کردم راهنمایی گرفتم ازشون الحمدالله بعد از اون برخورد تاحالا نمازم و هیات های من ترک نشده و همه اینهارو مدیون آقای یکتا هستم ممنون حاج آقا @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat♡👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ بسم الرب الشهدا #رمان #هادی_دلها #قسمت_6 ساعت شش غروب بود آماده جلوی در ساختمان م
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ بسم رب الشهدا &راوی خانم رضایی& صدای جیغای زینب کل معراج برداشته بود بدو رفتم سمت حسینه تو راه به مهدیه گفتم زنگ بزن آمبولانس بدو در که باز کردم دیدم فقط داد میزنه حســــــــــــــین حسیــــــــــــنم کجا دنبالت برگررررردم وقتی رسیدم بهش فقط برای ارام کردنش زدم زیر گوشش افتاد تو بغلم -مهدیهههه آمبولانس اومد مهدیه :اره بهار خوب میشه مگه نه ؟😭 هیچیش نیست مگه نه ؟😭 -دلدرد باید میگفتم دوتا بلانکارد بیارن هیچیش نیست فقط داغی که دیده بیش تر از حدش بود برو زنگ بزن ب مامانش یهو نگیا اون بنده خدا هم بترسه من باهش میرم بیمارستان وقتی دکتر معاینه اش کرد گفت خیلی شوک شدیدی بهش وارد شده باید امشب بمونه اینجا مامان بابا رسیدن بابا :سلام دخترم خوبی ؟ -ممنون وسایل ک حسین گفته بود بهش دادم شوکه شد مادر:بخدا دارم پیر میشم اون بچه ام شهید شد فدای بی بی اینم که داره جلوی چشام آب میشه -درست میشه اگه اجازه میدید من بمونم پیشش مادر:آخه پدر:اره باباجان تو بمون نیمه های شب داشتم بالای سرش قرآن میخوندم چشماش باز کرد زینب:بهار -جانم جانم عزیزم خوبی عزیزم ؟ زینب:چرا حسین 😭تو رو انتخاب کرد ؟ -یه روز قرار بود ۱۳شهید گمنام بیارن معراج مستقیم از سوریه اومده بود معراج میگفت باهش قهری خیلی حالش بود شهدا شب میموندن معراج حسینم موند وقتی بهش گفتم آقای عطایی فرد مشکلی پیش اومده ؟ حسین :خانم رضایی خواهرم خیلی دعا کنید بعدها فهمیدم توخیلی ضعیفی همه نگرانی حسینی و حسین تو آخرین اعزامش تو سپرد دستم زینب :خیلی مهربونید -زود خوب شو خیلی کارا داریم باهم نام نویسنده:بانوی مینودری ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat ...........☆💓☆.................. ♡♡👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ گفتند که در راه است از اول صبح☀️ چشممان بر راه است از یازدهم دوازده گذشت تا ساعت تو🕰 چقدر دیگر راه است تویی آرام قلبم آقا جان 💕 🌸🍃 ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat ...........☆💓☆.................. ♡♡👆